امپریالیسم - ۱
ویلیام کی تب
- مترجم: مهرداد بهارآرا
•
از آنجائیکه امروزه نیاز به اعزام فرمانداری مانند پاول برمنر یا جی گارنر در مورد اشغال عراق از طرف آمریکا، عقب گرد به دوران سلطهی مستقیم است، میتوان آنرا سیاست شکست ارزیابی کرد. بطور ایده آل، آمریکا میخواهد پایگاههای نظامی که در بیش از هفتاد کشور دنیا ایجاد کرده است کمتر به چشم آیند و در صورت نیاز، اما نه بعنوان اولین ابزار حفظ منافع، از آنها استفاده شود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
٣۱ خرداد ۱٣٨۶ -
۲۱ ژوئن ۲۰۰۷
امپریالیسم سیستمی است که در آن یک قدرت برتر قادر است تجارت، سرمایهگذاری، بازار کار، و منابع طبیعی دیگر کشورها را کنترل کند. امپریالیسم در مراحل مختلف رشد سرمایهداری فرمهای خاصی پیدا میکند و پارامترهای مشترکی با قدرت مطلقهی امپراتوریهای باستان دارد. من بنا دارم این پارامترهای ساختاری را برشمارم، آنها را با ایدهی اقتصاددانان جریان اصلی (mainstream) در بارهی تبادل تنظیم شده بوسیلهی اصول بازار آزاد مقایسه کنم، و سپس راجع به فرم خاصی که امپریالیسم در عصر ما به خود میگیرد صحبت کنم. هر مقالهای که از طرف چپ در این رابطه نوشته شود میبایست به تأثیر و نفوذ نوشتههای مگداف اشاره کند. در این نوشته این امر برجسته شده است.
امپریالیسم مراحل آن
درون یک سیستم امپریالیستی ممکن است یک و یا بیش از یک قدرت امپریالیستی وجود داشته باشد، که مستقیم و یا غیرمستقیم سرزمین ، مردم، و منابع کشورها را از طریق گسیل نیروی نظامی و یا تهدید نظامی کنترل میکند. قدرتهای امپریالیستی مختلف ممکن است در درون یک سیستم بزرگتر امپریالیستی که در آن کنترل میتواند غیر رسمی و غیرمستقیم باشد با هم رقابت کنند. مسلما قبل از سرمایهداری امپراتوریها وجود داشتهاند. آتنیها قدرت مطلقه خود در قالب اتحاد دلیان را بخشا از طریق کمکهای مالی متحدین خود که ظاهرا دولتهای مستقل با سیستم دموکراتیک بودند اعمال کردند. تصمیمات راجع به سیاستهای خارجی و حتی موضوعات مهم داخلی آنها از طرف آتنیها اتخاذ میشد. این متحدین در معاملات اقتصادی خود از ارز آتنیها استفاده میکردند و آتنیها برای کنترل آنها در بین آنها پادگانهای نظامی میساختند.
ممکن است که امپراتوری آتن غیر رسمی بوده باشد، اما "هر کدام از متحدین تحت سلطه از حضور ناوگان آتن در افق نزدیک خود آگاه بود و پایتخت هیچکدام از آنها بیش از یک روز از دریا فاصله نداشت."۱ امپراتوری روم کلاسیک، در ذهن خیلی از ما غیر قابل تفکیک از حماسههای هالیوودی با مارش لژیونها و "هایل سزار"، محصول انقلابی در داد و ستد دنیای باستان بود به نحوی که روم بتواند در مقیاسی بسیار وسیع منابع را در جهت تغذیهی این لژیونها و گسیل آنها به نقاط بسیار دور به کار گیرد. با وجود این، بودند مناطقی در امپراتوری که این عملیات در زندگی روزمرهی انها صورت نمیگرفت.۲
بیشتر تحلیلگران از سیستم حکومتی روم بعنوان امپراتوری (empire) نام میبرند، و واژهی امپریالیسم (imperialism) را در مورد دوران سرمایه داری که در آن توسعه طلبی به قصد انباشت صورت میگیرد بکار میبرند، گرچه در دنیای تک قطبی معاصر واژهی امپراتوری، مثلا امپراتوری آمریکا، در مواقع گفتگو راجع به امپریالیسم دوران ما مجددا متداول شده است. در رابطه با کاربرد واژهی امپراتوری، چهرهی ایالات متحده را میتوان در دنبال کردن الگوی تغییر رژیم بطور غیر مستقیم، از جمله بی ثبات کردن دولتهائی که نمیخواهد در قدرت باشند، از آلنده در شیلی تا توطئه کودتا بر علیه چاوز در ونزوئلا تصویر کرد. زمانی که این توطئه ها و کمکهای مالی در راستای کودتاها عمل نمیکردند به تلاشهای جنگی روانی برای کاهش دادن حمایت مردمی از رژیم – همانند تلاش طولانی آمریکا در کوبا (پس از شگست توطئهی قتل فیدل کاسترو و شکست برنامهی تبعیدیها در خلیج خوکها)، و توسل به تهدید به حملهی نظامی و فشارهای دیپلماتیک بر علیه تمامیت ارضی ایران از طرف آمریکا و متحدین اروپائی آن دست یازیده میشود. برای آمریکا این موضوع که آیا رژیم مورد بحث بکرات از طریق انتخابات دموکراتیک انتخاب شده است، مانند مورد ونزوئلا، و یا در نتیجهی انقلاب بر علیه رژیم دست نشاندهی آمریکا به قدرت رسیده است، مانند مورد ایران، اهمیت ندارد.
واژهی "امپراتوری آمریکا" بیشتر در مواردی بکار برده میشود که دکترین بوش در قالب حملهی پیشگیرانه بر علیه هر کشوری که دولت وی آن کشور را تهدیدی بر علیه آمریکا ارزیابی کند. چنین تجاوز آشکار و یکطرفه با عملیات بمباران هوائی "shock and awe" (این واژه به معنی غلبهی برق آسا از طریق از کار انداختن قدرت دفاعی دشمن با بکارگیری برتری تکنولوژیکی در نتیجهی ضربت برق آسا و ایجاد ترس و هیبت میباشد - مترجم)، معادل مدرن قایقهای توپداردوران گذشتهی امپریالیسم، به تغییر رژیم در عراق به مثابهی پیش درآمد طرح بزرگ خاور میانه و دیگر مناطق نفتخیز دنیا انجامید. تا به امروز این ماجراجوئی گستاخانه و جنجالی با ایجاد عواقب غیر قابل پیش بینی منجمله تقویت نیروهای مخالف امپریالیسم آمریکا د رمقیاس جهانی و ایجاد اپوزیسیون رو به رشد در مقیاس داخلی برای آمریکا بسیار گران تمام شده است. این شکست این واقعیت را عیان میکند که حتی در مواقعی که سعی در تئوریزه کردن یک منطق بزرگتر میشود باید واقعیتهای احتمالی را در نظر گرفت. در صورت پیروزی بوش در عراق درک ما از امپریالیسم معاصر به احتمال زیاد متفاوت میبود. در این مورد هری مگداف دو مطلب در رابطه با امپریالیسم برای یاد دادن به ما دارد؛ اول، اهمیت احتمالات تاریخی و دوم، بلحاظ تحلیلی تفکیک کردن دوره های مختلف امپریالیسم.
با در نظر گرفتن تاریخ طولانی امپریالیسم و منطق توسعه طلبی در توسعهی دولت سرمایه داری، مگداف احتمالا اشارهی انگلس در مقدمهی جلد سوم سرمایه (Capital)، به این گله که مارکس در مورد ترمهای استفاده شده تعاریف کافی ارائه نداد را باید به یاد آورده باشد. انگلس خاطر نشان کرد که گله "بر اساس این فرض غلط که مارکس بر آن است که فقط حوزههائی را که تحقیق میکند تعریف کند، و اینکه این انتظار وجود دارد که این تعاریف در همهی کارهای مارکس ثابت و دارای کاربرد همیشگی باشد." انگلس بر عکس این فکر میکرد: "بخودی خود واضح است که وقتی پدیده ها و روابط بین آنها قابل تغییر، و نه ثابت، در نظر گرفته میشوند، تصاویر ذهنی و ایده های آنها هم دستخوش تغییر و تبدیل خواهند بود. این تصاویر ذهنی و ایده ها در پروسهی تاریخی یا منطقی فرماسیون خود شکل میگیرند و دگم و تجریدی نیستند."٣
مگداف در نوشته های خود، پیشنهاد کرد که توسعهی سرمایه داری درای پنج مرحله بوده است – و در عین حال هشدار میداد که در بین مراحل مختلف همزمانی وسیعی وجود داشته است و با افزودن تأثیر فاکتورهای تصادفی به غنی بودن تاریخ "تصویر دوره های کاملا مجزا و منفک منتفی میشود."۴ وی یک جمعبندی کوتاه و موجز از هر دوره ارائه داد و دورههای گذار در مقیاس جهانی را توضیح داد: از غارت مستقیم، چپاول، چاپیدن، و دزدی دریائی در موج اول توسعهی ماوراء دریائی اروپا در پایان قرن پانزدهم؛ تا سلطهی سرمایهی تجاری از قرن هفدهم تا اواخر قرن هجدهم؛ تا رقابت در درون اردوی سرمایه، تا رشد سرمایهی صنعتی، و امپریالیسم نوین؛ و تا مرحلهی استعمارزدائی و رشد کورپریشنهای چند ملیتی. مگداف الگوی مفیدی را ارائه داد که به کمک آن میتوان تأثیر ابداعات و تکنولوژی جاری بر امپریالیسم و نظم جهانی را دید. تاریخ به پیش میرود و همزمان با تلاش برای درک عمیق از امپریالیسم در عصر کنونی گلوبالیزاسیون، باید هم به پیوستگی و هم به تغییر در متدها و منطق امپریالیسم توجه کرد.
برای مارکسیستها، تاریخ سرمایه داری از ابتدا تا به امروز تاریخ توسعهی امپریالیستی بوده است. سیستم همواره جهانی بوده است. استعمارگری جهانی بود. تجارت برده جهانی بود. جهان بر اساس مذاکرات صلح آمیز فیمابین نیروهائی با امکانات برابر شکل نگرفته بود. امروز هم در بر همان پاشنه میچرخد. علیرغم اشتراکات، مراحل مختلف امپریالیسم، همانطوریکه پرابات پتنیک (Prabat Patnaik) نوشته است، "با رفتار دقیق و میزان موفقیت آن از هم متمایز میشوند."۵ امپریالیسم "همیشه به مفهوم سلب مالکیت منابع، سرمایه، و ثروت همهی کشورهای دنیا و غصب مالکیت آنها توسط سرمایهی متروپلیتن میباشد." در گذشته امپریالیسم هم فرم سلطهی مستقیم در شکل استعمار و هم فرم سلطهی غیر مستقیم در شکل تغییر رژیم در مقیاس وسیعی – بعنوان آلترناتیوهائی که بوسیلهی آنها به شرایط دلخواه در جهت منافع اقتصادی کشورهای متروپلیتن دسترسی داشته باشد – بخود گرفته است و در صورتی که شیوههای غیر مستقیم کاربرد ندارند تجاوزات مستقیم انجام میگیرند.
در دورهی کنونی از طرف دولت بوش بکرات ادعا میشود که آنها در پی فتح سرزمینهای دیگر نیستند. در حقیقت این ادعا خلاف واقعیت هست. امپریالیستها همیشه، حتی الامکان، سلطهی غیر مستقیم را ترجیح داده اند. در دوران قبلتر اینگونه نبود و سلطهی مستقیم در قالب استعمار الزامی پنداشته میشد. در اواسط قرن نوزدهم در بخشی از کشورهای حاشیه ای (بطور مشخص آمریکای لاتین) سلطهی غیر مستقیم کاملا مرسوم بود. در نتیجه، از آنجائیکه امروزه نیاز به اعزام فرمانداری مانند پاول برمنر یا جی گارنر در مورد اشغال عراق از طرف آمریکا، عقب گرد به دوران سلطهی مستقیم است، میتوان آنرا سیاست شکست ارزیابی کرد. بطور ایده آل، آمریکا میخواهد پایگاههای نظامی که در بیش از هفتاد کشور دنیا ایجاد کرده است کمتر به چشم آیند و در صورت نیاز، اما نه بعنوان اولین ابزار حفظ منافع، از آنها استفاده شود. امروزه، ابزار کنترل خط مقدم نهادهای بانک جهانی، صندوق جهانی پول (IMF)، و سازمان تجارت جهانی (WTO) میباشند.
باید خاطر نشان کرد که درک از امپریالیسم به مثابهی مفهوم کلیدی در شناخت تکامل سیستم جهانی سرمایه داری در تعارض آشکار با نحوهی برداشت بورژوازی قرار میگیرد.
منکران امپریالیسم
اقتصاددانان کلاسیک و دیگر تئوریسینهای جریان اصلی توسعهی سرمایه داری خاطر نشان میکنند که امپراتوریها در گذشته در کسب ثروت و سرزمین امپراتوری گونه عمل کردند، اما اینکه اینگونه اقدام کردن بوسیلهی دولتهای عضو جوامع بازار امری عادی بود را مدتهاست انکار میکنند. علت اینکه اقتصاددانان نئوکلاسیک این واقعیت که هر چیزی که به امپریالیسم نزدیک میشود میتوانسته سیاست معقول باشد را به چالش میکشند – همانطوریکه دیوید هیوم، آدام اسمیت، و دیگران توضیح داده اند – این است که هر کشوری که به اندازهی کافی قدرتمند باشد که بتواند روابط اقتصادی را تحمیل کند در صورت اجرای سیاستهای تجارت آزاد شرایطش میتواند به مراتب بهتر باشد.
دیدگاه اسمیت-هیوم در تجسم مدرن آن این است که استعمار و امپریالیسم بخشهائی ناخوشایند از تاریخ گذشته بوده اند و هیچوقت برای کشورهای استعمارگر مفید نبوده اند در حالیکه گلوبالیزاسیون همیشه در خدمت منافع عمومی بوده است. هزینه های استیلاگری ، اشغال، و محدود کردن روابط اقتصادی به روابط تحت کنترل متروپل-مستعمره هیچگاه قابل مقایسه با فواید تجارت آزاد نبوده اند. یکی از برداشتهای مستقیم از چنین دیدگاهی توصیف ژوزف شامپیتر از امپریالیسم میباشد. شامپیتر میگوید امپریالیسم به مثابهی بقایای دوران گذشته با "منطقی شدن فزایندهی زندگی و ذهن" همراه با اقتصاد سرمایه داری در شرف ناپدید شدن است. با جذب انرژی مردم در تمامی سطوح اقتصادی بوسیلهی سیستم رقیب از شدت رشد امپریالیسم کاسته شد. شامپیتر نوشت: "میتوان ادعا کرد که با غلبهی تجارت آزاد هیچ طبقه ای در توسعهی به عنف به خودی خود ذینفع نیست."۶
نیروی محرکهی سرمایه داری نه بازار آزاد تخیلی بلکه تمایل سرمایه به انباست میباشد. امپریالیستهای در جستجوی استثمار مردم و منابع آنها در هر جا ساختارهای اجتماعی آسیب پذیر بیابند محاسبات خود را بدون در نظر گرفتن هزینهی متوجه خزانهی کشور خود، تا انجائیکه خود هیچ هزینه ای را متحمل نشوند انجام میدهند. اشباع بازارهای داخلی و تمایل به هزینهی کمتر، جستجوی منابع جدید سود، و کاربرد انقلابات تکنولوژیکی به قصد انباشت دست به دست هم داده و باعث حرکت سیستم سرمایه داری به بیرون میشود. همانطوریکه مدل اقتصاددانان بیان میکرد، تجارت به ندرت بر اساس توافق آزاد و نفع متقابل بین کشورهای متروپل و کشورهای حاشیه صورت میگرفت. در مراحل اولیهی امپریالیسم – دوران غارت و چپاول – این امر آشکار بود و توسعه در ماوراء اقیانوسها منطقی بکلی متفاوت را میطلبید.
به تلاشی در حد رفرم ایدئولوژیکی به قصد بهرهگیری از ایده آلیسم و اعلام کردن منطقی بکلی متفاوت برای امپریالیسم نیاز بود. چنین دیدگاهی شامل دست به دامن جمعیت سفید شدن و مأموریت برای متمدن کردن وحشیها - که معادل امروزی آن ادعای گسترش دموکراسی میباشد - میشد. چنین توجیهاتی باعث ایجاد آنچنان حس ملی گرائی در شهروندان قدرتهای امپریالیستی میشد که آنها خود را رهبران بشریت دانسته و کمک کردن به آنهائیکه در تاریکی جا مانده اند را مأموریت خود فرض میکردند. اقتصاددانان در مورد مفید بودن و مزایای جهانی تجارت آزاد، ناسیونالیستها راجع به سرنوشت، و ایده آلیستها از انگیزهی سخاوتمندانهی خود در رابطه با گسترش نظم اجتماعی-سیاسی تقریبا کامل در دیگر جاهای دنیا – توسعهطلبی اقتصادی و پیروزیهای نظامی در لباس امپریالیسم، برای منافع خود موعظه میکنند.
از دیدگاه یک مارکسیست، امپریالیسم موفق برای فائق آمدن بر موانع داخلی پیش روی عملیات خود در بازارهای داخلی و حمایت از معامله گران و منافع سرمایه گذاران در دنیای رقابتی خارج نیاز به دولت ملی دارد. بنابر این، همانطوریکه مارکس گفت، اگر انگیزهی توسعهطلبی و احاطهی بازار جهانی در ماهیت سرمایهداری است امپریالیسم یک پدیدهی تصادفی نیست بلکه جزئی از عملکرد و منطق آن میباشد. آنطوریکه اقتصاددانان جریان اصلی میگویند، انگیزهی رقابت، بر اساس یک رقابت تمام عیار ایده آل به مثابهی یک معیار جانبدارانه و نقطهی اغازین تحلیل بنا نشده است، بلکه کاربرد قدرت دولت در قالب قویترین ابزار دخالت در جهت استثمار و اجرای مقررات اجباری به هدف به تملک درآوردن بزرگترین مازادها میباشد. نفوذ عمیقتر در دیگر ساختارهای اجتماعی به موازات نوآوری در حمل و نقل و ارتباطات انجام میگیرد.
از این نقطه نظر، مگداف از نامه ای از مارکس به نیکلای دانیلسن در سال ۱٨۷۹ انگونه نقل میکند: "راههای آهن، کشتیهای بخار، و غیره ابزار ارتباطی متناسب با ابزارهای مدرن تولید مبنای شرکتهای سهامی کلان و تجارت از طریق شرکتهای بانکی بودند. این ابزار بیانگر این نکته بودند که یک نیروی محرکه هرگز بطور همزمان در تمرکز سرمایه و در عین حال در فعالیت وسیع و فزایندهی بینالمللی سرمایه دخالت نداشته است. بنابراین، این ابزار مجموعهی جهان را در یک شبکهی فاسد مالی و بدهکاری متقابل در فرم برادری "جهانی" سرمایه داری درگیر میکند."۷
بنا بر نظر آنانیکه امپریالیسم را جدی میگیرند، مدلهای ارائه شده از طرف اقتصاددانان جریان اصلی روابط بین تجارت و رشد را بدرستی روشن نمیکنند و فرضیاتی (مانند بکارگیری تمام عیار منابع در یک بازار رقابتی) که بیانگر کاراکتر سرمایه داری حقیقی نیستند را در نظر میگیرند. همانظوریکه پاتریک ابرین (Patrick O’Brien) مینویسد اقتصاددانان جریان اصلی؛ "برای اندازه گیری هزینه ها و منافعی که ممکن است در نتیجهی از هم پاشیدن یک امپریالیسم حاضل شود، به تحلیل کاملا غیر واقعی، مثلا، یک نظم اقتصادی جهانی، بکار گرفته شده در فاصلهی سالهای ۱۶٨٨ و ۱٨۱۵ تحت شرایط رقابتی، و فارغ از دخالت دولتی در تجارت و رها از سیاستهای جنگ طلبانه"٨ متوسل میشوند. اینچنین نئوری غیر واقعی اقتصادی "تجارت آزاد" را بمثابهی واقعیت مسلط حتی در دوران استعماری عرضه میکند. این تئوری سپس مطرح کرد که: هزینههای مستعمرات و ماشین ارتش استعماری منافع استعمارگران را تحت الشعاع قرار داد و تجارت آزاد برای هر دو طرف (کشورهای حاشیهای و امپریالیستها) سودمندتر است.
بنابر این، میتوان تلاشی که سعی در جا انداختن گلوبالیزاسیون بجای امپریالیسم دارد را براحتی متوجه شویم. این تلاش بر پیش فرض چانه زنی و تبادل برابر استوار است. این پیش فرض اکنون در مورد قرن نوزدهم و سالهائی که امپریالیسم در بین مورخین اقتصاد یک بحث روشنفکرانه بوده است بکار برده میشود.۹
در حالیکه اینچنین فرضیاتی از نقطه نظر یک منتقد واقع بین قابل قبول نیست، اما در بعضی از فرمولبندیها برای کسانی که اعتقاد داشتند امپریالیسم در اواسط قرن نوزدهم برای اروپائیان پدیدهی موفقی نبود قانع کننده بود. در قلمرو سیاسی، کوبدنیتس (Cobdenites) این منطق را از طریق تبلیغ تجارت آزاد و حذف موانع پیش روی آن دنبال کرد. دیسرائیلی (Disraeli) در سال ۱٨۵۲ فقط چند دهه قبل از اوج امپریالیسم، این جملهی معروف را گفت: " این مستعمرات بدبخت و زبون همه پس از چند سال مستقل و وبال گردن ما خواهند شد."۱۰ بیسمارک در سال ۱٨۶٨، اندکی قبل از آغاز یک طرح توسعهی امپراتوری ، دورنمای مشابهی را ارائه داد: "همهی امتیازات برشمرده برای کشور مادر در بیشتر موارد غیر واقعی هستند."۱۱ علیرغم چنین دیدگاههای مطرح شده در نوشته های اقتصاددانان و دیگر مبلغان لیبرالیسم، مادامیکه تنش بین قدرتهای اروپائی افزایش یافت، سیاستهای جنگ و دیپلوماسی باعث ایجاد رقابت و این رقابت و خصومت باعث ایجاد موج جدید توسعهی امپریالیستی در مناطقی که قبلا مستعمره نبودند شد. پیشرفت تکنولوژی و علوم در حوزه های داروئی و اسلحه سازی، مثل همیشه، به مثابهی ابزارهائی در خدمت چنین فتوحاتی، خطرات چنین ماجراجوئیهائی را کاهش دادند.
منبع: مانثلی ریویو مارس ۲۰۰۷
___________________________________________________________
*- ویلیام تب سالها در کالج کویینز اقتصاد، و اقتصاد، علوم سیاسی، و جامعه شناسی در مرکز فارغ التحصیلی دانشگاه شهر نیویورک تدریس کرد. کتابهای وی شامل مدیریت اقتصاد در عصر گلوبالیزاسیون (انتشارات دانشگاه کلمبیا، ۲۰۰۴)، شرکای نابرابر: الفبای جهانی سازی (انتشارات نو، ۲۰۰۲)، و غول غیر اخلاقی: گلوبالیزاسیون و مبارزه برای عدالت اجتماعی در قرن بیست و یکم (انتشارات مانثلی ریویو، ۲۰۰۱). با وی میتوان با William.tabb@gmail.com تماس گرفت.
این مقاله به مناسبت "بزرگداشت هری مگداف" ، میزگرد بررسی کارهای هری مگداف در ۶ مه ۲۰۰۶ در فوروم برشت در نیویورک تهیه شد.
۱. Michael Doyle, Empire (Ithaca: Cornell University Press, ۱۹٨۵), ۵۶.
۲. Doyle, Empire, ۹٨.
٣. Magdoff quoted this passage from Engels’s preface to volume ٣ of Capital [(New York: International Publishers, ۱۹۶۷), ۱٣–۱۴] as part of an e-mail discussion of the shortcomings, although he would not put it this way, of something I had written about imperialism.
۴. Harry Magdoff, Imperialism (New York: Monthly Review Press, ۱۹۷٨), ۹۹.
۵. Prabhat Patnaik, “The New Imperialism,” presented at the IDEAs Conference on “The Economics of the New Imperialism,” Jawaharlal Nehru University, New Delhi, India, January ۲۲–۲۴, ۲۰۰۴, ۱۱.
۶. Joseph A. Schumpeter, “Sociology of Imperialism,” in Richard V. Clemence, ed., Essays of Joseph A. Schumpeter (Cambridge: Addison-Wesley Press, ۱۹۵۱), ۹۱.
۷. Marx to Danielson, April ۱۰, ۱٨۷۹, in Karl Marx and Frederick Engels, Selected Correspondence (Moscow: Progress Publishers, ۱۹۶۵) ۲۹٨.
٨. Patrick O’Brien, The Eighteenth Century, vol ۲ of The Oxford History of the British Empire, J. P. Marshall (ed.) (Cambridge: Oxford University Press, ۱۹۹٨), ۷۵.
۹. For an example of such work see Jeffrey G. Williamson and Peter H. Lindert, Does Globalization Make the World More Unequal, National Bureau of Economic Research Working Paper ٨۲۲٨; and American Inequality (New York: Academic Press, ۱۹۹۹).
۱۰. David Thompson, Europe Since Napolean (New York: Knopf, ۱۹۶۶).
۱۱. Thompson, Europe.
|