کار نیکو کردن از پر کردن است
تاییدی بر مقاومت اما با تامل


غ. زنگنه



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲٨ خرداد ۱٣٨۶ -  ۱٨ ژوئن ۲۰۰۷


 
 
 اخیرا از رفیق قدیمی علی کشتگر نامه ای کوتاه منتشر شد که در ان سکوت شرم اور بویژه خارج نشینان را به چالش کشیده است .من با این گفته ایشان موافقم که ما باید به طور فعال در جنبش ضد استبدادی وقیام ملی مردم ایران شرکت کنیم، اما تا به حال برای این اتحاد که باید زمینه ان از مدتها پیش صورت میگرفت وعملا شکل نگرفته است. باید شرم داشت ونه برای سکوت .تا انجاییکه بنده اطلاع دارم بیشتر جریانات و سازمانها در برخوردبا رفتار سران حکومت اسلامی با زنان فرهیخته ودانشجویان ، کارگران ومعلمین مبارز کشورمان سکوت نکرده اند اما مشکل اصلی در چیست؟ وچرا فراتر از حرف قدم بر داشته نمی شود؟
پاسخ من به این سئوال در سئوال دیگری خلاصه میشود که الترناتیوی که باید به سازماندهی در مقابل ولایت فقیه مردم را به مقاومت دعوت کند کدام است؟ ایا فکر نمی کنید که نیمه واقعی این نیرو سازمانهای چپ از جمله فداییان هستند که شخصیتهای بارز ان جز فضل فروشی و ساز خود را زدن کار دیگری را نمی کنند.
بیاییم صادقانه نظری به دور بر خود بیندازیم وببینیم که اشخاص حقوقی جنبش چپ تا چه رده با یکدیگر فاصله دارند خود شما یک مورد از ان هستید وبرای خود سایتی را باز کرده اید و سال هاست که از این طریق فعال هستید حال چرا به در خواست شما لبیک نمی گویند؟ اقای فرخ نگهدار را ببینید که اگر در نشستی در سازمان اکثریت شرکت کند تنها به شرطی مسئولیت قبول میکند که استبداد صغیرش را گوش کنند و گرنه شمشیر داماسکوسش همیشه برسر سران دیگر سازمان بلند است اقای امیر ممبینی را مثال میزنم که دیگر از ان انرژی که در کنگره اول سازمان داشتند خبری نیست، چه بهتر به اقای مهدی فتاح پور بپردازیم که به جای سازماندادن شخصیتهای فدایی که فعالیت فردی را پیشه گرفته اند در براه انداختن تشکلهای مقطع ای بیشتر مشغول است و یا اقای مصطفی مدنی که سالها در ثلاش است که با سازمان اکثریت پایه اتحادی را بریزند که هنوز هم ناموفق از کار در امده است . بیشتر از همه فانتازی وخوش خیالی در جنبش فدایی انقدر زیاد است که باید برای ان فکری شود، همین چند وقت پیش فراکسیونی بنام فراکسیون کمونیستی فداییان اکثریت نیز اعلام موضع کرد که با جوابیه ای از سازمان اکثریت برای حفظ هوادارانش روبرو شد که پاسخ فراکسیون کمونیستی به انان واقعا جای تامل دارد. بدونه اینکه رهبران اکثریت به این دوستان به دیالوگ روی اورند ایا میتوان به اتحاد نزدیک بخشی از جنبش چپ دست یافت.
ما به یک باز نگری در رفتار وکردار سازمانها وشخصیتهای منفرد فدایی نیاز داریم چرا که خانه از پای بست ویران است. من ،شما وما بر خرابه ای متکی هستیم که باید انرا ازنوبنیان ساخت تا بتواند نقش خویش را برای ایفای سهم خویش در جنبش ملی ضد استبداد به عنوان نیروی چپ ایفا کند وان متکی به اصول زیر است :
فراخوان ودعوت از تمامی سازمانها وشخصیتهای فدایی ویا نزدیک به جنبش چپ
احترام به عقیده ومرام سیاسی سازمانها وشخصیتهای فدایی کمونیستها سوسیالیستها و چپ های دمکرات
شرکت در برنامه ای مشترک برای پیشبرد دمکراسی وحقوق بشر در جهت حذف ولایت فقیه از قدرت سیاسی وبه رای گذاشتن تمامی اشکال جمهوری از جمله جمهوری اسلامی با نظارت سازمان ملل واز طریق مسالمت امیزو ثغییر قانون اساسی جمهوری اسلامی.
شرکت نکردن وعدم پشتیبانی از هیچگونه انتخابات سیاسی در جمهوری اسلامی که شرط شرکت در ان تعهد به ولایت فقیه باشد.
اگر ما بتوانیم در این زمینه ها ونکات دیگر به توافق برسیم وبه گذشت سیاسی نسبت به یکدیگر دست یازیم انگاه می توانیم اتحاد خویش را برای به کار گیری حمایت از جنبش ضد استبدادی بکار گرفته وامید داشت که می توان در جبهه وسیع در راه هدف واحد گام بر داشت .
من درد ودل سوختگی شما را درک می کنم وباید اشاره کرد که تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف مگر اسباب بزرگی اماده کنی و بیاد این شعار دوران انقلاب می افتم که داده میشد : درد ما درد شماست مردم به به ما ملحق شوید .
ما باید به همدیگر ملحق شویم وبه یدیگر یاری رسانیم وهر کس میتواند یخ های منجمد استبداد ریز را که مشخصه بسیاری از شخصیتهای ایرانی است اب کند تا بتوانیم از عهده دشمنان ازادی بر ایم واین مسلم است که جنبش ضد استبدادی در ایران راه خود را باز خواهد کرد چه بهتر که زودتر با تلاش بیشتر به ان برسیم وبرای ختم کلام این قطعه شعر از حافظ نقل میکنم که :
گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر             بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر
خرم ان روز که با دیده گریان بروم             تا زنم اب در میکده یکبار دگر
معرفت نیست در این قوم خدا را سببی          تا برم گوهر خود را به خریدار دگر
یار اگر رفت وحق صحبت دیرین نشناخت      حاشااله که روم من ز پی یار دگر
                                                    . . .
باز گویم نه در ین واقعه حافظ تنهاست          غرقه گشتند درین بادیه بسیار دگر