روزنامه‌نگار می‌مانیم


اجلال اقوامی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۷ تير ۱٣٨۶ -  ۲٨ ژوئن ۲۰۰۷


برگفتمان خود نشان «حقیقت محوری» نصب کرده‌اند و بر پیشانی‌اش نور حق فشانده‌اند. ره سیر و سلوک و کشف و شهود را تنها و تنها طریقت و شریعت خود قرار داده‌اند. هر آن کس را که سودای نوشیدن جرعه‌ای از سرچشمه‌ی زلال حقیقت است، می‌باید به هیبت و هویت آنان درآید و در طریق آنان گام نهد. اندیشه‌شان آیینه تمام‌نمای لاهوت و ناسوت است. آنچه در این آیینه نقش نبندد، نقشی بود بر دیوار ضلالت و ذلالت. ثواب و صواب همه نزد ایشان است و بهشت را از ازل به نام آنان ثبت کرده‌اند.
پیراهن خلیفه الهی را فقط به قامت رسای اینان دوخته‌اند، و رسالت ابلاغ «پیام» را صرفا بر عهده آنان است. چون حقیقت در نزد ایشان است، مثل حقیقی جامعه برین هم در نزد ایشان است. شهر آنها شهر خداست. گفتمانشان ناب و خالص است. اتوپیایشان مدینه فاضله همه باید باشد. طریقت‌شان را عین شریعت می‌پندارند. رهروانشان برگزیدگانند که عاقبت‌شان جز به فلاح و رستگاری ختم نمی‌شود. حزب‌شان «حزب‌ا...» و حزب مخالفشان «حزب شیطان» است. سیاست‌شان عین دیانت و دیانت‌شان عین سیاست است. اندیشه‌شان ولایی و خواب و خوراک و نفس و نفسشان دعایی است. سیره‌شان نماد حق است و آنچه می‌کنند و می‌گویند، نمود عدالت است.
چون کل‌گرا، تمامیت‌گرا و حقیقت محور‌اند، انسداد و انقیاد طلب نیز هستند. گفتمانی سترون با مرزهای سدید و عمیق دارند. حرف مرد همیشه یکی است. (شرط مردی نیست برگرویدن از گفتار خویش) ثبات در مواضع (در همه شرایط) همیشه ارزش است. هر گونه تلون و تساهلی، نفاق و دورویی و نشانه حضیض انسانیت انسان است.
اندر حکایت معایب و مضرات انسداد فکری بسیار می‌گویند و می‌نویسند، لکن این بتی است که دیگران می‌باید تکفیر و تحریمش کنند نه خود آنان. واقعیت و حقیقی وجود ندارد، آنچه دیگران از کسر نیکی، شایستگی و علم کنند، نشان تقلید و تبعیت است و نه اجتهاد و بداعت. در همان دم که دیگران را به پرهیز از تباهای پنداری و ذهنی فرا می‌خوانند، خود اسیر بتی بس عظیم‌تر و مخوف‌تر هستند.
تو گفتی بت پندار شکسته رستم
این بت ز پندار بر ستم، باقی است
پنداری که کهکشان را بر دوش اینان نهاده‌اند، رسالت هدایت تمامی آدمیان در تمامی زمان‌ها و مکان‌ها را به آنان ارزانی دانسته‌اند.
آنچه می‌اندیشند، می‌گویند و می‌نویسند، مخاطبانی جهانی دارد. عناصر، دقایق و ثقل گفتمانی آنان، در بستر هر گفتمان دیگری قابلیت تکرارپذیری و حک‌شوندگی دارند. پیام رهاییشان، مرز و بوم نمی‌شناسد. شعار حزبی‌شان تمامی زحمتکشان جهان، تمامی مسلمانان جهان و یا اساسا تمامی جهانیان را در زیر بیرق خود به متحد شدن فرا می‌خواند. مانیفست‌شان دستورالعمل مقدس تمامی احزاب و سازمان‌های سیاسی- اجتماعی است.
ارزش‌هایشان زمان و مکان را در می‌نوردد و سایه سنگین خود را بر جن و انس می‌گستراند. همه چیز را به قرائت خود تقلیل داده‌، اما قرائت خود را به گستره‌ای همگانی ترفیع می‌دهند. چون کل‌نگر هستند، قیامت‌نگر نیز هستند. به قدرت بدون مقاومت و به منزلتی استیلایی بدون آلترناتیو می‌اندیشند. و چون تمامیت‌نگر هستند، دگر ساز، شبیه‌ساز و طرد‌کننده‌‌اند.
تنها یک قاعده بازی را می‌شناسند و خود را تنها بازیگر در شهر معرفی می‌کنند. با برگ‌های اندکی که در دست دارند، مایلند که پیروز هر بازی‌ای باشند، و وقتی وارد گروه جامعه بی‌نام می‌شوند، مرشد زنگ را به صدا درآورده و همه به احترام آنان برخاسته، صلوات ختم کنند و بر صدر مجلس بنشانند‌شان.
گفتمان آنان «فراگفتمان» است. روایت آنان «فراروایت» است. نظام آنان شانی خدایی دارد، و دیگران را در این وادی جز با هویت باختن و همگون و همراه شدن، راهی نیست.
یا باید زنگی زنگ بود یا رومی روم. فضایی مابین این دو وجود ندارد. یا باید «خود» یا «دیگری» یا باید «از ما» بود یا «بر ما» یا باید در «صراط» ما گام نهاد، یا به ضلالت دیگران گردن نهاد. یا باید راست بود یا چپ. یا باید انقلابی بود، یا ضد انقلاب. روی دیگر منطق یا این/ یا آن، آموزه نه این/ نه آن است. جز خود و آنچه نزد اوست. همه چیز تخفیف و تحقیر و نفی می‌شود. سیاست‌بازی و سیاست‌مداری زیبنده اوست. و نه این و نه آن راحتی در این خوان گسترده نیست. صرفا در شرایط خاص وجودشان قابلیت‌ توجیه می‌یابد. هویت‌شان همواره در نفی دیگران معنا پیدا می‌کند. رسالت خود را تشخیص و برخورد با کجی‌ها و کجراهه‌ها می‌دانند. تا زمانی‌که بر سریر قدرتند، همه چیز زیباست و همه چیز در اوج شایستگی و بایستگی اما تا زمانی که قافله را به حریف واگذارند، به یکباره همه چیز تیره و تار می‌شود. در پس هر اندیشه ناآشنایی دستی توطئه‌گر را نهان می‌بینند خود همواره در فضایی کدر و تاریک زیسته‌اند. در حالی‌‌که خود سخره دیو قدرت، جاه و مقام‌اند، دیگران را به تقوای الهی اندرز می‌دهند.
دیدگاه نویساگان اندک زمانی پس از انتشار، از هر طرف مورد هجمه‌ی فرزند‌خوانده‌‌های کیهان قرار گرفتند؛ متهم شدیم به اینکه سودای فرنگ رفتن در سر داریم و اصولا مشکلی نداریم و جوسازی می‌کنیم؛ کسانی دیگر نیز که در سال‌های ماضی نشان نظامی بر دوش داشتند و اینک ردای مطبوعاتی در قالب اصلاح‌طلبی حکومتی و اصولگرایی بر تن کرده‌اند ما را متهم به گرفتن جیره و مواجب از آن سوی مرز نمودند؛ بهرحال قضاوت را به تاریخ می‌سپاریم. نه در دهه ۶۰ نشانه نظامی دانسته‌ایم و نه اینک به واسطه فرصت‌طلبی، بر سر سفره دولت نشسته‌ایم.
دیدگاه را با رنج بس ‌فراوان در این وانفسای کم‌رونقی جریده‌ها بر پیشخوان دکه‌ها می‌فرستادیم. اکنون دیدگاه پس از ۱۶ شماره انتشار؛ از انتشار بازمانده؛ به دلایلی که در این مقال نمی‌گنجد، نمی‌خواهم باز گویم که چرا چنین شد؛ به‌ هر حال دیدگاه خار چشم کسانی بود که جریده منتقد دیدگاه را مانع و سدی در مقابل خود می‌دانستند؛ هر چند که دیدگاه نیست؛ اما ما روزنامه‌نگار می‌مانیم.