سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

به بهانه یکصدمین سالگرد انقلاب اکتبر - دنیز ایشچی


اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲ مهر ۱٣۹۶ -  ۲۴ سپتامبر ۲۰۱۷


مارکس پیش بینی میکرد که انقلاب سوسیالیستی در پیشرفته ترین کشور سرمایه داری که در آن پرولتاریا هم از نظر کمّی و هم ساختاری و اتحاد در قدرتمندترین موقعیت قرار دارد، صورت خواهد گرفت. لنین در کتاب "امپریالیسم به مثابه آخرین مرحله سرمایه داری" چنین نتیجه گیری میکند که انقلاب سوسیالیستی نه در پیشرفته ترین کشور سرمایه داری، بلکه در ضعیف ترین حلقه سرمایداری جهانی صورت خواهد گرفت. حزب بلشویک ها به رهبری لنین بعد از جنگ جهانی اول روسیه تزاری را یکی از ضعیف ترین حلقه های سرمایه داری جهانی ارزیابی کرده و به مهارت تمام قدرت سیاسی کامل را از روسیه تزاری گرفته و اقدام به تحکیم کامل قدرت سیاسی حزب نماینده زحمتکشان و کارگران در حاکمیت سیاسی نمودند.

گرچه اگر با محک ارزش های انسانی، حقوق بشری و دموکراتیک امروز بخواهیم منش و رفتارهای سیاسی بلشویک ها دوران انقلاب و بعد از آن را زیر ذره بین قرار دهیم، به روشنی خیلی از رفتارهای آنها را میتوان کاملا غیر دموکراتیک، غیر انسانی و تخریبی ارزیابی کرد. اما به موازات آن نظام سوسیالیستی طی مدت زمان نه چندان زیادی همزمان با ضربات هولناکی که طی جنگ جهانی دوم به آن وارد شد، نه تنها قادر شد نان، مسکن، کار، حق تحصیل و بهداشت رایگان را برای همکان فراهم کند، بلکه در عرصه های ورزشی و هنری شهروندان جامعه خود را به طراز به مراتب بالاتری برساند.

تداوم مناسبات غیر دموکراتیک، عدم شفافیت سیاسی، گسترش کیش شخصیت ، سرکوب شدید مخالفان به بهانه اعمال دیکتاتوری پرولتاریا، حفظ حلقه های اعمال قدرت سیاسی امنیتی در دست عده محدود، عدم امکان شکل گیری رسانه های خبری اطلاعاتی آزاد و انتقادی، عدم استقلال واقعی قوای مختلف قضائی، مجریه و مقننه در ادامه و روند خود منجر به این شد که کشور شوراها، به کشور مافیاهای قدرت و اختلاس تبدیل گردد.در ادامه جنگ مافیائی درون قدرت، خصوصا در دوران استالین، هر نوع احتمال مخالفت با حکومت و قدرت سیاسی حاکم منجر به نابود کردن مخالفان میگردد.   از طرف دیگر این روند به ایجاد یک جامعه بسته و خفقانی انجامیده بود که در آن ادامه دهندگان راه لنین، بوخارین، پلخانف، تروتسکی، زینویف و درژینسکی و دیگران، به سلاطینی تبدیل شده بودند که نه تنها نمیخواستند تا آخر عمر از تخت پادشاهی پائین بیایند، بلکه   حاکمیت خفقان خود را بصورتی نسبی به فرزندان خویش منتقل میکردند.

در شرایطی که قبل از انقلاب اکتبر، سازماندهی سرتاسری حزب در کشوری به وسعت روسیه و ملتهای وابسته دور و برش از طریق چاپ و توزیع و پخش روزنامه پراودا صورت میگرفت و سیستم های خبر رسانی و ارتباطاتی حزبی در محیطی غیر قابل تصور با معیارهای رسانه های اینترنتی امروز عمل میکرد، قلب و نبض حزب چنان می تپید که بتواند در فراخنای سرزمینی به چنان وسعتی بصورتی یکدست عمل کرده و در مقابل قدرت استعماری روسیه تزاری با چنان ظرافت، قدرت و دقتی عمل بکند که بر آن غالب گشته و آن را شکست دهد. نه تنها شکست دهد، بلکه قدرت سیاسی را تحت کنترل کامل خود در آورد و اقدام به ایجاد نهادهای اقتصادی اجتماعی و اجتماعی مدنی و مردمی بنماید.

این یکدستی در استراتژی و اتحاد عمل در شرایطی به مدت سالهای طولانی تا پیروزی انقلاب اکتبر برقرار بود که هم از نظر شخصیتی و هم از نظر نگرش فکری تفاوت های عمیقی بین اندیشه های لنین، کامنف، تروتسکی، بوخارین و دیگران وجود داشت. هدف از طرح این مسائل گرچه از یک طرف نقد تاریخی آنها می باشد، بلکه از طرف دیگر درس آموزی از آنهاست. آنچه که امروز حائز اهمیت ویژه می باشد این است که چگونه چنین اشخاصی با چنان تفاوت های فکری و شخصیتی قابل توجه قادر بودند سال های سال در کنار همدیگر در کشوری به وسعت روسیه و با مناسبات ارتباطاتی ابتدائی اوایل قرن بیستم در درون سازمان سیاسی بلشویک ها بصورت منسجم، متحد به مبارزه یکدست خویش علیه روسیه تزاری ادامه دهند.

نظری به تاریخ امروزی هواداران جنبش سوسیالیستی ایران می اندازیم. امروز، نه تنها در روند یک دهه اخیر آنچه که در ایران "پروژه وحدت چپ" نامیده میشود، تک تک دست اندرکاران با دقتی مهندسی به دنبال درست ترین و ناب ترین راه رسیدن به هدف می باشند، بلکه هر کسی خود را صاحب درست ترین تئوری زمان ما فرض کرده و دیگران را در مسیر غلط ارزیابی می نمایند. این بیماری اندیشه ای پالایش های متوالی چپ از ناخالصی های غیر کارگری به هیچ وجه این امکان و اجازه را به بیماران خود نداده و نخواهد داد تا بتوانند با دیگران همگرائی کرده و زیر یک ساختار سیاسی بر محور منشور و پلاتفورم واحدی به چالش های سیاسی خود ادامه دهند. به همین خاطر آنهائی که این بیماری را با خود یدک می کشند، هر چقدر هم تظاهر به وحدت بکنند، به مانند تکثیر سلول ها حلقه های نیروهای وحدت را کوچکتر و کوچکتر میکنند. آنها در داخل حباب های صابونی خویش، بیشتر در فکر مرزبندی با دیگران هستند، تا وحدت. این بیماری به دهه گذشته تاریخ پروژه وحدت چپ محدود نمیگردد، بلکه طی سی و هشت سال گذشته همچنان ادامه داشته و خود را باز تولید و بازتولید مجدد کرده و به حیات بیمارگونه خود ادامه داده است.

آنها ظاهر با دیگران در راه مذاکرات وحدت نشست و برخاست میکنند، و با خیال اینکه خود را در درون کلاپ از مابهتران میدانند، این بحث ها را نه متعلق به تمامی نسل آماده در صحنه نیروهای سوسیالیستی، بلکه آنهائی که درون حباب های صابونی قرار دارند میدانند، در عمل تنها تلاش شان این است تا زمانیکه دیگران را به راه راست هدایت نکرده اند، با آنها مرزبندی مشابه دیوار برلن خود را باید حفظ نمایند. آنها زیر پرچم به ظاهر وحدت گرایانه خویش، از همت دفع دیگران پشت مرزبندی های قرمز دست برنمیدارند.

از طرف دیگر، امروز ما در دوران کاملا متفاوتی زندگی میکنیم. امروز دوران گلوبالایزاسیون حاکمیت سرمایه مالی، نفتی و نظامی می باشد که بصورتی خوفناک به تاخت و تاز خویش ادامه می دهد. سلسه جنگ های منطقه ای پایان ناپذیر بصورتی تسلسل وار ادمه دارد که منجر به ویرانی کشورهای مختلف و کشتار و آوارگی میلیون ها نفر منجر میگردد. دنیای سرمایه داری جهانی سرمایه های خود را در مقیاس جهانی چنان به حرکت در می آورد تا تولیدات در کشورهایی صورت بگیرد که ارزان ترین کارگران در ناامن ترین شرایط کاری به استثمار کشیده شوند. معادن کشورهای جهان سوم با ارزان ترین قیمت ها استخراج و به کشورهای تولید کننده منتقل گردند. شرکت های آنها در نقاطی از دنیا تشکیل گردند که از معافیت های مالیاتی عظیم برخوردار باشند. در شرایطی که کشورهای جهان سوم زیر فشار عدم توان بازپرداخت قرض های بانک جهانی و صندوق مالی بین المللی ، نیروی کار و مواد خام ارزان و تورم های دو رقمی و غیره کمرشان خورد میشود، فاصله طبقاتی در کشورهای پیشرفته صنعتی هم عمیق تر و عمیق تر میگردد.

این بحران ها اگرچه در کشورهای جهان سوم به رشد آرمان گرائی های سوسیالیستی و استقلال طلبانه بصورت یک آلترناتیو قوی تبدیل میگردد، در خود کشورهای پیشرفته صنعتی همین بحران ها به صورت های دیگری نمودار میگردد. در کشورهای پیشرفته صنعتی، یکی از بازتاب های عمق یابی فاصله بین ندار ها و آنهائی که از ثروتهای هنگفت برخوردار می باشند این است که مردم عادی یکی از علت ها این بحران ها را در هجوم مهاجران و پناهندگان به این کشورها میدانند. گرچه در اکثر این کشورها هم اکثرت جوانان و مردم عادی از دو حزب سیاسی لیبرال ها و سوسیال دموکرات هایی که هر روز به همدیگر نزدیک تر و نزدیک تر میگردند، ناامیدتر می گردند، آنها از یک طرف راهکار آلترناتیو جایگزین را در جنبش نوین سوسیالیستی می یابند، یا از طرف دیگر بصورتی آنارشیستی و تخریبی به نیروهای راست افراطی می پیوندند.

در ایران هم نسل نوین و جوانی که به جنبش سوسیالیستی نوین می پیوندد، در سازمان های سیاسی چپ نه شفافیت سیاسی، برنامه ای و کرداری، بلکه با اندرزهای پدربزرگوارانه مواجه می گردند که بیشتر با حکومتیان به صحبت های سر سفره ای مشغول هستند، تا اینکه در میدان چالش های سیاسی استراتژی سیاسی شفاف و آلترناتیو مستقل خویش را تعقیب کرده و پلاتفورم خویش را ترویج نمایند. با وضعیتی که بر پروژه وحدت چپ ایران حاکم است، اگر چپ دموکرات ایران قادر نشود به سرعت بر این بیماری ها غالب بیاید، چپ جوان ایران مشابه جوانان چپ دوران اواخر دهه چهل و   اوایل دهه پنجاه، چپ امروز را نقد کرده و آلترناتیو سیاسی سوسیالیستی خود را خلق خواهند کرد. 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست