تا آغوش ما


شهلا بهاردوست


• چه کوتاه می شود شب
وقتی با خانه ام، خوشبو به انتظارت می نشینم
آرام نقش تو می آید
روی ِ خطوطِ مهربان
روی ِ خوابهای ِ خرامان، سایه می افکند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ٣۰ خرداد ۱٣٨۶ -  ۲۰ ژوئن ۲۰۰۷


تن همان تن که در آینه بود
دست کشیدی بر ماه که می تابید
بر ستاره که می غلتید
در سرازیری ِ شب
روی ِ تنی بی مرز
زیرِ تپشهای برهنه
تا ...               
سُر خورده با جرعه ای شراب
کمی مست
نوش، نوش         
و شب، بی پرسشی از ما
بی رحمانه و گستاخ، سوی صبح می تاخت
چه حیف!
شب اینگونه شیرین!
اینگونه بی لکنت!
اینگونه که غرق در بازوانی
محو در نگاهی می شوی
هنوز شب از خلوت دستهای ما دلهره می گیرد.

زیرِ چراغهای ِ روشن و خاموش تبی سرخ
سرختر کنارِ رفت و آمدها
شانه های خسته، تکیه گاهِ تنی شیدا
ناخن کشیده بر پوستِ در التهاب
چه کوتاه می شود شب
وقتی هزار و یک ستاره می خندد، می خنداند
هزار و دو کبوتر می پرد، می پراند
هزار و سه نگاه، سوی ما می چرخد، می چرخاند
ما، رویاروی هم، سرشارِ از ما

چه کوتاه می شود شب
وقتی با خانه ام، خوشبو به انتظارت می نشینم
آرام نقش تو می آید
روی ِ خطوطِ مهربان
روی ِ خوابهای ِ خرامان، سایه می افکند
می ماند، با اشتیاق ِ دیدار می آمیزد
و انتظار ...
تا دستهایت دور کمرم گرم، حلقه ای تنگ شود
تا چشمهایت دورم کند از ترس
بیایی و با من شعله شویم
بلند، بلند، بلندتر
تا آغوش ما
تا لرزِ تن

هامبورگ، ۲۷ مای ۲۰۰۷
از یازدهمین مجموعهء اشعار( تپشهای برهنه)
www.bahardoost.de