سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

پاتک های "پسا انتخاباتی"!! - آرش کمانگر
فاز اول: دعوا با وعده ها، فاز دوم: آتش به اختیار!


اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۲ خرداد ۱٣۹۶ -  ۱۲ ژوئن ۲۰۱۷


در جریان رقابتهای انتخابات انتصاباتی ریاست جمهوری - بویژه بعد از برگزاری اولین مناظره تلویزیونی کاندیداها - حامیان حسن روحانی، خیلی زود دریافتند که صرفا بازی با حلوای هنوز نقد نشده برجام نمیتواند فرجامی پیروزمند برای آنها در تقابل با کاندیداهای جبهه اصولگرایان به ارمغان آورد. کاندیداهایی که با وعده های چرب و چلیک اقتصادی نظیر: سه برابر کردن یارانه و پرداخت مستمری به همه بیکاران به میدان آمده بودند. طیف روحانی واقف بودند که هر یک از دو جناح اصلی رژیم بخش نسبتا ثابتی از آرای هواداران کلیت نظام را دارا میباشند. اما غیر از این دو بخش که پای ثابت شرکت در نمایش های انتخاباتی رژیم هستند دو طیف وسیع از مردم نیز وجود دارند که دو جناح عمده حکومت نمیتوانند آنها را مد نظر قرار ندهند. نخست توده های رای خاکستری، که در هر دوره، شرکت یا عدم شرکت شان و نیز نوع رای شان، بستگی به الویتهای اجتماعی یا اقتصادی معینی دارد. مثلا در "انتخابات" ریاست جمهوری ۹۲ به سرانجام رساندن برجام و شل کردن حلقه تحریم و محاصره علیه ایران، نقش مهمی در کشاندن بخشی از توده ها داشته است. دوم، مردمانِ مخالف نظام، که عموما افق سیاسی اجتماعی شان در چهارچوب رژیم اسلامی نمیگنجد و در رویای جامعه ای دمکراتیک و سکولار هستند. اینها علی القاعده از شرکت در نمایش های انتخاباتی رژیم خودداری میکنند. اما این طیف وسیع دهها میلیونی، خود به دو گروه تقسیم می شوند: آنها که در همه حال به مرزبندی آزادیخواهانه خود با کلیت نظام وفادارند حتی اگر آلترناتیو قدرتمند بالفعلی نداشته باشند و آنها که بستگی به روند برخی نمایشات انتخاباتی، از موازین سیاسی خود کوتاه می آیند و با هدف رای سلبی و نه ایجابی در برخی از رای گیریها شرکت میکنند.
اگر فرض را بر درستی آمار نتایج "انتخابات" اخیر بگذاریم – که قاعدتا نباید چنین کنیم – میتوان استنتاج کرد که جناح اصولگرا غیر از آرای حامیانِ خود توانسته بخشی از آرای خاکستری را بدست آورد و جناح اعتدال نیز غیر از آرای حامیان خود، توانسته بخشی از آرای مخالفین نظام را به کف آورد. اولی به مدد شعارهای اقتصادی و پوپولیستی جناح اصولگرا بدست آمد و دومی به مدد عبور کارزار انتخاباتی روحانی از برخی خطوط قرمز نظام.
بعد از مناظره اول، استراتژیستهای دولت "امید" از طریق نظرسنجی ها دریافتند که بیلان اقتصادی – سیاسی و اجتماعی روحانی در چهار سال گذشته، چیز دندان گیری برای عرضه و فروش به مردم ندارد. مهمترین نقطه قوت آن یعنی برجام، هنوز نه به دار است و نه به بار!! روی کارآمدن دونالد ترامپ در امریکا و افزایش فشار و تحریم علیه رژیم ایران نیز قوز بالا قوز شده است، چون باز شدنِ راه برای ورود سرمایه گذاریهای کلان خارجی در ایران منوط به برچیدن و یا کاهش شدید تحریم های یکجانبه امریکا است و چون تا اطلاع ثانوی از این مهم خبری نیست تاکید بر دستاوردهای برجام بیشتر به فروش یک حلوای نسیه شبیه خواهد بود. در زمینه شعارهای اقتصادی و پوپولیستی نیز ابتکار عمل در اختیار جناح مقابل بود ضمن اینکه دولت از ناتوانی خود برای تحقق چنین وعده های دهن پرکنی آگاه بود. پس چاره کار چه بود؟ کشاندن توده های مخالف ارزشهای بنیادی حکومت اسلامی که اولا فریب وعده های دروغین اقتصادی جناح اصولگرا را نمی خورند و ثانیا بیلان دولت روحانی را در به اصطلاح توسعه سیاسی و اجتماعی شکست خورده می بینند. اما برای کشاندنِ این بخش از مردم، دیگر نمیشد در شنلِ روحانی سال ۹۲ – که حتی وحشت داشت خود را اصلاح طلب معرفی کند – ظاهر شد. بالعکس اینبار باید چهره ای از روحانی در کارزارها و وعده های انتخاباتی عرضه میشد که جسارت عرض اندام در برابر رهبر نظام و عبور از برخی خطوط قرمز را تداعی کند. کنار رفتن قالیباف خالی باف که با پرونده فاجعه پلاسکو، شانس موفقیت اش پلاسیده شده بود و باقی ماندن رئیسی به عنوان شر مطلق و مظهر آیت الله قتل عام !! این شانس طلایی را به ستاد روحانی داد که فضای "انتخابات" را دو قطبی کنند. روحانی با پررویی تمام در حالیکه یکی از همین متخصصین قتل عام را در کابینه خود به عنوان وزیر دادگستری داشت به خوبی از سابقه رئیسی سوء استفاده کرد. از مخالفت با کسانی صحبت کرد که میخواهند همه اماکن از جمله خیابانها را زنانه مردانه کنند، از سپاهیانی صحبت کرد که برای برهم زدن برجام، شهرکهای موشکی را علنی کردند و بر موشک به عبری مرگ اسرائیل را خواهان شدند. از صدا و سیمایی صحبت کرد که حتی حاضر نیست دعای ربنای خواننده محبوب مردم را پخش کند!! از کسانی صحبت کرد که جز به زبان زندان و اعدام سخن نمی گویند. از ضرورت تکامل برجام و نرمش و سازش با دشمنان سخن گفت و وعده خروج ایران از انزوای بین المللی را داد. از ضرورت رفع حصر موسوی و کروبی سخن گفت و ممنوعیت نظامش برای جلوگیری از نام بردن از خاتمی را زیر گرفت. اینها و مواضعی مشابه و البته حمایت تمام قد رسانه های موثر خارجی نظیر بی بی سی از جناح روحانی سبب شد بخشی از مردمانی که به لحاظ اعتقادی، جامعه ای آزاد و سکولار میخواهند اما به لحاظ تاکتیکی حاضرند از ارزشهای انسانی خود کوتاه بیایند را جلب ماشین انتخاباتی روحانی کند و پیروزی قاطع او را در برابر جناح دیگر رقم زند.
اما اگر همه ندانند بخش قابل توجهی از مردم جویای آزادی و برابری میدانند که در همه جای جهان سرمایه داری، میان شعارها و وعده های پیش از انتخابات با بعد از آن فاصله بسیار است. این مهم بویژه در رژیم استثنایی سرمایه داری اسلامی ایران دوچندان کاربرد دارد. زیرا در ایران نه تنها این حقیقت مدخلیت دارد بلکه حقیقت بزرگتری وجود دارد و آن اینکه در نظام ولایت فقیه ، آنها که انتخاب می شوند عمدتا کاره ای نیستند و آنها که اصلا در معرض انتخاب قرار نمی گیرند – حتی در چهارچوب نظارت استصوابی – تقریبا همه کاره اند. در بالماسکه و کارناوال مهندسی شده "انتخابات" در ایران ، کاندیداهای عبور داده شده از هفت خوانِ رستم، مجازند که برای جلب مشارکت مردم و تامین مشروعیت مردمی رژیم، هر جه در چنته دارند روکنند، معلق بزنند، ادا دربیاورند و موجبات خنده یا گریه مردم را فراهم نمایند. اما به محض اینکه نمایش به پایان میرسد همه چیز به نقطه صفر بازمیگردد تا خلایق بدانند که این مدینه بی داروغه نیست! قدرت صوری وظیفه دارد که تنور انتخابات را برای رژیم گرم کند و ماشین رای گیری و رای سازی این نظام را روغن کاری نماید. اما کارناوال که به پایان میرسد تازه قدرت واقعی وارد میدان می شود و یکی یکی یاتاقان های این ماشین پر زرق و برق را پیاده میکند.
نطق های مسلسل اخیر پسا انتخاباتی خامنه ای را در راستای همین وظیفه مقدس باید تعریف کرد.
او ابتدا یکروز پس از مشخص شدن نتیجه "انتخابات"، بی آنکه به روحانی تبریک بگوید شرکت چهل میلیونی مردم را رای مجدد به حکومت اسلامی دانست، سپس فاز اول پاتکِ خود را با دعوا با تک تک شعارهای انتخاباتی روحانی شروع کرد. وقایع تابستان ۸۸ را مجددا فتنه بزرگ خواند بنابراین "سران فتنه" کماکان در حصر می مانند و خدا را شکر کنند که هنوز اعدام نشده اند!! از دهه خونبار شصت دفاع کرد و گفت مبادا جفا کنیم جای شهید و جلاد را عوض کنیم. دفاع از یک خواننده – منظور شجریان – را بی ارزش دانست بنابراین از پخش ربناء خبری نخواهد بود. از سیاستهای فرهنگی و سینمایی دولت انتقاد کرد. سند بیست سی یونسکو را حرام و خلاف ارزشهای اسلامی دانست و خواهان پس گرفتن امضای ولت ایران حتی علیرغم اعلام روحانی مبنی بر حق عدم اجرای برخی مفاد آن گردید. نرمش و سازش در قبال غرب را نقد کرد و از ضرورت چالش با آنها سخن گفت. تو گویی خود در جریان برجام ، از سر ناچاری "نرمش و بصیرت قهرمانانه" را کلید نزده بود ؟! به جای تلاش دولت روحانی برای یافتن راهی جهت کاهش تنش با عربستان و دیگر کشورهای عربی، از پایان عمر آنها و بنابراین ضرورت سرنگونی آنها و تداوم صدور انقلاب اسلامی سخن گفت. به جای تقلای دولت روحانی برای جلب سرمایه گذاریهای خارجی بار دیگر بر لزوم اقتصاد مقاومتی تاکید کرد. از کسانیکه در کارهای قوه قضائیه و قوای مسلح بویژه سپاه دخالت میکنند انتقاد کرد و بر اهمیت استقلال بخوان پاسخگو نبودن آنها دفاع نمود. خلاصه کلام اینکه، طی چند سخنرانی پی در پی یک یک اجزای ماشین تبلیغاتی انتخاباتی روحانی را پیاده و اوراق کرد. اما این همه فقط فاز اول پاتک رهبر معظم!! بود. فاز مهمتر صدور فرمان شلیک و تشدید سرکوب با اسم نه چندان رمز: " آتش به اختیار" میباشد!!
در اسلام ناب محمدی اصلی وجود دارد بنام: امر به معروف و نهی از منکر. فارغ از تفاسیر گوناگونی که حول این اصل شرعی وجود دارد معنای روشن آن این است که بر هر مسلمان واجب است در هر جا منکر، خلاف و گناهی مشاهده نمودند جلوی آنرا اگر شد با صلاح و اگر نشد با سلاح بگیرند. حتی در مواردی میتوان خودسرانه دست به قتل هم زد و از مجازات معاف شد. بر مبنای همین عقیده پوسیده قرون وسطایی است که در بسیاری از کشورهای اسلام زده خاورمیانه و شمال افریقا افرادی به خود حق میدهند بر فراز قانون، خود راسا هم نقش پلیس را بازی کنند و هم نقش قاضی و مجری حکم.
در ایران نیز که هنوز میلیونها مسلمان از تعصبات و خرافات کور مذهبی رنج میبرند این اصل شرعی کاربرد دارد با این تفاوت که در بسیاری از کشورهای مسلمان معمولا دولتها از شهروندان میخواهند که خاطیان را به دست قانون بسپارند و بنابراین عمدتا اعمال خوسرانه را تقبیح میکنند اما در ایران نه تنها حکومت تقبیح نمیکند بلکه تشویق نیز می نماید. به همین خاطر است که در تمام طول حیات جمهوری اسلامی همواره شاهد حضور پررنگ عناصر خودسر و لباس شخصی هستیم که هم "جرم" را کشف میکنند هم درباره آن قضاوت میکنند و هم مجازاتش را وسط خیابان و یا در خفا در بیابان به اجرا میگذارند.
رژیم اسلامی ایران بدون این خودسرها اکنون بی سر بود. اما فرمان اخیر خامنه ای: آتش به اختیار!! را دیگر نمیتوان صرفا روند شرعی تاکنونی خودسری تعریف کرد. در چهار دهه گذشته، خودسران معمولا ابزار مکمل سرکوب بودند که به قوای انتظامی و نظامی و اطلاعاتی در مواقع بحرانی مدد می رساندند. منظور خامنه ای این حد مجاز از خودسری و امر به معروف نیست. او با صراحت میگوید در هر جا و در برابر هر نهاد دولتی و حکومتی احساس کردید که وظیفه اسلامی خود را اجرا نمیکنند مختارید راسا اقدام کنید و جرم و گناه را در همان محل بروزش در نطفه خفه نمائید. تا کنون در کمتر جایی از این جهان خاکی حکومتی را سراغ دارید که رسما شهروندان "عادی" اش را به قانون شکنی ترغیب کند.
رهبر دیگر حتی به نوچه های حکومتی خود هم اعتماد ندارد. قوه قضائیه و نیروی انتظامی و صدا و سیما و سپاه پاسداران و شورای نگهبان و افسران جنگ نرم و ... همه در دست اوست اما برای چوس مثقال محدوده عملی که برای قوه نیمه مجریه وجود دارد هم طاقت ندارد و چاره را در حربه مکمل : آتش به اختیار !! میداند. این نه تنها فرمان تشدید سرکوب بلکه نشانه فاشیسم عریان است!
برای مقابله با این هیولا، چاره کار نه دخیل بستن به دولت مستعجل و چاقویی که دسته ندارد است و نه دول "نجات بخش" خارجی. تنها و تنها تاکید مضاعف بر ضرورت گسترش، هماهنگی و سازماندهی جنبشهای اجتماعی مستقل بویژه جنبش کارگری ایران است که میتواند بستر جامعه را برای رهایی واقعی فراهم سازد.
خودیها هیچ، آن غیر خودیهایی که رفتند در "انتخابات" شرکت کردند لازم است یکبار برای همیشه این حقیقت برایشان روشن شده باشد که در چارت حکومت اسلامی با همه جناحبندی هایش و اختلافات شان، نمیتوان روزنه ای و حتی کورسویی به سوی رهایی سراغ گرفت. از یک سوراخ چند بار نیش میخورید!؟


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست