روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۷ تير ۱٣٨۶ -  ۱٨ ژوئيه ۲۰۰۷


تبدیل تقابل به تعامل درجهت حل مشکلات اقتصادی
هر بحرانی واجب الاجتناب نیست
پاشنه آشیل منطقه تفرقه در میان کشورها و ملت هاست
بازی مطلوب جریانات رقیب در قالب برد - برد تعریف می شود

روزنامه کیهان در سرمقاله دیروزش: تأملی در شناخت و مدیران بحران نوشته است.
بعضی اصطلاحات در مباحث مربوط به سیاست خارجی به گونه ای خارق العاده مستعد تفسیرهای گونه گونند تا آنجا که گاه چاره ای نمی ماند الا اینکه یا آنها را اساساً بی معنا فرض کنیم یا به تأسی از برخی فیلسوفان ابتدای قرن بیستم مفهوم سنتی معنا را کنار بگذاریم و بگوییم معنای این اصطلاحات سرجمع کاربردهای آنهاست (یا به تعبیر بهتر هرکس هرچه دلش می خواهد بفهمد)! یکی از این اصطلاحات بی تردید مفهوم بحران است. چه زمانی می توان گفت سیاست خارجی یا محیط امنیتی یک کشور بحرانی است؟ آیا معیارهای روشنی وجود دارد که بتوان یک وضعیت بحرانی را از غیر آن تمیز داد؟
تقریباً از همان ابتدای روی کار آمدن دولت نهم و از زمانی که معلوم شد این دولت قصد ندارد به بعضی روش های پیشین در مدیریت پرونده های سیاست خارجی ادامه دهد، این سخن را مکرر شنیده ایم که این دولت در سیاست خارجی متهورانه رفتار می کند و تصمیم های آن عرصه روابط خارجی جمهوری اسلامی را به سوی یک بحران سوق داده است (یا می دهد). با این حال در این مدت کمتر به طور جدی به این سوال پرداخته شده که این بحران ـ که ادعا می شود دامنه ای وسیع دارد و تبعاتش مهلک خواهد بود ـ دقیقاً چیست، کجاست و چقدر باید آن را جدی گرفت؟ مهم تر از این، ادعای وجود یک بحران عمیق در روابط خارجی ایران تا چه حد مبتنی بر کسب اطلاعات واقعی و مطالعه دقیق محیطهای منطقه ای و فرامنطقه ای است و تا چه حد بدون اعتنا به چنین کاوش هایی صرفاً از دیدگاه ها و اغراض سیاسی گویندگان آن در مخالفت با دولت اصولگرا سرچشمه می گیرد؟ و یک سوال دیگر، چه میزان از این بحران (بر فرض وجود) محصول سروصدای رسانه ها و جنجال های خبری آنهاست و چه مقدار از آن برگرفته از رصد دقیق و مطمئن آنچه دشمن به طور عینی انجام می دهد یا می خواهد (در آینده) انجام بدهد؟ این یادداشت از آنجا که خود را با صورت مسئله در کلی ترین وجه آن مواجه می بیند، مجال چندانی برای ورود به حوزه مصادیق نخواهد داشت (این البته کاری است که کیهان به طور روزمره انجام می دهد) اما تنها یک مرور سطحی بر مجموعه اخبار و تحولاتی که در این مدت بعضی بر مبنای آنها از بروز یک وضعیت بحرانی در سیاست خارجی دولت نهم سخن گفته اند، به خوبی نشان می دهد در اغلب موارد بیش از آنکه حقیقتی در کار باشد، یا پای غرض ورزی سیاسی و بزرگ نمایی امور کوچک در میان است یا اینکه دوباره کسانی در دام عملیات روانی ـ رسانه ای دشمن گرفتار آمده و چیزی را جدی گرفته اند که دشمن خود نیز آن را چندان جدی نمی داند!
یک نمونه روشن از این قبیل موارد مقاله ای است که اخیراً روزنامه انگلیسی گاردین منتشر کرده و طی آن مدعی شده دیک چنی معاون تندرو و جنگ طلب جرج بوش بالاخره توانسته تیم مسالمت جوی رایس ـ گیتس را کنار بزند و حرف خود را در این باره که تداوم دیپلماسی در مقابل ایران بی حاصل است به کرسی بنشاند.
گاردین بر این مبنا نتیجه گرفته احتمال درگیری نظامی با ایران بسیار جدی تر از قبل شده است. تا اینجای کار خیلی مهم نیست، چه، این نخستین بار نیست که رسانه های غربی تلاش می کنند ثابت کنند خطری بزرگ بغل گوش ایران خوابیده که تنها راه رهایی از آن کوتاه آمدن ایران است. آنچه اهمیت دارد این است که برخی رسانه های داخل ایران به محض مشاهده چنین اخباری و بی آنکه اندکی با نفس مسئله کلنجار بروند، به غش و ضعف می افتند و پی درپی به ملک و ملت هشدار می دهند خطری بزرگ در کمین است و تاریخ بی خیالان و غافلان را نخواهد بخشید و… ! در حالی که به جای این همه عدم تعادل در تحلیل به آسانی می توان با طرح چند سوال ساده فهمید بحرانی در کار نیست یا اگر هم باشد جدی تر از گذشته نیست: ۱ـ آیا همه چیز دست آمریکاست که هر وقت دلش خواست تصمیمی بگیرد و باز هر وقت میلش اقتضا کرد آن را تغییر دهد، ظاهراً بعضی ها دست آمریکا را خیلی باز تصور کرده اند حتی بازتر از آنکه خود آمریکایی ها به آن باور دارند ۲ ـ آمریکا برای درگیرشدن با ایران با مجموعه ای از موانع اطلاعاتی، عملیاتی و موانع مربوط به حوزه تبعات و نتایج درگیری روبه روست، تا امروز اگر چنین درگیری رخ نداده به این دلیل نبوده که مثلا رایس و چنی در حال زورآزمایی با یکدیگر بوده اند بلکه علت مشخص این بوده است که آمریکایی ها خود را برای عبور از این موانع ناتوان می دیده اند و به تعبیر بهتر هربار که محاسبه می کردند روشن تر از دفعه قبل درمی یافتند زورشان به ایران نمی رسد. حالا هم اگر عده ای گمان کرده اند آمریکا آماده درگیری است باید با وضوح و روشنی تمام بگویند به چه دلایلی می توان نتیجه گرفت ضعف مفرط و بی سابقه آمریکا در مقابل ایران ـ که غربی ها خود بارها و به طرق مختلف آن را تایید کرده اند ـ چگونه به یکباره برطرف شده و به وضعیتی انجامیده که آمریکا احساس می کند می تواند با ایران درگیر شود؟ چه چیز در منطقه، در قدرت ایران و در قدرت آمریکا دگرگون شده است و در چه جهتی؟ آیا فقط یک مورد می توان نشان داد که آمریکا یکی از اهرم های قدرت منطقه ای ایران را از کار انداخته یا بی تاثیر ساخته باشد؟
نمونه دیگر، مجموعه اتفاقاتی است که در روابط ایران و کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس پس از نگارش مقاله ای توسط مدیر مسئول روزنامه کیهان که در آن تأکید شده بود بحرین بخشی از خاک ایران است رخ داد. عده ای در داخل ایران جیغ و فریاد چند روزنامه هتاک عرب در این باره را جدی گرفته و به جزوه نویسی روی آورده اند که بله بحران سازی هم هنر می خواهد و… ولی همچنان در درک این نکته بسیط درمانده اند که وقتی شما صورت مسئله و میدان بازی را عوض می کنید، مدت ها طول می کشد تا طرف مقابل بتواند از وضعیت شوک درآمده و بازی گذشته خود را در چارچوبی جدید ـ که این بار شما برای او ساخته اید ـ ادامه دهد. آیا کسی می تواند انکار کند که لااقل تا چند ماه، دیگر کسی از این قوم درباره جزایر ایرانی سخن نخواهد گفت و اساساً آن فضا که در آن امارات یا هر کشور عربی دیگری مدعی بخشی از خاک ایران شود دیگر وجود خارجی ندارد؟
نمونه های فراوان دیگری می توان شاهد آورد که در آنچه بعضی آن را به مثابه یک بحران می بینند و تحلیل می کنند در واقع نه تنها شر بزرگی وجود ندارد بلکه خیرات و برکات عظیمی نهفته است. به پرونده هسته ای نگاه کنید؛ آیا دیپلماسی دولت نهم که بعضی آن را بحران سازی می خواندند در آستانه موفقیت های درخشان نیست؟
کل موضوع را می توان به این شکل خلاصه کرد:
۱ ـ در دنیای کنونی بدون تردید پیشرفت و موفقیت هزینه دارد و مفت و مجانی به کسی چیزی نمی دهند.
۲ ـ هر هزینه ای را نباید بحران نامید.
٣ ـ هر بحرانی واجب الاجتناب نیست و اتفاقاً باید از برخی بحران ها که در واقع هزینه های ضروری پیشرفت هستند استقبال کرد.
۴ ـ در مواردی که ورود به یک بحران اجتناب ناپذیر است، هنر دیپلماسی این است که بحران را مدیریت کند و هزینه آن را حتی المقدور کاهش دهد و الا دیپلماسی موفق با هزینه صفر، وجود خارجی ندارد.
۵ ـ بعضی عادت کرده اند با اخم غربی ها تب کنند و با تب آنها بمیرند. بحران در ذهن و روحیه بعضی افراد هیچ دخلی به وجود بحران در عالم واقع ندارد.

پاشنه آشیل منطقه در کجاست
دکتر عطاء الله مهاجرانی با عنوان: پاشنه آشیل منطقه در روزنامه کارگزاران نوشته است: آواز کوچه باغی کیهان، همچنان در فضای فکری و مطبوعاتی کشورهای عربی منطقه؛ به ویژه در بحرین طنین انداز است. به تعبیر مدیر مسوول کیهان ایشان روی پاشنه آشیل کشورهای عربی دست گذاشته اند. به گمانم پاشنه آشیل منطقه که ایران هم جزو آن است، تفرقه در میان کشورها وملت ها و فرصت سازی برای بهره گیری دیگران است. مشخصاً آمریکا در این میانه و از این ماجرا بیشترین بهره را می برد. این نکته را نویسندگان بحرینی هم با صراحت و البته با شهامت مطرح کرده اند. به برخی از این دیدگاهها اشاره می کنم؛ مواردی را که نقل می کنم، همگی از روزنامه های دیروز بحرین ـ سه شنبه، ۲۶ / تیرماه ـ انتخاب کرده ام. این حجم مقاله و تفسیر و تحلیل نشان می دهد که موضوع همچنان زنده و بحث انگیز است. یکم: محمد علی الهرثی، در روزنامه الوسط ـ که از زمره روزنامه های درجه اول بحرین است سردبیر و مالکش هم از خانواده شناخته شده ای از شیعیان بحرین می باشد ـ در مقاله ای با عنوان گوسفند گمشده نوشته است: ما ایران را دوست داریم. دوست داریم ایران پشتیبان ما باشد. ما هم پشتیبان ایران باشیم. چه در دوران گشایش و چه در مرحله سختی ها یار یکدیگر باشیم. خوب می دانیم که اختلاف با ایران هم نقطه ضعفی برای ما محسوب می شود و هم برای ایران. پیامبر و مقتدای ما گفته است: گوسفند گمشده نصیب گرگ می شود حال آیا شایسته است که برای گرگها خوراک گوارایی تدارک کنیم؟
حتی اگر به راهنمایی آیین اسلام هم بی توجه ایم. مصلحت های دنیایی به ما می گوید که با هم باشیم و از تفرقه بپرهیزیم. ما با فتنه و توفانی روبه رو هستیم که می خواهد همه ما را نابود کند. دشمنی که در انتظار تفرقه ماست…
دوم: دکتر ناصر معلم در روزنامه اخبار خلیج به بررسی تاثیر کلمه و سخن پرداخته که یک سخن بی هنگام می تواند آتش فتنه ای را برافروزد…
سوم: عبدالله جویحی در روزنامه الوطن نوشته است، ایران با فشارهای بین المللی روبرو است. اکنون وقت آن بود که روابط خود را با کشورهای عربی منطقه توسعه دهد. سیاست و استراتژی آمریکا، برمبنای تفرقه بینداز و حکومت کن مبتنی است. این مقاله کاملا در غیر زمان خود منتشر شد. ایران و بحرین که روابط خوبی داشته اند.
چهارم: سندیپ سینگ گروال هم در روزنامه انگلیسی زبان بحرین تریبون نوشته است، این مقاله درست در همان روزی منتشر شد که سفیر جدید بحرین، استوارنامه اش را تقدیم رئیس جمهور ایران کرد!
علاوه بر اینها، احمد عبیدلی مقاله عاطفی تاثیرگذاری در روزنامه وقت نوشته است. برای بحرینی غمگین که روزگار، روزگار او نیست…
جعفر بوحسن هم در روزنامه میثاق از شیوه رویارویی حکومت بحرین که همراه با شکیبایی و تدبیر با موضوع مواجه شده و وزیر خارجه ایران به سرعت برای توضیح به بحرین شتافته؛ یاد کرده است.
نمونه هایی که اشاره کردم، کامل نبود. اما فقط در یک روز مطبوعات بحرین بود. از آغاز پیروزی انقلاب اسلامی استراتژی آمریکا ترساندن کشورهای منطقه از ایران و انقلاب اسلامی بوده است. بدیهی است که برای ساماندهی این جنگ روانی و فضاسازی برای اقدام نظامی به بهانه هایی نیازمند است. بایستی بررسی کرد که مقاله آواز کوچه باغی صرف نظر از انگیزه و رویکرد نویسنده، که نظر شخصی اش را اعلام کرده است چه قلمروی پیدا می کند؟
بامزه اینکه عبدالله جویحی در الوطن نوشته است: این مقاله نشانه نوعی همکاری بین ایران و آمریکا برای به اغتشاش کشاندن منطقه است!
به هر حال در مقطع زمانی که این مقاله نوشته شد، مثل زمان اجرای سنگسار در تاکستان، با توجه به موقعیت ویژه کشور ما همچنان بحث انگیز خواهد بود.

تبدیل تقابل به تعامل
روزنامه رسالت با عنوان: دروغ پردازی و تضعیف سرمایه اجتماعی نوشته است:
برخی از رسانه های منتقد دولت وارد یک فاز غیراخلاقی شده اند. این دست روزنامه ها با دروغ پردازی و دامن زدن به شایعات کذب پروژه تخریب دولت و تضعیف مجلس را در آستانه انتخابات مجلس شورای اسلامی در پیش گرفته اند. روزنامه شرق روز گذشته پاسخ دفتر امور رسانه ای ریاست جمهوری را با عنوان دروغ پردازی های شرق علیه رئیس جمهور بر اساس قانون مطبوعات به عنوان تیتر اول خود منتشر کرد. این روزنامه در هفته گذشته نیز چندین بار متهم به کذب گویی علیه دولت شده بود. روزنامه اعتماد ملی نیز چندی پیش با انتساب تیتر کذبی به رئیس جمهور وانمود کرده بود که دولت در صدد سهمیه بندی برق است. اما واقعیت چیست که پس از صد سال فعالیت مطبوعاتی در کشور برخی از ارباب رسانه ها خود را به اخلاق حرفه ای مقید نمی دانند. هر چند مطبوعات ایران نموداری از جامعه مدنی هستند اما در عین حال هنوز نتوانسته اند به عنوان حد فاصل سازمان رسمی قدرت و مردم نقش مطلوبی را ایفا کنند. بخشی از وظیفه تجمیع، تالیف و انتقال منافع شهروندان به درون ساختار حکومت بر عهده رسانه هاست. این رسانه ها هستند که قسمتی از واقعیات و انتظارات زندگی اجتماعی را برای حاکمان تبیین می کنند. از سویی یک رسانه به عنوان بخشی از جامعه مدنی وظیفه دارد سرمایه اجتماعی را تقویت کند و موجبات همدلی و اعتماد عمومی را فراهم سازد. دروغ پردازی رسانه ها علیه شهروندان یا دولت، سرمایه اجتماعی را کاهش می دهد و از میزان اعتماد و مشارکت عمومی می کاهد. اما سوال اصلی اینجاست که چرا وقتی در فضای سیاسی حاکم می توان تعامل داشت برخی بنا را بر تقابل می گذارند. بازیگران و کنشگران یک سیستم سیاسی چه آنانی که در راس قدرت هستند و چه آنهایی که رقیب جناح حاکم اند، اگر رقابت را بازی برد ـ باخت ببینند هر برد و باختی که محقق می شود لطمه ای بر پیکره نظام سیاسی است. در حالی که بازی مطلوب جریانات رقیب در یک نظام سیاسی در قالب برد ـ برد تعریف می شود. در قصه نامه ۵۷ اقتصاددان به رئیس جمهور رسانه های منتقد بنا را بر تقابل و فضاسازی مسموم علیه دولت گذاشتند در حالی که دولت با دعوت این عده عملا در مقام تعامل وارد شد. البته رئیس دولتی موفق است که از منظر خریدار به نقدهای محیطی خود بنگرد. نشست اقتصاددانان منتقد با رئیس جمهور نشان داد که می توان با وجود اختلاف دیدگاه، تقابل را به تعامل و تعامل را به همدلی و همفکری در جهت حل مشکلات اقتصادی کشور تبدیل کرد. استراتژی تخریب دولت و تضعیف مجلس از جانب برخی روزنامه های دوم خردادی رویکرد صوابی نیست و مطمئنا اقبال عمومی را به سوی اصلاح طلبان جلب نمی کند. اساسا جبهه اصلاحات زمانی موفق خواهد بود که بتواند در مقام ایجاب نقش سازنده ای را ایفا کند و در عمل قابلیت های خود را بروز دهد. تخریب، شایعه سازی، دروغ پردازی و بدگویی نوعی رفتار منحرف خارج گودی است که در هیچ یک از استانداردهای اخلاقی حتی غربی نیز نمی گنجد. از سویی دروغ پردازی علیه دولت با تضعیف سرمایه اجتماعی، آتیه کار را برای رقبای دوم خردادی سخت تر می کند. به هر حال گردونه رقابت در گردش است و اگر روزی مجددا اصلاح طلبان به قدرت برسند با سرمایه اجتماعی ضعیف شده نمی توانند به نحو مطلوبی سیستم اجرایی و تقنینی کشور را اداره کنند. در پاتولوژی و آسیب شناسی رفتار غیراخلاقی برخی روزنامه های دوم خردادی باید بین مفهوم سرمایه اجتماعی و مقوله امنیت ملی پیوند زد. تخریب سرمایه اجتماعی با کذب گویی رسانه ای اقدام علیه امنیت ملی است. صاحبان رسانه های جبهه دوم خرداد به خوبی بر این موضوع واقف هستند و بایستی در روزنامه های تحت نظر خود بازنگری جدی کنند. چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید. می توان بازی را از فاز تقابل که به نفع هیچ کس نیست وارد فاز تعامل و همدلی کرد.

گفتگوی مولانا و ایاز
سرزندگی سرزمین ادبیات عنوان پانزدهمین بخش سفرنامه دکتر عطاء الله مهاجرانی در روزنامه شرق است که در پی می خوانید:
در برابر پرسش عاصم درمانده ام! چه نسبتی بین شخصیت های داستانی و نویسنده وجود دارد؟ جدال نقش با نقاش؟ نقش با نقاش پنجه می زند…به چشم های عاصم نگاه کردم. بارقه ای از سپیده بر چهره اش افتاده است. می گویم: هر وقت به این موضوع فکر کرده ام. بی درنگ به یاد گفت وگوی مولانا جلال الدین و ایاز می افتم. از شخصیت داستانش می خواهد که با او حرف بزند. درباره او حرف بزند! او در میان داستان ایاز مانده است و توفان خیال عاشقانه ویرانش کرده است. ماندم از قصه تو قصه من بگوی!
لحظه ای انگار توفان می ایستد. به ایاز می گوید:
هم تو می خوانی مراای مقتدا
من که طورم تو موسی وین صدا
پس فسانه عشق تو خواندم به جان
تو مرا کافسانه گشته ستم بخوان!
داستان در حقیقت پژواک صدای ایاز است که به گوش ما می رسد. نویسنده، آن برادر بزرگ افسانه موراکامی نیست که می خواهد بر قله کوه پای بگذارد و از آن ارتفاع جهان را بنگرد. بلکه خود کوه است. کوه طور. که صدای موسی و صدای خدا در آن پیچیده است…
عاصم برخاسته؛ به لبه صندلی تکیه می زند، افق را نگاه می کند؛ می گوید:
اگر شخصیت داستانت از عمق رنج و سویدای دلت جوشید، رهایت نمی کند. سر در پی ات می گذارد. همه عمر با توست. این نویسندگان و شاعرانی که در این سمینار آمده اند، در جهان دیگری زندگی می کنند. سرزمین ادبیات. در این سرزمین شخصیت هایی هستند که هر چه بر عمرشان می گذرد زنده تر می شوند. معکوس شخصیت های سیاسی که به مرور زمان می میرند و فراموش می شوند. با صلاح نیازی صحبت می کردم، گفت، همچنان به حرف تو فکر می کند که گفته بودی سیف الدوله در سایه متنبی زندگی می کند. شخصیت داستانی اگر درست آفریده شود، به قول همینگوی نویسنده درست بنویسد، می ماند. ماندنی که روز به روز جلوه بیشتری پیدا می کند. حتی اگر مشخصاتش را ندانیم. مثل مشخصات ک در داستان قصر که صحبت می کردیم. نمی دانیم چه قیافه ای دارد؟ حتی نامش را درست نمی دانیم، فقط ک ! اما انگار همه ما در مراحلی از زندگانی مان مثل او هستیم. ببین این همه ابهام و ایهام را چقدر به وضوح حس می کنیم؟ این شخصیت تو را دنبال می کند.
می گویم: عاصم کلام آخر! برویم، تا برای سمینار خواب نمانیم. ساعت چهار و ربع است. فقط یک نکته. درباره اش فکر کن. وقت دیگری حرف بزنیم. به گمانم شخصیت داستانی زندگی های مختلفی را پیدا می کند. سفرهای متفاوتی، شاید بتوان گفت اسفار اربعه شخصیت داستانی. از درون ذهن و روان نویسنده می جوشد، با جهانی که او زندگی می کند نسبتی دارد. هر تکه آن شخصیت را از کسی و جایی گرفته است. رمان چاپ می شود. شخصیت زندگی خود را مستقل از نویسنده آغاز می کند. نویسنده در معرض گفت وگو درباره آن شخصیت قرار می گیرد. انگار شخصیت به ذهن و روان او بازمی گردد. نویسنده را تعقیب می کند. دیگر نویسنده گریزی ندارد. تجربه غریبی دارم! از طیب صالح پرسیدم: چرا در کتابخانه مصطفی سعید که به تفصیل مختصات کتاب ها در موسم هجرت روایت شده است، نمایشنامه های شکسپیر نیست. مدتی فکر کرد. با حالتی شگفت زده و محزون گفت: چرا نیست؟ چرا مصطفی سعید شکسپیر نمی خواند؟
واکنش طیب صالح آن قدر غریب و بهت انگیز بود، که گویی آن کتابخانه را واقعاً شخصیت داستانی ترتیب داده است و نه نویسنده!
از گلدسته مسجدی که در برابر ماست صدای اذان بلند شد. عاصم را بدرقه می کنم. کلید اتاقم را برمی دارم. می پرسد کجا؟ می گویم. اگر بدانی آنانی که برای نماز صبح به مسجد می آیند وقتی تو را می بینند چه مهری در چشم هایشان می درخشد. من این برق نگاه ها را از دست نمی دهم! عاصم می گوید: فردا همراهت می آیم!

منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی