اوباش "خوب"، اوباش"بد"!


کوروش گلنام


• همه کسانی که انقلاب ۱۳۵۷ را بیاد دارند، به خوبی می دانند که چه کسانی پایه های اصلی پیشرفت این حکومت را ساختند. همه به خوبی بیاد دارند که بدنام ترین آدمها در محله های یکباره چهره اسلامی یافته، با همآن چاقو ها و زنجیر ها ی خود در صف تظاهرات ها قرار گرفته و به زودی بر موج سوار شده و با یاری و تشویق و تحریک آخوندها، به سادگی همه کاره شده و سر از کمیته ها و سپاه در آوردند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۷ مرداد ۱٣٨۶ -  ٨ اوت ۲۰۰۷


در آعاز این توضیح لازم است که اویاش هر چه که باشند و در هر زمانی که باشند، زاده نارسایی های اجتماعی هستند، حتا آن اوباشی که مورد بهره برداری "ج" اسلامی قرار گرفته اند و البته به همه چیز رسیده اند. باید گفت که امروزگناه کسانی چون علی خامنه ای و هاشمی رفسنجانی وهم ریشان آنها که از اوباش نهایت بهره برداری را کرده اند و اصولن "اوباش پرور" بوده اند، بسیار بیشتر از اوباش خدمتگزار رژیم است.
ولی سخن اصلی این نوشته. درحکومت اسلامی یا"ام القرای اسلام"، اوباش هم، "خوب" و "بد" دارند! اوباش "خودی" از خوبان" هستندو اوباش"ناخودی" از "بدان". در این حکومت که خود را "حکومت امام زمان" هم می نامد و ادعای رهبری جهان اسلام را یدک می کشد، از سر تا پای حکومت، همه گونه "اوباش" وجود دارند ولی چون خودی هستند تا زمانی که در پوشش "حفظ بیضه اسلام ناب محمدی"، جنون قدرت خواهان نیاز داشته اشد، ارزش و منزلت ویژه هم دارند. حقیقت این است که چنین نیزمی بایست باشد زیرا آنها به گردن این حکومت حق بسیاری دارند و اصولن سازنده این حکومت هستند، که چگونگی اش خواهد آمد.

بحران سازی تازه

حتا اگر ساخته های حکومت برای برخورد و اعدام جوانانی که بنام "اراذل واوباش" به بدترین و وحشیانه ترین شکل به دار آویخته شدند را هم بتوان پذیرفت و این قربانیان دست به کارهایی ناشایست و نادرست هم زده باشند، چند نکته و پرسش اساسی به میان می آید که پاسخ به آنها روشن خواهد ساخت که بنیان گذاران سیستم فکری این حکومت، هم خود ریشه در "اوباش" داشته اند، هم این حکومت "خانه اوباش" وپرورش دهنده آنهاست و هم بانی و به وجود آورنده چنین وضعی در جامعه خود حکومت است. بررسی مورد ها وپاسخ به پرسش هانشان خواهد داد که حکومت اسلامی تاچه اندازه نیرنگ باز، دروغ باف، قدرت پرست، بحران ساز و در یک واژه ضد انسانی و ضد ایرانی است.

نخست نکته ها:

الف ـ همه کسانی که انقلاب ۱٣۵۷ را بیاد دارند، به خوبی می دانند که چه کسانی پایه های اصلی پیشرفت این حکومت را ساختند. همه به خوبی بیاد دارند که بدنام ترین آدمها در محله های گوناگون، همه آنها که ده ها مورد پیشینه بزه کاری، از چاقو کشی تا باج گیری( چه از مردم عادی به شیوه های گوناگون، چه از مردمان گرفتار و بینوایی چون روسپیان در روسپی خانه ها)، دزدی، تجاوز و .. داشتند یکباره چهره اسلامی یافته، با همآن چاقو ها و زنجیر ها ی خود در صف تظاهرات ها قرار گرفته و به زودی بر موج سوار شده و با یاری و تشویق و تحریک آخوند ها، به سادگی همه کاره شده و سر از کمیته ها و سپاه در آوردند. در آن زمان تکیه اصلی و مهم آخوند ها برای پیشرفت در کار فریب مردم و رسیدن به حکومت، اتفاقن بر وحشی گری ها ی همین گروه های "اوباش" قرار داشت زیرا هم کهنه کار، هم در اجتماع بی آبرو و بی شخصیت، هم در زدو خورد و چاقو کشی و قمه کشی و دریدگی و هرزگی زبده و معروف و همیشه سبب هراس و وحشت در جامعه و هم بیکاره و بارها به دلیل بزه کاری های گوناگون محکوم شده وزندان کشیده بودند. آنها این بار ولی بنام پشتیبانی از "اسلام" نه تنها برای انجام همآن کارهای گذشته، هیچ آسیب و مجازاتی نمی دیدند که برای نخستین بار در زندگی خود، برای انجام کارهای خلاف و تجاوز ها و آسیب رساندن به مردم، هم بسیارتحسین شده و هم پاداش های رویایی گرفته ودارای مقام، قدرت و اختیار و ثروت های باد آورده نیز می شدند! و بدینسان "جمهوری" اسلامی از همآن آغاز با بهره برداری از همین گروهای"اراذل واوباش" و باورمندان بسیار متعصب، با کاربرد خشونت و ایجاد ترس و هراس در میان مردم جای پای خود را استوار کرد. برای نمونه در شهر کرمانشاه گروهی بنام "شیت"(کوتاه شده"شورای یاری تهیدستان" که در کردی "دیوانه" معنا می دهد)، از همآن آغاز به چماق داری و آدم کشی پرداختند. این گروه در زمان کوتاه چند ماه تابستان سال ۱٣۵۹(تنها یکسال و نیمی پس از انقلاب) چند تن از جوانان کوشنده شهر را که بیشتر آنها دانشجو بودند، هر یک را به فجیع ترین شکل به قتل رساندند که جسد شکنجه و گاه متلاشی شده آنها در موردهایی پس از یک یا دو هفته یافت شد(از آن میان دانشجویی جوان و بسیار نازنین، زنده یاد بهروز هاشمی ). میزان و چگونگی شکنجه ها بی سابقه بود. چشمهای یک قربانی دیگر، دانشجویی جوان از گروه "پیشگام" را را از حدقه درآورده و بدنش را آماج انواع شکنجه هاکرده واز جمله با آتش سیگار سوزانده بودند. این وضع از همآن آغاز پیدایش حکومت ملایان، در همه جای ایران به وجود آمده و "زهرا خانم ها"، "اسی تیغ کش ها" ،"الله کرم ها" و"حاجی بخشی ها" یکه تاز میدان شده بودند. آنها اگر تا دیروز تنها "آدمکشی" نکرده بودند، اکنون با تشویق روحانیان نو کیسه و تازه به قدرت رسیده به "آدمکشی" نیز دست زده و پاداش و مقام می گرفتند(این مورد را آدمکشان گروه سعید اسلامی به هنگامی که خود به سبب "قتل های زنجیره ای" و در راه نجات رژیم، گرفتار دیگر آدمکشان شکنجه گر یعنی رفقای گذشته خود شدند، به خوبی بیان کردند) ! کار به جایی رسید که کسانی از این گونه بزه کاران بد نام و مشهور به بی رحمی و سنگدلی، در زندان ها، بازجو و شکنجه گر شده و راه ترقی وپیشرفت! برویشان گشوده شد(۱). نه اینکه در اینجا ادعا شود که همه آنها که در کمیته ها و یا سپاه به کار پرداختند از این گروه و از این دست مردمان بد نام و بد پیشینه بوده باشند. نه، چنین نبوده است و در کمیته ها و سپاه کسان باورمند، پاک و ساده دل، دست کم در سال های آغازین انقلاب، کم نبوده اند ولی در میان آنها، بسیاری از بزه کاران یاد شده نیز وجود داشته و امروز نیز همچنان وجود دارند. در میان این گروه های فرصت جو و "نو اسلامی شده"، بخشی نیز معتاد بودند. خوانندگان جوان تری که در ایران زندگی می کنند که یا در آن دوران کودک بوده و یا زاده پس از انقلاب هستند، به سادگی می توانند در پیرامون خود و در هر شهر و مکانی که در آن زندگی می کنند، در این باره بررسی کرده و خود درستی یا نادرستی این امر را جویا شوند.
ب ـ این بهره برداری از"اراذل و اوباش" در میان اسلام گرایان بنیاد گرا، تنها ویژه پس از انقلاب اصطلاحن "اسلامی" نبوده و سابقه ای دراز دارد. این گروه از بزه کاران و باج گیران تیغ کش، همیشه در بزنگاه های مهم، مورد استفاده ملایان بوده و از آنها بهره برده اند. به نمونه های زیر توجه کنید:

حاج مهدی عراقی از نخستین اعضاء فدائیان اسلام و از سران سازمان « هیئت های موتلفه اسلامی » و از یاران نزدیک خمینی در خاطرات خود می گوید : « سید مجتبی میر لوحی [مشهور به نواب صفوی]وقتی از زندان بیرون می آید به فکر این می افتد که یک محفلی، یک سازمانی، یک گروهی، یک جمعیتی را به وجود بیاورد برای مبارزه. این فکر به نظرش می آید که از وجود افرادی باید استفاده بکند که تا الان این افراد مخل آسایش محلات بوده اند، مثل اوباش ها که توی محلات هستند، گردن کلفت ها، لات ها، به حساب آنها که عربده کش های محلات بوده اند... این ها بودند دوستانی که به دور مرحوم نواب جمع شده بودند، اکثر آنها مرحله اول از اینجور افراد بودند.... ص ۲۶ کتاب ناگفته ها، خاطرات حاج مهدی عراقی، چاپ اول، موسسه خدمات فرهنگی رسا، سال ۱٣۷۰ .
احمد زید آبادی در مناظره با روح الله حسینیان در باره فدائیان اسلام و شخص میرلوحی(نواب صفوی) چنین می گوید:
"فدائیان اسلام جمعیتی بودند که نواب صفوی آنها را پایه گذاشت. نواب که ظهور کرد درکی از اسلام داشت که تصور می کرد تنها سخنگوی اسلام شخص ایشان است[آنچنان که امروز علی خامنه ای فکر می کند] و تنها هدفی را هم که تعریف می کرد ارعاب، ترور و [ایجاد]جو ترس و ارعاب بودو در اطراف او نیز افرادی نترس وپا به کار[بخوانید اوباش] بودند.
زید آبادی ادامه داد "کلا خط مشی فداییان اسلام ایجاد رعب و وحشت بود که همه را به چشمی نگاه کنند که گویی از دین خارج هستند وتنها شیوه به راه آوردن آنها هم استفاده از خشونت است."
(بر گرفته از سایت"جمهوری"، اتحاد جمهوری خواهان ایران، ۶ مارس۲۰۰۶)
این نمونه را نیز از زبان یک روحانی بخوانید:
"..سید مرتضی مبرقعی، که با بروجردی نزدیک بوده است، در گیرودار نخست وزیری رزم آرا به خانه کاشانی در تهران رفته و با مشاهده پیرامونیان او، از جمله شعبان جعفری و چند تن از چاقوکشان و لات های معروف تهران و گروهی از فداییان اسلام، با شگفتی از او پرسیده که «حضرت آیت الله شما مرجع روحانی هستید یا رئیس چاقوکش ها؟ از شما بعید است که چنین تیپی داشته باشید!».. از مقاله تحقیقی و جالب محمد امینی: "سودای حکومت اسلامی"، بخش دوم، سایت "جنبش آینده نگری ایران"، ۲۲ فوریه ۲۰۰۶ ، به نقل از: گفتگوی آیت الله مبرقعی در کتاب «تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، تاریخ حوزه علمیه قم»، به کوشش غلامرضا کرباسچی، ص ۳۱٩، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸٠
و در بخشی دیگر:
"زیاده بر شعبان جعفری که پیشتر به او اشاره کردم، پاره ای دیگر از میدان دارها و بزن بهادر های جنوب تهران نیز جزیی از این کوشش بودند و در کارهای کاشانی و فداییان، از شمار معرکه دارها و چماق داران به شمار می آمدند. از این میان، سه تن جایگاهی ویژه داشتند: حاج ناصر حسن خانی، معروف به ناصر جـِگـَرَکی؛ حسین اسماعیل پور، معروف به حسین رمضون یخی؛ حاج اصغراستاد علینقی، معروف به اصغر سسکی (سکسی!). طیب میرطاهری، معروف به طیب حاج رضایی هم که از همان سال ها «کربلایی شده» و «غلوم امام حسین و بی بی زهرا بود»، همراه با برادرانش، و نیز حسین مهدی قصاب در کنار ایشان بودند." همآن منبع
شعبان جعفری (مشهور به شعبان بی مخ) را همه می شناسند. از اوباشی بود که درسنین نوجوانی و در پانزده سالگی به سبب شرارت به زندان افتاده و از بدنامان بد پیشینه بود. در باره رابطه اش با روحانیان، در خاطراتش که وسیله هما سرشارتهیه ونوشته شده است در بخشی چنین می گوید:
"س ـ داشتید می گفتید که با روحانیون در ارتباط بودید.
ج ـ بله. آخه من با فدائیان اسلام بودم. من یه موقعی تو فدائیان اسلام بودم.
س ـ از کی با فدائیان اسلام بودید ؟
ج ـ تقریبا" خیلی وقت پیش. همون موقعی که بیست و پنج شیش ساله بودم. با ( سید مجتبی ) نواب صفوی ام عکس دارم ، ولی نمیخوام راجع به فدائیان اسلام چیزی بگم."
در باره رابطه تنگاتنگ آیت الله کاشانی با فدائیان اسلام و اوباش همراه آنها و دادن فتوای قتل هااز سوی او و دیگر ملایان از آن میان قتل زنده یاد احمد کسروی در ۲۰ اسفند ۱٣۲۴ وسیله سید حسین امامی از فداییان اسلام؛ عبدالحسین هژیر، وزیر دارایی کابینه قوام السلطنه، ٨ آبان ۱٣۲٨ به دست همآن سید حسین امامی؛ سپهبد رزم آرا نخست وزیر، ۱۶ اسفند ۱٣۲۹ به دست خلیل طهماسبی، (۲) سوء قصد نافرجام وتیر اندازی به زنده یاد دکتر حسین فاطمی و مجروح ساختن او در روز ۲۵ بهمن ۱٣٣۰ در مراسم بزرگداشت محمد مسعود وبر سر مزاراو، به دست محمد مهدی عبد خدایی( ٣) که امروز دبیر کل جمعیت فدائیان اسلام، از دوستان و همراهان و همکاران محمود احمدی نژاد است و.. دیگر ترورها، که لیست بلندبالایی است، تا کنون بسیار گفته شده است.
درسایت نواب صفوی، درباره ترور نافرجام دکتر سید حسین فاطمی وزیر خارجه دکتر محمد مصدق آمده است :
" روز بیست و ششم بهمن ماه ( ۱٣٣۰ ) [در بیشتر نوشته ها، این تاریخ ۲۵ بهمن ماه آمده است]دکتر فاطمی برای انجام مراسم سالگرد محمد مسعود ( مدیر روزنامه مرد امروز ) به قبرستان ظهیرالدوله رفت ، عبد خدایی نیز برای انجام مقاصدش وارد قبرستان شد و در بالای قبر محمد مسعود ایستاد و در ساعت سه بعد از ظهر به طرف دکتر فاطمی شلیک نمود. عبد خدایی اسلحه را انداخت و فریاد زد « الله اکبر ، الله اکبر ......» این اعدام انقلابی بدلیل سن کم عبد خدایی[۱۵ یا شانزده سال داشته است] و عدم تسلط او در استفاده از سلاح نافرجام ماند و وی روانه زندان گردید. "
امروز چماق داری چون احمدی نژاد، متهم به تیر خلاص زنی و شرکت در آدمکشی(از آن میان همراهی درقتل زنده یاد قاسملو)، رئیس جمهور شده است. متهمان به آدمکشی چون پور محمدی ، اژه ای ، متکی، هرندی و.. وزیر شده اند. "الله کرم" از اوباش وچماق داران بنام، رهبر "انصار حزب الله" و "رئیس پیشین شورای همآهنگی نیروها ی حزب الله" که مردم ایران و به ویژه جوانان به خوبی او را می شناسند، با همه چماق کشی ها و برنامه ریزی برای جنایت کاری ها که فرصت خاراندن سر را نیز نداشته است یکباره به درجه دکتری نائل شده وامروز دیپلمات و "وابسته نظامی ایران در بالکان"(البته پوشش است برای انجام جنایت های آینده در بیرون از مرزها) شده است! (ننگ و خفتی بیشتر برای مردم این مملکت وجود دارد؟) ده نمکی چماق دار،اکنون مکتب نرفته استاد شده است و در باره دردهای اجتماعی! فیلم می سازد. روز وروزگار حاج بخشی و صدها نمونه دیگر از این "اوباش های خودی" و بنابراین "خوب"نیز که بر همه روشن است. در این باره به همین کوتاه بسنده می کنم.

پرسش ها:

حتمن بسیاری از ایرانیان نیز چون من، در باره جنایت های تازه حکومت اسلامی، این پرسش های ساده را دارند:
۱ ـ این باصطلاح"اوباش" که امروز این چنین مورد یورش درندگان قرار گرفته اند، در کجا پرورش یافته اند؟ مگر نه این که بیشترین آنها جوان بوده یعنی یا در دوران انقلاب کودکی بیش نبوده و یاپس ازانقلاب به دنیا آمده اند؟
۲ ـ ۲٨ سال و اندی از انقلاب گذشته است. حکومت با هزینه هایی گزاف، شبانه روز برای خود و اسلام عزیز تبلیغ نموده است و تمام دوره های آموزشی را در اختیار کامل آموزه های اسلامی خود داشته است. تنها کار رسانه ها ی همگانی نیز که تبلیغ حکومت عدل علی بوده است و امام خمینی و مقام معظم رهبری و وابستگان دستگاه آنها. این اراذل و اوباش از کجای این جامعه اسلام ناب محمدی، آن هم به این اندازه گسترده(با برآورد جمعیت ایران)، سر براورده اند؟ آیا "اوباش" نیز ساخت کارخانه های "اوباش سازی" آمریکا و اسرائیل هستند؟ آیا این انسان هایی که حتا اگر بسیار هم بزه کار باشند، خود قربانی وضع آشفته و نابسامان اجتماعی هستند، "اراذل و اوباش" زاده شده اند؟
چه پیش آمده است که ایران "اسلامی" هفتاد میلیونی پس از چین بیش از یک میلیاردی، از دیدگاه آماری کاربرد اعدام، با افتخار در رده دوم جهان قرار گرفته است؟ این چگونه "ام القرای" اسلامی ای است که تنها در زمینه های منفی اجتماعی ـ اقتصادی، در رده های بالا قرار دارد؟
٣ ـ پرسش مهم دیگر این است که چرا امروز؟ آیا این به گفته حکومت، "اراذل و اوباش" یکشبه چنین شده اند و یا سال ها در منجلاب اجتماعی ساخته اسلام ناب محمدی غرق بوده اند؟

پوشش

بنابرسابقه پنهان کاری و "نامحرم شمردن" مردم، بحران سازی و فرار به جلو برای پوشش هدف های اصلی و طلب کار شدن همیشگی حکومت، می توان چنین ارزیابی کرد که همه هیاهو و درندگی امروز حکومت اسلامی بر علیه همه قشرهای مردم، از یورش به دانشجویان، کارگران، کارمندان، خبرنگاران و روزنامه نگاران گرفته تا مبارزه با بد حجابی و اعدام های وحشیانه قربانیان نابسامانی های اجتماعی(که به هیچ رو نیز روشن نیست که همه اعدام شدگان جز این گروه ادعایی حکومت نیز باشند)، همه وهمه از سر بن بست ها و شکست های روزافزون سیاست های حکومت در میدان های درونی و بیرونی است.
وحشت از صدور قطعنامه ای تازه از سوی شورای امنیت که تنگناهای ارتباطی، تجاری، اقتصادی رژیم را از اینکه امروز نیز هست به مراتب بسیار سخت تر و بدتر خواهد کرد؛ افشا شدن هر روز بیشتر دست داشتن رژیم در آتش افروزی ها در عراق، لبنان، فلسطین، افغانستان برای در گیر کردن بیشتر آمریکا و اسرائیل و بهره بردن ازآن در پای میز مذاکره که با برباد دادن بخشی از سرمایه های ملی ایران برای پشتیبانی از حماس و حزب الله و...که سبب انزوای بیش از پیش رژیم در دید جهانیان و "اجماع" بی سابقه در برخورد با آن شده است، استوار است؛ وضع به نهایت متزلزل در منطقه و دور شدن تدریجی حتا سوریه و کوشش این کشور برای رسیدن به صلح با اسرائیل؛ منزوی شدن حماس پس از درگیری های خونین درونی؛ ضربه شدید به بنیاد گرایان اسلامی نزد مردم لبنان پس از ویرانی به وجود آمده در آخرین درگیری با اسرائیل ؛ یکپارچگی و همراهی روزافزون بین کشورهای مسلمان منطقه در رویارویی با "ج" اسلامی؛ ترس از شورش ها و خیزش های درونی که روشن ترین و کوبنده ترین نمونه اش را در اعتراض مردم به سهمیه بندی بنزین شاهد بودیم؛ و....همگی رژیم اسلامی را وادار ساخته است که تنها راه را که تسلیم و نزدیکی به "شیطان بزرگ" آمریکا است انتخاب و با بیان دروغ ها و انگیزه هایی مسخره(چون یادآوری وظیفه اشغالگران عراق به آنها)به پای میز مذاکره با او تن در دهد. "یاد آوری وظیفه اشغالگر"، امروز به دور سوم مذاکره با آمریکاو تشکیل گروه سه جانبه(ایران، عراق، آمریکا) رسیده است! رژیم اسلامی باید هیاهو به راه بیاندازد، مردم را سرگرم دردهایی روز افزون نماید تا پشت پرده بتواند راهی برای نجات خود از فروپاشی بیابد. کره شمالی که خود سازنده نیروگاه های اتمی است و یک پای یاری به صنایع نظامی ـ اتمی حکومت اسلامی بوده است، امروز خود جز تسلیم ونابودی همه ساخته های اتمی اش، چاره ای دیگر در برابر خود ندیده است، چه رسد به حکومت وامانده دیوانگان بی لیاقت و بی کفایتی چون "جمهوری" اسلامی!
بله، ریشه هیاهوی مبارزه با بدحجابی، مبارزه با "اراذل و اوباش"، همین است و اوباش هم خوب وبد دارند. اوباش خوب تنها کار کارخانه های "جمهوری" اسلامی است و در خدمت سیاست های ضد انسانی او.

پانویس:
۱ ـ در کتاب تکان دهنده خاطرات زندان ایرج مصداقی"نه زیستن نه مرگ"، تنی چند از این گونه آدمها از آن میان اکبر خوش کوش(معروف به"اکبر خوش گوشت ") و اسماعیل افتخاری( معروف به"اسی تیغی کش ") آمده است. ایرج مصداقی در باره افتخاری می نویسد:" مسئولیت گروه ضربت کمیته ی منطقه ۱۲ با اسماعیل لفتخاری، معروف به"اسی تیغ کش" بود. او قبل از پیروزی انقلاب و سقوط رژیم پهلوی، یکی از باج گیرهای منطقه جمشید تهران بود. قربانیان او زنان بی پناهی بودند که در محله ی جمشید و "شهر نو" تهران به کار تن فروشی و فروش مواد مخدر و... مشغول بودند. بعد از پیروزی انقلاب، حوزه ی باج گیری اش به سراسر پایتخت گسترش یافته بود. این بار جنایت کارترین افراد در گروه ضربت کمیته ی منطقه ۱۲ را نیز همراه خود داشت. او دیگر یک باج گیر خرده پای منطقه جمشید نبود، بلکه مهرهی مورد اعتماد رژیم و دستگاه سرکوب آن، به ویژه در غرب و جنوب غرب پایتخت بود. او از "کمیته ی انقلاب اسلامی" حقوقی دریافت نمی کرد و"فی سبیل الله" و برای رضای خدا[!] به کار داوطلبانه ی مبارزه با "دشمنان اسلام" و حفظ"بیضه ی اسلام" پرداخته بود. همآن موقع نیز پرونده قطوری از قتل و غارت، تجاوز، جعل و کلاهبرداری و دزدی و باج گیری داشت. آوازه او همه جا پیچیده بود. وقتی که من از اعمال جنایتکارانه ی او آگاه بودم، حتما مسئولان رژیم و نزدیکانش بیشتر و بهتر از من از کارهایش خبر داشتند. نه تنها کسانی که با وی کار می کردند، بلکه افرادی که حتا او را ندیده بودند نیز از دنائت وی داستان ها تعریف می کردند. سبوعیت او در بر خورد با گروه های مخالف و هواداران آن ها و به ویژه هواداران مجاهدینف دست او را در ارتکاب هر جنایتی، از سوی مقامات مسئول رژیم باز می گذاشت. بی رحمی و شقاوت وی به هنگام دستگیری قربانیان وشکنجه کردن آنان، باعث می شد که مسئولان رژیم چشم بر دیگر خلاف کاری هایش ببندند. وی در سال ۷۷ و در اوج اختلاف میان باند های مختلف رژیم، دستگیر شد و گوشه ای از جنایت هایش از پرده بیرون افتاد و به روزنامه های سراسر کشور نیز که تحت حاکمیت ملایان بود، راه یافت..... او در خلال دادگاه مدعی شد که ۶ هزار نفر را دستگیر و روانه ی رندان های رژیم کرده است!" نه زیستن نه مرگ، جلد نخست"غروب سپیده"، چاپ نخست، آلفابت ماکزیما، سوئد، ۱٣٨٣، ص ۱۷.
آن چه را که در این بخش مطرح کردم، تنها شکل های قانونی و تایید شده و شرعی تجاوز به زندانیان بود! و گرنه تجاوز به دختران و زنان توسط پاسداران وباندهای سیاه رژیم، از طریق ربودن و باج خواهی وفشار، همیشه معمول بوده است. داستان هایی که در دادگاه اسماعیل افتخاری،یکی از عوامل اطلاعاتی رژیمدر رابطه با تجاوز او به دختران وزنان بی دفاع که از زیر تیغ سانسور رژیم گذشته ودر روزنامه های آن چاپ شده است تنها نمونه ای از این جنایت هاست." همآن، ص ۲۹۴
"مأموریت دستگیری من از طرف دادستانی انقلاب، به عهده ی اکبر خوش کوش نهاده شده بود که در آن زمان، رابط بین کمیته ی منطقه ۱۲ نازی آباد و دادستانی انقلاب بود و مأموریت های محوله از سوی آنان را نیز اجرا می کرد."
ص ۱۶ همآن.
"اکبر خوش کوش نیز گذشته ای بهتر از او [اسماعیل افتخاری"اسی تیغ کش"]نداشت. او قبل از انقلاب، در محله ی نازی آباد تهران، مورد استفاده های جنسی زیادی قرار گرفته بود و به همین دلیل به اکبر"خوش گوشت" معروف بود و شهره ی علم وخاص در محل شده بود. اکبر خوش کوش پیش از انقلاب بهتمرین کشتی در باشگاه ورزشی تاج مشغول بود. بچه محل های وی شمه ای ازآن چه را که بر او رفته بود و به خاطر آن معروف شده بود، برایم تعریف می کردند. بعد ها نیز با توجه به سابقه اش در کشتی، وقتی مسئولیت مستقیم در ترورهای خارج از کشور را یافت، با اشاره به گذشته اش، اذعان می کرد"فرنگی کار" است. وی در سیستم سرکوب رژیم، به پاس خدمات شایانی که کرده بود ارتقا یافت و به سمت مشاور عملیاتی وزیر اطلاعات در دوران فلاحیان و بعد از آن رسید. او نیز عاقبت قربانی درگیری جناح های مختلف رژیم شد و در رابطه با قتل های زنجیره ای، دستگیر شده و به زیر شکنجه دوستان سابقش برده شد.... سرانجام او را از زندان آزاد کردند و جهت دلجویی به سفر حج فرستادندو ظاهرن بر سر کار سابق خود باز گشت... از قرار معلوم وی عامل بمب گذاری در حرم امام رضا نیز بوده است[در باره این بمب گذاری که کار خود رژیم بود، توضیح شماره ۱۵ زیر ص ۱٨کتاب ،خوانده شود]. او از میلیاردرهای "تازه به دوران رسیده" است و از شرکای برج سازی برادران افراشته و نیز از وارد کنندگان اصلی تافن همراه به شمار می رفت. او در هر پروژه ای که نیاز به به اعمال فشار وسوء استفاده از قدرت داشت، سهیم بود وبه مشارکت می پرداخت. سعید اسلامی و مصطفی کاظمی، دوتن از کسانی که سیستم اجرایی قتل های زنجیره ای را ادراه می کردند، در یکی از ساختمان های وی در سلطنت آباد زندگی می کردند...." همآن، ص ۱۷و۱٨
۲ ـ همین حاج مهدی عراقی در باره نقش "کاشانــی " در ترور " رزم آرا " و دیگران می گوید : « " آیت الله کاشانــی " به دیدار " نواب صفوی " آمد و بعد از مباحثات طولانی " آیت الله کاشانــی " به نواب صفوی گفت : " تنها مسئله ای که اینجا مطرح است هفت نفر باید زده ( ترور ) بشوند تا ما بتوانیم برنامه مان را پیاده بکنیم . اولیش رزم آرا است ، دفتری ، دکتر فلاح ، دکتر طاهری ، دو سه تا دیگر که من الان یادم نیست. گفت : " هفت نفر باید زده شوند... ملاقات انجام شد و به قول بعضیها گفتنی، آن آقایان فتوای قتل رزم آرا را از بـُعد سیاسی صادر کردند ، این آقا " آیت الله کاشانــی " هم فتوای قتل رزم آرا و شش نفر دیگر را از جهت شرعی صادر کرد ، چون مجتهد بود ".
٣ ـ جنایت کاران پس از ناموفق شدن در ترور نخست فاطمی، برای کشتن او به تلاش دوباره دست زده و بر روی تخت بیمارستان و پس از عمل جراحی که بر او انجام یافته بود، به او یورش برده و باندها و بخیه ها راشکافتند که با سر رسیدن ناگهانی پرستار نتوانستند کار جنایت کارانه خود را به پایان برسانند و زنده یاد حسین فاطمی، دوباره به اطاق عمل برده شد.