سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

بیانیه ی جمعی - محمد مقدسی را فراموش نمی کنیم!


اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۹ مهر ۱٣۹۷ -  ۲۱ اکتبر ۲۰۱٨


در یکی از روستاهای اطراف بروجرد به نام "برابر" باغی نسبتا بزرگ، با ساختمانی قدیمی وجود داشت که میعادگاه مبارزینی بود، که یا در راه خلق جانباختند و یا، به جرم عشق به مردم، به زندان افتادند. کمتر مبارز لری است که در دوره شاه، این مکان را ندیده و مدتی در آن، اقامت نکرده باشد. صاحب این مکان، روحانی خوشنام، خوش فکر و مستقلی بود به نام آیت اله غروی، که نوه های دختری اش احمد، مجتبی خرم آبادی و خواهر زاده اش محمود خرم آبادی همگی یا در زندان و یا در جریان مبارزه در بیرون زندان جانباختند. دخترش فاطمه (عزت) غروی، مادر مجتبی و احمد خرم آبادی نیز بعد از کشته شدن مجتبی، در درگیری با ساواک جان باخت. محمد علی مقدسی یکی دیگر از نوه های دختری آیت اله غروی بود که به دلیل فعالیت سیاسی به زندان افتاد و پس از شکنجه و شلاق در کمیته مشترک، به زندان قصر منتقل شد. بسیاری از چریکهای فدائی، عموم اعضای گروه دکتر اعظمی، اعضای گروه آرمان خلق، تقریبا همگی با "باغ برابر" آشنا بودند و چه بسا بعضا در این مکان به مبارزه متمایل شده و فعالیت سیاسی را ادامه دادند.
محمد علی مقدسی، که کم سن و سال تر از بقیه خویشانش بود، در سال ۱٣۲٨ متولد شد. او از همان نوجوانی تحت تاثیر خانواده مبارزش با درد و رنج مردم آشنا و به دلیل خویشاوندی با "خرم آبادی ها"، در محفل آنان حضور یافته و با مسائل سیاسی آشنا شده بود. احمد در همان سال ۵۰ اعدام شد. مجتبی دستگیر و پس از چند ماه آزاد گشت و بالاخره در ۱۲ اسفند ۱٣۵۲ در درگیری با ساواک جان باخت و محمود هم در تهران مشغول به کار شده بود و پس از جانباختن مجتبی مخفی شد و چند سال بعد در درگیری با پلیس جان باخت.
محمد مقدسی به تدریج و پس از پسر خاله هایش، عملا چراغ "باغ برابر" را روشن نگهداشت. او در اواخر سال ۱٣۵۲ در جریان ضربه به گروه مجتبی و محمود خرم‌آبادی در تهران دستگیر شد و به ۵ سال زندان محکوم گردید. در آستانه انقلاب، همراه دیگر زندانیان سیاسی از زندان آزاد شد و به بروجرد آمد. محمد جوانی سرزنده، شوخ طبع و چابک بود و همواره با لطیفه ها و شوخ طبعی هایش فضا را در زندان شاه نیز، شاد و روحیه ها را شاداب می کرد. به دلیل لاغری زندانیان او را "محمد مردنی" می نامیدند. کمتر زندانی سیاسی است که خاطره ای از شوخ طبعی های او در ذهن نداشته باشد. او در زندان با تمام طیف های سیاسی دوست و رفیق بود. رابطه اش با معیارهای انسانی و عاطفی تنظیم می شد. بسیار طبع لطیفی داشت و برای خودش در دل عموم زندانیان جائی باز کرده بود.
پس از انقلاب روابط گسترده محمد گسترده تر شد. هر چند از مبارزه تشکیلاتی فاصله گرفته بود، اما مناسبات عاطفی و انسانی بسیار قوی با محیط پیرامون و دوستانش را حفظ نمود. سال ۱٣۶۱ چند ماهی به زندان افتاد. پس از آزادی نیز همچنان روابط دوستانه اش را گرم نگهداشت. یکی از دوستانش در یادداشتی در باره او چنین نوشته است:
«فقدان محمد مقدسی برایم خیلی سنگین است. هرچند سالها بود که از هم دور بودیم ولی گاهی به مناسبتهای مختلف باهم تماس میگرفتیم و گپی میزدیم. به خاطر دارم که اولین بار در زندان بند دو و سه در یکی از تیم‌های فوتبال، شخصی بازی میکرد که خیلی لاغر و عضلانی بود و حتی یک مثقال چربی هم نداشت ولی هنگام بازی به اندازه افراد دو تیم داد و بیداد راه می انداخت و سر به سر همه بچه ها میگذاشت. همه زندانیان او را "مردنی" صدا میزدند، منهم از ان به بعد حتی بعد از آزادی از زندان، محمد را بدون "مردنی" نمی توانستم صدا کنم.
محمد مقدسی آدم بذله گو و شوخ طبعی بود و در زندان با تمام بچه ها، جدا از مرام و مسلک آنها شوخی می کرد و سر به سر همه می گذاشت و همیشه و در هر حالتی، در شرایط سخت زندان باعث خنده و شادی بچه ها بود. محال بود از کنار کسی بگذرد و تیکه ای نیندازد. او در عین بذله گویی، انسانی جدی و پیگیر بود و در تمام کارهای زندان فعالانه شرکت داشت و مسائل انسانی را ارجح بر ایدئولوژی و خط ‌ربط های مختلف میدانست، به همین خاطر هم، محبوب تمام بچه های بند بود. او فوتبالیست خوبی بود. در محوطه زندان قصر وقتی گل کوچک بازی می کردیم تماشاچی های زیادی در اطراف زمین حلقه می زدند، البته نه برای دیدن بازی، بیشتر بخاطر شوخی و غرزدنها و سرو صدا کردن های او.»

محمد بیست و یکم مهر ماه به دلیل سکته قلبی، در بروجرد تحت عمل جراحی قلب قرار گرفت، اما با تاسف بسیار، خیلی دیر شده بود و عمل او ناموفق ماند. مراسمش با استقبال گسترده دوستان و یاران و همراهان قدیم او روبرو شد. یکی از آشنایان می گفت: مدتها بود مراسمی به این شلوغی ندیده بودم. هر کس که حضور داشت دقیقا به خاطر خود او شرکت کرده بود. همه از خاطرات خوش گذشته ای که با او داشتند، حرف می زدند.
بالاخره محمد مقدسی عزیز درمیان اندوه عمیق خانواده و یاران و دوستان، به خاک سپرده شد. ما یادش را گرامی می داریم و خاطره نیکی های او را فراموش نمی کنیم.


رسول آذرنوش، باقر ابراهیم زاده، مهدی ابراهیم زاده، مستوره احمدزاده، فریدون احمدی، مهدی اخوان، یوسف اردلان، حیدر اسدی، حشمت اله اسدیان، نسرین اسدیان، قادر اسکندانی، فریده اعظمی، فرخنده اعظمی، محمد اعظمی، ناهید اعظمی، رضا اکرمی، حسام امام، منصور انصاری، وهاب انصاری، رضا امیدواری، اصغر ایزدی، علی برزو، یداله بلدی، امیرحسین بهبودی، اژدر بهنام، رضا پدرام، مهدی پرویز، ژینوس پزشکی، حسین پورجانکی، ایرج تقی زاده، مهدی جباری، حسن جعفری، علی جلال، فردوس جمشیدی رودباری، محمد جودکی، بهروز جهانزاد، نقی حمیدیان، محمد حدادپور، نسیم خاکسار، اسماعیل ختائی، بهروز خسروی، اصغر خرسند، بهروز خلیق، مرضیه دانش، اکبر دوستدار، حسین دولت آبادی، برتعلی رخشان، احمد رضائی، فرهمند رکنی (اخوی)، فخری زرشگه، رحمان ساکی، اکبر سوری، اکبر سیف، رضا شرفی، شهلا صالح پور، علی صمد، جمشید طاهری پور، مجید عبدالرحیم پور، رحمان عبدی، فرزانه عظیمی، محمد فارسی، مسعود فتحی، علی اصغر فرداد، شکر فلاخ، محسن فومنی، وجی قاسمی، ناصر قاضی زاده، فیروز قریشی، قدرت قلی زاده، صادق کار، مقصود کاسبی، بهزاد کریمی، اسفندیار کریمی، سیروس کسرائیان، علی کشتگر، حسن گلشاهی، منوچهر گلشن، احمد محمدی، ضرغام محمودی، علی مختاری، سیروس مددی، مصطفی مدنی، خاطره معینی، میلاد ملک، امیر ممبینی، باقر مومنی، محمدرضا مهجوریان، احمد نجاتی، زهره نعیمی، حمید نعیمی، پرویز نویدی، ایرج نیری، پروین واحدی پور، ایرج واحدی پور، غلام ورمرزیاری، شهلا هوشیار.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست