سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

مارکس و جهان روس!-ترجمه ی اردشیر قلندی


اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۵ تير ۱٣۹۷ -  ۲۶ ژوئن ۲۰۱٨


 
نویسنده ؛ پروفسور لِف کریشتاپوویچ دکتر فلسفه،
عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست بلاروس

در سرنوشت تاریخی اموزه های مارکس اندرکنش های میان مارکسیسم و جهان روس جایگاه مهمی را به خود اختصاص داده است. منظور من از جهان روس تنها شامل جامعه دهقانی، و اندیشه های سلاویوف نمی گردد، بل شامل کلیت یگانگی فرهنگی –تاریخی و ذهنیت معنوی مردم، قومها، ملیتی که تمدن روسی را تمدن خود، زبان روسی را زبان مادری خود، علیرغم تعلقات دینی، قومی و ملیتی خود میداند، است. در این بخش از مساله، اندرکنشهای میان مارکسیسم و جهان روس در راستای اشکار سازی ماهیت مارکسیسم از روزنه معنای زندگی روسی ارائه می گردد.
این رابطه معنایی مارکسیسم و جهان روس به ارامی، هم در سطح فیلوژنتیک1 و اُنتوژنتیک2 رخ میدهد. بدین خاطر برگردان با ارزشترین آثار مارکسیسم که به زبان روسی انجام شد، هیچ اتفاقی نیست. بطوری که مارکس می گوید، "این برگردان ها بی اندازه حرفه ای صورت گرفته است".   
مشارکت انقلابیون روس از نارودنیکها و انارشیستها تا سوسیال- دمکراتهای گوناگون نه تنها در مطالعه دانش مارکس، بل در برگردان با ارزش ترین آثار مارکسیسم به زبان روسی در این باره بسیار نمادین می باشد. برای نمونه، برگردان "مانیفست حزب کمونیست" توسط پلیخانوف است، که انگلس معتقد بود برگردان روسی "مانیفست" بهترین برگردان نسبت به سایر زبانها میباشد. انگلس نوشت: "برگردان مانیفست کاریست بشدت سخت، اما برگردان روسی، در میان زبانهایی که من میشناسم، از همه بهتر است".
همزمان باید یاداور شد، که نه تنها انقلابیون روس تلاش داشتند ژرفای اندیشه های مارکس را درک کنند، بل خود مارکس نیز با دقت تمام در مورد واقعیت روس و کندوکاش ایدئولوژیکی انقلابیون روس در راستای اینده کشورخود، توجه داشت. فراگیری زبان روسی توسط مارکس نشانگر این است، که نه فقط دیدن اصل منابع در مورد زندگی روس مهم بود، بل حس عمیق این امر، که چگونه جهان روس باید نقش عمده خود در بروزرسانی اجتماعی بشریت را بازی کند، است. این موضوع در نامه مارکس به ویرا زاسولیچ در هشت مارچ 1881 امده است، که در ان اندیشمند بزرگ در مورد جماعت دهقانی روس بمثابه تکیه گاه آغازین "احیای اجتماعی روسیه" در صورت رفع تاثیرات منفی، که اجتماعات روس از هرطرف در معرض ان است، سپس تامین شرایط نرمال فرگشت ازاد را یاداور می گردد. از دید من، مارکس در این نامه به انقلابیون روس مساله اصلی را سرنوشت تاریخی جهان روس میبیند، که در صورت شرایط آزادانه ان از نفوذ مضر سرمایه داری، نه تنها مستعد است به پایگاه اصلی احیای روسیه تبدیل شود، بل میتواند نقش کلیدی در احیای کل بشریت داشته باشد. در این نامه مارکس عملا انقلابیون روس را از تئوری دروغین قبول راه توسعه روسیه و کل جهان از سرمایه داری غرب برحذر میدارد. پاسخ رهبر جنبش ملی-آزادیبخش هند مهاتماتا گاندی بر پرسش خبرنگار انگلیسی دال بر پیشنهاد گزینش مدل توسعه هند نمونه انگلستان را مورد توجه قرار میدهد، که با روح مارکس سازگار است، گاندی در پاسخ گفت: " برای توسعه بریتانیا نصف منابع جهان (کره زمین) مورد نیاز قرار گرفت، تا این کشور به شکوفایی خود رسید، برای توسعه هند چند جهان (کره) لازم خواهد شد؟". گاندی کاملا بشیوه مارکس به خبرنگار انگلیسی پاسخ داد، که نمیفهمیدند (یا وانمود میکردند که نمی فهمند) که کل رفاه کشورشان برایند استعمار غارتگرانه هند است. همین امر اساس شکوفایی سایر کشورهای غرب است.
    اما کل مشکل در این است، که مارکسیسم همچنان نامفهوم نه تنها برای انقلابیون دمکرات به معنی واقعی کلمه ماند، بل برای خود هواداران مارکس – مارکسیستها نیز چنین است. چیزی که لنین در قالب پندنویسانه ای به این موضوع ، در چکیده نویسی "علم منطق" هگل اشاره کرد: "درک کامل "سرمایه" مارکس بویژه فصل اول ان غیرممکن است، مگر با مطالعه و درک کل منطق هگل. در نتیجه هیچ یک از مارکسیستها پس از گذشت ½ سده مارکس را نفهمیده اند". تنها لنین توانست معنای مارکسیسم را درک، اموزه های مارکس را در روند انقلاب روس و پی امد ان ساختار سوسیالیستی بسرانجام رساند. لنین با نشان دادن روشکستگی دیدگاه های تئوریکی سوسیال-دمکراتهای غرب و منشویکهای روس، در تفکرات خود "از انقلاب ما" نوشت: "همه انها خود را مارکسیسم مینامند، اما از مارکسیسم تا بالاترین سطح ممکن درکی عاشقانه دارند. آنچه که در مارکسیسم تعیین کننده است مطلقا نفهمیده اند: ینی دیالکتیک انقلابی انرا درک نکردن". با توضیح ویژگی انقلاب روس لنین خطرنشان کرد، که "... ما (بلشویکها) بمثابه یکی از چشم اندازهای ممکن، اتحادی را از "جنگ های دهقانی" با جنبش کارگری ایجاد کردیم، چیزی که "مارکسیست" مینویسد، چیزی است که مارکس در سال 1856 در رابطه با پروس نوشت". سوسیال-دمکراتهای غرب و منشویک های روس نسبت به انقلاب روس برخوردی دبستانی داشتند. از دید انها: از انجایی که روسیه از نظر سطح پیشرفت نیروهای مولده و فرهنگ مادی عقب مانده تر از کشورهای غربی است، انقلاب باید بورژوازی باشد، تحت هیچ شرایطی نباید سوسیالیستی شود. چنین تفاسیری از انقلاب روس مارکسیستی شمرده میشد، که لنین انرا کاریکاتوری از مارکسیسم میدانست. لنین تاکید میکند که هیچ کس نمیتواند مشخص کند، که برای انقلاب سوسیالیستی سطح فرهنگ مادی باید چگونه باشد، و درادامه فکر خود، توضیح داد، مگر طرد مالکان و سرمایه داران پیش شرط لازم سطح فرهنگی انجام انقلاب سوسیالیستی نیست؟. با نتیجه گیری قطعی، یاداور شد، که شکل تغییرات این چنینی در روند انقلاب روسی از خطوط کلی تاریخ توسعه نمی گسلد و به هیچ وجه در تضاد با آموزه های مارکس قرار نمی گیرد.
تنها در انقلاب روس است که معنای حقیقی مارکسیسم آشکار گردید. انقلاب روس، یک پدیده ژرفن ملی، پدیده جهان روس است، که همزمان دارای اهمیت جهانی شد. نویسنده بزرگ هند رابین درانت تاگور "در نامه های خود از روسیه" مینویسد، که "در روزگار ما شعارهای انقلاب روسیه شعارهای همه جهان شده است. هماکنون در روی زمین یک خلق است، که نه تنها در مورد منافع خلق خویش، بل همه مردمان می اندیشد". انقلاب روس بمعنای روشنگری بزرگ و انقلاب معنوی در آگاهی و کنش نوع بشر بود. این بزرگترین صعود بشریت در تاریخی بشری خود است. و این صعود با اموزه های مارکس کاملا مطابقت دارد.
واقعیت این است، که مارکسیسم به فرایند تاریخی نه تنها از دریچه تغییرات صورتبندیهای اجتماعی- اقتصادی مینگرد، بل توسعه تاریخی را بر دو مرحله اساسا متفاوت؛ به پیشا تاریخ بشریت و تاریخ بشریت طبقه بندی میکند. پیشا تاریخ بشریت – شامل برده داری، فئودالیسم و سرمایه داری می گردد، تاریخ بشریت- مشمول سوسیالیسم و کمونیسم میشود.
در زمان پسا شوروی اطلاعاتی خودخواهانه و پرخاشگرانه به مردم ما دال بر اشتباه بودن دیدگاه های مارکسیسم و انقلاب روس و تاریخ، در باره اراده "شرور" لنین و بلشویکها، که گویا روسیه را از مسیر توسعه تاریخی منحرف کرده اند، تحمل کرده و تحمیل می کند. این از دید تاریخ سفسطه های پوچ و یاوه های فریسیون روزگار ما است علیه مارکس و انقلاب روس.
در واقیعیت امر، مارکس و انقلاب روس آغاز احیای جهان روس در مفهوم رهایی ان از تاثیرات مخرب بورژوازی، احیای اصول بنیادی زندگی اجتماعی بشریت – وجدان و عدالت است.
نفی اهمیت آموزه های مارکس و انقلاب روس و احیای جهان روس بمثابه پدیده جهانی – ینی نفی تاریخ فرایند اجتماعی بمثابه گذر از پیشا تاریخ به تاریخ بشریت، بمثابه جهشی از پادشاهی ضرورت به پادشاهی آزادی میباشد.
همین امر، تفاوت بنیادی انقلاب سوسیالیستی روس از انقلاب بورژوازی غرب استکه علیرغم تکیه بر کل "منشور حقوق بشر" خود، به فضای تاریخ بشری نرسیده، و در همان مرحله پیشا تاریخ بشری استکه با گذاشتن برگ انجیر بر شرمگاه نظام سرمایه داری، همچنان در فقه بورژوازی فریسیون مانده است.   
ماهیت هستی پسا شوروی در چه چیزی خلاصه میشود؟. سیاست، اقتصاد، ایدئولوژی و اطلاعات – فضای الیگارشی، ضد انسانی ناعادلانه است. هیچ کس نمی تواند بگوید، که اندسته از رفرمهایی، که در پسا شوروی انجام شدند و انجام میشوند، عادلانه و انسانی بوده اند. چرا در بسیاری از این کشورها مردم دچار نوستالژی به سوسیالیسم و اتحاد شوروی و تاریخ شوروی هستند؟.
چرا مارکس حتی در کشورهای غربی بعنوان بزرگترین اندیشمند بشریت بحساب میاید؟. چرا لنین و استالین در نظر سنجی های اجتماعی در میان کنشگران مشهور تاریخ کشور ما در ردیف نخست جا میگیرند؟. چرا ما با چنین شور و شعفی احیای کریمه به روسیه را جشن می گیریم؟.
چرا مردم ضرب و جرح خشن بورکراسی غربی، الیگارشی و مساله نظامی علیه سوریه را محکوم می کنند؟. چونکه مساله مرتبط به شوروی عدالت تاریخی است، که عادلانه در دید مردم مانده است. هستی پسا شوروی در این است، که شهروندان ما نوستالزی انقلاب روس را دارند، این نوستالژی نه به گذشته، بل نوستالژی مردمانی برای احیای زندگی معمولی است. اگر انقلاب انگلیس و فرانسه به گذشته تعلق دارند، بدین خاطر است که هیچ یک از شهروندان این کشورها به فئودالیسم نوستالژی ندارند، به این دلیل که، فرق اصولی میان فئودالیسم و سرمایه داری وجود ندارد، چرا که هردوی انها در پس پیشا تاریخ بشریت قرار دارند، اما انقلاب روس- نه به گذشته، بل حال و اینده مردم است چراکه ان متعلق به تاریخ بشریت است. بنابراین، همه لعن و نفرت سیاستمداران، که در ارزوی توقف تاریخ بشریت در مراحل پیشا تاریخ ان هستند. اگر از ظرفیت انقلاب برای کشورهای ما از منطق بوربون های فرانسوی، که در سالهای انقلاب فرانسه مطرح بود، استفاده کنیم "هیچ چیزی را فراموش نکردند و هیچ نیاموختند" میشود. زمانی که سخن از ظرفیت انقلاب گفته میشود، بلافاصله نفی تاریخ شوروی منظور می گردد. در واقع همه این ظرفیت سازان انقلاب نه تنها کل تاریخ میهن را نفی، بل خصلت جهانی جهان روس را نفی میکنند. کاری که هماکنون اکادمیسین روس آقای یوری پیوواروف سرگرم الوده کردن تاریخ و کشور روسیه به کثافت است: "... این استالین خدانشناس کیش منزجر کننده ای از الکساندر نفسکی ایجاد کرد... همین الکساندر نفسکی یکی از بحث انگیزترین، اگر نگویم متعفن ترین، شخصیت در تاریخ روسیه است، البته دیگر نمی توان با او کاری کرد...ماهیت زندگی روس تغییر نکرده: انزجار به شخصیت، در این یا ان شکل زور بر انسان و به وی در نهایت امر، بردگی و دزدی، مهارت خودسازماندهی برای امر شر، برای اینکه روسیه سیبری و شرق دور را ازدست ندهد... کوتوزوف تنبل، خیال باف و فریبکار، عاشق هنرپیشگان فرانسوی و خواننده رومانهای پارنوی فرانسوی بود ...". نمی شود در اینجا از پوشکین یادی نکرد، که گویا مخصوصا نه برای فادییف بولگارین نوشته است، بل در مورد یوری پیوواروف نوشته است: "عدم عشق به روس و روسیه و تاریخ و افتخارات انرا به این فرد میتوان بخشید. اما الوده کردن محبت روس و تاریخ مقدس کشور با کثافت، توهین به بهترین شهروندان و مخالفت با معاصرین، تمسخر به تابوت مردگان تحسین برانگیز نیست".
مارکس و جهان روس در گذشته نیستند، انها منتظر ما در آینده هستند. با رفتن به آینده، بدون آینده زندگی بشریت ممکن نیست، بدین سان بشریت به سوی مارکس و جهان روس میرود.
1. تبیین و توضیح اندرکنش های فرگشتی میان انواع گوناگون موجودات در زمین چه حال و چه منقرض شدگان
2. مرتبط است به فرگشت موجودات بطور جداگانه.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست