سخنی به بهانه برگزیده شدن خانم شهرنوش پارسی پور بعنوان زن سال
طاهره شیخ الاسلام
•
قشر پایین جامعه مشکلات خود را بطریق سنتی و مذهبی و قشر بالا آنرا به طریق غربی حل کرده است. این قشر متوسط تحصیلکرده است که از یک طرف به دلیل ذهنیت مذهبی خود روابط آزاد به نوع غربی آن را بر نمی تابد و از طرف دیگر با راه حل های اسلامی به دلیل اینکه آنرا در مقابل مدرنیسم غربی، عقب مانده می انگارد مخالفت می ورزد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱٨ مرداد ۱٣٨۶ -
۹ اوت ۲۰۰۷
گزینش خانم شهرنوش پارسی پور در هیجدهمین کنفرانس پژوهش های زنان ایرانی در امریکا به نارضایتی عده ای از هم وطنان انجامید و هم چنین نظراتی که ایشان در رابطه با صیغه مطرح نموده بودند اعتراض عده ای دیگر را بر انگیخت.
در این نوشتار کوتاه این برخورد ها را به لحاظ فرهنگی مورد بحث قرار می دهم و سپس به ذکر نکاتی چند در رابطه با آنچه که خانم پارسی پور مطرح کردند می پردازم.
الف- عدم اعتماد ما به انتخاب درست و به حق هموطنان در رابطه با موفقیتهای مختلف علمی، ادبی و اجتماعی آنان چه توسط نهادهای داخل و چه خارج از کشور و اعتراض به آن موضوع تازه ای در بین ما نیست. ریشه این نگرش را می توان در حاکم بودن رابطه بر ضابطه در جامعه ما جستجو نمود. اصولا در جوامعی که ضابطه وجود ندارد یعنی قانونی از حقوق مردم دفاع نمی کند، این حمایت از طریق نوعی رابطه بده و بستان بین افراد برقرار می گردد. این رابطه از خانواده شروع و به فامیل و قوم و خویش و سپس به همسایه و دوست و آشنا گسترش می یابد. وظیفه افراد در این هسته های کوچک یا بزرگ حمایت از یکدیگر است و بس، صرف نظر از اینکه فردی که از او حمایت می شود بر حق است یا خیر. عباراتی چون حق و حرمت فامیل، حق و حرمت دوستی، حق همسایه و حرمت نان و نمک و غیره که بخشی از فرهنگ ما را می سازند هر یک به نوعی اشاره به همین حمایتها و تقدم رابطه بر ضابطه دارد. فرا گیر بودن این پدیده باعث می شود که گرفتن یا دادن هر امتیازی را در خارج از دایره رفاقت ها و خویشی ها و دربیرون این چهارچوب بده و بستان ناممکن بدانیم و بهر نوع آن هر چند منصفانه شک کنیم.
جالب است بدانیم بسیاری از ویژگیهای فرهنگی چون مهمان نوازی و خونگرمی و مردم داری و رفیق بازی که ما گاه به آنها می بالیم و غربیان را به خاطر نداشتن آنها بباد انتقاد می گیریم چیزی جز همین بده و بستانها و حفظ رابطه ها نیست و نکته قابل توجه اینکه همین ویژگیهای فرهنگی هم اکنون به یکی از بزرگترین موانع در راه برقراری دموکراسی - که یکی از اصول اولیه آن اجرای قوانین و دفاع از حق و عدالت است- در جامعه ما تبدیل شده اند.
ب- ویژگی دیگری که خود را در این برخوردها به ما می نمایاند خوشحال نشدن از موفقیت یکدیگر است. علل وجود این احساس که ریشه در شرایط زیستی و تربیتی ما دارد را در نوشتاری تحت عنوان چرا حسادت می کنیم بطور مشروح توضیح داده ام. *
ج- اعتراض یا مخالفت عده ای از هموطنان با صیغه صرفا باین دلیل که حکمی اسلامی است ویژگی دیگری را در بین ما به نمایش می گذارد که همان مطلق گرایی و یا بعبارتی سیاه و سفید دیدن است. بدین معنی که ما معمولا وقتی با فرد یا مکتبی مخالف شدیم با همه چیز آن و در هر شرایطی مخالفت می کنیم و یک نکته خوب در آن نمی بینیم و بهمین ترتیب وقتی با فرد یا مکتبی موافق گشتیم یک نکته بد در آن نمی یابیم.
در حالیکه بقول مولانا
آنکه گوید جمله حق اند احمقی است – آنکه گوید جمله باطل او شقی است
پس بد مطلق نباشد در جهان – بد به نسبت باشد این را هم بدان
این نگرش بدلیل اینکه حاصل شرایط زیستی ما در طول قرون بوده است کم یا بیش همه افراد حتی برگزیدگان فکری و علمی و سیاسی و مدعیان ادب و فرهنگ ما نیز شامل می شود. بعنوان مثال شاهد بوده و هستیم که ادیبانی که زمینه کار آنها کسانی چون مولانا و حافظ و فردوسی و ... هستند یک نکته منفی و یک خطا و اشتباه در تمام زندگی آنان -از کودکی شان گرفته تا جوانی و میانسالی- نمی بینند و تمام تالیفات و تصنیفات آنها را کامل و بی نقص می انگارند و از آنها ابر انسانهائی ساخته اند که هیچ انتقادی را به ساحت مقدسشان روا نمی دارند و بهمین ترتیب موافقان یک سیستم حکومتی و یا یک حاکم مثلا محمد رضا شاه یک کار ناصحیح و غیرمردمی در سی و شش سال سلطنتش پیدا نمی کنند. مخالفتهای ما نیز بهمین روال و از همین قانون تبعیت می کند و بهمین خاطر است که تا کنون یک گروه مخالف سیاسی نداشته ایم که از حتی فقط یک حرکت یک رژیم چه در گذشته و چه در حال هر چند هم که درست بودن آن بر همه واضح وآشکار بوده باشد حمایت کند.
اینگونه مخالفتها که از طریق خط بطلان کشیدن بر سرتا پای یک فرد، یک مکتب، یک مذهب و یک رژیم سیاسی صورت می گیرد تا کنون لطمات بی شماری را چه در سطح فردی و چه اجتماعی بر ما وارد آورده است. فراموش نباید کرد که در این سیاه و سفید دیدن ها و در این موافقت و مخالفت کردنهای کتره ای آنچه که زیر پا گذاشته می شود حقیقت و آنچه را که قربانی می شود عدالت است.
***
خانم پارسی پور با بیان اینکه نیازهای جنسی نبایستی سرکوب گردند در حقیقت بر درد بزرگی که جامعه ما را از درون بشدت رنج می دهد و تحلیل می برد- اما به دلیل تابوهای فرهنگی ما تا کنون مسکوت مانده است- انگشت گذاشتند و با صداقت و شهامتی که در کمتر انسانی و بویژه در کمتر زنی آنهم در جوامع مسلمان و مردسالار یافت می شود آنرا مطرح نمودند. در همین جا بگویم که اگرنگاهی به تاریخ بیاندازیم می بینیم که رشد و پیشرفت جوامع انسانی تا کنون مدیون وجود انسانهایی بوده است که به این دو ویژگی اخلاقی متعالی آراسته بوده اند.
در تایید صحبتهای خانم پارسی پور می توان به اصطلاح "انسان گرسنه ایمان ندارد" که گفته بسیار شایسته ای است اشاره کرد. آری انسان گرسنه ایمان ندارد و این گرسنگی نیز تنها به گرسنگی جسمی محدود نمی شود. گرسنگی عاطفی و جنسی نیز اثراتی اگرنه بیشتر که کمتر از گرسنگی غذایی بر روان و رفتار فرد ندارند و اگر ایمان را نیز اخلاق و رفتار سنجیده و انسانی بدانیم متوجه می شویم که چرا ویژگیهایی اخلاقی ما باین شدت با ویژگیهای حاکم بر مردمانی که در پناه آزادیهای فردی و عدالت اجتماعی و رفاه و برخورداری زیسته اند تفاوت دارد. فرا گیر بودن خصوصیاتی چون غرض ورزی، خشونت، کارشکنی، حسادت، کینه جویی و غیره در میان ما و سایر ملل غیردموکراتیک و غیرآزاد همه و همه بدلیل محرومیتهائی بوده است که ما در طول تاریخ خود متحمل شده ایم. نبود آزادی و عدالت اجتماعی و قانونی که مردمان را در پناه خود قرار دهد و از حقوق فردی آنان حمایت کند و هم چنین فقر مادی و عاطفی و جنسی هر کدام بشکلی در بوجود آمدن این خصوصیات دخالت داشته اند. بخشی از این محرومیتها را سیستم ها و بخش دیگری را خود ما - بدلیل عادات و سنتهایی که آنها نیز حاصل شرایط زیستی ما بوده اند- بر یکدیگر تحمیل کرده و می کنیم.
خانم پارسی پور به این نکته اشاره کردند که زنان طلاق گرفته یا شوهر از دست داده ای که دارای فرزند هستند در بسیاری از مواقع ازدواج مجددشان مشکلات بیشتری را برایشان به ارمغان می آورد و از طرف دیگر یک مرد مجرد کمتر تمایل به ازدواج با زنی دارد که هم از او بزرگتر و هم دارای چند فرزند است همانطور که زن مجرد نیز تمایلی به ازدواج با مرد دارای فرزند و یا جوان تر از خود ندارد. اما داشتن رابطه ای که آنها را از حمایت عاطفی یکدیگر برخوردار کند و به زندگی یکنواخت آنان رنگ و جلای تازه ای ببخشد تا آنجا که به آزار کسی منجر نشود بسیار انسانی و معقول می نماید که بقول حافظ:
"مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن- که در طریقت ما غیر از این گناهی نیست.
طبیعتا این حمایت می تواند بیشتر از جانب جوانانی فراهم آید که بهر دلیلی آمادگی تشکیل خانواده و مسئولیت سنگین پدر شدن را ندارند. اگر چنین امکانی فراهم آید آنان نیز دیگر مجبور نخواهند بود فقط و یا بیشتر به خاطر ارضای یک نیاز و زیر فشار جامعه تن به ازدواج دهند.
بعلاوه این گونه روابط به تجربیات این جوانان درمورد روحیات زنان و نیازهای آنان اضافه خواهد نمود و از آنان، اگر ازدواج موقتشان بهر دلیلی به ازدواج دایم منجر نشود، همسر و پدر بهتری خواهد ساخت.
نکته مهمتر اینکه مردان دیرتر از زنان آماده تشکیل خانواده می شوند و اینست که حتی در کشورهای پیشرفته جهان نیز پیشنهاد ازدواج از طرف مرد به زن و هنگامی داده می شود که مرد آمادگی قبول این مسئولیت را در خود یافته باشد. باین ترتیب می توان نتیجه گرفت که بزرگتر بودن مرد از زن به لحاظ سنی می تواند بعنوان یکی از فاکتورهای موفقیت در ازدواج به حساب آید. امری که مرتبا توسط گذشتگانمان به ما توصیه می شد لیکن ما به سختی با آن مقابله می کردیم چرا که آنان را امل و عقب مانده می دانستیم. بسیاری از هم نسلان ما با ازدواج با مردهای هم سن خود - که میتوان آنها را با اصطلاحات امروز صفرکیلومتر نامید- فشارهای زیادی را در زندگی زناشوئی خود متحمل شدند. اما نکته در اینجاست که بزرگتر بودن مرد به لحاظ سنی در صورتی می تواند تضمین کننده زندگی خانوادگی بهتری باشد که او تجربه بیشتری در مورد روحیات و خلقیات و نیازهای عاطفی زنان کسب کرده باشد در غیر اینصورت بمانند همان ماشین صفر کیلومتری است که چند سالی در گاراژ مانده باشد! این تجربه از طریق همان روابط که در غرب آزادش می نامند و ما نیز اگر به لحاظ اعتقادات و باورهای مذهبی خود آنرا نمی پسندیم، از طریق ازدواج موقت می توانیم در جامعه مذهبی مان بکارش گیریم، میسر خواهد بود. احتمالا این مقاله نیز ازحملات و سوالاتی چون آیا خودتان حاضر بودید صیغه شوید و یا آیا حاضرید برادر و پسر جوانتان زن بیوه ای را صیغه کند در امان نخواهد بود. به نظر من این سوالات ما را به جایی نمی رساند چرا که من ممکنست به لحاظ زنگارهای ذهنی ام آمادگی یا شهامت و جسارت اینکار را نداشته باشم و یا با تعصباتم جلوی فرزندانم را بگیرم اما حداقل می توانم با بلند نظری و با رفتار متمدنانه خویش دیگران در انتخاب راه زندگی شان آزاد بگذارم. فراموش نیز نکنیم یکی از بزرگترین دلایل عدم شهامت من نوعی ترس از قضاوت شمای نوعی و بعبارتی همین نحوه برخورد هموطنان با قضیه است.
مطمئنا در پنجاه تا صد سال آینده این مسایل در جامعه ما حل خواهد شد و مردم آنروز به این مقالات و این تلاشها که ما برای قانع کردن یکدیگر کرده ایم و به اعتراضاتی که بر این تلاشها شده است خواهند خندید. پس چه بهتر است که ما با تعصبات خود این جریان و هر جریان دیگری را که به مردم ما در راه بهزیستی شان کمک می کند سد نکنیم و سلامت روانی جامعه خود را در خطر نیاندازیم. کسانی که صیغه را اسلامی و اسلام را ارتجاعی می دانند فراموش نکنند که عقد و ازدواجهای دائمی ما اسلامی، طلاق های ما اسلامی، مجالس ترحیم ما اسلامی است و اصولا اسلام در طی هزار و چهارصد سال، هر تارش را با هر پود ما در هم آمیخته و نمی توان آن را از تاریخ یک ملت حذف کرد ر.ج به نظریات پروفسور نصر در مقاله اصول گرایان اسلامی در تکاپوی تولید مفاهیم نو در فلسفه سیاسی از فرج سرکوهی، خبرنامه گویا.. کسانی که چنین می اندیشند بهمان ویژگی سیاه و سفید دیدن گرفتارند.
همانگونه که خانم پارسی پور اشاره کردند قشر پایین جامعه مشکلات خود را بطریق سنتی و مذهبی و قشر بالا آنرا به طریق غربی حل کرده است. این قشر متوسط تحصیلکرده است که از یک طرف به دلیل ذهنیت مذهبی خود روابط آزاد به نوع غربی آن را بر نمی تابد و از طرف دیگر با راه حل های اسلامی به دلیل اینکه آنرا در مقابل مدرنیسم غربی، عقب مانده می انگارد مخالفت می ورزد، از این جا مانده و از آنجا رانده است و راهکاری نیز برای حل مشکلاتش ندارد.
در مدتی که در غرب زندگی کرده ام بسیاری از زنان مطلقه ایرانی را دیده ام که در حالیکه در دل آرزوی معاشرت با هموطن خود را داشته اند از ترس اینکه احترام و نجابتشان در چشم جامعه و هم چنین در چشم طرف مقابل خدشه دار شود یا به عزلت پناه برده اند و یا علی رغم میل خود به غربی ها روی آوره اند که معیارهای ارزش گذاریشان از ما بسیار متفاوت است و داشتن رابطه و حتی زندگی با آنان بدون قرارداد رسمی تاثیری در نوع قضاوت آنها و احترامی که برای زنان قایلند نمی گذارد.
نا گفته نباید گذاشت که مخالفت عده ای نیز با ازدواج موقت به خاطر سوء استفاده ای است که مردان متاهل از آن کرده و می کنند. سوء استفاده ای که به تلاشی خانواده ها منجر می گردد. در این رابطه باید گفت اولا سوء استفاده از یک قانون نه به دلیل بد بودن قانون بلکه به دلیل عدم وجود اخلاق درما انسانهاست. بعلاوه ما عادت کرده ایم که بیشتر تلاشی خانواده ها را از چشم مردان و ضعف آنها بدانیم بدون اینکه به این نکته توجه کنیم که در اکثر تلاشی ها- چه در غرب و چه در شرق- پای زنی نیز در میان است. اگر همانطور که خانم پارسی پور اشاره کردند زنان مجرد، مطلقه یا بیوه به نوعی اخلاق پای بندی نشان دهند یعنی نگذارند که حل مشکل آنها به بهای قربانی شدن کانون خانواده دیگری منجر گردد این مشکل نیز به تدریج برطرف خواهد شد.
* www.akhbar-rooz.com
|