هر بیشه گمان مبر که خالی است - امیر معیری
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
٣ تير ۱٣۹٨ -
۲۴ ژوئن ۲۰۱۹
* متن سخنرانیِ در پیشکنفرانسِ برگزاری زادروز زنده یاد دکتر محمد مصدق در شهر کُلن-آلمان
زندهیاد دکتر محمد مصدق هنوز در احمدآباد میزیست که ما دانشجویان خارجِ کشور سالروزهای تولدَ او و ملّی شدن صنعتِ نفت را برگزار میکردیم. همهی گرایشهای سیاسی ضد دیکتاتوریِ شاه مشترکاً در برپایی این مراسم سهیم بودند؛ این مراسم کمتر جشن بود و بیشتر گردهمآیی های سیاسی و تحلیل برای یافتن جواب و چه باید کرد. امروز اگر نیک بنگریم نقش سمبُلیک این دولتمردِ تاریخِ تکه-پاره شدهی ایران، احترامبرانگیزتر از پیش شده است؛ علیرغمِ عُقدهی خمینی که در اوج قدرت گفت (نقل به معنی): ”استخوانهای پوسیدهی این مرد را از قبر درآورده اید که چه کنید؟“ و همچنین علیرغم تعبیر-تفسیرهای نئوتاریخ پردازانِ وطنی که تخصصشان ناهنجارکردنِ هنجارهای تاریخی و یا بالعکس شده است. احترام به این سَمبُل تاریخی از دورانی برمی آید که او در آن به انجام وظیفه مشغول بود؛ دورانی که آدمخوارانِ دموکراسیِ ”مک کارتی و آیزنهاور“ حتّا تمثیلهای اجتماعی-هُنریِ چارلی چاپلین را نیز نمیتواستند تحمل کنند، دکتر مصدق با در اختیار داشتن حداقل ابزار کوشش میکرد که با حفظ موازینِ دموکراسی به صیانت ملی نیز دست یابد.
در قیام ملّت ایران در سال ۵۷ نیز جز این نبود؛ بجز چند موردِ نادر همهی شخصیتها و سازمانهای سیاسی موجود علیرغم اَعمالِ ناهنجارِ دزدان انقلاب، در انتخابات ”مجلس شورای ملّی“ شرکت کردند از جمله: سازمانهای مختلفِ جبههی ملی، حزب توده، سازمان مجاهدین خلق، سازمان چریکهای فدایی خلق، حزب دموکرات کردستان ایران، حزب رنجبران و بسیاری دیگر؛ این مجموعهی ملی پس از گذشتِ یک نسل، با اتکا به شعور و حافظهی تاریخی خود، سعی و آرزویِ بازسازی دموکراسی سرکوب شده در ۲٨ مرداد سال ٣۲ را داشت. آنچه که این بار پس از گذشت تقریباً دو نسل نصیب ایران و ”جهان آزاد“ شده است، چنان عیان است که حاجت به بیان نیست؛ اینبار نیز هرکس پاداش خویش را گرفته است: پاداشِ ”جهان آزاد“ بومِرانگِ آنتیکمونیسمِ اسلامپرور و تمام عیارِ او است؛ خود کرده را تدبیر نیست. ولی به “خودیهای اپوزیسیون“ بخاطر رفتارِ نابهنگام در کاربرد مقولهی اعتماد/عدم اعتماد چه میتوان گفت؟
در طول این چهل سال هرآنچه را که روا یا ناروا توان گفت، اپوزیسیون با تکیه بر آزادیهای عاریتیِ کشورهای جهان به یکیگر گفته است. در این میان فقط به منطقِ این واقعیت ابداً توجه نشده است که هر دمکراسی در حفظ ساختار و سنتهای خود، رعایت موازینِ رفتاری را به مجموعهی افراد و سامانههای موجود دیکته میکند؛ ولی برای مبارزه علیه موجودیتِ نظامهای غیردمکراتیک ودیکتاتوری، افراد و سامانههای سیاسی رأساً راهبردها و راهکارهای خویش را علیه خودکامگان تعیین میکنند و نه نصایح و یا فرمودههای ”خیرخواهانهی“ این و آن. این نهایتِ خودفریبی است که جماعتی در انتظارِ هرنوع برکناریِ دیکتاتوری، به انتظارِ وحدتِ فراگیر با دیگران روزشماری کند و ضمناً با خوشباوری انتظارِ یاری از جانب قدرتهای جهان را نیز در سر بپروراند. تا آنجا که مربوط به قدرتهای ”جهان آزاد“ میشود بجااست که با یک نقل قول از جانب یکی از فرهیختگانِ سوسیال دموکراسی، نغز و مغز مطلب را یکجا نشان دهیم. ” اِگُون بار Egon Bahr “ سیاستمدار برجستهٔ آلمانی و نزدیکترین یار ”ویلی برانت“ و آرشیتکت روابط سیاسی آلمان بخصوص با بلوک شرق، در سال ۲۰۱٣ دو سال قبل از درگذشتاش در سخنرانی برای دانشآموزان آلمانی چنین گفت: ”سیاست بینالمللی هیچگاه ارتباطی با دموکراسی یا حقوق بشر ندارد. آنچه مطرح است منافع دولتهااست. این مقوله را علیرغم هرآنچه در کلاسِ درسِ تاریخ برایتان تعریف میکنند، به خاطر بسپارید.“ او در جایی دیگر میگوید: ”در لحظهای که یک سیاستمدار بجای طرح خواستهایش به ورّاجی در بارهٔ ”ارزشها“ میپردازد، زمانِ تَرک سالن فرا رسیده است.“
اما در راستای ”وحدتِ فراگیرملّی“ کم نبودند کنشگرانی که وقت و انرژی خود را سالها صرفِ این مهم کردند. علیرغم همهی کوششها تا کنون، مجموعهی اپوزیسیونِ خارج کشور قادر نشده است حتّا %۱ ایرانیانِ برونمرز را حول هر محورِ سیاسی سامان دهد؛ ولی خودگَردانهای منتظرخدمتِ همین اپوزیسیون با ظهورِ خودجوشِ هر جنبشِ مردم ایران، هیاهوی ”مدیریت بحران“ برای داخل کشور براه میاندازند در حالیکه خود دچار بحران مدیریت اند. البته این گفته نباید بمفهومِ ”بحران ریاست“ تلقی شود چون در این زمینه مدتهااست که اپوزیسیونِ خارج کشور دچار اضافه تولیدیِ رو به افزایش است! جالب این جااست که اپوزیسیون با رشدِ مستمرِ تکه-پارهگی، بلندپروازیهای سیاسی خود را نیز گسترش داده است؛ تقسیم کار ابداً مطرح نیست: سرنگونی رژیم، تعریف دوران گذار، ایجاد دولت موقت، سازماندهی مجلس موسسان، تدوین قانون اساسی، پرداختنِ آمرانه به مقولاتی چون سکولاریسم، لائیسیته و امثالهم آنهم با پرانتز گرفتنِ رِندانه از ”خُمس و زکات و موقوفات“ برای بده-بستانهای آتی؛ همهی این ها را مجموعههای رنگارنگِ سیاسی میخواهد همراه با توسعهی فرهنگیِ مردم سامان دهد و به آخر نیز برساند. اینجا سوال ما اینست که برای گزینهای محتمل که در آن تقریباً همهی این محاسبات از طریقِ ”این همانی“ کردن درست از آب درآید و فقط به ”آخر رساندن“ را دیگری ”بزند و ببرد“ آیا فکری هم برای Plan-B شده است یا بازهم برای چندمین بار در تاریخ صدسال اخیرِ ایران ”انشاالله گربه استِ“ ملّی، ما را آرامش خاطر خواهد داد؟
در بستر این شهرآشوب فکری، پارامترهای اساسیِ موجود در ایران بیانگر چیست؟ با نگاهی اجمالی بر اوضاع اسفبارِ ایران میتوان پارامترهای زیر را بر شمرد:
۱ - رشد کمپرادوریسم شاه به رانتخواریِ تمام عیارِ شیخ. چه در داد و ستدِ اقتصادی و چه در بازتولیدِ سرمایههای مالی، کنترل و سیاستهای کلان در امر ثروت، در دست سپاه و شرکا متمرکز است. شاید یک مثال برای نشان دادن عمق فاجعه کافی باشد. مجموعهی احتیاجاتِ پُردامنهی انرژی و حتا آب کشور در اختیار وزارت نیرو و زیرساختارش ”توانیر“ متمرکز شده است و این سامانهی بزرگِ اقتصادی-خدماتیِ دولتی مشتری دائمی “شرکتی“ است بنام ”سپانیر“ یعنی بی محابا، سپاه-نیرو! یعنی میان کارپردازانِ کمپرادوریسم اعلیحضرت و مستضعفنَوازان فعلی، بختک چپاولگرِ دیگری جاخوش کرده است که مشابهاش را در میلیتاریسم ژاپن، در اِس-اِسِ آلمان هیتلری، در دیکتاتوری فرانکو، موسولینی، دیکتاتوریهای نظامیِ ترکیه و آمریکای لاتین پیدا نخواهید کرد.
۲ - فلاکت روزافزونِ مزدبگیران و بخصوص کارگران با نابودی پیگیرِ قدرت خرید آنان؛ دائمی شدنِ تعویقِ سازمانیافته حقوق ناچیز کارکنان با انگیزهی وابسته کردن مضاعف آنان به حاکمیت.
٣ - سرکوب حداقل آزادیهای اجتماعیِ مردمان و در مقابل، توسعهی آزادی برای چپاول ثروت خلق همراه با انواعِ ”فرارِ با بازگشت“ به وطن اسلامی و توسعهی “کمپرادوریسم بدون مرز“.
۴ - داغ نگهداشتنِ خطر جنگ همراه با یجاد وحشت و گمراه کردن تودهها با تأکید بر حفظ تمامیت ارضی و امنیت ملّی. ”جهان آزاد“ نیز سالهااست که با علاقه و بدون هزینه کردن، حمهوری اسلامی را در این زمینه همراهی میکند.
۵ - شرایط بینالمللی و بخصوص ایران، نسل جوان را با کیفیتی رشدیابنده به میدان مبارزه کشانده است. طبیعیاست که عکسالعمل ارتجاع ابتدا توسعهی سرکوب آن و قبل از زایش منطقیِ مدیریت و رهبریِ سیاسیِ کلان، به بیراهه کشاندن آن خواهد بود.
نتیجه: اگر مجموعهی اپوزیسیونی را که در بالا تعریف شد توأم با سازمانیافتگی و رفتارِ اینچنین حاکمیتی کالبدشکافی کنیم، بنظر میرسد که برخلاف اپوزیسیون، دیکتاتوری حاکم با حواسجمعی موذیانه، مدتهااست که Plan-B خود را پرورانده و در کِشوُ دارد. من بخاطرِ خودداری از طول کلام و سهولتِ درک این گزینهی محتمل، آن را ”پاکستانیزه کردن جمهوری اسلامی ایران“ مینامم. یعنی دیری نخواهد پایید که یک ”ولی فقیه اِسترلیزه“ و نورانی در قم خواهیم داشت که هر روز همگان را به برادری و برابری دعوت خواهد کرد؛ و سپاه پاسدارانی که شبیه رهبر ارکسترهای همهکاره ولی نامرئی، پیانوی کنسرتهای مورد علاقهاش را با انگشتانِ سیاستمدارانِ منتخباندهی مردم خواهد نواخت. تعبیر و تفسیرهای روز این سیاستمدارانِ پوستانداخته در بارهی این نوع از ”دموکراسی“ نیز بیش و کم الهامی خواهد بود از اصطلاح تخصصی و آشنای کارکنان داروخانههای کشور که ” نسخهی شما را نداریم اما مشابهاش را داریم“. خلاصه کنم، در آیندهای نه چندان دور سناریوی زیر خیلی محتمل خواهد بود:
در یکی از شهرهای ایران، خانمی که روسریِ خود را به گردن اش بسته است از رهگذری میپرسد:
- آقا ممکن است مرا راهنمایی کنید؟ من بدنبال کتابخانهی بیژن جزنی میگردم.
رهگذر در جواب میگوید:
- بله خانم، همین یکطرفهی امام خمینی را بروید تا چهارراه دکترمصدق، بپیچید به راست، اولِ خیابان کورش کبیر تابلویِ کتابخانه را خواهید دید.
بیائیم قبل از این که برای چندمین بار غافلگیر شویم، ضریب احتمال وقوع هر گُزینهٔ عوامفریبانه، دامنهی امکانات برای پیشگیری از آن و در صورت تحقّق، اَشکال مبارزه علیه آن را تحلیلگرایانه بررسی کنیم. این، هم خواهش و هم پیشنهاد من است، شاد و پایدار باشید.
۲٣-۰۶-۲۰۱۹
|