کالبد شکافی یک خبر!
عادی سازی رابطه با آمریکا
و سرنوشت جنبش اصلاح طلبی ایران


تهمورث کیانی


• عادی سازی و تنش زدایی در روابط خارجی جمهوری اسلامی و حل و فصل اختلاف با ایالات متحده به خودی خود موجب دموکراسی در ایران نخواهد شد، اما بنا به منطق تجربه این عادی سازی نه تنها موجب سرکوب بیشتر سیاسی نخواهد گشت، بلکه یکی از مقدمات و لوازم فرآیند دموکراسی می باشد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۶ مرداد ۱٣٨۶ -  ۷ اوت ۲۰۰۷


با انجام دور دوم گفتگوی سفرای جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده در عراق، توافق بر سر تشکیل کمیته ای مشترک، و برگزاری نخستین نشست مقدماتی این کمیته پشت درهای بسته هم زمان با افزایش دستگیری های اخیر، دوباره گفتمانی که معتقد است هرگونه بهبودی در روابط جمهوری اسلامی با کشورهای غربی، خاصه ایالات متحده، ممکن است به افزایش سرکوب منجر شود جانی تازه گرفته است. از جمله، در خبر های هفته پیش، و پس از دستگیری برخی از فعالین دانشجویی و اعضای "دفتر تحکیم وحدت"، آمده بود که آقای سعید حجاریان دستگیری های اخیر را به سبب "معامله پشت پرده" محتمل و حل و فصل اختلافات بین جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده دانسته بود. این گمانه زنی آقای حجاریان ریشه در گفتمان نیرومندی در جامعه سیاسی و در میان ما ایرانیان دارد. از دیر باز گفتمانی در بین اغلب روشنفکران و فعالین سیاسی ایرانی رایج بوده است که دولت ها و دموکراسی های غربی، خاصه دولت های ایالات متحده، آن هنگام که با دولتی روابط دوستانه داشته اند و این رابطه به سود منافع ملی آنها بوده است، از سرکوب نیروهای سیاسی در آن کشورها از سوی پلیس امنیتی پشتیبانی کرده اند. همچنین، وجه دیگر این گفتمان می گوید اغلب رژیم های رادیکال هنگامیکه به مرحله حل و فصل اختلافات دیرینه خود با ایالات متحده می رسند، با استفاده از کم شدن فشار خارجی و آگاهی از سکوت محتمل منتقدین خارجی، در صدد بر می آیند تا فشار را بر نیروهای اپوزسیون افزایش داده و آنها را قلع و قمع سازند. این گفتمان که ریشه در دوران جنگ سرد داشته و گفتمان غالب در میان روشنفکران و فعالین سیاسی انقلابی و دموکرات خاصه در کشورهای جهان سوم بود، به رغم دگرگونی های اخیر و ضعیف گشتن اندیشه های آن دوران، همچنان نیز از قوت برخوردار است. نفوذ و تأثیر چنین گفتمانی در میان فعالین سیاسی ایرانی، از دیگر سو، موجب شده است تا برخی از کسان و گروههایی که در مقابل گروههای رادیکال و تندرو، نظری مثبت به دموکراسی های غربی دارند نیز با وارونه کردن گفتمان پیشین - به جای به چالش گرفتن آن - در صدد رد هر گونه بهبودی محتمل بین دولت های جمهوری اسلامی ایران و دولت های غربی خاصه ایالات متحده بر آیند. این دسته یا هرگونه بهبودی را غیر محتمل دانسته یا - از ترس تقویت جمهوری اسلامی و تشدید سرکوب - می کوشند از آن جلو گیری کنند. این ترس و نگرانی در میان این گروه تا جایی است که برخی از آنان بر این اعتقاد هستند که در صورت هر بهبودی چشمگیری در روابط جمهوری اسلامی با دولت های غربی باید کار جنبش دموکراسی خواهی را تمام شده دانست. آثار زیانبار این گفتمان، از هر دو سو، موجب شده است تا بهبودی رابطه با کشورهای غربی و تلاش محتمل دولت جمهوری اسلامی برای پیوستن به جامعه بین المللی و عادی سازی روابط با همسایگان و قدرت های بزرگ، حتی از سوی برخی از نیروهای اصلاح طلب و رفرمیست نیز با نوعی نگرانی مواجه شود. بنا براین اغلب این گروه ها نه تنها از این تلاش استقبال نکرده و آن را تقویت نمی کنند، بلکه - گاه - در صدد بر آمده اند تا با برجسته تر کردن تندروی های تندروها، از این بهبودی جلوگیری کنند. بنابراین، اگر در دوران ریاست جمهوری سید محمد خاتمی تلاش های مدام دولت او برای بهتر کردن رابطه با همسایگان، جامعه بین المللی، و حتی ایالات متحده با مقاومت و کار شکنی تندروها و جناح راست مواجه می شد، در دوران اخیر نیز برخی گروههای اصلاح طلب، به شمول آن دسته هایی که در حکومت بوده اند و آن کسانی که خارج از حکومت و در میان روشنفکران و روزنامه نگاران هستند، از برخی تلاش های جناحی از دولت کنونی برای بهتر کردن رابطه با ایالات متحده استقبال نمی کنند. بنابراین بی سبب نیست که برخی از تحلیل گران بر این عقیده اند گه تقویت گفتمان عادی سازی در روابط خارجی باید به یکی از عمده ترین برنامه های انتخاباتی اصلاح طلبان در انتخابات آینده تبدیل شود.
این گفتمان از سوی نیروهای چپ، و به خصوص در دوران جنگ سرد، رواج یافت و بر پایه درکی بود که این گروهها از "نظریه وابستگی" داشتند. بنا بر نظریه این گروهها همه دولت ها و کشورهای جهان سوم به سان "سگ های زنجیری" وابسته به "امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا" هستند. چنین است که آن دولت ها برای همه اقدامات و برنامه های عمده خود منتظر فرمانی هستند که از سوی سرکرده می رسد. این گفتمان، اما، بر بنیادی سست استوار است که با نگاهی نو و جدی به تجربه های تاریخی و تجربه های زنده پیش رو نادرستی و سستی آن به خوبی معلوم می گردد. نه تنها این باور که دولت های غربی - حتی در دوران جنگ سرد - مشوق    حکومت های دیکتاتوری در سرکوب دموکراسی بوده اند، مبتنی بر پیشداوری و فرضیات غیرواقعی است، بلکه وجه دیگری از این گفتمان، که بر آن است که سازش با کشورهای غربی از سوی یک دولت رادیکال نظیر ایران، به افزایش سرکوب منجر خواهد شد، نیز نادرست و غیرواقعی است.
در دوران جنگ سرد، البته، ایالات متحده و اغلب کشورهای غربی در هر کشوری که خطر روی کار آمدن دولتی هوادار اتحاد شوروی سابق در کار بود در برابر سرکوب نیروهای مخالف، خاصه سرکوب گروههایی که به اتحاد شوروی سمپاتی داشتند، از سوی رژیم های حاکمی که در مدار سیاسی آنها بود، سکوتی رضایت آمیز داشتند. در همان زمان، اما، همان دولت ها استقرار نیمه دموکراسی های کنترل شده را که در آنان فضای بالنسبه بازی برای فعالیت احزاب میانه رو و لیبرال و سازمانهای مدنی لیبرال و دانشگاههای مستقل وجود داشته باشد بر رژیم های استبدادی و دیکتاتوری های نظامی ترجیح می دادند. حتی در دوران دولت دکتر محمد مصدق، نیز، بنا بر بسیاری از اسناد تاریخی، دولت ایالات متحده با ماهیت و برنامه سیاسی جبهه ملی مخالفت نداشت. چنانچه در سالهای نخست، دولت دکتر محمد مصدق از کمک های مالی و فنی بسیاری از سوی دولت وقت ایالات متحده برخوردار شد و روابط نیز حسنه بود. پیوستن دولت ایالات متحده به طرح های براندازی بریتانیا بر ضد دولت ملی مصدق از یک سو به سبب سازش ناپذیری و فقدان نرمش از سوی دکتر محمد مصدق بر ای حل و فصل اختلافات با بریتانیا، و از دیگر سو، به سبب افزایش نفوذ حزب توده ایران بود. بنابراین هیچ کدام از این علل به ماهیت دموکراتیک حکومت دکتر محمد مصدق مربوط نبود. این سیاست پس از برکناری دولت دکتر مصدق و در سالهای پس از بیست و هشتم مرداد ماه نیز در مناسبات دولت های غربی و خاصه ایالات متحده با حکومت محمدرضا شاه نیز وجود داشت. در هیچکدام از اسناد سفارت سابق ایالات متحده، که از سوی "دانشجویان پیرو خط امام" پس از تسخیر آن سفارت منتشر گشتند، سندی مبنی بر تشویق دولت شاه از سوی ایالات متحده بر ای سختگیری بیشتر و سرکوب بیشتر دیده نمی شود. برخلاف آن بنا بر آن اسناد و دیگر اسناد تاریخی، سفرای کشورهای غربی در برخی از دیدار ها با پادشاه ایران، تلاشی - هر چند ضعیف و ناپی گیرانه - برای تشویق شاه به دادن آزادی های نسبی و مدارا با برخی از گروههای اپوزسیون از جمله جبهه ملی انجام می داده اند.
نمونه های هند، سریلانکا، بنگلادش، و پاکستان نیز نمونه های دیگری از دوران جنگ سرد هستند که نشان میدهند که استقرار دموکراسی در یک کشور، در درجه نخست و بیش از همه چیز، به مناسبات اجتماعی - سیاسی و مسائل درونی آن کشورها مربوط است تا حاصل فشار یک دولت خارجی دیگر. نه اتحاد شوروی با سیستم توتالیترش در صدد بر آمد - یا می توانست - دولتهای گوناگون هند را وا دارد تا دست از سیستم دموکراتیک خود بشویند، و نه ایالات متحده دولت های پاکستان را مجبور کرد تا پس از جدایی از هندوستان سیستم بالنسبه دموکراتیک خود در سالهای نخستین را به سود یک حکومت نظامی رها سازد.
آنچه، اما، بازتاب جهان در دوران جنگ سرد بود نوعی سکوت و چشم پوشی در برابر برخی رژیم های دیکتاتوری از سوی قدرت های جهانی بود. در واقع جنگ سرد و رقابت فشرده بین دو قطب آن، موجب فراهم شدن فضایی شده بود که به رژیم های دیکتاتوری مجال و امکانات بیشتری برای بقا و افزودن بر دامنه سرکوب می داد. سیاه ترین همه این سکوت ها آن بود که به کشتار مردم کامبوج به دست رژیم هیولایی خمرها صورت گرفت و ایالات متحده به سبب دشمنی با ویتنام و اتحاد شوروی در برابر آن سکوت کرد. برخی فاجعه های دیکتاتوری های نظامی در آمریکای جنوبی نیز در پناه چتر حفاظتی دموکراسی های غربی زمینه ظهور و دوام یافتند.
از دیگر سو، تجربه های ویتنام، چین و کوبا، نیز، نمونه های دوران اخیر هستند که نشان می دهند حل و فصل اختلافات بین دولت های رادیکال با ایالات متحده و برقراری روابط عادی سیاسی - تجاری با کشورهای غربی نه تنها موجب افزایش سرکوب و بسته تر شدن فضای سیاسی - فرهنگی آن کشورها نمی گردد، بلکه دارای تأثیری معکوس است. از یک سو، در هر دو کشور چین و ویتنام با عادی سازی روابط سیاسی - بازرگانی با ایالات متحده، و به موازات افزایش سطح ابن روابط، دست کم در عرصه فرهنگی و اجتماعی، موجب باز شدن نسبی فضا گشته و از سرکوب سیاسی و مذهبی نیز به مراتب کاسته شده است. از دیگر سو، بیش از پنجاه سال تحریم کامل و روابط خصمانه ایالات متحده با کوبا - که به سبب فشار لابی مهاجرین کوبایی و منافع بخش کوچکی در ایالات متحده همچنان ادامه دارد - نه تنها موجب ایجاد شکاف در دولت کوبا و تضعیف قدرت سیاسی آن و تقویت نیروهای اپوزسیون آن کشور نشده است، بلکه تهدید دائمی و تحریم اقتصادی - سیاسی، از یک سو، به افزایش فشار سیاسی و تحکیم حکومت تک حزبی مدد رسانده است، و از دیگر سو، موجب سست شدن پایه های جامعه مدنی و جلوگیری از شکل گیری طبقه متوسط نیز شده است. همچنین، تجربه سالها تحریم عراق و تهدید دائمی برای سرنگونی رژیم بعث، نه تنها به تقویت جنبش دموکراتیک مدد نرساند، بلکه اصرار بر تغییر رژیم موجب مداخله نظامی فاجعه بار کنونی گشت. سرانجام، اما، همه کشورهایی که شاهد تحولات مسالمت آمیز و دموکراتیک در سالهای اخیر بوده اند، از جمله آنان که "انقلابات مخملین" نام گرفته اند، پیشاپیش دارای روابط بالنسبه حسنه سیاسی و بازرگانی با ایالات متحده بوده اند و این رابطه منعی برای جنبش دموکراتیک آن کشورها نبوده است.
    اختلاف و خصومت دیر پا بین اسرائیل و فلسطین و بازتاب این مناقشه در جغرافیای سیاسی کشورهای عربی نیز دارای کارکردی مشابه تهدید دائمی ایالات متحده برای کوبا و سیاست "تغییر رژیم" نو محافظه کاران برای ایران داشته است. در اغلب این کشورها، حتی آنان که مانند مصر و عربستان از متحدان منطقه ای ایالات متحده هستند، تنها آزادی که مطبوعات از آن برخوردارند انتشار تندترین انتقاد ها درباره اسرائیل، و سیاست خارجی ایالات متحده - اخیرأ ایران نیز به آن فهرست اضافه شده است - می باشد. سالهاست هر صدای دموکراسی خواهی در کشورهای عربی به بهانه "کار دشمن صهیونیستی است" سرکوب شده است. بی شک عادی سازی روابط کشورهای عربی با اسرائیل بهترین گشایش برای جنبش های دموکراتیک در آن کشورها خواهد بود.   
      تهدید خارجی و تنش در روابط خارجی یک کشور، اما، برخلاف روابط حسنه، دارای آثار بسیار زیانباری بر فرایند دموکراسی و تحولات دموکراتیک مسالمت آمیز در یک کشور است. این تهدید گاه واقعی است و حاکمان یک کشور با بزرگتر کردن آن و تحریک احساسات ملی دست به سرکوب نیروهای سیاسی و اصلاح طلبان خود می زنند. همچنین، آنان با اشاره به تهدید خارجی، برخی از فعالین سیاسی را مجبور به نوعی سکوت در برابر خود می سازند. تهدید، همچین، با پاشیدن خاک به چشم مردم موجب می شود مرز بین مخالفین سیاسی یک حکومت، یا مانند ایران جناح قدرتمندی از حکومت، با تهدید خارجی و" خارجیان" مخدوش گردد. حتی در دموکراسی های غربی نیز "تهدید خارجی" به مثابه عاملی به سود نیروهای راست و افراطی و یا هر گروه سیاسی دیگری که قصد محدود کردن مخالفان خود را داشته یا دارد، عمل کرده و می کند. چنانکه، در ایالات متحده "تهدید" اتحاد شوروی در دوران جنگ سرد و تروریسم القاعده و "تهدید" ایران در دوره کنونی به مثابه ابزاری در درست دولت پرزیدنت بوش و برخی از جناح های حزب جمهوریخواه برای جلب نظر مردم در برابر دموکرات ها عمل کرده است. آنان نیز می کوشند با برجسته کردن "خطر" ایران، رقبای سیاسی خود را به نرمش در برابر خارجیان "دشمن" متهم کنند، گاهی نیز با دست آویز قرار دادن تهدید خارجی کنگره را به تصویب برخی طرح ها از جمله افزایش بودجه نظامی و اعلان جنگ وادارند یا مخالفان را مجبور به سکوت کنند. به همین سبب، باندها و جناح های سرکوب گر و تندرو نه تنها عاشق وجود یک تهدید دائمی اند بلکه برخی مواقع آنرا ایجاد می کنند. آنان هماره می کوشند تا با مدیریت تهدید از خاموش شدن آن یا فروکش کردن شعله آن ممانعت کنند. همچنانکه در همه سالهای گذشته جنگ تحمیلی صدام حسین بر ضد جمهوری اسلامی، جنگ مسلحانه و ترور های سازمان مجاهدین در سالهای گذشته، و سرانجام تهدید های دائمی کنونی نو محافظه کاران ایالات متحده بر ضد جمهوری اسلامی و سیاست مضحک و احمقانه "تغییر رژیم" آنان همه در خدمت فرایند برتری یافتن گروههای تندرو و اقتدار گرا در ایران و ممانعت از رشد فرایند دموکراسی و اصلاح طلبی بوده و بر ضد اصلاح طلبان کاربرد داشته است. هم اکنون جناح اقتدار گرا با استفاده از همین سیاست ِ همتایان ِ خود در واشنگتن در تدارک سناریوی تازه ای است که هدف اصلی آن اصلاح طلبان به شمول جبهه مشارکت، کارگزاران و حزب اعتماد ملی و جنبش دانشجویی است. دم خروس این سیاست در تلاش روزنامه "کیهان تهران" برای ارتباط دادن "اعترافات" برخی از پژوهشگران ایرانی تبار آمریکایی تحت عنوان "برای دموکراسی" به تلاش دموکراسی خواهانه گروههایی نظیر جبهه مشارکت و دیگر اصلاح طلبان از همین برنامه پنهانی آنان پرده بر میدارد.
این همه، البته، به این معنا نیست که دولتهای ایالات متحده و کشورهای غربی، اکنون و پس از جنگ سرد، پشتیبانی از دموکراسی در همه کشورها را بر منافع ملی خویش ترجیح می دهند. یا آنکه سبب اصلی درگیری آنها با جمهوری اسلامی، مخالفت آنان با نقض حقوق بشر از سوی دولت جمهوری اسلامی است. بی شک هر گونه گشایش در پرونده هسته ای ایران و هر گونه تغییر در مواضع رسمی دولت جمهوری اسلامی در باره صلح خاورمیانه و موجودیت اسرائیل سبب کاهش شدید فشار کشورهای غربی بر ایران خواهد شد. همچنین، در آن صورت اغلب مطبوعات غربی دیگر به مانند سابق نقض حقوق بشر را در ایران برجسته نخواهند کرد و برخی چهره های اپوزسیون به سان اکنون از استقبال و برجسته شدن بهره نخواهند برد. تجربه اخیر و کنونی لیبی بهترین مثال در این باره است. بدون دگرگونی خاصی در سیاست های داخلی رژیم دیکتاتوری لیبی، و تنها با دست شستن آن حکومت از برنامه های اتمی خود و دگرگونی در برخی از سیاست های خارجی خود، هم اکنون دولت های غربی برای توسعه روابط خود با لیبی و دست یابی به بازار و منابع آن با هم مسابقه گذاشته اند. اما، درکی ساده انگارانه است اگر تصور کنیم چنین فرآیندی در لیبی به زیان تحول دموکراتیک در لیبی خواهد شد و حقوق بشر و آزادی های دموکراتیک نخستین قربانی خواهند بود. این تحول، البته، برای آن گروههایی که مانند مجاهدین خلق بنیاد استراتژی خود را در سالهای اخیر بر رویارویی جمهوری اسلامی با ایالات متحده گذاشته اند،   برخی گروههای سلطنت طلب افراطی، اغلب گروهای سرنگونی طلب و کسانیکه در صدد بوده اند با سرمایه گذاری فراوان بر روی کمک های خارجی و تنش بین جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده "همبستگی" ملی ایجاد کرده و "تغییر رژیم" را عملی سازند، و سرانجام آن گروه از روشنفکران و روزنامه نگاران که درکی غیرواقعبینانه از دموکراسی های غربی دارند و دموکراسی لیبرال را معادل کاملا یکسان دولت کنونی ایالات متحده می دانند، فاجعه آمیز خواهد بود.
برای جنبش دموکراسی خواهی و اصلاح طلبی، اما، به نظر نگارنده، فرضیه ِ فشار بیشتر و تضعیف جنبش اصلاح طلبی، حتی در صورت وقوع، حداکثر، نتیجه کوتاه مدت چنین فرآیندی خواهد بود و در دراز مدت جنبش دموکراسی خواهی بدون آسیب دیدن از تهدیدهای مدام خارجی و متهم شدن به همکاری با خارجیان با وضعیت بهتری مواجه خواهد شد. دولتمردان نیز نخواهند توانست هر کاستی را به خارجیان نسبت دهند. با نگاهی به تجربه های تاریخی گذشته و کنونی، عادی شدن روابط جمهوری اسلامی با جامعه بین الملل، خاصه کشورهای غربی و ایالات متحده، با رفع تهدید های دائمی - واقعی یا جعلی - در یک فرایند تدریجی، و با نرمالیزه شدن فضای سیاسی جامعه، جنبش دموکراسی خواهی از رهگذر افزایش تحولات اجتماعی - فرهنگی، ثبات اقتصادی، افزایش نقش بخش خصوصی در جامعه و افزایش توان طبقه متوسط، قدرت و سرعت بیشتری خواهد گرفت. همان فرآیندی که با تحولات اقتصادی و فرهنگی دوران هاشمی رفسنجانی، به رغم گسترش فساد در بخش هایی از اقتصاد و جامعه - که به سبب ساختار های کهنه، بخش قدرتمند دولتی، و فقدان دموکراسی به ناچار در اغلب دموکراسی های نوپای جهان سومی در سالهای نخست تا حدی چاره ناپذیر می نماید - به جنبش دوم خرداد فرا روئید. بدون تحولات فرهنگی آرام در جامعه در آن دوران - از سنخی که در دوران شهرداری کرباسی در تهران و در فرهنگسرا پدید آمدند – و بدون رشد نسبی اقتصادی در آن دوران و کم شدن دامنه و درازای صف های مردم برای تهیه ارزاق روزانه خود، و بدون ثبات اقتصادی نسبی حاصل از آن، و سرانجام بدون کاستن از برخی تنش های در روابط بین الملل، جنبشی به نام دوم خرداد پدید نمی آمد. این فرایند با دو دوره ریاست جمهوری سید محمد خاتمی - به رغم فراز و نشیب های فراوان و ضعف هایی که رهبری سیاسی و گروه ها و سازمان های سیاسی اصلاح طلب از خود نشان دادند - تقویت شد. به همین سبب نیز تندروهایی که توانستند، از یک سو، با استفاده از ضعف رهبری جنبش دوم خرداد و دولت اصلاحات، و از سوی دیگر، با استفاده از قدرت و نفوذ خود در بخش های نظامی، شبه نظامی و قضایی دوباره با عقب راندن اصلاحات کنترل دولت را به دست گرفته اند، اکنون در صدد بازسازی فضای جنگ، فضای اجتماعی سالهای نخستین انقلاب، درگیری نظامی خارجی، و ایجاد و گسترش حس ِ رعب و وحشت هستند. آنان در صدد هستند با ایجاد آن فضا با تثبیت وضعیت خود، اوضاع را به پیش از دوره دوم هاشمی رفسنجانی بازگردانند. برخلاف آن دوران که صدام حسین و فعالیت های مسلحانه برخی گروهها به ایجاد آن فضا مدد رساند، اکنون نیز نومحافظه کاران ایالات متحده به رهبری دیک چنی به چنین کاری مشغول هستند. طرح های احمقانه "تغییر رژیم" و تهدید دائمی ایران از سوی ایالات متحده و تلاش برخی از گروهها و "اتاق های فکر" در ایالات متحده برای تأسیس گروههای مصنوعی اپوزسیون تاکنون بهترین مدد رسانی را به جناح اقتدار گرا در حکومت ایران برای افزایش فشار به جنبش دموکراسی خواهی و اصلاح طلبی رسانده است. همچنانکه سیاست های همان نو محافظه کاران در لبنان، اسرائیل، و فلسطین نیز موجب تضعیف میانه روها در بین مردم و افزایش افراطی گری در هر دو سوی میدان سیاست این کشورها شده است. به نظر می رسد تندروها و نو محافظه کاران ایرانی درک بهتری در این باره از نیروهای اپوزسیون دارند، انان از اپوزسیون خارج و کنفرانس هایی چونان "همبستگی" ترسی ندارند. برای همین است که می کوشند همه مخالفین اصلاح طلب را به خارج بفرستند. آنان به خوبی می دانند تجربه عراق حتی اغلب آن کسان را که دل به تغییر حکومت جمهوری اسلامی از رهگذر یورش نظامی ایالات متحده بسته بودند - و می پنداشتند دموکراسی را می توان با کمک نیروی نظامی "ایجاد" یا صادر کرد - ، اکنون، از چنین فرآیندی رویگردان و ناامید ساخته است. از سوی دیگر تندروها به خوبی دریافته اند - برخلاف عده ای اندک از اپوزسیون - که تجربه دولت رئیس جمهور احمدی نژاد به بسیاری نشان داده است که بسته تر شدن فضای سیاسی، تندروی بیشتر دولت در سیاست خارجی، و سرانجام افزایش تنش بین ایالات متحده و جمهوری اسلامی ایران - آنطور که آنها می پنداشته اند - به تضعیف حکومت به سود اصلاح طلبی و دموکراسی نمی انجامد. برخلاف آن، چنین فرآیندی به بحران اقتصادی بیشتر، تضعیف تشکل های مدنی، ایجاد یأس و ناامیدی در بین مردم، و سرکوب بیشتر می انجامد. بلی، تندروی و تنش مدیریت نشده بین ایران و ایالات متحده می تواند به یورش نظامی ایالات متحده و از بین بردن دولت جمهوری اسلامی بیانجامد، اما هر خردمند و وطن دوستی می داند از آن یورش تنها فاجعه پدید خواهد آمد و کس را سودی حاصل نیاید. بنا براین، تندرو ها به خوبی دریافته اند، اکنون و پس از نشیب تند دوساله دولت آقای احمدی نژاد، گفتمان اصلاح طلبی - خاصه از نوع دوم خردادی آن - دوباره به گفتمان مسلط اکثریت مردم و روشنفکران و فعالین سیاسی بدل شده است. بنابراین، هدف تندروها و جناح اقتدارگرا از همه تنش های سیاسی - اجتماعی اخیر ممانعت از تلاش دوباره اصلاح طلبان - به شمول گروه های کارگزاران، مشارکتی ها، دانشجویان، و حزب اعتماد ملی و غیره - برای بهره گیری و سازمان دادن گرایش نو و روزافزون به گفتمان دوم خردادی در فضایی آرام و امن است.
عادی سازی و تنش سازی در روابط خارجی جمهوری اسلامی و حل و فصل اختلاف با ایالات متحده به خودی خود موجب دموکراسی در ایران نخواهد شد، اما بنا به منطق تجربه این عادی سازی نه تنها موجب سرکوب بیشتر سیاسی نخواهد گشت، بلکه یکی از مقدمات و لوازم فرآیند دموکراسی می باشد. بر همین اساس، اصلاح طلبان و آزادیخواهان ایران باید از همه تلاشی که از سوی هر کس - از جمله آقای لاریجانی و بخش هایی از دولت کنونی آقای احمدی نژاد - در این راستا صورت می گیرد استقبال کرده و پشتیبانی کنند.

سیاتل (ایالات متحده)، سیزدهم مرداد ماه هزار و سیصد و هشتاد و شش
Tahmoures_kiani@yahoo.com