پرنده


شهلا بهاردوست


• حالا عزیزم،
کمی گوشهایت را تیز
چشمهایت را باز
آرام، آرام، دوباره بخوان ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۱ تير ۱٣٨۶ -  ۲ ژوئيه ۲۰۰۷


تیک تیک می آیی
ایست نمی دهم!
لمس حفره ها، با ما، بی ما، چگونه می شود؟

این دستها یا آن چشمها، اینگونه پر شتاب
لای موهایت، روی ِ سینه ام، چگونه می دوند؟
خوابیم یا بیدار؟

باز روان می رویم، نمی مانیم
کسی ما را جا می گذارد.
شعرم کنایه نیست
در نبودنت آینه کور، کور
شعرت، بی صدا نیست
تمام شب جایی دامنها می سوزند
عقربه ها همینطور گیج ِ گیج
شاید هوای دهان تو را بو کرده اند!

خودت که می دانی!
هی نوشتم، هی نوشتم
سرک کشیدی، خواندی، خندیدیم
آخرش چه؟
هان؟
روزی کسی جهان را در من      
من را در قاب خلاصه می کرد!
همیشه دنبال انگیزه های خواستنش، خواستنم
دورِ خانه بو می کشیدم
تا قاب جهان کوچک، تر
رنگها پریده، تر
نگاههایمان کوتاه، تر
ما کهنه، تر شدیم
امّا
امروز تو می آیی
با پیراهنی سفید روی سپید من
جهان می شوی، نمی خواستم
پسرِ شعر و غزل بودی، نمی دانستم
همان جا ایستاده ای
هنوز می خندی
برای دیدنت نور کافیست
از همان جا، عکسی برایم بگیر
یکی دیگر، یکی دیگر
زود باش!
من جهان را خلاصه نمی کنم
فقط عکست را در قاب می نشانم
کنار رنگها، روی ِ سبزها
برای ِ درازترین خوابها

حالا عزیزم،
کمی گوشهایت را تیز
چشمهایت را باز
آرام، آرام، دوباره بخوان
بعد روی ِ شاخه، نشانی بگذار
آن پرنده که می آید، خودش می داند، می خواند.

هامبورگ، ۲۵ یونی ۲۰۰۷
از مجموعهء کنارِ پونه و خشخاش
www.bahardoost.de