سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

گزارش مراسم یاد بود طاهر احمد زاده در دانشگاه جرج واشنگتن


اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۰ اسفند ۱٣۹۶ -  ۱۱ مارس ۲۰۱٨



روز شنبه پنجم اسفند ماه ۱۳۹۶ مراسم بزرگداشت "طاهر احمد زاده" کنشگر سیاسی ملی - مذهبی و اولین استاندار خراسان پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ در دانشگاه "جرج واشنگتن" به همت دکتر "مژگان احمد زاده" و جمعی از فعالان ملی مذهبی و مدافعان توسعه سیاسی در ایران برگزار شد.

در این مراسم مهندس "عبدالعلی بازرگان" ، دکتر "یونس پارسا بناب"، دکتر "محمد برقعی"، دکتر "علی افشاری" و دکتر "مژگان احمد زاده" طی سخنانی به بازگویی گوشه هایی از زندگی پر فراز و نشیب این اسطوره مقاومت و مبارزه پرداختند. آقای سعید قدسی اجرای مراسم را بر عهده داشتند. همچنین فیلمی کوتاه از سخنرانی "طاهر احمدزاده" که در سال ۱۳۸۸ در حمایت از جنبش سبز در آمریکا انجام شد و همچنین کلیپی از یادمان سه فرزند شهید ایشان در جمع دوستداران ایشان به نمایش در آمد.

نگاهی کوتاه به بیوگرافی طاهر احمد زاده
"طاهر احمد زاده" درسال ۱۳۰۰ در مشهد به دنیا آمد و از سن ۹ سالگی به دلیل از دست دادن پدرش وارد دنیای بزرگ ترها شد و مسئولیت اداره خانواده را به عهده گرفت. از سال ۱۳۲۰ از همراهان استاد محمد تقی شریعتی در کانون نشر حقایق اسلامی مشهد و از فعالان نهضت ملی شدن نفت و همجنین از هوادارن نهضت مقاومت ملی بود. او در دوران پهلوی وحکومت جمهوری اسلامی، بارها بازداشت و سال‌ ها زندانی بود." طاهراحمد زاده" یکی از ۱۱۲۶ زندانی سیاسی بود که در آبان ۵۷ از زندان آزاد شدند. طاهر احمدزاده بعد از انقلاب نخستین بار در تابستان ۱٣۶۱ در منزل یکی از بستگان در تهران دستگیر شد و بعد از تحمل شکنجه های طاقت فرسا در پاییز سال ۱٣۶۵ از زندان آزاد شد. این مبارز سیاسی، آخرین بار در سال ۱۳۸۰ در سن هشتاد سالگی دستگیر و بعد از تحمل ۶ ماه حبس در سلول انفرادی از زندان آزاد شد. "طاهر احمد زاده" در ۹ آذر ۱۳۹۶ در مشهد چشم از دنیا فرو بست.

احمد زاده قهرمان ملی و اسطوره آزادی خواهی است
مهندس "عبدالعلی بازرگان" به عنوان اولین سخنران در این مراسم از "طاهر احمد زاده" به عنوان یک قهرمان ملی و اسطوره آزادی خواهی یاد کرد و گفت: طاهرآقا، دردو رژیم پهلوی و جمهوری اسلامی طی ۷۰ سال، پایه نقدِ قدرت بود و در هر شرایطی برای آزادی مبارزه می کرد. او نماد گروه های مختلف اجتماعی بود، هم به ملی گراها تعلق داشت و هم با سوسیالیست ها کار می کرد و چهار فرزندش به جریان سوسیالیستی تعلق داشتند .
مهندس" بازرگان" با اشاره به این که "طاهراحمد زاده" انسانی به تمام معنی آزادی خواه بود گفت: طاهر آقا، از استبداد پدرسالاری آزاد بود، فرزندانش به نوعی در راه مغایر با پدر رفتند، او با کانون نشر حقایق اسلامی آغاز کرد اما به فرزندانش آزادی داده بود که راه خود را انتخاب کنند. او معتقد بود که هدف یکی است و آنها هم برای ریشه کن کردن ظلم تلاش می کنند.
او آزادی را در خانواده رعایت کرده بود، همچنین از تعصب دینی آزاد بود. با آن که اهل ایدئولوژی اسلامی بود اما می بینیم که به هر حال با گروه های دیگر ارتباط داشت. طاهر اقا، از تعصب زندگی سیاسی هم رها بود( معمولا این تعصب ها وجود دارد). بعد از کودتای ۲۸ مرداد عضو جبهه مقاومت ملی شد اما با جناح چپ هم ارتباط داشت.
طاهر آقا، از تعصب تشکیلاتی هم آزاد بود. در عین این که از جبهه ملی دفاع می کرد به برخی از سیاست های جبهه ملی پس از دکتر مصدق انتقاد داشت. (مانند این که نامی از شاه برده نشود، صحبت از نفت نشود، انتقاد نکنند، اسم مصدق را هم نبرند.) او هر گز دچار دُگم تشکیلاتی نشد.
آزادی، فارغ از تعصب اپوزیسیون بودن هم داشت. می بینم که از خاتمی هم دفاع می کرد. معتقد بود که تا رابطه دین و دموکراسی درست نشود، جامعه ما به جایی نمی رسد. البته به خود اصلاح طلب ها انتقاد داشت و می گفت: "چرا تجربه جبهه ملی را تکرار می کنید و از نیازها و جریانات واقعی جامعه عقب افتاده اید. "
آزادی برای او یک شعار نبود، او از خودش و خانواده اش و گروه و همفکران خودش آن را آغاز کرد. گام اول این امر از همان ۹ سالگی شروع شد که پدرش را از دست داد، آزادی از آن جبر زمانه و جامعه بود که با این جبر مبارزه کرد تا بتواند خانواده اش را از همان دوران کودکی اداره کند.
او محصول رنج ها و گرفتاری ها و مشکلات زمانه بود. از طرفی حیف شد که او این همه رنج کشید اما غافل هستیم از این که در درون خودش چه شخصیت والایی را ساخت.
او نماد صبر و مقاومت بود. طاهر آقا، در زندان بود و از رادیو خبر اعدام دو تا از پسرانش را شنید. هر یک از این فشارها می تواند انسان را بشکند و از ادامه راهش بازدارد، اما او ادامه داد.
صراحت لحجه و شجاعت او مثال زدنی بود. بی پروا اعتقاداتش را بیان می کرد و به آنچه ایمان داشت عمل می کرد. مهندس بازرگان در بخشی دیگر از سخنانش تاکید کرد: "صادق کسی است که اعتقادات و عملکردش یکی است و طاهرآقا چنین بود. او با دوستان مدارا می کرد و با غیر خودی مروت داشت. "
مهندس" بازرگان" در خصوص نخستین دیدارش با "طاهر احمد زاده"، گفت: خاطرات من با ایشان باز می گردد به دوران کودکی، حدود ۱۲ ساله بودم که تا بستان ها با پدرم به مشهد می رفتیم. پدرم مرا حتما به دو مکان می برد، یکی خدمت استاد محمد تقی شریعتی می رفتیم و دیگری منزل طاهر آقا، بود. از همان زمان متوجه شدم که طاهر آقا، موتور اصلی نشر حقایق اسلامی است. باید بگویم که، افرادی مانند طاهر آقا، سر مایه های ما هستند، وقتی کسی ۷۰ سال برای ایجاد آزادی یک ملت تلاش کرده، او یک کوله باری از دانش است و باید از تجربیات وی بهره ببریم.
مهندس" بازرگان" در خاتمه سخنانش پیشنهاد کرد، کتاب خاطرات "طاهر احمد زاده" به صورت شفاهی (کتاب صوتی) منتشر شود. مجموعه بیانیه ها و تجربیات ایشان جمع آوری گردد و با کسانی مانند "طاهر احمد زاده" که هنوز زنده هستند گفت و گوهایی صورت گیرد و این ها خلاصه نویسی بشود و در اختیار نسل جدید قرار بگیرد، چرا که خود "احمد زاده" تحت تاثیر "مصدق" بود که حرکت کرد و نهضت ملی را آبیاری کرد. تجربیات این الگو ها باید دراختیار جوان های امروز قرار بگیرد. این سرمایه ها (تجربیات افرادی مانند طاهر آقا) را نمی توان در حساب راکد گذاشت، این ها حساب بانکی نیستند که در حساب سپرده قرار بگیرند. این ها را باید به جریان انداخت. طاهرآقا، اگر امروز اینجا بود می گفت : ما این کوله بار را تا اینجا آوردیم، حالا شما آن را ادامه بدهید، او جزو مردانی بود که نقش خود را در زندگی ایفا کردند.

امیدواری، عشق به زندگی، انسانیت
دکتر "یونس پارسا بناب"، دومین سخنران این مراسم بود. او خود را یک مارکسیست-مائویست معرفی کرد و در خصوص آشنایی اش با "طاهر احمد زاده" گفت: آشنایی من با طاهر آقا، به شانزده سال قبل باز می گردد. او شعار "امیدواری عشق به زندگی انسانیت" را داد و این برای من بسیار مطلوب بود و هست.
دکتر پارسا بناب در ادامه، بخشی از مطالبی که در خصوص زندگی مبارزاتی "طاهر احمد زاده" در کتاب " تاریخ پانصد ساله احزاب و سازمان های سیاسی ایران" نوشته بود را خواند. در بخشی از این کتاب آورده است:" طاهر احمد زاده" که از پیشگامان جنبش نوگرایی دینی در ایران است، که از سا ل۱٣۲۰ در کنار استاد محمد تقی شریعتی در کانون نشر حقایق اسلامی در مشهد فعالیت های عقیدتی و سیاسی خود را شروع کرد. او در جنبش ملی شدن صنعت نفت در جبهه ملی ایران حضور موثر داشت. در سال ۱۳۳۶ همراه با علی شریعتی و گروهی دیگر مجدد بازداشت و به زندان قزل قلعه تهران فرستاده شد. او برای بار سوم به دنبال راهپیمایی معروف عاشورای ۱۳۴۰ مجدد دستگیر شد. فعالیت های سیاسی و فرهنگی او ادامه داشت و رژیم پهلوی طاهر احمد زاده را به عنوان یکی از ستون های مبارزات ملی - مذهبی می شناخت. در سال ۱٣۵۰ دوباره دستگیر و به ده سال حبس محکوم و در سال ۱۳۵۷ از زندان آزاد شد و به یکی از عناصر اصلی سازمان دهی انقلاب تبدیل شد و به همراه آیت الله طالقانی و سایر مبارزان مذهبی، فعالیت های بسیاری را در راستای خیزش مردم انجام داد. پس از پیروزی انقلاب سال ۵۷ به استانداری خراسان منصوب شد. او در ضمن دارا بودن منصب دولتی، انتقادات خود را از اعمال شیوه های غیر دموکراتیک در حکومت جدید، ابراز داشت و سر انجام از مقام استانداری استعفا داد. سومین فرزند او "مجتبی احمد زاده" در سال ۱۳۶۰ اعدام و دخترش، "مستوره احمدزاده" به اجبار از کشور خارج شد.
"احمد زاده" مجددا در سال ۱۳۶۱ دستگیر و تا سال ۱۳۶۵ در حبس به سر برد. برای آخرین بار نیز در سال ۱٣٨۰ به مدت ۶ ماه در سلول انفرادی، حبس را تحمل کرد. او امیدواری عشق به زندگی انسانیت را این گونه برای من شرح داد: "اگر بخواهید، اتحاد، مبارزه و پیروزی را در جهت آزادی، اتحاد و عدالت اجتماعی در ایران پیاده کنید خیلی امکان دارد که با شکست رو به رو شوید، چرا که مبارزه پیش از اتحاد نمی شود. اول باید اتحاد داشت و درون اتحاد هم باید بحث کرد و آگاه بود و بعد مبارزه کرد تا به پیروزی و آزادی رسید. "
او هم چنین به من آموخت که در تاریخ ایران هر زمانی که نیروهای مخالف سیستم با هم همکاری کردند، انقلاب در کشورمان پیروز شد. درست است که انقلاب مشروطیت بعدها شکست خورد، اما دلیل پیروزی اولیه اش این بود که همه گروها در کنار هم ایستادند. وقتی به اوضاع امروز ایران نگاه می کنیم،در می یابیم که اتحاد و بعد مبارزه تنها راه پیروزی است.

دست خط پسر دردیوار سلول زندان پدر

دکتر" محمد برقعی"، از نزدیکان طاهر احمد زاده و برگزار کنندگان برنامه به عنوان سومین سخنران در این مراسم، گفت: ترجیح می دهم برخی از خاطراتی که از طاهرآقا، دارم را برای شما بازگو کنم.
او به نقل از" طاهر احمد زاده" گفت: در زندان بودم که هادی خامنه ای به دیدنم آمد و صحبت می کردیم که بلندگوی زندان اعلام کرد که "طاهر احمد زاده" را همین الان در مرز بازرگان دستگیر کردیم! هادی خامنه ای به من گفت، مگر غیر از شما "طاهر احمد زاده" دیگری هم داریم!
او همچنین در ادامه گفت: طاهر آقا، انسان خودداری بود و غم و ناراحتی اش را نشان نمی داد. اما یکی از ناراحتی هایش این بود که در زندان و سلولی قرار گرفته بود که دست خط پسرش مسعود ( یکی از سه فرزند طاهر آقا که اعدام شد) بر روی دیوار آن یادگاری نوشته بود و بسیار بر او سخت گذشت.
دکتر برقعی شرح داد که طاهر آقا رو به گل ها نماز می خواند با آن که رو به قبله نبود. ودر پاسخ من در تذکر به این خطا گفت: " گل زیبا است و خداوند خالق زیبایی ها لذا من زیبایی را قبله کردم"
همچنین ایشان فرزندانش را مومن می خواند و قتی پرسیدم که آنها مارکسیست بودند نه مسلمان گفت" آنان عدالت خواه و آزاده بودند که همان تعریف مومن واقعی است. آقای برقعی بر این نکته تاکید کردند که راه نجات ایران همین بی تعصبی و گشاده دلی است.
یکی دیگر از خاطره های نقل شده این بود که طاهر آقا می گفت، یک بار پیش از آن که از یک زندان به زندان مشهد منتقل شوم، یکی از بازجوها از من حلالیت طلبید، به او گفتم: "از تو کینه ای در دل من نیست. ناراحتی من این است که در جمهوری اسلامی آنچه صورت می گیرد به اسم اسلام است اما ساواکی ها حقوق می گرفتند و کارشان را می کردند آنها به اسم اسلام کاری نمی کردند. "


توصیه نامه طاهر احمد زاده به آیت الله خمینی در سال ۵۷
دکتر"علی افشاری" یکی از کنشگران سیاسی ایران که در برگزاری این مراسم همکاری داشت، در خصوص منش و شخصیت "طاهر احمد زاده" گفت: سخنانم متمرکز است بر منش ناب استاد "طاهراحمد زاده" که معدود افرادی در تاریخ معاصر ایران از چنین شخصیتی برخورداربودند. این امر می تواند به خصوص برای نسل جوان الگوی مناسبی باشد تا مبنای کار قرار گیرد و بر این اساس آینده بهتری برای کشور رقم زده شود. بزرگانی چون استاد "طاهر احمد زاده" چراغ های هدایت بودند و امید به برقراری آرمان ها در افق های زمانی دور را حفظ کردند.
او طول هفت دهه فعالیت سیاسی هیچ گاه فعالیت و مبارزاتش متوقف نشد و حرکت دائمی داشت. او درگیر روزمره گی ها نشد. استاد" طاهر احمد زاده"، حالت جمع گرایی داشت. او در هر جمعی که بود با همه اقشار و نسل های مختلف ارتباط برقرار می کرد. او حلقه وصل افراد بود و افراد را بر مبنای انسانیت به هم وصل می کرد.
با آن که فردی مذهبی بود اما با افراد غیر مذهبی همان رفتار مناسب را داشت که با مذهبی ها داشت. او انسانی شجاع بود، شجاعتش همراه با عقلانیت بود و به شرایط موجود هم توجه داشت. او پای حق و حقیقت می ایستاد.
بسیار شنیده ایم که خشونت های اول انقلاب همزاد انقلاب بودند و گفتند و نوشتند که این ها مقتضیات زمانه بود و اجتناب ناپذیر. اما استاد "طاهر احمد زاده" حجتی است که این ادعا را باطل می کند چرا که او می خواست انقلاب این نباشد که "خانی رفته و خانی آمده" باشد. او در پیش از انقلاب از چند کانال و از جمله دفتر" آیت الله طالقانی" نامه ای به "آیت الله خمینی" نوشت و گفت: "شما که به ایران می آیید، سعی کنید که بگویید، انقلاب به یک تحول عمیق اجتماعی تبدیل شده ."
او به صراحت خواسته هایش را از" آیت الله خمینی "چنین بیان کرد:" عفو عمومی بدهید به مثابه پیامبر گرامی اسلام پس از فتح مکه، دوم این که بگویید کسی برای شما آگهی تبریک در روزنامه ها ندهد و ستایش از شما نکند. و عکس های شما را بر در و دیوار ساختمان های دولتی نصب نکنند. سوم، دست بوسی را هم اکیدا منع کنید. تا دنیا ببیند انقلاب آن است که روابط و مناسبات ظالمانه و غیر انسانی از جامعه ریشه کن شود و جایش را روابط عادلانه و انسانی بگیرد"
اما دیدیم که "آیت الله خمینی" وارد ایران شد و به این نامه هم توجهی نشد. استاد" احمد زاده"، یکی از سه نفری بود که خمینی در بدو ورود برای تشکیل دولت موقت حساسیت غیرمتعارف به آنها نشان داد.
"آیت الله خمینی" در دیدار با "آیت الله طالقانی" دلخوری خود از استاد "احمد زاده" را چنین بیان کرد: احمد زاده, مصدقی است و ضد روحانی است و از طرفداران دکتر علی شریعتی است.
نا گفته نماند که از نگاه استاد" احمد زاده" انسانیت ،عدالت و آزادی فرا دینی بود. روش و منش او با روش و منش" خط امامی های آن زمان" که معتقد بودند، خداوند همه انسان ها را در طول تاریخ آفریده که همه مسلمان شوند و شیعه دوازده امامی و مدافعان ولایت فقیه به تفسیر" آیت الله خمینی" باشند، بسیار فرق داشت. دنیای کوچک " آیت الله خمینی" با دنیای بزرگ استاد "احمد زاده" که این جمله مشهور از سوی "امام حسین"، "اگر دین ندارید آزاده باشید" را سر لوحه خود قرار داده بود، فرق داشت.
" آیت الله خمینی" خیلی محکم گفته بود که اگر" احمد زاده" را کنار نگذارید شخصا سخنرانی می کنم و نارضایتی ام را اعلام عمومی می کنم و بدینترتیب" احمد زاده" مجبور به استعفا شد. او در سال ۵۸ در روز برگزاری چهلم "آیت الله طالقانی"، زنگ خطر را به صدا در آورد و گفت، انقلاب به انحراف می رود. اما حا کمان جمهوری اسلامی او را پس از شکنجه ها و آزارها و اذیت ها و بی حرمتی ها مجبور کردند که یکی از نخستین قربانیان مصاحبه های تلویزیونی اجباری بعد از انقلاب باشد.
رفتار بی کینه استاد" احمد زاده" را با "خامنه ای" رهبر جمهوری اسلامی مقایسه کنید. من خودم از" استاد احمد زاده" شنیدم که روایت کرد، در دوره ای که با خامنه ای روابط نزدیکی داشتند در سال های مبارزه و قبل از پیروزی انقلاب، یک روز خامنه ای گفت:" حقیقتا نظریه ولایت فقیه آیت الله خمینی مایه شرمساری است".
این فرد حالا خودش ولی فقیه است و حتا حاضر نشد برای درگذشت استاد احمد زاده، یک تسلیت ساده و مختصر بگوید.
افشاری در ادامه به خصوصیت مشابه در زنده یاد حسین شاه حسینی از اعضای جبهه ملی اشاره کرد که اخیرا چشم بر دنیا بست. به گفته افشاری شاه حسینی از تبار پوریای ولی ها و از پهلوانان عرصه سیاسی ایران بود که با رفتاری انسانی و تواضعی چشم نواز پیوند دهنده "بازار"، "سیاست"، " مذهب" و " آئین فتوت و جوانمردی" بود. او را می توان تاریخ ناطق معاصر تهران نیز نامید. افشاری همچنین با ذکر یاد مهندس علی اکبر معین فر او را نمونه ارزشمندی از تلفیق سیاست ورزی و علم و کسب تخصص بشمار آورد که برای فعالان سیاسی جوان یک الگوی مناسب است. سیاستی که تبدیل به شغل شود و کنش گر سیاسی تخصص و دانش حرفه ای نیاموزد مانند روحانیونی که سقف معیشت را بر ستون شریعت بنا کرده اند، آسیب پذیر می شود.

انسان باش، بیاندیش و انتخاب کن

دکتر "مژگان احمد زاده" دختر" طاهر احمد زاده" به عنوان آخرین سخنران این مراسم در جایگاه قرار گرفت و با تشکر از برگزارکنندگان مراسم و حاضران گفت: می خواهم کمی از برادرانم برای شما صحبت کنم. چیزی به سالروز شهادت برادرانم در تاریخ یازده اسفند ماه ۱٣۵۰ نمانده است. خودم خاطرات زیادی از آنها ندارم چون کوچک بودم و آنچه از آنان می شناسم چیزهایی است که پدر و مادرم تعریف کردند.
برادرانم اهل مطالعه و درس خوان بودند، مادرم می گفت هر بار که برای آنها از مشهد ساعت، لباس یا هر چیزی به تهران می فرستاد ( دردوران دانشجویی) به کسانی می دادند که نیاز داشتند و خودشان استفاده نمی کردند.
پدرم در کتاب خاطراتش با نام " آزادی شان انسان است" که توسط خواهرم مستوره در پاریس بزودی در دسترس علاقمندان قرار خواهد گرفت، (وزارت ارشاد در دو دهه اخیر اجازه انتشار آن را نداد)، آورده است، در آخرین دیدارش با مسعود و مجید در فروردین سال ۱۳۵۰ به خارج از تهران می روند در یک قهوه خانه، پدرم که به چای تازه دم عادت داشت، وقتی برایش چای می آورند، می گوید یک چایی تازه دم بیاورید و مسعود می گوید، پدر این همان چایی است که زحمت کشان جامعه می خورند و پدر می گفت همان چایی را خورد و چیزی نگفت.
در همان آخرین دیدار پدر با مسعود و مجید، به آنها گفت: شما در خانواده ای بزرگ شدید که شعار توحیدی اش این بوده که انسان باش، بیاندیش و انتخاب کن و این می شود ایمان و بعد در آن راه ثابت قدم و استوار باش. امیدوارم که تو هم درست اندیشیده و درست انتخاب کرده باشی.
پدرم در آن سال ها نمی دانست که پسرانش چه راهی را انتخاب کردند. پدرم می نویسد، وقتی از واقعه سیاهکل در سال ۱۳۴۹ با خبر شد، تحت تاثیر آن قرار گرفت.
او مذهبی بود، اما پیرو اسلام حضرت علی و پیامبر، نه اسلام معاویه. او در کتاب خاطراتش می گوید که از حرکت سیاهکل امیدوار شده است، با آن که از سوی جوانان مارکسیستی انجام شد. او از بچه های سیاهکل به عنوان گل ها نام می برد. پدرم تاکید می کند که مهم حرکت است، حرکتی با محتوی انسانی و با هدف رهایی انسان ها.
در یکی از دیدارهای پدرم با " آیت طالقانی"، کتاب ماهی سیاه کوچولو را به پدر نشان می دهد و می گوید این را صمد بهرنگی برای کودکان نوشته، اما ما و امثال ما باید آن را بخوانیم ، پدرم می گوید بله این کتاب را خوانده ام.

همیشه هدف مهم بود، این که تلاش شود تا انسان ها از بردگی ملموس و غیر ملموس رها شوند. او می گفت ناراحت است که قرآن از صحنه زندگی طرد شده و به وسیله تزیینی برای مجالس عقد وعزاداری تبدیل شده است این در حالی است که قرآن می تواند الگویی برای زندگی باشد. از مولانا یاد می کرد واین جمله مولانا را تکرار می کرد که:" ما ز قران مغز را برداشتیم و پوست را نزد سگان انداختیم."
او معتقد بودکه، پیام اصلی توحید، نا شناخته مانده و آنچه به نام اسلام در کشورهای اسلامی مطرح است جز یک سری آداب و رسومی بیش نیست و نیاز روزمره جوانان را برطرف نمی کند، اما پیام انبیاء مهم تر از این ها است. مرجع پدرم در این خصوص قران بود. جهان بینی توحیدی را دهه چهل نوشتند و چندین بار این نسخه دست نویس در دوران زندان گم شد. بعد ها باز در خارج از کشور این را نوشتند که امید داریم تکمیل بشود. چکیده جهان بینی توحیدی پدرم این است که، ای انسان خدا تو را آزاد خلق کرده پس بیاندیش و انتخاب کن و در این راه ثابت قدم باش، چون این آزادی را خداوند به انسان داده و شان اوست و لازمه تکامل و رشد او به سوی حق تعالی است، لاجرم هر انسان یا جامعه ای که حرمت انسان را نا دیده انگارد مثل آن است که خدا آفریننده انسان را نادیده رفته است. پدرم معتقد بود که، واژه کفر به معنی انکار خدا نیست به معنی عدم هماهنگی زبان و اندیشه است، چنان که قران در مورد کفار می گوید که به زبان چیزی می گویند که در اندیشه ندارند پس کافر کسی است که حق را می پوشاند نه کسی که به خدا اعتقاد ندارد.
هدف پدرم رهایی انسان بود، همان هدف انبیاء و همین هدف والا موجب شد تا سختی ها، ناملایمات زندگی، شهادت فرزندانش، شکنجه ها و توهین هایی که می شد را به جان بخرد و سعادت و راحتی خود و خانواده اش را فدای این هدف انسانی کند .او با ایمانی قوی و اراده، تلاش می کرد که نسل جوان را با روحانیت مبارز آشتی دهد و حساسیت ساواک روی او در همین زمینه بود. سعی در حل اختلافات بین گروه ها در دهه ۵۰ داشت. از بیت المال خرج نمی کرد و در مدتی که استاندار مشهد بود حقوقی دریافت نکرد. حوادث تلخ را زیاد بازگو و تکرار نمی کرد ، با آن که در دهه ۶۰ در زندان، زیر دست لاجوردی روز های بسیار تلخی را گذراند،اما پدرم اوایل که آزاد شده بود حقایق را بیان می کردند برای ثبت در تاریخ و بعد دیگر تکرار نمی کرد.
او به عفو و بخشش ایمان و اعتقاد داشت و این جمله را از حضرت علی به من و برادرم آموزش دادند: "در عفو لذتی است که در انتقام نیست."


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست