سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

انقلاب و انقلابیون نقدی بر مقالهٔ انقلاب بدون انقلابیون نوشته ی آصف بیات[۱]-احمد سپیداری


اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱٣ مرداد ۱٣۹۷ -  ۴ اوت ۲۰۱٨


 مدتی قبل، سخنرانی ارزنده ای از سوی دکتر آصف بیات در معرفی آخرین کتاب های منتشر شده و در دست انتشار ایشان در تورنتو برگزار شد. آقای آصف بیات در این سخنرانی روی مسئله ای دست گذاشت که در انقلاب های اخیر منطقه (انقلاب های موسوم به بهار عربی) با آن روبرو بوده ایم. ایشان ضمن اشاره به نارسایی های جدی در رابطه با این انقلاب ها بویژه در زمینهٔ رابطهٔ انقلاب، انقلابیون و اندیشهٔ انقلاب، نتیجه گیری هایی دارد که به نظر من علیرغم ارزشمندی هایش مسائل مهمی را نادیده می گیرد.

ایشان ضمن تشریح چگونگی شروع این انقلاب ها در تونس و بعد در مصر و دیگر کشورهای عربی به تفاوت های آن با انقلاب بهمن اشاره کرده و گفت:

« ولی به‌هرحال این انقلاب‌ها به وقوع پیوست و همه را متعجب کرد. تقریباً همه‌ی این انقلاب‌ها را آدم‌های عادی صورت داده بودند، بدون رهبری کاریزماتیک، نظیر تروتسکی، آیت‌الله خمینی، واتسلاو هاول ‌یا ماندلا که در انقلاب‌های سابق شاهد بودیم. چنین شخصیت‌هایی در این انقلاب‌ها وجود نداشتند. همچنین برخلاف انقلاب‌های قبل یک سازماندهی کاریزماتیک و یک بینش خاص هم وجود نداشت. انقلاب‌های قبلی یک بینش و تصویر نسبت به آینده داشتند ولی این انقلاب‌ها فاقد آن بودند. بسیاری از این انقلاب‌ها در خیابان‌های شهرهای بزرگ و کوچک صورت گرفت و فرم خاصی از سیاست را به‌ویژه در میدان تحریر به وجود آورد.»

از درک متفاوت ایشان از انقلاب و نوعی رهبر تراشی مانند تروتسکی در این نقل قول، او با پرسش هایی مواجه می شود که پرسش همهٔ ماست:

«پرسشی که برای من پیش آمد این بود که چرا این انقلاب‌ها با انقلاب‌های گذشته فرق می‌کنند و چرا به این شکل درآمده است. هیچ کدام از این انقلاب‌ها شبیه آن روش‌های تغییر سیاسی که ما می‌شناختیم نبود. نه به صورت رفرم بود و نه انقلاب به صورتی که می‌شناختیم.»

او با طرح این شگفت زدگی و مطرح کردن برخی سوال های اساسی و درست، نتیجه هایی را می گیرد که به نظر من دچار اشکال است. او «اندیشه های انقلابی» را به سه ایدئولوژی مربوط می داند و آن ها را پیشبرندهٔ انقلاب ها نام می برد: «ناسیونالیسم ضد استعماری»، «مارکسیزم لنینیزم» و «اسلام‌گرایی میلیتانت» و ضمن ارائهٔ روایتی از سرنوشت آن ها، به نوعی خلاء ایدئولوژیک قبل از وقوع این انقلاب ها ( بهار عربی) اشاره می کند. او در مورد مارکسیسم لنینیسم می گوید:

«ایدئولوژی دوم که ایده‌ی انقلاب در آن مرکزی بود مارکسیسم-لنینیسم است. این ایده بسیاری از جنبش‌هایی را که در خاورمیانه وجود داشت تحت‌تأثیر قرار می‌داد و تغذیه می‌کرد مثل یمن که انقلاب سابقش سوسیالیستی بود یا ظفار یا جنبش آزادی‌بخش در فلسطین و بخش مارکسیست جبهه‌ی مردمی آزادی فلسطین. این‌ها به‌عنوان مارکسیست ایده‌ی انقلاب برای‌شان مرکزی بود و به آن عمل می‌کردند. ولی این ایدئولوژی تغییر فاحشی کرد. بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و اقمارش و بعد از رد ایده‌های سوسیالسم موجود، ایده‌ی انقلاب هم‌زمان با آن نزول پیدا کرد و بعدتر تقریباً به‌طور کامل از بین رفت. چون ایده‌ی انقلاب با ایده‌ی سوسیالیسم، دولت رفاه، توزیع و برابری عجین شده بود و بعد از فروپاشی این پارادایم‌ها ایده‌ی انقلاب هم افول کرد. بنابراین انقلاب تبدیل به یک چیز بد شد انگار که مفهومی بود که فقط دایناسورها و قدیمی‌ها راجع به آن صحبت می‌کردند و با سوسیالیسم شکست‌خورده، دولت بزرگ و اقتدارگرایی تداعی می‌شد. این ایده‌ها کنار گذاشته شد و ایده‌های جدیدی جای‌شان را گرفت، مثلاً فرد یا جامعه‌ی مدنی خیلی اهمیت یافت. جامعه‌ی مدنی هم به ان‌جی‌او یا فضای عمومی یا بازار تقلیل پیدا کرد. این مفاهیم اوج گرفت و جایگزین مفاهیم تساوی، برابری، دولت رفاه و سوسیالیسم شد.»

مشخص نیست چرا دکتر بیات «کنار گذاشتن ایده های انقلابی» و جایگزینی «مفاهیم تساوی، برابری دولت رفاه و سوسیالیسم» با «ایده های جدید» را با افعالی بیان می کند که انگار خود به خود صورت گرفته و مشخص نیست چرا ایشان از یورش تبلیغاتی بسیار گسترده و هدفمند سرمایه داری جهانی برای جایگزینی کیش نولیبرالی به جای آرمان سوسیالیستی نامی نمی برد. آیا بدان باور ندارد یا دچار ملاحظاتی شده است؟
جدا از این نکته، خطای مهمی نیز به چشم می خورد که زیر پوشش یک جابجایی تاریخی پنهان شده است. دکتر بیات می گوید:

«بحث من این بود که این جنبش‌های انقلابی از نظر ایدئولوژیک در برهه‌ای به وقوع پیوستند که خود ایده‌ی انقلاب ارزشش را از دست داده بود و دیگر کسی راجع به انقلاب صحبت نمی‌کرد. این برهه مربوط به زمان بعد از جنگ سرد است که وضعیت به گونه‌ای تغییر کرد که آن فرم‌هایی که افراد، سازمان‌ها و احزاب قبلاً راجع به انقلاب فکر می‌کردند، می‌نوشتند و تصور می‌کردند دیگر وجود نداشت.»

واقعیت اما چیز دیگری ست. انقلاب های موسوم به بهار عربی[2] (۲۰۱۰) در پی خیزش بزرگ جنبش سبز ایران[3] در سال ۱۳۸۸ شمسی (۲۰۰۹ میلادی) و تحت تاثیر آن صورت گرفت (دکتر بیات در سخنرانی اش اساساً اشاره ای در خور تامل به جنبش سبز نداشت؟!) و این در حالی ست که فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱ یعنی چیزی حدود بیست سال قبل رخ داده بود. آنچه او می گوید را می توان برای دورهٔ اول این بیست سال تا حدی پذیرفت، اما برای دورهٔ دوم بویژه سال های پایانی آن-۲۰۱۰-درست و دقیق نیست. در طی این دوران، پیامدهای بسیار مخرب سیاست های سرمایه داری احیا شده در اتحاد شوروی و بخش دیگری از کشورهای قبلا سوسیالیستی به صورت غارت بی بند و بار ثروت ملی و گسترش فقری بی سابقه و و پایمال شدن حقوق انسانی حاصل از یورش سرمایه خودش را نشان می دهد. در همین سال هاست که کمونیست ها در انتخابات روسیه رای قابل ملاحظه کسب می کنند و اقلیتی قوی در مجلس تشکیل می دهند و بخشی از فرمانداری ها و شهرداری ها را بدست می گیرند. و از سوی دیگر، اعمال سیاست های نولیبرالی در عرصه وسیعی از جهان به دلیل ایجاد تفاوت های فاحش طبقاتی و بحران های اقتصادی مزمن با مشکلات جدی روبرو می شود. سیر وقایع حکایت از آن دارد که تبلیغاتِ پایان تاریخی بودن نولیبرالیسم نقش بر آب می شود. در واقع، احزاب و سازمان های سیاسی انقلابی بحران حاصل از فروپاشی سوسیالیسم سابقاً موجود را پشت سر می گذاشتند و جان می گرفتند.
بی مناسبت نیست که مدت بسیار کوتاهی پس از حماسهٔ میدان التحریر جنبش تسخیر وال استریت[4] یعنی ۹۹ درصدی ها علیه ۱ درصدی ها در قلب نظام سرمایه داری جهانی در آمریکا به وقوع پیوست. نشانه های بسیار مشخصی وجود داشت که همه این خیزش ها از جنبش سبز گرفته تا تسخیر وال استریت، به نوعی به هم مربوط اند و آغاز عصر تازه ای از انقلاب ها را خبر می دهند.
در واقع عصری که جنبش سبز و انقلاب های عربی و جنبش تسخیر وال استریت در آن بوقوع می پیوندد نه پیامد فروپاشی اتحاد شوروی و دوران رجزخوانی های نولیبرالیسم دامن‌گستر بلکه، یک برآمد اجتماعی تازه پس از شکست عمیق پروژهٔ نولیبرالی و از اعتبار افتادن شعارهایی است که ما در ایران در غالب «انقلاب مرد؛ زنده باد اصلاحات!» شاهد آن بودیم.

همچنین، در تحلیلی که دکتر آصف بیات از انقلاب مصر به دست می دهد، نقش تعیین کنندهٔ شبکه های اجتماعی[5] کمرنگ است. آنچه در همهٔ این خیزش ها و انقلاب ها مشترک بود نقش محوری این نوع شبکه های اجتماعی است که بخش های اصلی فعالان سیاسی این خیزش ها را به هم پیوند می داد.

من بعنوان یک شنوندهٔ سخنرانی ایشان احساس کردم،ایشان درک مناسبی از شبکه های اجتماعی و نقش آن ها در این خیزش ها و انقلاب ها ندارند و اهمیت آن ها را جدی نگرفته اند. بدون شناخت عمیق از چگونگی کارکرد شبکه های مجازی ( بطور مشخص فیس بوک[6] که از سال ۲۰۰۶ عضوگیری همگانی خود را اعلام کرد و تا سال ۲۰۰۹ پر استفاده ترین شبکه اجتماعی شده بود و هنوز کنترل های مداخله گرانهٔ امروزینش را نداشت) نمی توان خیزش ها و انقلاب های این دوران را تحلیل کرد. فضای مجازی برآمده از این شبکه ها با تغییر در نحوهٔ ارتباط کمی و کیفی میان افراد و محیط پیرامونی آن ها، همهٔ آنچه به ارتباط انسانی و محیط اجتماعی مربوط است یا از آن تاثیر می گیرد را تغییر داده است. نحوهٔ تشکل (تغییر از هرمی به افقی) یا تغییر نقش رسانه ها و مراجع اجتماعی با چند وجهی شدن ارتباط و تعاملی شدن آن، تنها نمونه هایی از این تغییرات است. به همین دلیل مشکل بتوان تفاوت اینگونه انقلاب ها با انقلاب های قبلی را بدون شناخت تحولاتی که در اثر پدید آمدن فضای مجازی رخ داده، تحلیل کرد.

البته هنوز هم چارچوب مفهومی مورد استفادهٔ بسیاری از محققان سیاسی اجتماعی ما برای شبکه های اجتماعی مجازی بر درکی استعاری از ارتباط ( تلفن و تلگراف) متکی ست[7]، اما واقعیت آن است که این درک استعاری بسیار نارساست و بهتر است پیدایش و توسعهٔ این شبکه ها را به درکی استعاری از پیدایش و رشد شهرها (نوعی توسعه فضای عمومی شهری) متکی کرد تا دامنهٔ تغییر در مقایسه بین انقلاب های شبکه ای و انقلاب های کلاسیک روشن شود. یعنی باید انتظار داشت همانقدر که پیدایش و رشد شهرها در تغییر شیوهٔ پیشبرد انقلاب ها نقش آفرینی کرده، پیدایش و توسعه فضای مجازی نیز در تغییر و نحوهٔ پیشرفت انقلاب های شبکه ای تاثیر گذاشته باشد.

در همهٔ کشورهایی که این خیزش ها و انقلاب ها در آن پدیدار شد، هسته اصلی هدایت کنندهٔ خیزش در شبکه های اجتماعی مجازی شکل گرفته بود. بخش های مرکزی و حتی میانی این شبکه ها عمدتا توسط جوانانی شکل گرفته بود که به اینترنت پر سرعت دسترسی داشتند. اغلب آن ها از هرگونه تجربهٔ سیاسی در تشکل های مربوط به احزاب و سازمان های سیاسی سنتی محروم بودند و ارتباط قابل استنادی با آن ها نداشتند.
ارتباط احزاب سیاسی هوادار سوسیالیسم با زحمتکشان و لایه های میانی جامعه بویژه جوانان زیر شدیدترین فشارهای سیاسی، روانی و امنیتی حاصل از سرکوب دیکتاتوری بسیار محدود بود و اغلب این احزاب و سازمان ها یا سندیکاهای کارگری هوادار آنها، درک بسیار محدودی از آنچه انقلاب علمی فنی باعث و بانی آن شده بود (فضای مجازی)، داشتند و با بدبینی بسیار با آن برخورد می کردند و لذا تا دوگانه شدن قدرت سیاسی و تسخیر خیابان ها توسط میلیون ها تن از مردم، بیرون از این شبکه های اجتماعی هدایت کنندهٔ جنبش انقلابی قرار گرفتند. اغلب آن ها برنامه روشنی برای یک انقلاب ملی دمکراتیک داشتند و نسبت به آلترناتیوی که باید جایگزین نظام های دیکتاتوری می شد، دچار ابهام چندانی نبودند، اما هنوز نیروی لازم برای پیشبردش را نداشتند. خلاصه اینکه اندیشه انقلابی وجود داشت، اما به بدنهٔ اصلی جنبش شبکه ای پیوند نمی یافت. روشن است که مبارزات سیاسی گسترده ای به موازات مبارزات شبکه ای که هنوز بخش های معینی از شهر های بزرگ را در بر می گرفت، در این جوامع در جریان بود و احزاب و سازمان های سیاسی چپ با مواضع انقلابی نیز در آن ها فعال بودند و بر آن تاثیر خود را تا آنجا که ممکن بود گذاشتند و از آن برای بازسازی بدنهٔ آسیب دیده خود در اثر ریزش های پی در پی بهره بردند.

با این وجود، نمی توان با نتیجه گیری های دکتر آصف بیات در مورد تاثیر منفی تفکرات رفرمیستی در این انقلاب ها و تاثیر بسیار منفی کنارگذاشتن اندیشه انقلابی و آلترناتیوهای رادیکال توسط بخش بزرگی از نیروهای سیاسی و بویژه چپ ها موافق نبود. توضیحات و نتیجه گیری ایشان در این زمینه از نقاط قوت سخنرانی شان بود و باید از آن بسیار آموخت. این اما هنوز مشکلی اساسی ای که با آن روبرو بوده و هستیم نیست. جریان های انقلابی در بسیاری از انقلاب ها با رفرمیست ها روبرو بوده اند و آن ها را به حاشیه رانده اند.

مشکل اصلی را باید در عدم توانایی در درک به موقع از اهمیت یافتن شبکه های اجتماعی در فضای مجازی توسط نیروهای رادیکال هوادار سوسیالیسم، بویژه کمونیست ها و سازمان های چپ رادیکالی جست که متاسفانه هنوز هم - حداقل در کشور ما- تا حد زیادی به جای خود باقی ست. این نارسایی می تواند، با حاشیه ای ماندن در کنار انقلاب های شبکه ای گسترش یابنده در دور جدید از رویدادهای منطقه، باز هم به امر پیروزی زحمتکشان صدمه بزند.

باید متوجه باشیم که نیروهای دست راستی حاکم بر این کشورها و مداخله گران خارجی برای تخریب مبارزات شبکه ای مجازی مردم بسیج شده اند و نمونه ای از آن را در عملکرد سازمان های مخربی همانند «آمدنیوز»، شرکت های امنیتی خصوصی نظیر کمبریج آنالیتیکا[8] یا شرکت های تحت مالکیت جورج زامل[9] یا ارتش سایبری سپاه مشاهده می کنیم.
متاسفانه همین نقص در مورد محققان و دانشمندان ترقیخواه ما هم به چشم می خورد که کمتر وارد کار تحقیقی در مورد جنبش های شبکه ای و چگونگی بهره برداری از آن ها توسط نیروهای رادیکال انقلابی شده اند و عرصه را به مجریان انقلاب های مخملی واگذاشته اند که این روزها فکر و ذکرشان شبکه و شبکه سازی ست.


[1] www.akhbar-rooz.com
[2] https://fa.wikipedia.org/wiki/بهار_عربی

[3] https://fa.wikipedia.org/wiki/جنبش_سبز_ایران

[4] https://fa.wikipedia.org/wiki/جنبش_اشغال_وال_استریت

[5] https://fa.wikipedia.org/wiki/شبکه_اجتماعی

[6] https://fa.wikipedia.org/wiki/فیس%E2%80%8Cبوک

[7] در این زمینه (چارچوب های مفهومی و درک استعاری در سیاست ورزی) مطالعهٔ کتاب ارزشمند زیر را توصیه می کنم:
The Political Mind- George Lakoff
[8] دمکراسی های پارلمانی و مداخلهٔ مخرب بازاریابی سیاسی شبکه ای    https://www.sedayemardom.net/?p=54328

[9] Joel Zamel: Psy-Group, White Night, Wikistrat crowdsourced consulting.
Who is Joel Zamel
https://www.haaretz.com/israel-news/.premium-who-is-joel-zamel-australian-israeli-linked-to-mueller-s-trump-probe-1.6104963

توضیحاتی پیرامون عملکر این شرکت ها را می توان در لینک زیر هم یافتک جنگ، تسلیم یا فروپاشی نظام- گفتگو با رادیو پویا- احمد جواهریان https://soundcloud.com/user809978123/mstidowjydbn


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست