مارکسیسم و دیکتاتوری پرولتاریا - هال دریپر

نظرات دیگران
  
    از : mohammad nayebagha

عنوان : پرولتاریا و دولت
www.fi-communists.org

iranian_communists@yahoo.com
 

پرولتاریا و دولت


ستیز ومبارزه سیاسی با سیادت بورژوازی فقط رسالت پرولتاریا است . اوست که به مثابه طبقه استثمار شونده رسالت سرنگونی طبقه استثمارگر را درعرض وعمق جامعه سرمایه داری بردوش دارد. امافراموش می کنیم که این ستیزو مبارزه با سیادت بورژوازی ازنقطه نظر ریویزیونیسم فقط درحرف خلاصه می شود. پرولتاریا نه فقط به مثابه طبقه زحمتکش رسالت سرنگونی بورژوازی را بردستان دارد، بلکه به لحاظ رسالت تاریخی، باری را به سرمنزل مقصود می رساند، که خودتولید کننده وحامل اوست.از این نظر طبقه کارگر نه فقط باید رهبرو پیش روی توده ها درشرایط قبل وبعداز انقلاب باشد، بلکه به دلیل نقش سازنده اقتصادیش در تولید، این وظیفه بهانه اوست. قبول نظریه سیادت سیاسی پرولتاریا به عبارت دیگر دیکتاتوری او به حاکمیت سیاسی، اقتصادی او منجر می شود که هیچ کس و هیچ طبقه ی دیگری در آن سهم و نقش سازنده ندارد. تنها این که پرولتاریا به عنوان طبقه حاکم قادراست کمر سرمایه داری رادرهم بشکند و توده های زحمتکش و استثمارشونده را برای مقابله با دسیسه های اجتماعی سرمایه داری بسیج نماید، ضامن سلامت وسلاوت حکومت پرولتاریایی دربلند مدت نیست، بلکه پرولتاریا باید توده های زحمتکش را بگونه ای مترقیانه وانقلابی درروندزمان ومکان بسیج کند که برای شکل نوین اقتصادجامعه کمونیستی حقیقتا" آماده وآگاه باشند. مارکسیسم طبقه ای را محق به این عمل می داند که قادر باشد همه مردم و همه جامعه را برای زندگی اشتراکی و عاری ازهرگونه ظلم و ستم طبقاتی دعوت به عادت کند. وراجع به اقلیت ناچیز سرمایه داری که بی امان برپیکره نظام غیرطبقاتی کمونیسم حمله می برد، همواره آگاه و بیدار باشد.دولت پرولتاریایی که ازنظرمارکس بصورت طبقه حاکم متشکل می گردد، باید با آموزش های فرهنگی و سیاسی ارتباط ناگسستنی بامجموعه جامعه برقرارسازد.بایدبتواند پایه های روابط خصوصی تنیده شده بر پیکر جامعه سرمایه داری راسراپا به روابط همگانی و عدالت خواهی جامعه نوین خویش تبدیل نماید. پس اگرپرولتاریا دولت را بعنوان سازمان مخصوصی برای اعمال قوه قهریه علیه بورژوازی لازم دارد،این بدان معنی است که پرولتاریا در افق جامعه خویش یعنی حاکمیت جامعه زحمتکشان ومحرومان،جامعه ای سراپا عاری از هرگونه فقر، بی عدالتی و زوروستم طبقاتی ترسیم نموده است، که هرگونه دولتی و پیغمبری را بیدرنگ نفع وازصحنه مبارزات طبقاتی خارج می کند. مارکس درباره این مطلب و نتایج انقلاب های ۱۸۴۸ و۱۸۵۱ به وضوع تذکرداده است که انقلاب پرولتری ریشه داراست و این انقلاب به گفته وی از پالایشگاه می گذرد و بدون انقلاب قهری، تعویض دولت بورژوایی محال است و نابودی دولت پرولتاریایی یعنی سوسیالیسم نمی تواند جزازراه زوال صورت گیرد. بر عکس این موضوع هم صادق است: دولت بورژوایی نمی تواند از راه زوال به سوسیالیسم منجرگردد ودولت پرولتاریایی هم از طریق مسالمت و دل خوش نمودن به قدرت خویش درروندمبارزات طبقاتی محکوم به شکست و نابودی است.
۲۴۷ - تاریخ انتشار : ۷ اسفند ۱٣٨۶