یادی از صارم الدین صادق وزیری، از مشاهیر تاریخ معاصر
دکتر مصدق: آقا! از طرف اهل سنت، قابل قبول نیست!


عرفان قانعی فرد


• از وکلای پیشکسوت دادگستری و فعالان اجتماعی معاصر که سکوتش مانع از مطرح بودن این چهره ملی شده است. انسانی که ما از مام میهن بدور است؛ اما روز و شبش نگریستن و دیدن و خواندن و شنیدن درباره ایران عزیز است. او را یک بار در سویس دیده ام. فقط هم برای دیدار او رفتم. و آنچنان با وی صمیمی شدم که هنوز هم هر هفته صدایش را می شنوم از چهره های مشاهیر و مخزن تاریخ معاصر است و هم بند دکتر حسین فاطمی ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲٨ تير ۱٣٨۶ -  ۱۹ ژوئيه ۲۰۰۷


۱
نخستین بار صارم الدین صادق وزیری را در یکشنبه ۱۱ دی ٨۴ در سن ٨۴ سالگی در آپارتمانش در نزدیکی لوزان سویس دیدم روزی که سویس غرق شادی سال نو ۲۰۰۶ بود . در بعد از ظهری بارانی که پس از دیدارمان به برف تبدیل شد ، قبل از آنکه او را ببینم دو دفترچه زردرنگ وسفید رنگ از وی را بارها خوانده بودم ، روی جلد دفترچه زرد رنگ نوشته بود " دفاع از دو چهره برجسته جنبش ملی کرد –قاضی محمد و احسان نوری پاشا - که آن را در پاسخ شبه خاطرات هاشم شیرازی نوشته بود .

دفترچه سفید رنگ به خاطرات وی از دکتر حسین فاطمی تعلق داشت که روزگاری در شکنجه گاه تیمور بختیار با وی در یک زندان و هم بند بوده است (هر دو جزوه فضای ایران و کردستان را از سال ۱٣۲۴ تا ۱٣٣۴ ترسیم می کرد ) معمولا" مطالب و کتابهایی را که می خوانم به دوستانم امانت می دهم ؛ اما آن دو را هرگز به دست کسی ندادم تا ظاهر نازک و ظریفشان سالم بماند ... در کشاکش اسباب کشی ها و مسافرت های متعددم به این کشور و آن کشور،همیشه در گوشه ساکم بودند ؛ نمی دانم چرا حس عجیبی به آن دو دفتر داشتم . خلاصه ای از دفتر زرد رنگ او را قبلا"‌در کتاب " آهنگ وفا " آوردم و قسمت دوم آن را در اینجا بازگو کرده ام ؛دفترچه سفید رنگش را نیز در اختیار مطبوعات گذاشتم وحتی به یار قدیمی اش دکتر احمد صدر حاج سید جوادی سپردم تا در زیر مدخل " فاطمی " در دایره المعارف تشیع بگنجاند ( که با نظارت او و کامران فانی و بها الدین خرمشاهی منتشر می شود ) . و با وجود بازچاپ این دو دفتر در ایران ؛ اکنون آنها را برای همیشه در آرشیو نگاه داشته ام . حتی به یاد دارم که یک بار در فرودگاه آتلانتای آمریکا زمانی که به مقصد سانفرانسیسکو در حرکت بودم ؛اضافه بار مرا وادار کرد تا اتوی بخار را از ساک بیرون بیاورم و در کیسه دستی با خود به داخل هواپیما ببرم و در آن حین آندو دفترچه از داخل ساک بیرون افتادند و من متوجه نشدم ؛اما هنگامی که داشتم از در کنترل پرواز، خارج می شدم که متصدی صدور بلیط سراغم آمد و دو دفترچه را به دستم سپرد ؛‌گویی می دانست وسوسه می شوم و برای یافتن آن ؛ فرودگاه را زیر و رو می کنم ، حتی اگر از سفر بازبمانم ! آن دو دفترچه ، در واقع برایم ماجراهایی عجیب ساخته و مرا مجبور کرد که در کنار زبانشناسی و فرهنگ نویسی ؛ دمی به خمره بزنم و در تاریخ معاصر کردستان گاه به گاهی ، مطلبی را منتشر کنم و از بی حوصلگی و سرخوردگی بپرهیزم و با بی تفاوتی از کنارش عبور نکنم . بر حسب اتفاق گاه با افرادی که درباره وی صحبت می کردم ؛ همگی از صداقت و بزرگ منشی وی تعریف می کردند ، نصرت الله امینی – شهردار تهران در ایام مصدق – مرتضی رسولی منتقد و محقق ارجمند تاریخ شفاهی – احمد صدر حاج سید جوادی – ابراهیم یونسی و …

۲
وقتی هواپیما در ظهر جمعه ۹ دی ۱٣٨۴ به بالای آسمان برن رسید ، به زیبایی های شهر نمی اندیشیدم ، در ذهنم تصوراتی از دیداری موهوم نقش بسته بود ...سر میز شام بود که خبردادم از ایران رسیده ام . وقتی فردایش به دیدارش رفتم ، زندگی لوکسی نداشت .... ( در خانه ای مشرف به دریاچه لوزان که از زیباترین دریاچه های اروپا است آن طرف تر از همین دریاچه بود – در مونترو که با اردشیر زاهدی هم دیدار کردم ...)با لهجه ای سنندجی و فصیح کردی حرف می زد ؛ ‌با کلماتی گاه از مد افتاده و قدیمی : اما فرازهایش درست ، کوتاه و دقیق بودند (هنوز نحوه حرف زدنش را به یاد دارم) ‌انگار روی هرکلمه تامل و تانی داشت و می دانست چرا و چه می خواهد بگوید ... اما زمانی که به مبارزه های سیاسی اش اشاره می کند و فراز و نشیب های زندگی سیاسی اش را بازگو می کند ؛ نوعی بارقه از احساس غرور و وقار ، در چشمانش پیداست ؛‌چشمانش که به گمانم هیچگاه به نگاهی خشن و طعنه آمیز و داری تفرعن به کسی ننگریسته است ... حافظه اش جالب است و ستودنی ؛طوری وقایع را بازگومی کند که انگار همه آن اشخاص زنده اند و حی و حاضر و ناظر بر گفتارهایش ... وقتی در را باز کرد ؛‌نگاهش شاد بود ؛ گرم و صمیمی بامن دست داد ؛ چند دقیقه ای قبل از ورود با برادرش یحیی خان حرف زده بود . چشمانش نگاهی سخت نافذ داشت .... هیچگاه خشک صحبت نمی کرد تا احساساتش را بپوشاند ،‌وقتی درباره شاه حرف می زد ،‌مانند کسی که دارویی تلخ را می بلعد با پیچشی نفرت بار مطلب را ادا می کرد ؛ بعد شانه اش را بالا می انداخت ؛‌گویی می خواست بگوید " ‌این شخص کوچک بود و ارزش گفتن ندارد !" آنقدر خودمانی وصمیمی حرف می زد و مرا محرم یافته بودکه گویی مجالی به او داده شده تا صمیمانه و بی رودر بایستی حرف بزند . تا شاید گوش شنوایی بیابد ... نوعی احساس راحتی می کرد ؛ با ذهنی باز و حافظه ای دقیق .. در برابر باران پرسش های من گویی بازپرسی می کنم ؛‌ظریف و سنجیده حرف می زد بدون آنکه پاسخهایی متضاد بدهد .
...خاطرات و یادداشت های جناب صارم الدین صادق وزیری ؛ در اختیارم قرار گرفت و بنا به توصیه خود ایشان با افزودن ملحقات و یادداشت های ضروری (که شاید به روشن شدن موضوع مورد بحث کمک کند) این دست نوشته ها را برای عرضه به همزبانانم ؛‌سامانی دوباره دادم تا با افزوده های جدیدش این متن منتشر گردد . زیرا از سال ۱٣۲۴ و تشکیل حکومت کردستان تا سال ۱٣٣۶ حساسیت ها درباره کردستان شدیدتر می شود ، در حالیکه چند دولت و نخست وزیر عوض می شود اما همچنان در دوران دکتر مصدق نیز این حساسیت ادامه دارد .( که در انتخابات دوره هفدهم مجلس : از مهاباد چند نفر کرد زبان شرکت کردند که سرانجام با وجود کسب اکثریت آراء به نام صارم صادق وزیری ؛ رسانه های نزدیک به دربار که به جعل خواهان حمله به حکومت زنده یاد مصدق را داشتند القاء‌ این شبهه که توده های ها از مهاباد وارد مجلس می شوند ؛ با فشار ارتش دکتر حسن امامی را به جای وی بر کرسی نمایندگی کردهای مهاباد نشاندند !) و در مراسم گشایش مجلس ۱۷ ؛‌در ۷/۲/۱٣٣۱ نماینده منتخب مردم حضور ندارد !

٣
در تحولات پس از سقوط رضا شاه و آمدن محمد رضا پهلوی ؛ جامعه کردها نیز دارای اقشار گوناگون اجتماعی و صاحبان قدرت بودند و بنا به تغییرات ساختار سیاسی مملکت ؛ تغییر می کردند ؛ در مناطق غیر شهری بخش عمده جهت کردها را قشری بزرگ از دهقانان کم درآمد ؛ کارگران فقیر و قشری متوسط از صاحبان حرفه ؛ تجار سنتی بازار و یک قشر کوچک مرفه فئودال و زمین دار تشکیل می دادند . در مناطق غیر شهری نیز ؛ ایلات و عشایر و قبایل مختلف کرد وجود داشت که در تغییرات شرایط عمومی جامعه کردها ، لاجرم دستخوش تغییر و تحول شده بودند و اکثر کشاورزان کرد ؛ عملا" در فقر مطلق زندکی می کردند و موقعیت بازار ؛ نقدینگی و اقتصاد و صنعت در کردستان بسیار متزلزل بود و در کنار فقر مزمن بی سوادی سنتی در فرهنگ کردها موج می زد . در ایران سیاست عشیرتی رضا شاه مخصوصا" در آغاز سلطنتش – بر تبعید روسای عشایر و مصادره املاک و اراضی ایشان و اجبار آنان به یکجا نشینی با منع رفت و آمدشان به چراگاه های تابستانی و انتقال دادن تمامی عشایر کرد – مانند ایل گلباغی – به نقاط دور مبتنی بود که تاثیراتی بسیار منفی بر اقتصاد کردستان نهاد . پس از استعفا و تبعید رضا شاه ؛ وضع با برگشتن روسای تبعیدی و عشایر انتقال یافته ، به همان روال سابق بازگشت . و پس از جریان سمکو (سمیتقو) و قاضی محمد ؛ حکومت انگار برای نوعی تبلیغ و دلجویی ، کردها را در نظامی گری و میهن پرستی و غیرت ، ستایش می کرد . واموال واملاک زمین داران کردگاه به بیش از۱۵۰ روستامی رسید . و طبقه ممتاز کردها را یک گروه بسیار کوچک از دیوان سالارها و زمین داران و ملاکین و و بازاریان و البته به دربار تشکیل می دادند . و کردها در کنار دیگر اقوام ؛ جامعه رنگارنگ ایران را تشکیل می دادند . طبقات مختلف اجتماعی در کردها ، چندان جریانی فرهنگی – قومی را در جامعه آن زمان ایران به وجود نیاورد تا بتواند از طریق مبارزه، سهم بیشتری را از قدرت سیاسی دولت محمد رضا پهلوی کسب کند . ملاکین محافظه کار کرد نیز بیشتر به ترمیم موقعیت خود پس از سقوط رضاخان می اندیشیدند از چندان نفوذ اجتماعی و سیاسی برخوردار نبودند ؛ قدرت آنان از نوع قدرت عشایری بود و در دهه ۱٣۲۰ نیز ؛ اکثر عشایر اهرم فشار دست انگلستان ، علیه دولت مرکزی بودند . و در پنج مجلس طی سالهای ۱٣۲۰ تا ۱٣٣۲ ؛ اکثر مالکان محافظه کار کرد – مانند سردار معظم کردستانی (آصف) کرسی ها نمایندگی کردستان را بر عهده داشتند و کردها از سنت سیاسی پخته و جا افتاده و دارای تجربه برخوردار نبودند . از دیگر سود نهاد سیاسی مشخصی برای جهت دادن مبارزه اجتماعی ؛ واقعیت خارجی نداشت و اکثر کردها گرویده به حزب توده ؛ فعال و هدفدار بودند که در آرزوی تعیین جریان عمومی سیاست بودند .
در دوره دهه ٣۰ جریان اصلاح طلب و تندروی جبهه ملی و حزب توده که در میان طبقات متوسط و پایین شهری پایگاه داشتند در سطح شهرهای کردستان نفوذی فراگیر یافتند . حزب توده در کردستان و میان نخبگان کرد رشدی بی سابقه یافت و تعداد کادرهای حزبی فعال ، چشمگیر بود و نظر طبقات پایین و متوسط ، کارگران ، کشاورزان ، دهقانان و زنان را جلب کرد . اما پس از سقوط دولت خودمختار آذربایجان و جمهوری کردستان ؛ فعالیت حزب توده در میان کردها ؛ حالتی زیر زمینی داشت و در صحنه ظاهر صرفا" جبهه ملی در عرصه سیاست عرض اندام می کرد . هر چند که در میان کردها با مذهبیون سنتی ، فعالیت و نفوذ خاص خود را داشتند . و شاید ایدئولوژی اسلامی و اندیشه ناسیونالِیسم افراطی ؛ در میان کردها موج می زد . در مجلس های شورای ملی ، نمایندگانی که از طرف کردستان انتخاب شده بودند اکثرا" از طبقه اشراف بودند و توجه زیادی به منافع آتی و آنی خود و مصالح اعوان و انصار وابسته به خود داشتند . و نماینده های مصلحت گرای کرد مجلس ، از چندان نفوذ و اعتباری برخوردار نبودند و جزو حامیان غیر متعهد الگوی سلطنت بودند که خود نیز به مصونیت مالکیت های خصوصی خود در جامعه سنتی کردها ؛ دلبستگی داشتند : مردانی سست عنصر ؛ فرصت طلب ، مغرور ؛ مطیع حکومت مرکزی و بی بهره از نفوذ و قاطعیت قانونی در برابر حکومت بودند و شاید درکی درست از مسئولیت سیاسی و اجتماعی خود نداشتند و در معنا و مفهوم نظام پارلمانی امروزی ، اکثر نمایندگان کرد تجار و مالکانی بودند که از سواد و دانش کافی برخوردار نبودند و با سیاست آشنایی نداشتند . جمعیت کردها نیز اکثرا" روستایی بوده و با شیوه سنتی کشاورزی و زراعت ویاپیله وری در مرز روزگار می گذرانیدند . عدم توسعه، فقر و بیسوادی در جامعه کردستان هم گسترده بود ؛ و متعصب وابستگی های کهن قومی – محلی اکثر چهره های سیاسی داخل نظام حکومت مرکزی – بجز گروه های مریدان و وابستگان – چندان از پشتیبانی و حمایت مردمی و پیوند موثر گروه های مختلف محافل جامعه کردها برخوردار نبودند و حتی نسبت به آنان موضعی بی طرفانه و رسمی و دیوان سالاری مصلحتی داشتند ؛ چون مرید و تحت سلطه دربار بودند و در برابر ولی نعمت خود دستمایه قدرتی نداشتند . تا در برابر مسایل اجتماعی – سیاسی جامعه کردها نوعی رویارویی داشته باشند و از طرفی دیگر جایگاهی مشخص و مبنی بر هویت کردی در بدنه سیاسی کشور نداشتند ؛ گرچه در آن ایام «اردلان»ها تا حد وزارت در هیئت دولت – با آن    کابینه های آسیب پذیر و عقیم – مطرح و منسوب بودند ؛ اما دیگر ایشان به عنوان دارنده هویت کردی مشخص و تعریف شده ؛ شناخته نشده بودند .
اکثر ایشان بنا به گسترش پیوند شخصی و گروهی ؛ دریافت مساعدت ؛ تامین منافع و مقام اعوان و انصار خود و یا در اختیار داشتن منابع قدرت و مشاغل کلیدی ، انواع روابط متداخل مبتنی بر بده و بستانهای گوناگون نوعی حس سرسپردگی و مدیون بودن به قدرت مرکزی داشتند ؛ چهره های سیاسی کرد از هماهنگی درونی بی نصیب بودند و بنا به حفظ تشریفات و موقعیت خود ؛ از روحیه همکاری بی بهره بودند ؛ گرچه هیچکدام از آنان در تعیین سیاست حکومت ، مشارکتی نداشتند : و بنا به موقعیت سست و نامشخص و مبهم آنان در کابینه یا مجلس ؛ همواره از شبح عدم اعتماد حکومت مرکزی نسبت به آنان ؛ آسایش خاطر نداشتند . بنابراین همواره نوعی چند دستگی و حالت سکون و انفعالی در میان اکثر ایشان مشاهده می شد .و از طرفی چون توهم مخالفت بالقوه کردها و عصیانگری آنان مطرح بود ؛ دولت های میان مایه با نخست وزیرهای سست نهاد و ضعیف النفس در راس آن نیز ، با توسل به این شگرد اعمال فشار و چماق در سایه جهت تهدید را همیشه در ذهن و سیاست کاری خود داشتند تا مبادا کردهای نخبه با ایشان ؛ تضاد و یا تعارضی داشته باشند . و در بین نمایندگان کرد مجلس و اعضای حاضر در بدنه حکومت نیز ائتلافی مبتنی بر اصول مشترک ؛ اهداف مشخص و اولویت معین و خط مشی و سیاستی خاص وجود نداشت ؛ تمام موقعیت آنان در گرو همان شبکه رابطه با دربار بود و حتی مجموعه عوامل ساختاری و حاشیه ای به نماینده و شاغلی لایق فرصت نمی داد تا نقش خود را به طور موثر ایفا کند . در خود حکومت مرکزی هم البته ؛ کابینه های با ترمیم ها و تغییرهای مکرر؛ فرصتی را برای توجه به تخصص و صلاحیت باقی نمی گذاشت ؛ چون مقام های کلیدی و سمت های حساس میان شمار محدود و مشخصی از نور چشمی ها دست به دست می گشت و رد و بدل می شد .

******
صارم الدین صادق وزیری در ۱٣ خرداد ۱٣۰۰ در شهر سنندج دیده به جهان گشور و دوران دبستان و متوسطه خود را در آن شهر به پایان رسانید و چون در سنندج آن زمان دریافت دیپلم غیر ممکن بود به ناچار برای اخذ آن به تبریز رفت و در رشته علوم طبیعی از دبیرستان فردوسی فارغ التحصیل شد و آن گاه وارد دانشگاه شد .. در سال ۱٣۱۹ قاضی محمد را دوبار ملاقات می کند ؛ خود وی می گوید " ۲ بار در تبریز و تهران او را دیده ام و با او هم وقتی برای مذاکره با قوام السلطنه به تهران آمده بود سرمیز نهار نشسته ام " . درباره نحوه دیدار می گوید " ،‌مظفر فیروز ؛ معاون قوام السلطنه ؛‌یکی از کارمندان وزارت خارجه را به نام علی فرداد به عنوان مهماندار قاضی محمد ، تعیین کرده بود. این شخص در کسوت مهماندار مامور مراقبت ازاعمال وملاقاتهای قاضی محمد بود . کما اینکه وقتی بعد از ۲ روز به ملاقات زنده یاد قاضی محمد رفتم وی اسم و مشخصات مرا در دفتری ثبت کرد و سپس اجازه ورود به داخل ویلای شماره ۵ را داد و قاضی محمد مردی سنجیده و دوراندیش بود نهایت احتیاط را در ملاقات ها و دیدارهایش مراعات می کرد تا مبادا که سوظن قوام السلطنه و دولت او را برانگیزد و هیچگاه تن به ریسک نمی داد !! در آن ایام با صدر قاضی نماینده مهاباد نیز نشست و برخاست داشت ؛‌مثلا" " در ایام عید نوروز سال ۱٣۲۴ بود که روزی من برای تبریک عید به منزل زنده یاد صدر قاضی رفتم . منزلش در ضلع شرقی – غربی کوچه نظامیه بود و بالاتر از منزل سرلشکر بقایی که بعدها در زمان دکتر مصدق ریاست شهربانی کل کشور را به عهده داشت ؛‌واقع شده بود . به    به خیابان امیریه (منیریه ) نقل مکان کرد و تا پایان کارش در جهات منزل اقامت داشت !!زیرا دوره چهاردهم مجلس شورای ملی که در اواخر ۱٣۲۴ و اوایل ۱٣۲۵ به پایان رسید . زنده یاد صدر قاضی نمایندگی مهاباد را در مجلس ایران بر عهده داشت . و پس از وی ابتدا امان اله اردلان (حاج عزالممالک )‌و سپس عبداله آقا ایلخانی زاده نمایندگی مهاباد را بر عهده داشتند . صارم الدین صادق وزیری درباره مرحوم عزالممالک می گوید :" ‌با وی قوم و خویش بودیم چون مادر پدرم از اقوام نزدیک پدر حاج عزالممالک بود ؛‌خواهر ایشان همسر مرحوم ساعدالممالک – پاسیار محمدجعفر آصف وزیری – پسر عمه پدرم بود ) جز در مجالس ختم خانوادگی هیچگاه من ایشان را ملاقات نکرده ام .وی در ابتدای جوانی وارد فعالیت های سیاسی شد و بدین مناسبت برای اولین بار در کابینه نظام السلطنه مافی مشهور به کابینه مهاجرت به سمت وزارت برگزیده شد و دیگر هیچگاه وارد فعالیت های سیاسی نشد . نمونه ای از رجال محتاط و محافظه کاری بود که همیشه با دولت های وقت مماشات می کرد و از آن در دلها تبعیت . و هیچگاه در نقش اپوزیسیون ظاهر نمی شد ؛ اصلا" کردی حرف نمی زد ؛‌ با زعمای کرد رابطه و مراوده ای نداشت تا مثلا" برای احقاق حقوق ملی کرد فعالیتی داشته باشد" . آنگاه در ادامه نحوه آشنایی با قاضی محمد در سال ۱٣۱۹ خود بهتر توضیح می دهد . ویکی دیگر از افرادی که وی مراوده با او داشته است با احسان نوری پاشا است که ساواک در گزارشهای خود وی را "سرتیپ سابق ارتش ترکیه " معرفی می کند .وی از رهبران کرد ترکیه بود که مدتی به ایران پناهنده شده بود و در تهران زندگی می کرد . صارم معتقد است " در ابتدای امر جز معدودی مامورین مخصوص دولت و تعداد اندکی از آشنایان ؛ کسی از هویت ؛‌موقعیت و محل اقامت او کوچکترین وقوفی نداشتند . به مدت شش / هفت سال منزل ما در نزدیکی منزل احسان نوری پاشا بود که فاصله منزل من و او بین ۱۵۰ تا ۲۰۰ متر بود . منزل وی پایین تر از کوچه نظامیه کوچه شرقی – غربی به موازات کوچه نظامیه که انتهای آن به پشت دبستان دخترانه تازه سازی ختم می شد که در حال حاضر نام آن دبستان به خاطرم نمانده است ولی این همان محلی بود که اجتماع بزرگ حزب جمهوری اسلامی در آن تشکیل شده بود و مخالفین در آن جا بمب گزاری کردند و ...
صارم الدین صادق وزیری ، مانند بسیاری دیگر از فعالان سیاسی و اجتماعی ؛ کردها عضویت حزب توده را می پذیرد و در سال ۱٣۲۹ علاوه بر عضویت در شورای مرکزی جمعیت حقوقدانان دمکرات ایران ؛ به عنوان عضو موسس " جمعیت ملی مبارزه با استعمار " سردبیری روزنامه " شهباز" را بر عهده می گیرد که تا ۱٣٣۱ ادامه داشت .
وی می گوید :" روزنامه شهباز – که صاحب امتیاز و مدیر رسمی آن زنده یاد رحیم نامور بود از بدو تشکیل جمعیت ملی با مبارزه با استعمار به عنوان ارگان جمعیت انتشار می یافت و تاکودتای ۲٨ مرداد این وضع ادامه داشت ؛بارها توقیف گردید و به جای آن از امتیازات دیگری که در اختیار حزب بود استفاده می شد . مسئول حزبی و سردبیر این روزنامه تا پایان ۱٣٣۱ من بودم و از آن تاریخ به بعد تا کودتای ۲٨ مرداد رفیق دیگری که اکنون در میان ما نیست این سمت را بعهده داشت اما من همچنان در حیات تحریریه حضور داشتم و غالب    مقاله های روزنامه به قلم من بود از ۲٨ مرداد به بعد این روزنامه منتشر نمی شد و زنده یاد نامور ناگزیر به ترک ایران شده بود" . که درباره انجمن ضد استعمار یا جمعیت ملی مبارزه با استعمار ؛ در سال ۱٣۶٣ ؛ ابراهیم فخرایی "در یادگارنامه " – که خاطراتش می باشد – به اعضاء موثر این انجمن – شمس زنجانی ؛ یحیی خدابنده ، مصطفی بی آزار ، علی هاشمیان ، رحیم نامور ، هنریار دکتر علی محمد طباطبایی ، پرتو علوی و صارم الدین – اشاره می کند که هفته ای یک روز جلسه داشتند و در پیرامون مسایل جاری کشور مذاکره و تبادل نظر می کردند . جمعیتی تقریبا" مستقل و ملی که وابسته به هیچ حزب و گروهی نبود و وی اشاره می کند که صارم خان ، عضو موثر شورا بوده و همیشه با پادر میانی و وساطت جدل را پایان می داد . بعدها " درآخرین جلسه تصمیمی مبنی بر مخالفت با سلطنت گرفته شده که مشخص نشد چگونه صورت مجلس انجمن به دست مامورین افتاد و تعدادی از امضاء کنندگان را دستگیر و روانه زندان نمودند .
در سال ٣۰ مردم کرد نیز مانند دیگر شهرهای ایران ؛ تظاهرات کردند و حتی در ملی شدن صنعت نفت ؛ به جشن و پایکوبی پرداختند ؛ دولت از فئودال ها و ارباب ها پشتیبانی می کرد. در مهاباد ؛ بوکان ؛ مریوان با اعتراض بعضی از روستائیان خانه و انبار چند تن غارت شد و به آتش کشیده شد .اودر سال ۱٣٣۱ کاندیدای مجلس می شود و به علت کرد بودنش طبعا نفوذ بیشتری در میان کردها داشت و خود نیز در بیانیه اش اعلام کرده بود که در مجلس از حق کردها دفاع خواهد کرد . در کنار او محمد مکری و نوشیروانی هم کاندیدا شدند که غنی بلوریان به صارم الدین کمک کرد و هاشم شیرازی به محمد کیوانپور / مکری . تا سال ۱٣٣۱ جهت شرکت کردن در کاندیداتوری نمایندگی مجلس در دور ۱۷ ، مشاغلی از قبیل " دادیاری دادسرای تهران – مسئولیت دایره اجرای احکام دادسرای تهران – بازپرسی دادسرای تهران – دادیاری و بازپرسی دادسرای دیوان کیفری " را بر عهده داشت که در انتخابات نمایندگی با حداکثر آرا ماخوذه ، برگزیده شد . اما بنا به هجوم لومپن ها ی وابسته به دربار در عرصه سیاسی ، ارتش صندوق های رای را ابطال کرد و به جای وی حسن امامی – که شخصی نزدیک به شاه و دربار بود – را روانه مجلس کرد و اعترض ها فایده ای دربرنداشت .

******
و مجلس ۱۷ بدون حضور صارم الدین صادق وزیری – منتخب مردم مهاباد – گشایش یافت
روز ۷/۲/٣۱ ؛ بدون حضور نخست وزیر ؛ مصدق – هر چند امری بدون سابقه بود – شاه در اتومبیل مشکی کالسکه ای که دستگیره و گلگیر و اطراف چراغش طلا کوبی شده بود وارد محوطه مجلس و سپس وارد تالار آیینه شد !که روزنامه شاهد (در ٨/۲/٣۱) نوشته است : ساعت ۹ صبح دوره ۱۷ تقنینیه با تشریفات گشایش یافت و شاهنشاه نطق را با شکوه خاصی ایراد کرد و بیانات ملوکانه و کف حضار برای مدت مدیدی فضای بهارستان را به شعف آورد . مصدق ۴ شنبه ۲۰/۱/٣۱ از رادیو نمایندگان را به خانه اش دعوت کرد و در روز شنبه ۲٣/۱ برایشان سخن گفت . در واقع مصدق : مجلس ۱۷ را در خانه اش افتتاح کرد و دفاعی از صارم الدین صادق وزیری نکرد؛ فقط در خاطراتش می گوید : آقا اگر کسی به بت هم با عقیده ثابت معتقد باشد باز قابل احترام است . دوره شانزدهم یا هفدهم بود نه هفدهم بود من نخست وزیر بودم ؛ شنیدم که از مهاباد این گرزن (سرلشگر) او را وکیل در آورده بود . تعجب کردم از محل سنی ها امام جمعه ی شیعه را وکیل بکنند ؟ یکبار هم به مجلس رفته بود . تلفن کردم ؛ خواهش کردم بیاید ؛ آمد احوالپرسی (بله این خانمم عمه ی امام جمعه می شود )
گفتم : آقا شنیدم از مهاباد وکیل شده اید ؛ گفت "بله اصرار کردند خیلی " گفتم آقا این فرمایشات چیست ؟ از طرف اهل تسنن قابل قبول نیست شما نباید قبول بکنید" . [ به نقل از رنجهای سیاسی دکتر محمد مصدق – یادداشتهای جلیل بزرگمهر صفحات ۵٣ تا ۵۴ ] .
مطبوعات ایران فضای حاکم برای انتخابات ۱۷ را خوب ترسیم کرده اند .مثلا" یکی نشریه شکیبا بعدها در ش ۲۵(۵/۱۱/٣۱ ) -که بیشتر روی خطابش با کرمانی ها بود – نوشت : ملت ایران از افتتاح مجلس استقبال نکرد . در میان امواج نارضایتی مردم این مجلس گشایش یافت . دستیاران نخست وزیر تا توانستند به نفع این و آن مداخله ناروا کردند و از هیچ رسوایی پروا نکردند . بعد روزنامه شهباز (ارگان جمعیت ملی مبارزه با استعمار ) در ۲۶/۱/٣۱ با کنایه نسبت به مصدق نوشت : که کار قانون شکنی و آزادی کشی در حکومت مصدق به جایی رسیده است که حتی فروش روزنامه و دایر کردن کیوسک مطبوعاتی در کردستان ممنوع    می شود و کیوسک دار شکنجه می شود . چون در آن انتخابات ؛ تقلب های عجِبی رخ داد ؛ وحتی روزنامه داد ( به سردبیری مصطفی الوتی در تاریخ ۲٨/۱/٣۱) در تیتر اول نوشت : یک سند مهم از تعویض آرای صندوق انتخابات به نفع رئیس موقتی مجلس ۱۷ ؛ اما وزیر کشورکمترین توجهی به آن سندنکرد . در همان حال روزنامه کارزار در ش ۲۶/۱/٣۱ نوشت : تعطیل عمومی شهر و تحصن در تلگرافخانه سقز بر اثر تهدیدات و کشته شدن دو نفر یا دکتر ریس زاده ، مسئول بهداری بانه ؛ زد و خورد بین چاقوکشان و طرفداران یکی از کاندیداها را گزارش داد .
در آریز (شنبه ٣۰/۱/٣۱ به سردبیری میر موسی مشیری) نوشته شد که عصر آن روز «محیط »وکیل دادگستری از کاندیداهای کردستان در مسجد جامع مشغول سخنرانی بود که به اسلحه صدیق مسگر از پشت سر مضروب و گردنش زخمی شد . در طلوع ٣۱/۱/٣۱ ؛ احمد رسولی از سقز نوشت که وضع آشفته و ناامن و محیط ریا و تزویر حکومت ملی باعث شد که پاکی جامعه از بین برود و نسبت به سیف اله اردلان اعتراض کرد . در شهباز ٣۱/۱/٣۱ نوشته شده : تجدید صحنه های فجیع جنایات هیتلری در مهاباد زندانیان اعتراض خود را با خون نوشته و برای مقامات مسئول می فرستند اما نامه هایشان را می سوزانند و تیپ نظامی مهاباد ؛ ۱٨ جوان را به زندان انداخته و ۹ نفر را به جرم فعالیت انتخاباتی در جریان انتخابات آزاد مصدق به زنجیر کشیده که یکی از آنان مسلول است . سرهنگ مظفری فرمانده تیپ مهاباد ؛ عامل دربار بود و اکثر کشتارها با دخالت مستقیم وی صورت می گرفت . البته در نشریه شگرف ؛ به تاریخ ۲۵/۱/٣۱ نوشته شده است : "در این موقع که انجمن نظار انتخابات کردستان دوره ۱۷ تشکیل و مهیای اخذ رای می باشد ازعموم طبقات مختلف حوزه کردستان انتظار می رود که با در نظر گرفتن وضعیت فعلی کردستان و انتخاب اشخاص صالح و علاقمند به اصلاح و عمران و تامین فرهنگ و بهداشت آن حدود ؛ دقت کافی داشته و نمایندگانی را انتخاب کنند که از هر حیث شایستگی و لیاقت خود را به ثبت رسانده و رفاه و آسایش سکنه کردستان را تامین کنند ؛"زیرا تا امروز کردستان عقب مانده است "اما در دوره ۱۷ انتخابات کردستان معلق می شود و در سنندج انتخابات انجام نشد و ٣ کرسی آن حوزه منتظر می ماند . در روز ۱۷/۲/٣۱ یکشنبه ساعت ۱۵/۱۰ ظهر به ریاست سنی عبدالحسین اورنگ و همراهی خسرو قشقایی ، نجفی ، مهندس غروی ، دکتر فاخر شروع شد . نطق افتتاحیه آقای رئیس شروع می شود وبرای اجرای مراسم تحلیف درحضور یک جلسه قرآن قیام می شود تا که سوگند خورده شود : اسامی نمایندگان توسط منشی جلسه – خسرو قشقایی – خوانده    می شود و هر یک در محل نطق حاضر و قسم نامه را امضاء    می کنند . به ترتیب احمد فرامرزی ؛ دکتر مصباح زاده ؛ دکتر فلسفی ؛ دکتر شایگان ، دکتر سنجابی و ... می آیند .... در این حین به اعلام می کنند که دکتر حسین فاطمی و دکتر حسن امامی غایبان جلسه هستند .... سپس در اقتراع شعب ۶ گانه مجلس ؛ میان ۷۵ نفر عده حاضر ؛ نام حسن امامی به شعبه های مجلس می افتد و کم کم ساعت ٣۵/۱ ظهر جلسه به پایان می رسد . در جلسه سوم مجلس ؛ روز ۵ شنبه ۱٨/۲/٣۲ ؛ که جلسه ساعت ۱۱ – ۵/۱۰ قبل از ظهر باز هم به ریاست سنی اورنگ تشکیل شد ؛ اجرای مراسم تحلیف برای ٣ نفر از نمایندگان برگزار شد که حسن امامی هم جزو آنها بود آمد جلوی صحن و امضاء کرد و خداوند را به شهادت طلبید که محفوط و مجری قانون باشد (!)... سپس اسامی رئیس ؛ اعلام کرد مخبر و منشی هر شعبه از مجلس قرائت شد و رئیس مجلس اعلام کرد که اکنون حق اعتبار نامه نمایندگان محترم مطرح است و از مخبرین هر شعبه دعوت نمود تا جلوتر بیایند و کار را آغاز کنند که آقایان هم آمدند .... و در ابتدا شهاب خسروانی ؛ مخبر شعبه اول – گزارش انتخابات شهرستان آباده و نمایندگی محمد حسین قشقایی را قرائت کردند ... در همین حیس و بیس ؛ بعضی از نمایندگان به صورت تکی یا دسته جمعی از برای خواندن شرح گزارش ۴ یا مخالفت می کردند و اعتراض خود را اعلام می کردند .. یا بعضی ها هم متلک می گفتند و بقیه پخ پخ می خندیدند .. سرانجام پس از ۲-۱ ساعتی که از شروع جلسه گذشته بودگزارش پرونده انتخابات مهاباد را آقای دکتر فلسفی مخبر شعبه ۶ مطرح و در حالی که سینه اش را صاف می کرد ؛ بدین شرح شروع کرد :
پرونده انتخابات مهاباد در شعبه ۶ مطرح ؛ در تاریخ ٣۰/۹/۱٣٣۰ توسط فرماندار از ۱۰٨ نفر طبقات ۶ گانه و معتمدین محل دعوت به عمل آمده و پس از تعیین ٣۶ نفر اعضا اصلی و علی البدل انجمن نظارت مرکزی انتخاب و سپس شعبه فرعی تعیین و اقدام به نشر آگهی شده و روز ۲۵/۱۱/٣۰ غایت ٣/۱۲/٣۰ جهت توزیع تعرفه و اخذرای معین و بلافاصله آراء استخراج و شمارش شده و در نتیجه آقای سید حسن امامی با اکثریت ۵۲۶۵ رای از مجموع ۱۱۶۰٨ رای ماخوذه به نمایندگی ۱۷ مین دوره تقنینیه از حوزه مهاباد انتخاب و از طرف انجمن درست ۷ روز صحت و حول شکایات تعیین و در مدت مذکور ٨ فقره شکایت به دفتر انجمن واصل و چنن انجمن شکایت را مستند به دلیل ندانسته در ۱۲/۲/٣۱ اعتبار نامه به نام ایشان صادر نموده و انحلال خود را اعلام می نماید " هنوز این جمله اش را به پایان نبرده بود که (که آقایان مهندس حسیبی ؛ مهندس زیرک زاده ؛ دکتر سنجابی اظهار مخالفت کردند ؛ رئیس گفت که بنا به مخالفت به کمیسیون تحقیق فرستاد می شود . در این موقع از طرف تماشاچیان تظاهراتی له و علیه وی به عمل آمد که .... رئیس مجلس زنگ ممتدی زد و دعوت به سکوت    می کند . ناگهان میراشراقی داد می زند و می گوید : آقای رئیس این ور که نمی شود یک مشت چاقو کش آورده اند به مجلس (خطاب به نمایندگان ) پاشوید بروید بیرون یک چاقو کش آورده اند به مجلس (زنگ ممتد رئیس ) آقای رئیس نمی توانیم اینجا بنشینیم اینجا ما امنیت نداریم . رئیس هم می گفت :" مجلس را ترک می کنم این وضع انتظام مجلس نمی شود ! "؛ دستور داده شد کسانی که مخل نظم هستند توقیف شوند ساعت ۷ رئیس جلسه را ترک کرد و مجددا" در ساعت ٨ برپا شد در آن جلسه امامی خوانده نشد – دیر وقت بود و ساعت ۹ شب جلسه را عبدالحسین اورنگ به پایان برد . از جلسه ۴ کم کم ماه رمضان شده بود و در جلسه ۹ ؛ ۵ شنبه ۱۵/٣/٣۱ مجلس ۲۰/۱۱ شروع شد به ریاست اورنگ که دکتر شایان با اجازه سید ابوالقاسم کاشانی بدون اجازه از مجلس غایب بودند .استرداد مخالفت و تقویت اعتبار نامه حسین امامی و شهابی اعلام شد . که سرانجام در جلسه ۲۴ ، که محمد ذوالفقاری نایب رئیس مجلس بود در روز ۵ شنبه ۱۶/۵/٣۱ استعفای امامی توسط ناظر زاده قرائت شد که "برای معالجه و مداوای درد دست مسافرت دارم " و سپس کاشانی از ۶۲ رای با ۴۷ رای جانشین وی می شود : و در میان "مبارک است مبارک است" نمایندگان و کف زدن تماشاچیان شد رئیس مجلس .

اما درباره جانشین صارم الدین صادق وزیری در مجلس دوره ۱۷ – آقای حسن امامی - باید گفت :
همسر مصدق ؛ ضیاء السلطنه – خواهر سید ابوالقاسم – عمه سید حسن امامی است که خانواده امامی تا سال ۵۷ امام جمعه های تهران بوده اند . در ۱۵ دی ۲۴ میر سید محمد امامی ؛‌امام جمعه تهران درگذشت و دکتر سید حسن امامی استاد دانشگاه حقوق تهران و فرزند سید ابوالقاسم و نوه سید زین العابدین امام جمعه جدید شد . در ۲۲ دی ۱٣۲۵ در کنار عده زیادی از رجال – مانند محمد مصدق و حاج عزالممالک اردلان – با اعتراض ؛انتخابات در دربار متحصن شده بود که چند روز پس از آن در دادگاه فوق العاده زمان جنگ در مهاباد – قاضی ها – را محکوم به اعدام نمود . در ۱۵ بهمن وی از سوی ۲٣ نماینده دیگر از جمله مصدق و کاشانی در دوره ۱۵ ام انتخابات تهران منتخب شده بود .در ٣۰ مرداد ۱٣۲۹ ؛ امامی ، هنگام عبور از شمس العماره تهران مورد حمله شخصی به نام نبی الله اکبری قرار گرفت و به خاطر ضربات چاقو سر و سینه او به شدت مجروح می شود ؛ فورا" به بیمارستان نجمیه منتقل می شود و تحت عمل جراحی قرار می گیرد ؛اما دست و صورت او فلج می شود . که البته در روز ۷ اردیبهشت ۱٣٣۱ که مجلس با حضور قریب به ۷۵ نماینده افتتاح شد ؛‌دکتر حسن امامی برادر زاده همسر مصدق ؛ استاد حقوق دانشگاه تهران ؛ عضو جمعیت فدائیان اسلام ؛ امام جمعه تهران وطرفدار سلطنت و محرم دربار پهلوی به ریاست مجلس گزیده شد که البته "دکتر سنجابی " توانست از کرمانشاه برگزیده شود. که البته شاه (چون هراس مخالفت قاضی محمد را در دل داشت و صارم الدین صادق وزیری هم با حزب دمکرات کردستان ایران مانند صدر قاضی و غنی بلوریان و ....- نزدیکی و رفاقت داشت و از طرفی به حزب توده گرویده بود ) از انتخاب وی به شدت هراس داشت . (بنا به گزارش فال " گفتگو با امام جمعه " ۱۲ ژوئیه ۱۹۵۲ ؛- ۲۴٨۱۵۱٣ FO ؛‌گزارش فال « گفتگو با حکمت » ۱۲ ژوئیه – ۱۹۵۲ به نقل از کتاب بحران دمکراسی در ایران « نوشته فخرالدین عظیمی – ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی و منوچهر نوذری – ص ٣۹۰ تا ٣۹۱ » یک روز بعد از آن سام فال گزارش داد : "مخالفان بخصوص امام جمعه از ما مقداری پول می خواهند تا دسته هایی از (اوباش ) را متشکل کنند و بر ضد دولت به تبلیغ پردازند . عکس العمل من نسبت به این تقاضا این است که چون تمام اشخاص ثروتمند و با نفوذ این کشور با مصدق مخالف اند باید حاضر باشند اگر ذره ای دل و جرات و احساس میهن پرستی دارند با هم متحد شوند و پول برای این منظور تامین کنند .
وی ادامه می دهد : متاسفانه چنین به نظر می رسد که شمار ناچیزی از مخالفان حاضرند برای نجات کشورشان فدارکاری کنند " « گزارش فال ۱٣ ژوئیه ۱۹۵۲ همانجا » توضیح اینکه «هر چند در ۲۵ آذر ۱٣٣۰ دکتر مصدق در سخنرانی ای تصمیم خود بر انجام انتخابات دوره ی هفدهم مجلس بدون کوچکترین مداخله و اعمال نفوذ و توصیه را اعلام کرد « محمد علی موحد خواب آشفته ی نفت – دکتر مصدق و نهضت ملی ایران – جلد دو س ۱۰۰۹ » ولی با اعمال نفوذ محافل دربار ؛‌ارتش و تحریکات جریانهای وابسته به انگلستان ؛تعدادی نماینده طرفدار دربار و سیاست انگلیس در ایران از جمله آقای سید حسن امامی به مجلس راه یافتند . مضحک اینکه سید حسن امامی « امام جمعه شیعه تهران » از شهر مهاباد که سنی نشین است وکیل شد !! " هر چند اعتبار نامه وی با مخالفت نمایندگان جبهه ملی روبرو شد ؛ اما "اکثریت نمایندگان نه تنها اعتبار نامه امام جمعه را تصویب کردند بلکه او رابدستور شاه ؛‌از طریق بهبودی و هومن ؛‌رئیس مجلس گرداندند . [ به نقل از کتاب بحران دمکراسی در ایران «نوشته فخرالدین عظیمی – ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی و منوچهر نوذری – ص ٣٨۴ تا ٣٨۵ ] شادروان حسن شمشیری که با امام جمعه آشنایی داشت " توطئه ریاست مجلس شدن " او را به وی گوشزد نمود . « شاه حسینی روایتی از قیام سی تیر به نقل از کتاب مصدق ؛ دولت ملی و کودتا به کوشش مهندس سحابی – ص ٨۲ » وی پس از قیام ٣۰ تیر به خارج رفت و بعد از کودتای ۲٨ مرداد نماینده "انتخابی " دوره دوم مجلس سناشد .

******
مصدق ؛ هنگامی که در ماه های پس از ٣۰ تیر با اطمینان از شکست شاه و انگلیس به تغییرات اجتماعی بنیادی دست زد . وزارت دادگستری را به عبدالعلی لطفی ، قاضی ضد روحانی که در بازسازی نظام قضایی یاور رضا شاه بود و وزارت فرهنگ را به دکتر مهدی آذر استاد دانشگاه آذربایجانی هوادار حزب توده واگذار کرد.(که) قنات آبادی و دیگر رهبران مذهبی جبهه ملی نسبت به آینده اظهار نگرانی کردند .بعد از ٣۰ تیر ، لطفی – وزیر وقت دادگستری – مجددا صارم خان را به کار دعوت می کند و برای نخستین بار دادسرای انتظامی قضات را تشکیل می دهد که اغضای اولیه آن عبارت بودند از " الوتی ، حسابی ، رشاد و صارم خان " . که با اعلام نام وی به مجلس ۱۷ ، بقایی علیه وی موضع گیری می کند در حالیکه رضوی و معظمی – نمایندگان مجلس – از وی دفاعی جانانه می کنند . [ که متاسفانه در کتابخانه مرکز تاریخ معاصر و مجلس شورای اسلامی ، صورتمجلس آن روز وجود نداشت تا سخنان ایشان درباره صادق وزیری را بازگو کنم ] وی تا ۲٨ مرداد ۱٣٣۲ در سمت دادیاری دادسرای تهران باقی ماند و پس از آن دستگیر شد . پس از کودتای ۲٨ مرداد ۱٣٣۲ از طرف دادرسی ارتش به اتهام علیه براندازی سلطنت ؛ دستگیر می شود و ابتدا به زندان قلعه فلک الافلاک و آنگاه به همراه زندانیانی مانند کریم کشاورز و ... به جزیره خارک تبعید می شود . ۱۴ ماه را در زندان انفرادی می گذراند . در دادگاه تجدید نظر نظامی به حبس ابد در زندان قصر ؛ محکوم می شود اما وی مشمول بخشودگی قرار می گیرد و پس از ۴ سال و اندی از زندان رها می شود . در مدتی که در زندان لشکر ۲ زرهی بوده است – همان شکنجه گاه معروف تیمور بختیار – با دکتر حسین فاطمی ، از برجسته ترین چهره های جنبش ملی نفت و مصدق السطنه – هم بند می شود که خود می گوید:" پس از کودتا من زندانی و محکوم شدم . ابتدا به اعدام و سپس به حبس ابد ؛ بعدا" به جهتی در کمیسیون عفو وزارت دادگستری بده و بستانی بین دادستانی ارتش و ریاست دادگستری – دکتر اسداله مبشری که دوست نزدیک و صمیمی من بود صورت گرفت و بدین شرح که کمیسیون با تقاضای عفو چند سرهنگ ارتش که در اصفهان به اتهام قتل یک جوان محکومیت یافته بوند موافقت کرد و در مقابل دادستانی ارتش نیز با بخشودگی من موافقت می کند . پس از آزادی ؛ زنده یاد احسان نوری پاشا و احمد توفیق به دیدنم آمد و پس از چند روز من به بازدید ایشان در منزلش رفتم " .
و سپس بنا به گفته دکتر الموتی ، وقتی فضای باز سیاسی اعلام شد ؛ جمعیت های متعددی در حمایت زندانیان سیاسی به وجود آمد که از جمله کمیته دفاع از زندانیان سیاسی بود که ژان پل سارتر فرانسوی در آن باره نوشت . پس از این جمعیت حقوقدانان ایران تشکیل شد و حمایت همه جانبه خود را در حفظ فوق مطرح و قانون اساسی اعلام داشت از ۲۱ نفر اعضای شورای جمعیت می توان به صارم الدین صادق وزیری – هدایت اله متین نصیری – عبدالکریم لاهیجی یحیی – رضا زواره ای ؛ مصطفی رحیمی سید محمد خامنه ای و ... اشاره کرد " در بدو امر کانون وکلای مرکز از دادن جواز فعالیت وکالت وی امتناع می کند به ناچار از استان فارس موفق به دریافت مجوز فعالیت در وکالت را دریافت می کند و در تهران به فعالیت تخصصی خود می پردازد و پس از مدتی به عضویت اصلی هیات مدیره کانون وکلای مرکز و بازرس اول هیات مدیره کانون وکلای مرکز در می آید و تا ۱٣۵٨ در این سمت باقی می ماند. در سال ۱٣۵۶ نیز جزو وکلا و قضاتی بود که طی نامه ای سرگشاده به شاه برلزوم اجرای قانون اساسی و متمم آن تاکید کردند و فضای باز سیاسی را خواستار شدند و در همان سال جزو موسسین و عضو شورای مرکزی جمعیت حقوقدانان ایران بود که نقش بسیار عمده ای در مبارزات آزادیخواهانه مردم ایران در شکل گیری انقلاب ایفا کرد و در سال ۱٣۵۷ نیز به عضویت هیات مدیره جبهه دمکراتیک ایران در آمد ..
در سال ۱٣۵۷ سردبیری نشریه هفتگی "صدای معاصر" را برعهده داشت . پس از پیروزی انقلاب و آغاز جریانات کردستان – به همراه هیات صلح دولت موقت به کردستان آمد و ابتکار تشکیل شورای شهر سنندج را به آیت الله طالقانی پیشنهاد داد که پذیرفته شد . در شب عید ۱٣۵۹ برای انجام معالجه به سویس رفت و اکنون ۲۷ سال از مهاجرت و اقامت ناخواسته وی می گذرد و چندی پیش هم باز عملی جراحی داشت و از فروغ دیدگانش کاست ... در خلال این سالها صرفا" به مطالعه و سکوت – ناشی از حکمت و درایت در سخن گفتن در محافل گذرانید . شخصی که در دوران عمرش به گمانم از فعالیت و چابکی و حرکت و مقاومت و استقامتش ذره ای وقت را حرام نکرده است ؛ همین صارم الدین صادق وزیری است . از وکلای پیشکسوت دادگستری و فعالان اجتماعی معاصر که سکوتش مانع از مطرح بودن این چهره ملی شده است . انسانی که ما از مام میهن بدور است ؛ اما روز و شبش نگریستن و دیدن و خواندن و شنیدن درباره ایران عزیز است و به گمانم ٣۰ سالی است که هر روزش را با خواندن روزنامه لوموند آغاز می کند . او را یک بار در سویس دیده ام ... فقط هم برای دیدار او رفتم ....و آنچنان با وی صمیمی شدم که هنوز هم هر هفته صدایش را می شنوم و برایش بسیار هم احترام قایلم ؛ چون از چهره های مشاهیر و مخزن تاریخ معاصر است و هم بند دکتر حسین فاطمی......عمرش دراز باد

قانعی فرد :
www.erphaneqaneeifard.blogfa.com