رقص خرس بر روی سوزن هم‌چنان ادامه دارد!


هادی پاکزاد


• چنین وضعی، حاصلی پوچ را در پی دارد و اصرار در آن «چپ» را که همیشه و به حق تحول‌ساز بوده است، از محتوا تهی می‌گرداند و او را به توقف مجبور می‌سازد. برای اجتناب از چنین وضعی، آیا لازم نیست تا به خود بیش‌تر بپردازیم و حداقل با احتیاط بیش‌تری راجع به هر موضوع ریز و درشتی نظر نهایی را ابراز داریم و بابت هر کاری مسئولیت‌های آن را متوجه شویم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۴ تير ۱٣٨۶ -  ۵ ژوئيه ۲۰۰۷


می‌گویند اگر نادان گوهری با ارزش در چاهی اندازد، هزار عاقل توان پیدا کردنش را نخواهند داشت!

شاید این‌بار قضیه به‌عکس شده باشد. عاقل جوانی، نه گوهر، سنگی را و نه در چاه، بلکه به هوا پرتاب کرده است و بسیار شده‌اند آنانی که دستان را به سوی آسمان بلند کرده‌اند و با شتاب و عجله تلاش می‌کنند تا آن سنگی را که گوهر می‌پندارند و هنوز به زمین فرود نیامده و هرگز هم فرود نخواهد آمد!! از دست هم بربایند و مدال افتخار را از آن خود سازند.

متاسفانه، حکایت همان ‌گشت که چگونه می‌شود «رقص یک خرس را بر روی سوزنی ته گرد» به تماشا نشست!

بگو مگو بر سر دموکراسی ونزوئلایی، سفرهای چاوز، اورتگا، سپس مورالس، و قبلا کاسترو به ایران... هم‌چنان ادامه دارد. در این‌باره هر کسی هر درددلی دارد با خیالی راحت و آسوده ابراز می‌کند و بدین شکل، خیلی راحت و آسوده، خود را «خالی» می‌کند!!

کار بسیار خوب و سودمندی است! می‌تواند سرگرمی مفید و لازمی باشد. اساسا کنار هر گودی ایستادن و فریاد لنگش کن سر دادن خیلی لازم و واجب است. برای این کار لازم نیست که شما حتما «در خارج از کشور و یا داخل کشور» باشید... ابدا فرقی نمی‌کند. در این مورد به‌خصوص هیچ‌کدام بر دیگری نمی‌تواند فخر بفروشد و یا برای خود امتیازی قایل شود. چه آنان که به راه و روش آمریکای لاتینی‌ها اعتراض دارند و چه کسانی که خود را دلباخته‌ی آنان نشان می‌دهند!!
واقعا وقتی قرار باشد که همه «سرکار» بروند و مشغول بحث و جدل بر سر این باشند که آب دریای خزر صد میلیون سطل است و یا دو میلیارد و پانصد و هفتاد و شش هزار سطل آب است... دیگر چه فرق می‌کند که «آن جوان [ها] را سکه‌ی یک پول کنیم و یا آن پیر [ها] را در لجن غوطه‌ور سازیم؟!» مساله‌ی ما این است که به شغلی نیاز داریم و مایلیم برای حفظ آن شغل که [شاید و حتما] داوطلبانه هم هست و بابت آن نه تنها مزدی دریافت و یا پرداخت نمی‌شود، بکوشیم و اجازه ندهیم تا کسی دیگر به حریم «کار» ما وارد شود تا مبادا نان‌مان که دیگر شاید کپک هم زده باشد، آجر نشود.

حقیقتا از این همه هیاهو و بگو مگوهای بی‌حاصل و الکی چه کسانی سود می‌برند؟ عزیزان؛ اگر این آمریکای لاتینی‌ها بیایند و حضورا به شما بگویند که خر ما از کره‌گی هم دم نداشت، قضیه فیصله می‌یابد؟ بعد چه می‌شود؟ بهتر نیست که به‌جای این همه حرف‌ها، به بعدش هم فکر کنیم؟
شما گفتید و همه شنیدند که جوان‌های آمریکای لاتین (چاوز، اورتگا، مورالس...) دارند ره به خطا می‌روند. شما فرمودید که تنها پیر (فیدل کاسترو) آن دیار نیز ره گم کرده است و دارد همه و همه کس را به راه پلید خود می‌کشد... اجازه دهید همه‌ی حرف‌ها و گفته‌های شما پذیرفته شود... و اگر بر این امر راضی می‌شوید، حال بگویید که ما چه هستیم و چه باید بکنیم؟
آن سوی دیگر نیز وضعی مشابه دارد! [شاید] مایل نیست تا نقدی، هر چند لازم و مفید را بر تقدسات خود تحمل کند!! آنان هم [باز شاید] همان کنار گود نشستگانی باشیم که فقط شادیمان را در تماشای الگوهای [پاک] می‌بینیم و نمی‌توانیم کوچک‌ترین خدشه‌ای را در آن‌ها ببینیم و یا باور داشته باشیم که «انسان بی‌خطا انسان نیست!»
این دسته نیز، با این نگرش نمی‌تواند و نتوانسته تحلیل کننده و نقد کننده‌ی سازنده‌ای از رویدادهای کشور خود، جهان و به‌ویژه رویدادهای آمریکای لاتین باشد چرا که در پاسخ به هر متعارضی، کم و بیش رفتاری مشابه را در پیش گرفته است.
چنین وضعی، حاصلی پوچ را در پی دارد و اصرار در آن «چپ» را که همیشه و به حق تحول‌ساز بوده است، از محتوا تهی می‌گرداند و او را به توقف مجبور می‌سازد. برای اجتناب از چنین وضعی، آیا لازم نیست تا به خود بیش‌تر بپردازیم و حداقل با احتیاط بیش‌تری راجع به هر موضوع ریز و درشتی نظر نهایی را ابراز داریم و بابت هر کاری مسئولیت‌های آن را متوجه شویم و... بسیار پند و اندرز دیگر که این خود [شاید] حرف‌های مفت باشد. پس ببخشید دوستان! پس ببخشید دوستان و رفقایی که تلاش می‌کنید به «زندگی» فکر کنید و به پروسه‌ی رشد تاریخی اندیشه دارید و بر این اساس جزء‌ها را فدای کل‌ها نمی‌گردانید و ارزش‌های یک‌دیگر را به‌یکباره زیر سئوال نمی‌برید و هم‌دیگر را به «سکتاریسم» و یا هر ایسم دیگری که برازنده‌ی «سرمایه» است متهم نمی‌کنید و به هم نسبت نمی‌دهید و می‌کوشید تا «ازشرایط مشخص تحلیل مشخص» به‌دست دهید.
درود به شما که ستم مستقیم بر خودتان را، ستم بر عالم بشریت تلقی نمی‌کنید و معیار تحلیل و بررسی‌اتان از هر جامعه‌ای براساس نگاه محدود، میل و منافع شخصی نیست.