هدف چیست وسیله کدام است؟
مدخلی به برخی واژه ها


نیکروز اولاداعظمی


• مشکل این نیست که "سرنگونی" و "برکناری" بلحاظ مضمونی تا چه اندازه با یکدیگر متفاوتند، اما نتایج آن و اینکه چه پیش خواهد آمد مهم و حائز اهمیت است، ما در تاریخمان همیشه "برکناری" داشته ایم اما از مرز حکومت استبدادی بالاتر نرفتیم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۹ تير ۱٣٨۶ -  ۲۰ ژوئيه ۲۰۰۷


وسیله: عبارتند از آنچه که بوسیله اش هدف معین تحقق می یابد، در فرهنگ فارسی آمده است؛ وسیله سبب کاری ست.

هدف: یعنی نشانه. هدف در حوزه سیاست منظور و ایده ای را تحقق طلبیدن و شامل کوتاه مدت و دراز مدت است، در حوزه های دیگر نظیر اقتصاد نیز می توان به همین ترتیب هدف را برنامه ریزی نمود، بعنوان مثال رشد اقتصادی هدف اولیه پیشرفت، شکوفایی و توسعه هدف دراز مدت آن است. در سیاست شرط اول رعایت حقوق مدنی و انسانی ،رسمیت یافتن حق آزادی بیان و تثبیت ضمانت امنیت آن، نشر مطبوعات آزاد، و نهادینه شدن عرف انتخابات آزاد بعنوان پیشرفت اولیه حقوق شهروندی، تعمیم و ساخت آن که نتیجه باز تولید کنش عاملان است ضمانتی برای پیشرفت عنصر دموکراسی( هدف بعدی پیشرفت حقوق شهروندی) می باشد.

تقلیل گرایی: کم کردن و کاستن از سوژه ای را تقلیل گرایی می نامند،" تقلیل گرایی" با "سطح" یکسان نیست، آنگونه که برخی ها به عمد و یا سهو آنرا یکی می انگارانند، "تقلیل گرایی" کاستن از خاصیت سوژه است، در حالیکه "سطح" درجه و حد و حدود خود سوژه را نمایان می سازد. مثلأ انتخابات آزاد بعنوان یک سوژه سطح معینی از مطالبات سیاسی را تبیین می کند ، در حالیکه دموکراسی "سطح" کلانی از حقوق شهروندان را متعین می کند. تفاوت در سطوح در زمان های مختلف و متفاوت حاصل کنشکران و عاملان سیاسی_اجتماعی ای است که ارزشهای معینی را می آفریند که باز تولید مجدد آن امکان وقوع سطح دیگر را مهیا می سازد.
برخی "برابر گرفتن دومقوله دموکراسی و جمهوری" را "یکی از نمونه های بارز "تقلیل گرایی" می دانند. جمهوری بر مبنای حقوق بشر و دموکراسی ارائه یک آلترناتیو است همانند مشروطه سلطنتی و جمهوری دینی حاکم بر ایران، در این خصوص بیشتر بحث خواهیم کرد.
کنش و واکنش مابین جنبش های اجتماعی و سازمان های رسمی کشور، میدان عملی را موجب می شود که با اتخاذ سیاست سنجیده و معقول می توان توان خشونت حاکمان را مهار نموده و توانمندی عنصر تحولات بنیادی ساختارها را به سطحی بالا تر افزایش داد. درک "سطح" موجود بدلیل افزایش سیاست گذاری است و نه التزام به "تقلیل گرایی"، بنابراین نه این و نه آن ("برابر گرفتن دو مقوله و.......") به "تقلیل گرایی" صدق نمی کند. بلکه بی اهمیت جلوه دادن آنها دوری گزیدن از تسلسل "سطح" هایی ست که می بایست به عالی تر ارتقاء یابد.

هدف چیست وسیله کدام است:
هر انسانی در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی هدفی را جهت ارتقاء سطح کیفیت زندگی خود دنبال می کند، بدین منظور و ترتیب به وسیله ای نیازمند می گردد تا با توسل بدان هدف ارتقاء زندگی خود را تحقق بخشد. بعنوان نمونه، فردی استاندارد زندگی اقتصادی خود را در حد متوسط در آمد جامعه در نظر میگیرد که دستیابی به آن مشمول مراحلی ست و هر مرحله اش ابزار مخصوص خود را می طلبد، بدین معنی که، او شغلی را بر می گزیند که با تخصص او مطابقت دارد و در یک دوره معین از کار به تجربه ای دست می یابد که جزء مهارت او می گردد، این مهارت وسیله ای در جهت تسهیل هدایتش به هدف که همان ارتقاء سطح زندگی در نظر گرفته شده بود، میگردد. در اینجا هدف و وسیله و سلسله مراحل پیموده شده به وضوع معین است.
بدیهی ست در هر حوزه اگر مابین وسیله و هدف توازن و تناسب طبیعی منقطع گردد، بروز دشواری ها در فرایند تحقق هدف آشکار و منجر به تطویل می شود، عراق و افغانستان روبروی دیدگانمان است، "هدف"ی که به کلی وضعیت پروسه دموکراسی را تغییر داده است؛۱- کشتار مردم بیگناه، حاکم شدن اظطراب و نگرانی فزاینده بر زندگی روزمره و جاری. ۲- تسلیح و تقویت گروهای بنیادگرا و بطور کلی تقویت بی شائبه بنیادگرایی اسلامی در مناطق حوزه خلیج فارس و آسیای میانه و بسیاری کشورهای دیگر مسلمان، این دو موارد نه اینکه هیچ قرابتی با دموکراسی ندارند بلکه کاملأ ضد آن عمل کرده و این در واقع حاصل نوع وسیله ای بوده است که بکار گرفته شد.
بکار بردن هر نوع خشونت و یا طرح شعار های خشونت زا می تواند در خدمت امیالهای دیگری قرار گیرد که
ارمغانش برای ملت ایران صدها بار خطرناکتر و زیانبارتر از عراق خوهد بود ، ایران عراق نیست، کشور پر قدرت منطقه از جهات گوناگون است، تنها با پاره پاره شدنش می توان از قدرت آن کاست، آیا چنین نقشه ای با توجه به برخی شورش های مسلحانه در مناطقی از ایران و خطر حمله نظامی امریکا که در برخی نوشته های هفتگی منعکس می شده، تصور واهی ست؟ ایکاش اینگونه بود.
در دموکراسی خرد حاکم است، تکثر قدرت و نیروی اجتماعی متنفذ پدیده ایست که راه را بر هر نوع درگیری خشونت آمیز می بندد، تشکیل حکومت "فدراتیو" و یا هر نوع حاکمیت محلی معضلی نیست که نتوان در یک فضای سالم و جامعه چند صدایی بدان پرداخت اما، کشوری زخم بر داشته همچون ایران و با روح روان خسته مردمان از بی آزرم و جور ستمگران که ید طولانی دارد و نیز جو ملتهب که با هر چرخشی حرکت ها را تحت تأثیر قرار داده و به هر سو می کشاند، مصلحان سیاسی را جز برای تعدیل چنین فضایی چه کار آید. تعدیل جامعه بزرگترین و مهمترین دستاوردی ست که حقوق اساسی شهروندان را در آن جایی و ارزشی ست. در خواستهای سیاسی معین در شرایط مشخص مانند تشدید فشار برای رعایت حقوق بشر، آزادی زندانیان سیاسی و انتخابات آزاد، اهمی ست که می تواند بزرگترین همایش ملی ایرانیان را برای تححقق اهداف مان که استقرار دموکراسی اصلی ترین جنبه آن است، به نمایش گذارد.
در صحنه سیاست شرط و شروط بین هدف و وسیله و تناسب آن دو بر بنیادهای فکری ای شالوده ریزی می گردد که بسته به چگونگی هدف نوع وسیله تعین می گردد. مثلأ نوع وسیله برای انتخابات آزاد و ادامه این پروسه تا اسقرار دموکراسی با نوع وسیله برای "سرنگونی" و یا"برکناری" تا دموکراسی، تمایز ماهوی وجود دارد. یگانه سلاح اولی اعتدال و تساهل جهت خردمند کردن جامعه و عنصر تحول اجتماعی، دومی که در حرف خشونت را نفی میکند نمی داند که حاکمیت از مجموعه ساخت قدرتی برخوردار است که بزیر کشیدنش از طریق "برکناری" هزینه بیشری بر می دارد (با توجه به شرایط استثنیایی که در منطقه و مرزهای ایران حاکم است) تا در خواست سیاسی مطالباتی غیر آن، نفی حکومت ولایت فقیه از طریق تحول سلسله مراتبی سیاسی و اجتماعی شانس بیشتری برای کمترین هزینه هاست.
جنبش برابر طلبانه زنان (کمپین یک میلیون امضاء)، استقلال دانشگاه و پاکسازی نیروهای نظامی و شبه نظامی (جنبش دانشجویی)، تلاش کارگران برای ایجاد سندیکای مستقل (جنبش کارگری)، مبارزه دختران و پسران برای حقوق مدنی و اجتماعی خود (مقاومت جوانان درمقابل واپسگرایی)، تلاش برای آزادی قلم و بیان (از سوی نویسندگان و فرهیختگان کشور) و قس علی هذا، حرکت وجنبش سلسله مراتبی ست (وسیله) که یک انتخابات واقعی آزاد (بعنوان هدف معین) می تواند پاسخگوی آن باشد، خواب خرگوشی برخی اپوزیسیون و غفلت آنان، و برخی دیگر سیاست ها که نه در جهت، تنها تضعیف جمهوری اسلامی و بنیادگرایی، بلکه تضعیف ایران بعنوان قدرت منطقه، اعمال می گردد، می تواند همه رشته های تحول سلسله مراتبی را پنبه کند.
بی عملی و از جمله بی عملی سیاسی ریشه در تاریخ شکست ها و سرخوردگی هایی دارد که به جای فکر بکر برای تدبیر و چاره جویی، راه سهل تر، در لاک خود فرو رفتن و کنج عضلت گزیدن را با روحیات از هم باخته خود سازگار میکند. ملتی که نتواند به گذشته خود با تعمق بنگرد نمی تواند شکست های واقعی را بیابد و طبعأ در برابر حوادث ناشی از ناملایمات روزگار ضربات سخت تری به روح و روانش وارد خواهد شد، شواهد تاریخی ایران که نشانگر عدم راه و رسم عقلایی بودن است از این امر پرده بر می دارد. چاره جویی ایرانی در حد مانیگری، عرفان و صوفی گری ست، که انسان ایرانی را به خاطر ضربات وارده بر روح و جانش، به ترک دنیای مادی و تزکیه و تسکین روح فرا می خواند.
رفتار سیاسی امروزمان بعضأ از همان مایه های گذشته الهام می گیرد، جهت دوری جستن از عمل سیاسی و تدابیر لازم ،وعده سرخرمن "سرنگونی" و یا شکل"مدرن"ش "برکناری" می دهند و پر تفرعن از خانه نشینی ۱۹ میلیون که گویا انتخابات را تحریم کرده اند جشن و سرور می گیرند، عجبا که هنوز نفهمیدند تفاوت رفتار سیاست خارجی دو دولت مختلف را در دوره متفاوت در ایران جمهوری اسلامی.
الگوی زندگی اجتماعی بر بستر مناسبات دموکراسی که هدف نهایی گذار مرحله استبدادی ست را با "برکناری" و با ابزار نامعین و در واقع بر پایه "هر چه پیش آمد خوش آمد" در آمیخته تا از پیچیدگی ها و فراز نشیب های تحولات اجتماعی و سیاسی بر کنار بمانند و آنهایی که دربطن این فراز و نشیب ها و پیچیدگی ها راه چاره می جویند را، با مُهر بر چسب هواداری از "اصلاح طلبان حکومتی" و یا هواداری از جناحی از حکومت، تخطئه میکنند، و بدین طریق بی عملی سیاسی خود را با انگ زدن به رقیب سیاسی توجیه می نمایند.
متأسفانه این بی عملی دامن برخی از جمهوری خواهان مان را نیز گرفته (بدلیل فرار از انگ خوردن) و اعلام میکنند که، ما نه طرفدار اصلاح طلبان و برخی از جناح حکومت هستیم و نه روش سرنگونی را می پسندیم، تکیه ما به جنبش های مدنی و اجتماعی ست، من که خود این نگاه را مقبول می دانم اما همزمان پرسشی را مطرح می کنم، وصل شدن و تقویت عناصر مدنی و اجتماعی برای اتخاذ کدام موضع گیری سیاسی؟ بقول آن دوست اگر یک دوم خرداد چرب تری بوجود آمد، چه میکنید؟ یعنی، همین جنبش های اجتماعی و مدنی که مورد حمایت ماست اگر به اصلاح طلبان دیروز در حاکمیت و امروز در خارج از حاکمیت جهت اصلاحات "چرب تر" رویکرد نشان داند، موضع سیاسی ما در قبال آن چه خواهد بود؟ آنچه می خواهم در این قسمت از بحث نتیجه گیری کنم این است، ما ضمن حفظ استقلال فکری و سازمانی بعنوان یک آلترناتیو در برابر حکومت جمهوری اسلامی و هر نوع حکومت های ایدئولوژیک و موروثی دیگر می بایست برای تحقق این هدف و استقرار دموکراسی در پهنه ایران زمین از هیچ راهکار سیاسی چه حمایتی باشد و چه سلبی، بدلیل انگ خوردن و یا رعایت احوال سیاسی دیگران، دریغ نورزیم.
در بحث های اخیر برخی، ارائه آلترناتیو سوم (جمهوری سکولار بر مبانی دموکراسی عرفی و حقوق بشر) در کنار جمهوری دینی و سلطنت موروثی که دو رکن اصلی استبداد در ایران بوده اند را، تحت عنوان "برابر کردن دموکراسی و جمهوری..." مصداق "تقلیل گرایی"تحلیل نمودند، و برابر گرفتن "برکناری" با دموکراسی را به "مخالف" "جدی" نظام اسلامی ایران بودن، مدعا نمودند.
اما واقعیت چیز دیگری است و بر پرده ابهام نمی ماند، مخالفان جدی نظم موجود حکومتی آنهایی هستند که صراحت بیان دارند و در لفافه با مردم سخن نمی گویند، وعده سرخرمن "حق انتخاب مردم برای تعین نوع حکومت آینده ایران" را برای رنگ و لعاب دادن به حقانیت خود، نمی دهند، بلکه از همین امروز، توضیح به جامعه ایرانی در ارتباط با ضعف تاریخی عدم آلترناتیو فکری که نوع حکومت و مضمون آنرا نیز در بر می گیرد را، سرلوح امر دموکراسی قرار داده و برای جلب نظر مردم بدان، می کوشند، آیا ارائه آلترناتیو و سخن گفتن با مردم در این زمینه باید "تقلیل گرایی" محسوب گردد، به چه دلیل نباید قدمت دیرینه استبداد و مقوم بودنش در ایران در هاله ای از ابهام باقی بماند؟ مگر غیر از این بوده است که، به دلیل فراهم نبودن اندیشه ای جدید در راستای نوع و مضمون حکومت و حکومت مداری، هزاران سال از تکالیف شاه و شیخ فرمانبرداری کردیم و "برکناری" فقط تا حد جابجایی افراد منتهی می شده؟
مشکل این نیست که "سرنگونی" و "برکناری" بلحاظ مضمونی تا چه اندازه با یکدیگر متفاوتند، اما نتایج آن و اینکه چه پیش خواهد آمد مهم و حائز اهمیت است، ما در تاریخمان همیشه "برکناری" داشته ایم اما از مرز حکومت استبدادی بالاتر نرفتیم (پیوستن گروهی از افراد وابسته به حکومت در جریان انقلاب، شورش و یا قیام به حکومت جدید نائل به فیضی نبوده است)، حرف بر سر این نیست که در جریان "برکناری" افرادی از حکومت به ما لبیک گویند، حرف بر سر "برکناری" و رابطه اش با تحقق دموکراسی ست.
" برکناری" می تواند در مقطع ای کار ساز باشد اگر حکومت و دولت مقاومت خشنی از خود نشان ندهند و این اغلب در رابطه با دولت دمکراتیک در جوامع پیشرفته غرب صادق است که دارای نهادهای پر قدرت مدنی و اعتدال در جامعه هستند، در کشور خشونت زایی همچون ایران تجربه عکس آن را ثابت کرده است، کافی ست همین دوران نخست وزیری محمد مصدق، استعفای او و برکناری اش و از همه مهمتر نقش بی تفاوتی مردم نظری افکنده شود، تا مشخص شود که "برکناری" در جوامع نامعتدلی نظیر ایران جز عقبگرد به گذشته چیز دیگری به ارمغان نیآورد،" سرنگون" شدن حکومت محمد رضا پهلوی و تآسیس جمهوری اسلامی از سوی خمینی نمونه دیگری از آن است، رضا شاه هوادار نظام جمهوری، بعد از کسب اقتدار قدرت به مقام شاهی ابقا گردید، براستی چرا اینگونه شد؟ در مقالات پیشین بدان پرداختم، جا دارد برای تفهیم بهتر کمی دیگر بدان اشاره شود، پرسش این است که درک ما از مقولاتی همچون نظام سیاسی و رفتاری و سازمان اجتماعی جامعه چگونه است؟ فهم این موضوع می تواند رابطه بین "برکناری" حاکمیت اسلامی با استقرار دموکراسی را آسانتر مشخص نماید.
نظام سیاسی و رفتاری و سازمان اجتماعی در برگیرنده همه ابعاد زندگی (فرهنگ، اقتصاد، اجتماع، سیاست) می باشد، همه‍ی انسانهای یک جامعه در کنش و واکنش با یکدیگر بصورت حلقه های زنجیر در یک الگوی اجتماعی هنجاری که می توان به آن سازمان اجتماعی نامید، گرد هم می آیند، در واقع رابطه کنش و واکنش است که ارزشهای الگوی زندگی و فرهنگها آفریده می شوند، تولید ارزشهای جدید بوسیله باز اندیشی فکر و تسلط بر ابزارهای نوین مهیا، و انسان بگونه ای دیگر هویت می یابد، بقول کارل پوپر انسان آنچه هست نیست آنچه می شود است.
ارزشهای وسیع تولید شده بوسیله انسان، در ساخت های مختلفی از جمله ساخت نظام سیاسی و ارزشی شکل می گیرند که نهاد حکومت تنها بخش کوچکی از آن است، همین مثال چگونگی چمهوری خواهی رضا شاه قبل از دستیابی به قدرت و شاهی او بعد از آن، می تواند ادای مطلب نماید، چرا رضا پهلوی بجای رئیس جمهور مردم، شاه رعیت شد؟
انقلاب مشروطه بی کفایتی حکومت مداران قاجار را در عرصه مدیریت سیاسی کشور عیان ساخت، ایران از دو سوی بیگانگان یعنی روسیه و استعمارگران انگلیس مورد تهدید بود، بحران در حکومت و از هم پاشیدگی جامعه به ناهنجاری هایی دامن می زد که نیاز به تحول ساختار حقیقی و حقوقی ضرورت می یافت اما بدلیل ضعف انقلابیون مشروطه و جامعه در زمینه ارائه آلترناتیو، کودتای ۱۲۹۹ رضا پهلوی به ثمر نشست و سکان قدرت به دست او افتاد، در سال ۱٣۰٣ او با قدرت بی شائبه ای که کسب کرده بود توانست لقب فرماندهی کل قوا را از مجلس بگیرد و یک سال بعد از آن درخواست خلع قاجار و واگذاری تخت سلطنت به خود را کرد، گرچه رضا شاه برای مقابله با خرافات بزور متوسل می شد اما همزمان تحت تأثیر دایره تنگ روحانیت محافظه کار و امتزاج و در آمیختگی دیرینه حکومت با توده، قرار داشت، بواسطه همین تأثیرات و فشار روحانیت که بر پایی جمهوری را بزیان از دست دادن نفوذ سیطره خود می دیدند، و جامعه بی قواره توده واری که از جمهوری سر در نمی آورد، سلطنت پهلوی را بنیاد نهاد. بنابراین حکومت تازه تأسیس پهلوی و جلوس سلطنت رضا شاه مدیون اندیشه محافظه کارانه و نظام ارزشی جامعه ای بود که نظام بی کفایت سیاسی از آن سرچشمه می گرفت.
بنابراین "برکناری" نه ضرورت امروزمان بلکه معضل ضعف و ناتوانی نهاد های مدنی و دغدغه جامعه ایرانی ست که در صورت توانمندی منجر به تحول در نظام ارزشی شده و نظام سیاسی بی کفایت را دستخوش تغییر می کند، به عبارت دیگر تنها با برکناری نظام ارزشی و سیاسی غیر کارکرد جامعه، حکومت مداری و نظام دولتی به سمت مدرن شدن پیش خواهد رفت. پس اگر صحبت "برکناری" به میان باشد این عرصه را باید شامل گردد تا مجبور نباشیم هر ۲۵ و یا ٣۰ سال بفکر زحمت "برکناری" حاکمیت بیافتیم.
غوطه خوردن در بی عملی سیاسی و حوادثی را انتظار کشیدن به آنجایی ختم می شود که به جهت چرخش باد در حرکت باشیم و هر وسیله ای را "وسیله" رسیدن به "هدف" قرار دهیم، بی مایگی در بی عملی سیاسی آن است که در انتظار حوادث سیاسی بوده و تحول سلسله مراتبی جاری در هرم حکومت و جامعه و نیز سطح رفتار مردم و نقش آنها کن لن یکم شود و هر گاه آن حوادث بوقوع پیوست خود را با آن هم رأی سازیم.
گفته می شود شرایط جهانی در دنیای امروز به نفع دموکراسی در حرکت است و جای مستبدین تنگ و تنگ تر می گردد، بنابراین باید از این موقعیت بنفع دموکراسی در ایران بهره گرفت. درست است که حلقه زنجیر استبداد پاره شده و یکی یکی دانه اش از آن جدا می گردد و تأثیر نقش نظام دمکراتیک جهانی چشمگیر است اما، این نباید بگونه ای تبیین شود تا خودمان فرصت ها را از کف داده و بی عملی سیاسی را پیشه کنیم، حرف بر سر این است که ما باید در قلب تپنده تحولات سیاسی جاری و ساری در کشور، حاضر و توانمندی سیاسی را در جهت تأثیر گذاری و تقویت آن دوچندان کنیم.
وسیله مُصلح سیاسی چاره جویی های مدنی ست تا با توسل بدان به روی خانه در حال آتش گرفتن آب بپاشد نه آنکه خود با اعلان شتاب زده پذیرش "فدراتیو" در وضعیت خطرناک نظامی گری در منطقه خلیج فارس و مناطقی از مرزهای ایران آتش بیار معرکه گردد. در دموکراسی فراگیر در ایران حل و فصل موضوع اقوام و ملت ها سهل تر خواهد بود تا در شرایط خطرناکی از تهدید نظامی، آنگونه که برخی ها این تهدید را جدی گرفته و به اپوزیسیون گوشزد می نمودند.
پایبندی به قوائد دموکراسی از طریق معیارهای ارزشی آن یعنی اندیشه بکر که اعتدال مرکز ثقل آن را تشکیل می دهد، محک می خورد، اگر آزادی ایران از جور ناکسان استبداد و استقرار دموکراسی هدف والای ماست، می بایست وسیله ای را مهیا نمود که تحقق آنرا دچار دشواری های مزمن (عراق و افغانستان) و گمراه کننده نسازد و بتواند از پیچ و خم های آن با کمترین هزینه عبور کند، (این دشواری مزمن در ایران، می تواند به شیوه های غیر از عراق و افغانستان سر باز کند) شرط اجرای این امر منوط به پشتوانه نیروها و شخصیت های مُصلح سیاسی، گسترش و بسط دامنه اعتدال از طریق تقویت نهاد های مدنی در راستای محو هرگونه مظاهر خشونت که خاطی امر دموکراسی است، می باشد، آن دسته از افراد که از "فرهنگ غنی ایرانی" در طول تاریخ داد و سخن می گویند و بسیاری از آنها در "همبستگی" ایرانیان پاریس نیز شرکت داشته اند، باید بدانند که "فرهنگ غنی" نمی تواند به جز درونمایه تساهل و تفاهم چیز دیگری غیر از آن باشد، (گرچه به فرهنگ ایران چه در زمان زرتشتیان و چه در دوره اسلامیان صادق نیست) رابطه احتمالی بین طرح "فدراتیو" از سوی طرفداران "فرهنگ غنی ایرانی" و برخی در گیری های نظامی مصداق کدام فرهنگ است، خشونت و یا رفعت؟
نیروهای طیف مخالف حکومت دینی و ایدولوژی و سلطنت موروثی بر این امر واقفند که حکومت و دولت باید از زیر بار نفوذ گروهای خاص اجتماعی خلاص یافته و دولت بعنوان مدیریت سیاسی در جهت خدمات به شهروندان خود بگونه ای مستقل در جامعه وظایف خود را به پیش برد، در اروپا با جدایی سلطنت و اشرافیت و روی آوردن سایر اقشار جامعه به پارلمان این عمل صورت پذیرفت، شکلگیری دولت با جدایی تدریجی نظام سیاسی از سایر نظام ها مربوط می شود، دولت و جامعه مدنی با تمایزات در زمینه وظایف و اختیارات به موازات هم پیش می روند. ساخت دولت فقط به نخبگان مربوط نمیشود، بلکه ازرش های آفریده شده از درون کنش های اجتماعی نفش مهمی ایفا می کند، آنچه باعث شکلگیری دولت- ملت می شود، همگانی شدن قدرت است، بعبارت دیگر توزیع قدرت اجتماعی و سیاسی بگونه ای پیش می رود که امکان ساخت دولت، متناسب با جامعه دولت- ملت بوجود می آید. بنابراین اولین شرط استقرار دموکراسی بستگی به نهادهایی ست که قدرت اجتماعی ارزشی دولت-ملت را دارا باشند.
اگر خواست مردم ایران را در رعایت حقوق بشردر جامعه، اجرای برابری حقوق زن و مرد، آزادی بیان و حق مردم برای گزینش نمایندگان خود جهت مدیریت سیاسی کشور و غیره... تأویل نمائیم ، مطالبات حقوقی و ارزشهایی هستند که بدون حضور نهادهای مدنی نیرومند و ملموس، قابل دستیافتن نیست، جان سختی استبداد در تاریخ نظام سیاسی ایران به دلیل مناسبات زندگی توده واری و عدم پیدایش طبقات متنوع، (که شکل سازمانی خود را می طلبد)، با هیچ نوع "برکناری" تعدیل نیافت، اندیشه مردم در زمینه حکومت مداری به دو نیروی اساسی یعنی قدرت دین و سلطنت می چرخید، راه اندیشه سوم برای برون رفت از مخمصه بی کفایتی نظام سیاسی میسر نبود. به یاد داشته باشیم، ما ملتی بودیم که قرن ها در پشت شبکه های سرای متبرکه به حالت خُلسه مدهوش و ریاضت کشی می کردیم تا شاید به"روح تراشیده"مان که نتیجه جور زمانه از سوی داخل و خارج بود مرحمی باشد، این ملت زخم عمیق برداشته چگونه می بایست خود را از اسارت سر سراها و خانقاها که شرایط تسکین روح و جان او را فراهم می نموده آزاد ساخته و بفکر اندیشیدن و پی چاره ای جدید باشد، طبیعی بود که استغراق به اینگونه معابد او را به استنطاق در باره موضوع خودش وا نمی داشت، سرنوشت بزرگان و اندیشمندان این آب و خاک که قربانی کبر و مناعت خود شده اند، از بی تفاوتی و مدهوشی ملتی ست که برای دمی آسوده غنودن از جور ناکسان، به کلمات قصار واعظان گوش فرا داده و چون اهل ریسک برای منزلتی والاتر نبودند، پشت به آنها کردند، سرنوشت قائم مقام فراهانی، امیر کبیر و مصدق نمونه بارزاین بی تفاوتی و تضاد فکری است. اینها نشانه های ارزشی مردمی هستند که حکومت ها بر شالوده آن شکل می گرفتند و اگر "برکناری"ای بر اثر ظلم و تعدی سلاطین بوقوع می پیوست، مجددأ بر بنیاد همان نظام باورمند، حکومت شکل میگرفت. پس، تلاش مُصلحان سیاسی می بایست متوجه "برکناری" این نوع ارزشها باشد تا حکومت و دولت متناسب با ارزش های جدید پا بگیرد.
ارائه آلتر ناتیو جمهوری سکولار در کنار جمهوری دینی و سلطنت، تبیین راه سومی است که می تواند ملت را از این بن بست تاریخی که در آن گیر کرده برهاند و این نه تنها "تقلیل گرایی" نیست بلکه حداعلای پایبندی به دموکراسی و حقوق بشر است. و چون اینگونه می اندیشیم، روش کاربردی مبارزه سیاسی ما نیز مبتنی ست بر خواست معین کوتاه مدت(هدف کوتاه مدت) در جهت به ثمر نشستن خواست دراز مدت (هدف دراز مدت) که آزادی و دموکراسی است. خواست مشخص انتخابات آزاد در شرایط کنونی نیز مصداق "تقلیل گرایی" نیست، آنگونه که برخی تفسیر نمودند، رسیدن به دموکراسی ست.
آنهائیکه با "برکناری" حاکمیت می خواهند تغییر ساختاری کنند، نخست بهتر است در پروسه تغییر ساختاری ارزشهای سنت به مدرن که در شرف تکوین است مساعی کنند و بواسطه نیرومندی عنصر مدرن درجهت تغییر ساختار حقیقی و حقوقی گام بردارند، و این شانس بزرگی برای گذار مسالمت آمیز مبارزه و وسیله مناسبی برای رسیدن به هدف است.
بنظر من اصلی ترین تفاوت بین هواداران مشروطه سلطنتی و برخی شخصیت های سیاسی با جمهوری خواهان سکولار غیرسرنگونی نه در "تقلیل" دادن دموکراسی به حد جمهوری، بلکه بکارگیری نوع وسیله و روش های مبارزه سیاسی ست، گرایش اول در انتظار و یا تولید حوادث غیرمترقبه سیاسی و گرایش دوم در پی تولید سیاسی بر بستر حرکت و تحولات جاری در درون جامعه از سطح کلان و تا خرد و نیز منطقه و جهان است. این تمیایزات بین دو گرایش، اولی را به بی عملی سیاسی می کشاند و فقط منتظر زمانی می ماند که مردم برای "برکناری" و یا "سرنگونی" پا به میدان گذارند و دومی در تلاش برای باز شدن راهی که بتواند با تأثیر گذری سیاسی مسیر هدف خود را بگشاید.
همه می دانند که جمهوری اسلامی به یک انتخابات آزاد تن نمی دهد اما کار و فعالیت سیاسی حول وحوش آن می تواند به خواست عمومی ای تبدیل شود که، نه فقط منجر به همیاری گروهای سیاسی و اجماع بزرگ ملی ایرانیان می گردد، بلکه قادر خواهد بود با پشتیبانی داخلی و خارجی بعنوان خواستی معقول و همه پسند در دنیای مدنیت، جمهوری اسلامی را به تمکین وادارد، حتی در صورت عدم تحقق چنین امری، اپوزیسیون بازنده نخواهد بود، این جمهوری اسلامی ست که در نزد مردم ایران و جهان بازنده و نوک تیز حمله آنها خواهد بود، دو جنبه مثبت این خواست سیاسی ۱ همدلی و همیاری اپوزیسیون برای اولین بار در تاریخ نظام جمهوری اسلامی ۲- روحیه بالا و پشتگرمی مردم جهت جسارت بیشتر در برپایی ایرانی آزاد و دموکراتیک، این دستاورد بزرگی برای دستیابی به هدف با پی جویی وسیله مُصلحانه است، آنرا دستکم نگیریم.
هیزم سوخته شمع ره منزل نشود   باید افروخت چراغی که ضیایی دارد


niki_olad@hotmail.com

استکهلم   ۲۰۰۷/۰۷/۲۰