نقش قوام السلطنه درمسئله ی آذربایجان
(بخش های اول و دوم)
هشدار به همه ی کسانی که جویای دمکراسی با دخالت آمریکا هستند


فرهنگ قاسمی


• این نوشته از آن جهت ارایه می گردد که نقش قوام السلطنه که امروز گویا برخی او را به عنوان خدمتگزار ایران کشف کرده اند و می خواهند به جامعه حقنه کنند، روشن شود، اقوام ایرانی بدانند که فقط در سایه ی دمکراسی است که می توان به خودمختاری در چارچوب ایران دست یافت و "یاری" هر قدرت خارجی برای ایجاد دمکراسی در ایران، ادعایی پوچ بیش نیست ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۷ مرداد ۱٣٨۶ -  ۱٨ اوت ۲۰۰۷


بخش ۱
دموکراسی روانه‌ایست تراکمی که قطره‌ قطره درسایه‌ی مبارزات متداوم اجتماعی شکل می گیرد. فرهنگ و آداب و سنن مردم وروابط روزمره‌، عناصر تشکیل دهنده‌ی جامعه است که تمایل شدیدی به توزیع قدرت درمیان مردم دارد و گرایشی به تمرکز قدرت در یک واحد حکومت یا دولت ندارد. مفهوم دمکراسی انتزاعی نیست و درفضایی که بستر اجتماعی ندارد، به وجود نمی آید. دمکراسی نیازمند ممارست‌های عملی و نظری تک تک افراد جامعه است، در واقع دمکراسی روابط تنیده ای از حاصل تلاش این دواست و برای اینکه بتواند جان بگیرد و رشد پیدا کند نیاز به نهادها و واحدهای اجتماعی آزاد و خودمختار در محله و شهر، در دهکده و شهرستان و سرانجام در مجموعه‌ی کشور از طریق مشارکت مردم در امر انتخاب شدن و انتخاب کردن در شرایط کاملا آزاد و بدون هیچگونه قید و شرط و تایید یا رد هیچ واحدی که نقش نگهبانی و "خیرخواهانه" داشته باشد را دارد.
 
حفظ سنن، لهجه‌ها، زبان‌ها و گونه گونی روابط روزمره‌ی زندگی، سازوکارهای ابتدایی دمکراسی هستند. هر عذر وبهانه‌ای که این رنگارنگی را یکدست و یکنواخت و واحد کند، زمینه‌های تمرکز قدرت و دیکتاتوری را فراهم   می‌سازد و باید توسط نیروهای آزادیخواه به طورشدید مورد اعتراض و نفی قرار گیرد.
 
جنبش‌های مخالف تمرکز قدرت، خواه با عنوان فدرالیسم، خواه باعنوان خودمختاری دایمی، باید پاسخگوی نیازهای فرهنگی و ملی هر قوم ایرانی باشد. جنبش خودمختاری طلب ایران واقعیتی انکارناپذیر است که زیرمجموعه‌ای از مطالبات اقوام ایرانی است و آن را نمی‌توان و نباید سرکوب کرد.
 
‌ دیکتاتوری پهلوی و رژیم عقب‌گرای جمهوری اسلامی به جای پاسخگویی به تقاضاهای اقوام ایرانی با توسل به زور، راه‌های مسالمت‌آمیز حل مسایل را سد کردند که اینک عواقب شوم آن را می‌بینیم. هیچ نیروی سیاسی معقول و دوراندیشی نباید نسبت به جنبش‌های خواستار عدم تمرکز قدرت سالم و غیروابسته به قدرت‌های خارجی بی‌توجه باشد، چراکه این مبارزات همان زمینه‌های لازم برای رشد اجتماعی ودمکراسی در ایرانند.
 
برای بررسی درست و منطقی با این جنبش‌ها، پیش از هر چیز باید به گذشته‌های این مبارزات پرداخت و علت وجودی آنها را شناخت. گذشته‌هایی که خالی از اشتباه و تناقض نیست. گذشته‌هایی که مملو از خواست به حق وحقوق اولیه‌ی زندگی شهروندی است، اما هرگز نتوانسته است از مرحله‌ی خواست به عمل تبدیل شده و گامی مثبت به پیش بردارد. این مطالبات چیزهایی جدابافته نیستند و باید در چارچوب بقیه‌ی مشکلات ایران طرح و حل شوند.
 
در مورد جنبش‌های خودمختاری در ایران تفسیرهای گوناگونی می‌شود که تحقیق و تفسیرافرطی آن از واقعیت به دور است.ازجمله مسئله‌ی آذربایجان در سال‌های ۱٣۲۴ تا ۱٣۲۶ که تحلیل های ناهمگون درتبیین آنها آنچنان است که گاهی حقیقت از چشم‌ها پنهان می‌ماند. عده‌ای آن را تا مرز جدایی از ایران می‌دانند تا بتوانند در تضییق حقوق به حق قومی مردم آذربایجان مشروعیت ببخشند و حکومت   خشونت و زوررا تایید نمایند اگرچه انکار نباید کرد در دوره‌ای چنین کوششی از جانب عده‌ای که کعبه‌ی آمال خود را شوروی می‌دانستند وجود داشت و عده‌ای دیگر می‌خواستند در آذربایجان آزادی و دمکراسی وجود داشته باشد و همچنان جزیی از ایران بماند. این نوشته از آن جهت ارایه می‌گردد که
۱- نقش قوام‌السلطنه که امروز گویا برخی او را به عنوان خدمتگزار ایران کشف کرده‌اند و می‌خواهند به جامعه حقنه کنند، روشن شود.
۲- اقوام ایرانی بدانند که فقط در سایه‌ی دمکراسی است که می‌توان به خودمختاری در چارچوب ایران دست یافت.
٣- " یاری " هر قدرت خارجی برای ایجاد دمکراسی در ایران، ادعایی پوچ بیش نیست و هرکس تن به این پستی بدهد، نه تنها به ایران وایرانی، بلکه به استقراردمکراسی درایران وهمچنین به جنبش خودمختاری لطمه و ضربه وارد می‌کند.
۴- هدف ما باید بر زمین کوبیدن جمهوری اسلامی از طریق انتخابات آزاد با اتکا به نیروی ملت ایران و افراد و نیروهای روشنفکر و صلح جوی جهانی باشد که قادر است توربین حرکت به سوی دمکراسی گردد و همه‌ی   نیروهای جمهوریخواه داخل و خارج ایران فقط و فقط بایستی در این جهت متشکل شود.
۵- شایسته است نیروهای سیاسی و نمایندگان اقوام ایران با همدیگر به مذاکره و گفتگو پرداخته و به میثاق‌های واقعی و قابل اجرا برسند.
 
سرزمین آذربایجان از نظر ثروت طبیعی، یکی از مهم‌ترین مناطق ایران است . مردم آذربایجان در مراحل مختلف و در مواقع حساس اجتماعی مبارزات ارزنده‌ای را برای میهن بزرگ خود وبرای همه‌ی مردم ایران به ثمررسانیده‌اند و از این نظر به گردن ملت ایران حق دارند. تفکر و اندیشه ‌های مترقی و مبارزه برای آزادیخواهی به علت هم مرزی با شوروی و ترکیه بیش از سایر نقاط ایران در آذربایجان رواج داشته است. به همین سبب آذربایجان همواره خاستگاه روشنفکران برجسته‌ای بوده است. مصدق، مبارزمترقی ضدامپریالیست و ضد استعمارو ضد ارتجاع ایران در دورانی که نماینده‌ی آذربایجان بود، در باره‌ی مردم این خطه می‌گوید:
"عمری است به آذربایجانی‌ها ارادت دارم ، زیرا این مردمان پاک، واجد تمام صفات خوبند. مردمان وطن‌پرست، مردمان درست و مردمان مقتدری هستند و به هرکاری اقدام کرده‌اند پیشرفت نموده‌اند." [۱]
"در زمان رضاشاه این مردم به علت مقاومت در برابر دیکتاتوری و به سبب مبارزه برای فرهنگ قومی خود زیر شدیدترین ضربات بودند و عبداله‌ مستوفی استاندار رضاشاه یکی از مباشرین به اصطلاح مدرنیسم رضاشاهی و سانترالیسم پهلوی بدترین رفتار را با آزادیخواهان و با مدافعین فرهنگ و زبان آذری اعمال می‌کرد وی با بی‌شرمی تمام ، در بسیاری از اسناد و مدارک،   مردم آذربایجان را " خر" می‌نامید." [۲]   دربار پهلوی به علت پیروی از شوینیسم فارسی، آموزش زبان ترکی را در مدارس ممنوع کرده‌ بود.
بعد از سقوط دیکتاتور، تشکیلاتی به نام "جمعیت آذربایجان"   در تبریز تاسیس شد و روزنامه‌ی " آذربایجان"   را به مدیریت علی شبستری و سردبیری اسماعیل شمس منتشر نمود   که از دمکراسی قومی و ملی وهمچنین ازرواج زبان آذری دفاع می‌کرد. این روزنامه که به دو زبان ترکی و فارسی انتشار می‌یافت،   مورد استقبال مردم قرار گرفت.   مقامات دولتی با آن به مبارزه برخاستند و در تهران و سایرشهرستان‌ها از پخش آن جلوگیری به عمل آمد. این جمعیت بارها مورد یورش عوامل ارتجاع یعنی صدرالاشراف و ارفع قرار گرفت. عوامل ارتجاع به طورمرتب به اتحادیه‌های کارگری و دهقانی که درسال‌های جنگ در آذربایجان تاسیس شده و فعال بودند، حمله می‌کردند و آنها را غارت و کارگران را مجروح و زخمی می‌نمودند و گاهی می‌کشتند. این " آذری کشی"   تنها مختص به شهرهای آذربایجان نبود و در چهارگوشه‌ی ایران هیچ آذربایجانی از گزند زهرآگین عوامل سیدضیا و ارفع در امان نمانده بود. دکتر کشاورز وکیل مجلس درمورد تفتیش خانه‌های کارگران آذری در مجلس شورای ملی چنین می‌گوید:
"در بخش ۵ و۱۰ تهران هر شب از ساعت ۹ به بعد یک عده پاسبان درب منازل کوچک و محقر را که می‌دانند اشخاص فقیرو کارگر درآنجا منزل دارند می‌زنند و شروع به تحقیقات می‌کنند که آیا در این منزل کارگر ترک زبان وجود دارد یا خیر و شناسنامه‌ی کارگرها را بازبینی می کنند و اگر شناسنامه‌ای از تهران صادر شده باشد با او کاری ندارند ولی اگراز شهرهای آذربایجان صادر شده باشد در این صورت خودش و فامیلش و نمره‌ی شناسنامه‌اش را یادداشت می‌کنند و به این ترتیب اسباب زحمت و نگرانی یک عده برادران ایرانی ما را فراهم می‌کنند." [٣]
اما مامورین اتحادجماهیرشوروی نمی‌خواستند آرامش آذربایجان خدشه‌دارشود و از" صلح " طرفداری می‌کردند.
در یک درگیری که در" لیقوان " یکی ازتوابع تبریز، بین کارگران و خان مرتجع لیقوان، حاج احتشام واقع می‌شود،
از آنجا که آرداشز این مبارزه را رهبری می‌کند برای مدت‌ها مورد غضب مقامات شوروی واقع شده حتی در خطر نابودی قرارمی‌گیرد.
مامورین سیاسی شوروی، علت مخالفت خود را با حادثه‌ی لیقوان وجود روابط دوستانه   بین آنها و حاج احتشام ذکر می‌کردند و شاید با توجه به نقشه‌ها و سیاست‌های استراتژیک آینده نمی‌خواستند که چنین اقداماتی توسط حزب توده‌ی ایران انجام گیرد. [۴]   همین امرموجب شد تا آرداشز از آذربایجان تبعید شود [۵] و پیشه‌وری از این تبعید خیالش راحت گردید زیرا آرداشز مخالف پیوستن حزب توده به فرقه‌ی دمکرات ‌بود.
 
تشکیل فرقه‌ی دمکرات

محرک اصلی فرقه‌ی دمکرات، سید جعفرپیشه‌وری بود. [۶] علی شبستری و سلام‌اله جاوید نیز ازعناصر فعال این جنبش بودند [۷] پیشه‌وری پیش از تشکیل فرقه، موافقت مقامات شوروی به ویژه میرجعفرباقراف، رئیس جمهورآذربایجان شوروی را درباکو جلب کرده بود.
کنسول انگلیس در تبریز درباره‌ی نهضت آذربایجان، وضعیت مردم و نقش اتحاد جماهیرشوروی   چنین گزارش می‌دهد: " چنانچه گفته شود نهضت آذربایجان بدون پشتیبانی روس ‌ها می‌توانست موفق باشد غیرقابل قبول است، هنگامی‌ که روس‌ها از این جنبش حمایت کردند هیچ شک نداشتند که در نهایت به نفع خودشان است اما یک خشم واقعی نسبت به دولت بی ‌لیاقت و فاسد ایران در میان کارگران و دهقانان این ایالت همواره وجود دارد که درهر کشوری باشد قادراست قیام خود بخودی را موجب گردد. من باور نمی‌کنم که روسیه خود قبلأ این نهضت را بر پا کرده باشد، بیشتر به نظر می‌‌رسید که آنها یک وضعیت انقلابی اصیل موجود را شعله‌ورکرده باشند. [٨] اما این استنباط چندان با واقعیت تطبیق ندارد، اگرچه وجود نارضایتی و بی‌عدالتی و فقر را درمیان کارگران نمی‌توان کتمان کرد. به هنگام تشکیل فرقه‌ی‌ دمکرات، کمیته‌ی ایالتی حزب توده، خود را منحل کرد و به فرقه‌ی‌ دمکرات آذربایجان پیوست.
این کمیته دربدو تاسیس به تبلیغ دفاع اززبان مادری ( آنادیلی ) و به ترویج طرفداری از مقامات و رهبران شوروی پرداخت [۹] و حتا عکس‌های استالین و فرماندهان نظامی شوروی را درکارخانه‌ها نصب نمود. [۱۰] دکتر کشاورز درباره‌ی پیوستن کمیته‌ی ایالتی حزب توده در آذربایجان به فرقه‌ی دمکرات مطالب جالبی را افشا می‌کند که وابستگی و سر سپردگی عده‌ای از سران حزب توده را به شوروی و احساس اطاعت پذیری که در آن زمان در میان برخی از کمونیست‌ها نسبت به اتحاد جماهیرشوروی وجود داشت را به درستی نشان می دهد .
روز قبل از اعلام تشکیل فرقه‌ی دمکرات آذربایجان، کمیته‌ی مرکزی حزب در منزل من جلسه داشت.
زیرا من مصونیت پارلمانی داشتم و کلوپ حزب در اشغال سربازان بود. در تهران حکومت نظامی اعلام شده بود؛ حدود ساعت ۶ عصر اصغر، شوفر من مرا صدا کرد و گفت آقایی به نام پادگان از تبریز آمده و با شما کار فوری دارد. پادگان دبیر تشکیلات ایالتی حزب توده در آذربایجان بود. من ازاتاق خارج شدم و پادگان به من گفت:
من همین حالا از تبریز رسید‌ه‌ام و پیغام خیلی فوری برای کمیته‌ی مرکزی دارم و نمی‌دانم کجا می‌توانم رفقا را پیدا کنم . جواب دادم اتفاقا جلسه‌ی کمیته‌ی مرکزی در خانه‌ی من تشکیل شده و همه اینجا هستند و او را وارد اتاق جلسه‌ کردم. او چنین گفت:
من از تبریز حالا رسیده‌ام و فوری باید برگردم من آمده‌ام به شما اطلاع بدهم که فردا تمام سازمان حزب ما در آذربایجان از حزب توده ایران جدا شده و با موافقت رفقای شوروی به فرقه‌ی دمکرات آذربایجان که تشکیل آن فردا اعلام خواهد شد. می‌پیوندد.
شما می‌توانید نزد خود مجسم کنید چه ضربه‌ای به همه‌ی ما وارد شد و چه حالی به ما دست داد. ما خواستیم با پادگان صحبت کنیم ولی چند دقیقه بعد او از جای بلند شد و گفت من برای بحث فرستاده نشده‌ام من فقط آمده‌ام به شما خبر بدهم و خدا حافظی کرد و رفت برای اینکه صبح در موقع اعلام تشکیل فرقه‌ی دمکرات در تبریز باشد.
مذاکره و بحث طولانی در این باره شد و سرانجام تصمیم گرفتیم که نامه‌ای به حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی بنویسیم و به آنها بفهمانیم که کاری را که می‌کنند هم به حزب توده ایران و هم به اتحاد جماهیرشوروی زیان می‌رساند. از ۱۵ نفر عضو کمیته مرکزی حتی یک نفر اظهار موافقت با کاری که می‌شد نکرد یا جرات ابراز موافقت نکرد.
بعدها در مهاجرت در مسکو که بسیاری از اسرار بعضی از رهبران افشا شد. وقتی که دانستیم که کامبخش در مدت سه‌ سال اقامتش درایران و فعالیت در حزب توده چه ‌کارها کرده برای من یقین حاصل شد که کامبخش از تمام جریان آذربایجان قبل از تشکیل آن ( مانند قیام خراسان )   توسط عمال باقراوف در تهران مطلع بود و حتا شاید در ایجاد این جریان دست داشت. به ویژه که پس از شکست   آذربایجان در حالی که همه‌ی ما در وضع نیمه مخفی زندگی می‌کردیم. کامبخش از ایران به شوروی رفت و با عجله به کمیته‌ی مرکزی حزب توده اطلاع داد که تمام مسئولیت‌های حزبی خود را به کیانوری که به گفته‌ی او تنها کسی بود که درجریان تمام وقایع بود تحویل داد.
به هر حال نامه‌ای که بنا بود به کمیته‌ی مرکزی حزب کمونیست شوروی به عنوان اعتراض نوشته شود انجام   شد و من خوب به یاد دارم که ایرج اسکندری مامور نوشتن این نامه شد و پس از قرائت و تصویب آن در کمیته‌ی مرکزی ارسال شد ولی هیچ وقت جواب این نامه نرسید.
بقیه‌ی وقایع آذربایجان و تشکیل فرقه را همه می‌دانند، فردای آن روز تاسیس فرقه‌ی دمکرات آذربایجان اعلام شد و سازمان حزب توده‌ی ایران در آذربایجان به این فرقه پیوست. اگر اشتباه نکنم بقراطی عضو کمیته‌ی مرکزی حزب توده‌ی ایران درجشن افتتاح فرقه در تبریز نطقی بدون اجازه‌ی کمیته‌ی مرکزی حزب ایراد کرد. [۱۱]
جمعیت آذربایجان نیز از بانیان فرقه‌ی دمکرات و از امضا کنندگان بیانیه‌ی ۱۲ شهریور ۱٣۲۴ بود. پیشه‌وری که در نهضت جنگل فعال بود و با عقاید محمدامین رسول‌ زاده، تئوریسین بزرگ سوسیالیست و سوسیال دمکرات آشنایی داشت، در ابتدا سعی می‌نمود پس از فعالیت و تجربه‌ی ۲٣ ساله دراین نهضت، فرقه‌ی دمکرات را به نحوی به راه اندازد که اصل انجمن‌‌های ایالتی ولایتی مندرج در قانون اساسی رعایت شده باشد و فرهنگ قومی و ملی مردم آذربایجان از مخاطرات در امان بماند. دیگر همکاران پیشه‌وری در این نهضت عده‌ای از زندانیان زمان رضاشاه بودند که اهل آذربایجان بودند و پس از آزادی از زندان به آذربایجان رفته و ساختارتشکیلات حزب توده را در آنجا بنیاد نهاده بودند افرادی همچون داداش تقی‌زاده، شکیبا ممی فرضی، داود ارمنی، تقی شاهین و یا عدهای از اعضای حزب توده که به عنوان ماموریت به آنجا رفته ‌بودند مانند علی امیرخیزی، حسین ملک، زوولون (با اسم مستعار حسین نوری) و آرداشزکه به‌طور متناوب به آنجا سفر می کرد. [۱۲]  
 
بخش ۲
متن بیانیه‌ی ۱۲ شهریور ۱٣۴۲


... ایران نیز مسکن اقوام و ملل گوناگون است. این اقوام و ملل هر قدر آزادترزندگی کنند، یگانگی بیشتری خواهند داشت. قانون اساسی ما نیز با تصویب قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی، کوشیده است که بدینوسیله تمام مردم ایران را در تعیین سرنوشت کشور هر چه بیشتر دخالت داده و رفع احتیاجات مخصوص ایالات و ولایات را به خود آنها واگذار نماید.
لذا "باید هر چه زودتر در اجرا و تکمیل قانون اساسی دست به کار شد و حکومت ملی را از پایین، یعنی از میان خلق و براساس احتیاجات توده‌های وسیع و برپایه‌ی خصوصیات مردمی که در ایالات وولایات زندگی می کنند بنا نهاد." و درپاسخ به کسانی که معتقد بودند که دادن اختیارات به مردم ایالات و ولایات موجب نفاق خواهد شد می گوید: " وحدت ملی واقعی زمانی میسر می‌شود که تمام مردم با حفظ   خصوصیات و آزادی داخلی خود ترقی نموده و از هر لحاظ بتوانند با هم برابری نمایند " ما می‌گوییم: " در خاک آذربایجان یک خلق چهارمیلیون نفری زندگی می‌کنند که آنها قیومیت خود را تشخیص داده‌اند، آنها زبان مخصوص به خود و آداب و رسوم جداگانه‌ای دارند. این خلق می‌گوید که ما می‌خواهیم ضمن حفظ استقلال و تمامیت ایران در اداره‌ی   امورداخلی خود مختار و آزاد باشیم، آذربایجان می‌گوید تهران به دردهای ما نمی رسد و از تشخیص و رفع احتیاجات ما عاجز است، از ترقی فرهنگ ما جلوگیری می‌کند، زبان مادری ما را تحقیر کرده و اجازه نمی‌دهد ما نیز مانند سایر هموطنان خود آزاد زندگی کنیم. با وجود این ما ادعای قطع رابطه با آنجا را نداریم.   قوانین کلی و عمومی مملکت را اطاعت خواهیم کرد. در مجلس شورای ملی و حکومت مرکزی دخالت و شرکت خواهیم نمود. زبان فارسی را به عنوان زبان دولتی در مدارس ملی خود توأم با زبان آذربایجانی تدریس خواهیم کرد.
اما با تمام اینها، این حق را بخود قایلیم که صاحب امتیاز خانه‌ی خود شده و امکان اداره‌ی آن را مطابق میل و سلیقه‌ خود داشته باشیم.
حال که در سایه‌ی مبارزه‌ی جوانان قهرمان کشورهای دمکراتیک اساس فاشیسم سرنگون شده و پوچ بودن نظریه‌ی ‌برتری ملتی بر ملت‌های دیگر به ثبوت رسیده و آزادی ملت‌ها در تعیین سرنوشت خود به وسیله‌ی منشورها و پیمان‌ها اعلام گردیده، در چنین شرایطی طبیعی است که آزادیخواهان و خلق آذربایجان نمی‌توانستند به طور منفرد و متفرق، مبارزه در راه آزادی را ادامه دهند، به همین دلیل لازم بود که به خاطر رهبری این مبارزه، سازمان محکم و منظم حزبی به وجود آید.  
علت زایش فرقه‌ی دمکرات آذربایجان، نیاز شرایط و تحولات اجتماعی است. هموطنان عزیز، اینک آغازدوره‌ی مبارزه‌ی تاریخی   بزرگی است. فرقه‌ی دمکرات آذربایجان شما را از هر صنف وطبقه، جهت عضویت در تشکیلات خود و شرکت در مبارزه‌ی مقدس ملی دعوت می‌کند. درهای این فرقه برای کلیه‌ی مردم آذربایجان به جز دزدان و خائنین باز است. هر کس که شعار‌ها و مقاصد ما را قبول کند هر چه زودتر باید عضویت‌ سازمان فرقه را قبول کرده وبه صفوف پرچمداران آزادی آذربایجان و تمام ایران داخل شود.
شعارهای   ما از این قرار است:
۱- توأم با حفظ استقلال و تمامیت ایران، لازم است به مردم آذربایجان آزادی داخلی   و مختاریت مدنی داده شود تا بتوانند در پیشبرد فرهنگ خود و ترقی و آبادی آذربایجان با مرعی داشتن قوانین عادلانه‌ی کشور، سرنوشت خود را تعیین نمایند.
۲- در اجرای این منظور باید به زودی انجمن‌های ایالتی و ولایتی انتخاب شده و شروع به کار نمایند. این انجمن‌ها ضمن فعالیت در زمینه‌ی فرهنگی، بهداشتی واقتصادی به موجب قانون اساسی، عملکرد تمام مأمورین دولتی را بازرسی کرده و در تغییر و تبدیل آنها اظهار نظر خواهند کرد.
٣- در مدراس آذربایجان تا کلاس سوم ابتدایی تدریس فقط به زبان آذری خواهد بود و از آن به بعد زبان فارسی به عنوان زبان دولتی توأم با زبان آذری تدریس خواهد شد. تشکیل دانشگاه ملی ( دارلفنون ) در آذربایجان یکی از مقاصد اساسی فرقه‌ی دمکرات است.
۴- فرقه‌ی دمکرات آذربایجان درتوسعه‌ی صنایع و کارخانه‌ها به طورجدی خواهد کوشید و سعی خواهد کرد برا ی رفع بیکاری و توسعه‌‌ی صنایع دستی، وسایل لازم را فراهم نموده و توأم با تکمیل کارخانه‌های موجود، موسسات تولیدی جدیدی ایجاد نماید.
۵- فرقه‌ی دمکرات آذربایجان، توسعه‌ی تجارت را یکی از مسایل ضروری و جدی محسوب می دارد. مسدود بودن راه‌های تجارتی تا به امروز سبب ازبین رفتن ثروت عده‌ی کثیری ازدهقانان، به ویژه باغداران و خرده مالکین شده که منجربه فقرو فلاکت آنها گردیده است.
فرقه‌ی دمکرات آذربایجان برا ی جلوگیری از این وضع در نظر گرفته است که در بیدار کردن بازار و جستجوی راه‌های ترانزیتی که بتوان با استفاده از آنها کالاهای آذربایجان را صادر نمود و ازاتلاف ثروت ملی جلوگیری کرد، اقدام جدی نماید.
۶- یکی دیگر از مقاصد اصلی فرقه‌ی دمکرات، آباد ساختن شهرهای آذربایجان است. برای نیل به این مقصود سعی خواهد کرد که هر چه زودترقانون انجمن های شهر تغییر یافته و به اهالی شهر امکان داده شود که به طور مستقل در آباد سازی شهر خود کوشش‌های لازم را انجام و آن را به شکل معاصر و آبرومندی در آورند، به خصوص تأمین آب شهر تبریز یکی از مسائل بسیار فوری فرقه‌ی دمکرات است.
۷- موسسین فرقه‌ی دمکرات   آذربایجان به خوبی می دانند که نیروی مولد ثروت و قدرت اقتصادی کشور، بازوان توانای دهقانان است. در نتیجه این فرقه نمی تواند جنبشی را که در میان دهقانان به وجود آمده، نادیده بگیرد و به همین لحاظ فرقه سعی خواهد کرد برای تأمین نیازهای دهقانان گام ها ی اساسی بر دارد.
همچنین تعیین حدود ومشخص نمودن روابط بین اربابان و دهقانان و جلوگیری ازمالیات‌های غیرقانونی که توسط ارزیابان اختراع شده، یکی ازوظایف فرقه‌ی دمکرات است . فرقه سعی خواهد کرد، این مسئله به شکلی حل شود که هم دهقانان را ضی باشند و هم مالکین به آینده‌ی خود اطمینان نموده و با علاقه و رغبت در آباد سازی روستا، شهر و کشور خود کوشش نمایند.
زمین‌های بایر و زمین‌های متعلق به اربابانی که آذربایجان را ترک کرده و فراراختیار نموده اند و محصول دسترنج خلق آذربایجان را در تهران و سایر شهرها به مصرف می رسانند ، چنانچه به زودی مراجعت ننمایند، به نظر فرقه‌ی دمکرات باید بدون قید و شرط در اختیاردهقانان قرارگیرد. ما کسانی را که به‌ خاطر عیش و نوش، ثروت آذربایجان را به خارج می برند، آذربایجانی محسوب نمی‌کنیم؛ چنانچه آنها از بازگشت به آذربایجان خودداری نمایند، ما برای آنها درآذربایجان حقی قائل نیستیم. افزون براین، فرقه خواهد کوشید که به طور سهل و آسان، تا آنجا که می تواند بیشتر دهقانان را از نظر وسایل کشت و زرع تأمین نماید.
٨- یکی دیگراز وظایف مهم فرقه‌ی دمکرات مبارزه با بیکاری است. این خطراز هم اکنون خود را به صورت جدی نشان می دهد و این سیل در آینده روز به روز نیرومندترخواهد شد.
در این مورد از طرف دولت مرکزی و مأمورین محلی، کاری انجام نگرفته است. چنانچه کار بدین منوال ادامه یابد بیشتراهالی آذربایجان دچار فنا و نیستی خواهند شد. فرقه سعی خواهد کرد برای جلوگیری از این خطر تدابیرجدی اتخاذ کند. درحال حاضر تدابیری نظیر تأسیس کارخانه‌ها، توسعه‌ی تجارت، ایجاد موسسات زراعتی و اقدام به ایجاد راه آهن و راهسازی تا حدودی مفید واقع می شود.
۹- در قانون انتخابات، ستم بزرگی به مردم آذربایجان روا داشته اند. طبق اطلاعات دقیق دراین سرزمین بیش از چهار میلیون نفر آذربایجانی زندگی می کنند. به موجب همین قانون غیرعادلانه، به نمایندگان آذربایجان فقط بیست کرسی داده شده است و این به طورکلی تقسیم متناسبی نیست.
فرقه‌ی دموکرات خواهد کوشید که آذربایجان به تناسب جمعیت خود حق انتخاب نماینده داشته باشد که تقریبا معادل یک سوم نمایندگان مجلس شورا می شود.
فرقه‌ی دمکرات آذربایجان طرفدارآزادی مطلق انتخابات مجلس شورای ملی است. فرقه با دخالت ثروتمندان به طریق ارعاب و فریب در انتخابات مخالفت خواهد کرد. انتخابات باید به طورهمزمان در سرتاسر ایران شروع شده و به سرعت پایان پذیرد.
۱۰- فرقه‌ی دمکرات آذربایجان با اشخاص فاسد، مختلس و رشوه بگیری که در ادارات دولتی جای گرفته اند، مبارزه‌ی جدی به عمل خواهد آورد و ازمأمورین صالح و درستکار دولتی قدردانی خواهد کرد. به ویژه، فرقه کوشش خواهد کرد که معاش و شرایط زندگی مأمورین دولتی آنچنان اصلاح شود که بهانه‌ی دزدی و خیانت برای آنها باقی نماند و آنها بتوانند زندگی آبرومندی را برای خود به وجود آورند.
۱۱- فرقه‌ی دمکرات خواهد کوشید بیش از نصف مالیات‌هایی که از آذربایجان گرفته می شود صرف نیازهای خود آذربایجان شود ومالیات‌های غیرمستقیم به طور جدی کاهش یابد.
۱۲- فرقه‌ی دمکرات آذربایجان، طرفداردوستی با کلیه‌ی دولت‌های دمکرات به ویژه با متفقین است و برای حفظ و ادامه‌ی این دوستی کوشش خواهد کرد تا در مرکز وشهرستان‌ها دست عناصر خائنی را که می خواهند   دوستی بین ایران و دولت‌های دمکرات را برهم زنند از امور دولتی کوتاه نماید.
این است مقاصد اصلی بنیان‌گذاران فرقه‌ی دمکرات
امید ما براین است که هر آذربایجانی وطن پرست - خواه در داخل و خواه در خارج از آذربایجان - در راه رسیدن به این مقاصد مقدس با ما هم صدا و همراه بشود. طبیعی است که اگرانسان خانه‌ی خود را اصلاح نکند نمی تواند برای اصلاح محله، شهرو روستا و یا مملکت خود بکوشد. ما ابتدا ازآذربایجان که خانه‌ی ماست آغازمی کنیم و ایمان داریم که اصلاح و ترقی آذربایجان موجب ترقی ایران خواهد شد و بدینگونه میهن، از دست قلدرها و مرتجعین نجات خواهد یافت.
زنده باد آذربایجان دمکرات   -   زنده باد ایران مستقل و آزاد
زنده باد فرقه‌ی دمکرات آذربایجان ، مشعل دار حقیقی آزادی ایران و آذربایجان [۱٣]
 
ترکیب نیروی انسانی فرقه‌ی دمکرات

اعضای فعال فرقه‌ی دمکرات از سه گروه تشکیل می شد، یک گروه " شخصیت های ملی" از جمله علی شبستری، دکتر سلام اله جاوید، مشهدی جعفرکاویان، کبیری، رضا رسولی، غلامرضا الهامی، نظام الدوله رفیعی که بیشتر به دنبال آرمان آزادی و دمکراسی بودند و می خواستند تفاوت‌های قومی حفظ و فرهنگ هر قوم رشد طبیعی خود را سیر کند و آداب و رسوم یک قوم بر آداب و رسوم ونحوه‌ی زندگی قومی دیگردرمناسبات کشور تحمیل نگردد. گروه نخست را اغلب فئودال‌ها، خان‌ها و ثروتمندان تشکیل می داد. نزدیکی تعدادی ازآنها   به فرقه‌ی دمکرات به قصد حفظ ثروت و موقعیت و منافع فردی بود که به طورمصلحتی دوست و هوادران فرقه شده بودند و هر جا شرایطی پیش می آمد و یا موقعیتی فراهم می شد نسبت به فرقه کار شکنی می کردند. برخی از آنها در پشت پرده با مقامات حکومت تهران ارتباط داشتند و حتا به طورمخفیانه با سفارت انگلیس و آمریکا نیز مرتبط بودند و در ظاهر با شوروی مراوده و روابط نزدیک داشتند.
دسته‌ی دوم، مهاجران یا مهاجرنمایان بودند مانند بی ریا، پادگان، غلام یحیی، میررحیم ولایی، میرقاسم چشم آذر، تقی شاهین، جهانشاه لو، فریدون ابراهیمی و .....که تعدادشان زیاد بود و بیشتر اموراجرایی فرقه‌ی دمکرات را دراختیارداشتند. اینها فرصت طلبان و مقام پرستانی بودند که گمان می کردند بالاتر ازاستالین خدایی نیست، نه آرمانی داشتند و نه به ایدئولوژی مشخصی معتقد بودند، همه چیز برای آنها شوروی بود؛ با خود می اندیشیدند که اگر دولت شوروی خواست همین جا می مانیم و حکومت و فرمانروایی داریم، اگر شوروی نخواست و یا سیاست او اقتضا نکرد به آن سوی مرزمی رویم و به پاس خدمات گذشته‌ی خود، نان و نوایی خواهیم داشت.
کوچک‌ترین پیوندی میان آنها و کشورایران و یا آذربایجان وجود نداشت. آنها به معنای واقعی کلمه بی وطن بودند. درعمل نیز تا روزی که امکان داشت در آذربایجان ماندند و از قدرتی که شوروی به آنها داده بود سواستفاده کردند و بد نامی به بارآوردند و هنگامی که شرایط ناهمگون شد هر کدام توانستند به آن سوی مرزگریختند و آنها که نتوانستند به قدرمگس از خود مقاوت نشان ندادند. [۱۴]
گروه سوم را اعضای تشکیلات ایالتی آذربایجان واعضای شورای متحده مرکزی کارگران و زحمتکشان آذربایجان که مسئولیت آن با بی ریا بود، تشکیل می‌داد. آنها بنا به مصحلت و در واقع به دستوراتحاد جماهیر شوروی خود را منحل کرده و به فرقه‌ی دمکرات آذربایجان پیوسته بودند. این گروه با فعالین اجرایی فرقه‌ی دموکرات یعنی با گروه دوم در تضاد بودند و به طورمرتب بین آنها اختلاف بود. ایوانف می‌نویسد در ماه اکتبر ۱۹۴۵، کمیته‌ی ایالتی حزب توده‌ی ایران با ۴ هزارعضو خود به فرقه‌ی دمکرات آذربایجان پیوست. [۱۵]
پیشه‌وری، رهبر فرقه چندان موافقتی با این دسته نداشت زیرا هم حزب توده را قبول نداشت، هم با رهبران تشکیلات سابق ایالتی آذربایجان مانند آرداشز و طرفدارانش که بیشتر درآذربایجان جمع شده بودند، اختلاف داشت، در واقع آنها از داخل زندان اختلاف نظر داشتند.
این گروه به اندازه‌ی دوگروه دیگر طرفدار مسائل قومی نبودند و در واقع مشکلات را در کل ایران و درسطح کشورمیدیدند حضورشان در این جمعیت بیشتر برای این بود که شوروی خواسته بود.
خامه‌ای می‌نویسد: " این‌ها از قدیم همیشه حقوق بگیر حزب توده بودند و شغل و کار دیگری نداشتند. از این رو همیشه برای معیشت خود نیازمند فرقه بودند و ناچار نمی توانستند دم بزنند. این بود که خون می‌خوردند و خاموش بودند. من (خامه‌ای) در ضمن این سفر خود تنها با یکی از آنها یعنی داداش تقی‌زاده توانستم ملاقات کنم . ( لازم به ذکر است که خلیل ملکی در کتاب " خاطرات سیاسی" به جای داداش تقی‌زاده، می‌نویسد: داداش‌زاده) داداش، یکی از کمونیست‌های قدیمی و از چهره‌های جالب زندان بود.... وی پس از آزادی از زندان، یکی ازموسسان حزب توده و از بنیان گذران تشکیلات حزب در آذربایجان بود. پیش از تشکیل فرقه‌ی دمکرات اداره‌ی امورتشکیلات حزب را در مراغه بر عهده داشت. پیشه‌وری او را از مراغه به تبریز آورده و هرگونه مسئولیتی را از وی سلب کرده بودو فقط عضو ساده‌ی فرقه بود. حقوق بخور و نمیری به او می‌دادند و اتاق محقری در اختیار او گذاشته‌ بودند. در حقیقت او در این اتاق زندانی بود. وقتی در همان اتاق به دیدن او رفتم وضع او را به تمام معنا تاثرانگیز یافتم، تنها اثاثیه‌ی جالبی که در این اتاق دیده می‌شد و در حقیقت تنها دارایی او که از وی   نگرفته بودند   یک تفنگ برنو بود که لحظه‌ای آن را از خود جدا نمی‌کرد، مثل اینکه می‌ترسید آن را هم از وی بگیرند. در تمام مدتی که من در نزد او بودم این تفنگ را دردست داشت. چهره‌اش غمگین و صدایش گرفته و بغض‌آلود بود دیگراز رفتار و گفتار با صلابت و مردانه و روحیه‌ی شکست ناپذیری که داداش بیک در زندان داشت کمترین اثری برجای نمانده بود. با اینکه از ملاقات با من خوشحال به نظر می‌رسید اما اثری بر اندوه و ناراحتی عمیق او نداشت. به شدت از پیشه‌وری و حکومت او انتقاد می‌کرد و حتی دشنام‌های رکیک می‌داد. نسبت به همه‌ی رهبران حزب توده که شامل   خود من نیزمی‌شد بدبین بود و می گفت شما ما را تنها گذاشتید و به ما خیانت کردید... چند ماه بعد پیشه‌وری و رهبران فرقه، هنگام فراراز کشور، این بینوا را دست و پا بسته تحویل دولت دادند و آنها نیز پس از یک محاکمه صحرایی وی را محکوم به اعدام کردند و به دارآویختند. سرنوشت بسیاری دیگر از افراد این دسته یعنی کادرهای سابق حزب توده نیز بهتر از او نبود. شکیبا، این آموزگار ساده دل بشردوست را قطعه قطعه کردند، فرضی را با دشنه و چاقو سوراخ سوراخ ساختند، زوولون را پس از بریدن گوش و بینی و تجاوز به همسرش در حضور او سربریدند و جسدش را به دور شهر گرداندند. تنها دو سه نفر از اینها اجازه یافتند همراه رهبران فرقه و مهاجران به آن سوی مرز فرار کنند و جان خود رانجات دهند. [۱۶]
علاوه بر کمیته‌ی ایالتی حزب توده، شورای متحده‌ی‌ مرکزی کارگران و کشاورزان که زیر نظر بی ریا قرار داشت را باید در این گروه محسوب نمود اگرچه بی ریا وقتی به پیشه‌وری و فرقه‌ی دمکرات پیوست از پیشه‌وری هم فرقه‌ای تر شد ولی او یک استالینیست به تمام معنا بود.
خلیل ملکی در خاطرات خود می‌نویسد عکس بزرگی از استالین در دفتر شورای متحده مرکزی، بالای سر بی‌ریا نصب شده بود که سرانجام به زحمت پایین تر آورده شد و درکنار پنجره نصب گردید. بی‌ریا فرمانده‌ی بی‌سواد و مقتدر بلامنازع شورای متحده‌ی تبریز مانند همقطار ارشد خود روستا در تهران، استالینیست متعصبی بود. [۱۷]
با وجود این حزب توده دارای قوی‌ترین سازمان کارگری درآذربایجان بود. ملکی درجای دیگر دراین باره می‌نویسد: طبقه‌ی کارگر آذربایجان یکپارچه در اختیار ما بود. با همت غلام یحیی‌   دربخشی ازروستاهای آذربایجان، دهقانان به سوی حزب گرویده بودند و با تجدید سازمانی که به عمل آمده بود بنا بود غلام یحیی از مرکز تبریز تمام   روستاها را تجهیز کند و در سازمان دادن شهرستان تبریز نیز رفقا   را یاری دهد. [۱٨]
این بود اوضاع نیروی انسانی فرقه‌ی دمکرات آذربایجان، جا دارد درباره‌ی ارتش فرقه و حکومت آذربایجان نیز
اطلاعاتی داشته باشیم. زیرا ترکیب نیروهای ارتش آذربایجان در واقع تابعی از ترکیب نیروها در داخل کل فرقه بود و بیشترمشکلات و برخوردهای فکری موجود در فرقه را در دستگاه نظامی با برخوردهای نظامی انعکاس می‌داد.
به اظهارات تفرشیان که یکی از افسران   دوران حکومت پیشه‌وری در آذربایجان بود توجه کنید:
" نیروهای مسلح آذربایجان شکل‌های گوناگون داشت. افسران هم چهار نوع بودند. در زمان قیام عده‌ای از اعضای فرقه‌ی دمکرات یا رهبران اتحادیه‌های کارگری و دهقانی که با عده‌ای چریک زیر دست خود در قیام شرکت کرده بودند، درجه‌ی افسری داشتند که خودشان به خود داده بودند و سپس   این درجه ها از طرف فرقه تایید شده بود. آنها آموزش نظامی ندیده و در حقیقت در جریان حوادث، افسر شده بودند که موسوم به افسران فدایی بودند. عده‌ای دیگر از افسرها مسئولین حزبی بودند که به عنوان رهبرسیاسی یا مسئولان اداری به قسمت‌ها فرستاده شده بودند که فرقه به آنها درجه‌ی افسری داده بود. عده‌ای هم افسرانی بودند که دردانشکده‌ی تازه تاسیس فرقه آموزش دیده بودند. درست پس از قیام در آذربایجان، دانشکده‌ی افسری تاسیس شد. عده‌ای را پس از دوماه آموزش با درجه‌ی ستوان دوم یا ستوان سوم افسر کردند. عده‌ای هم ما بودیم که با درجه‌های خود از ارتش ایران آمده و به ارتش آذربایجان پیوسته بودیم. تعداد ما حدود هفتاد نفر بود که ستون فقرات ارتش را تشکیل می‌دادیم. به این ترتیب چهار نوع افسر درارتش آذربایجان خدمت می‌کرد که ضوابط استخدامی مشخصی نداشتند.
" افسران فدایی هیچ کس را قبول نداشتند و مدعی بودند که حکومت را به زور اسلحه گرفته‌اند و خود را مالک حکومت می دانستند و چون فکر می کردند درجه‌هایشان را در میان خون و انقلاب گرفته‌اند، در نتیجه از بقیه معتبرترند. ما خود را تحصیل کرده، آموزش دیده و در نتیجه خود را برای اداره‌ی قوای مسلح صالح‌تر از دیگران می‌دانستیم. این وضع نابسامان انضباط ارتش را به خطر می‌انداخت. فرقه‌ی دمکرات ما را به نام   افسران فارس ( فارس افسر لر) می‌شناختند، در واقع، یک درجه ترفیع داده بود که خود این مطلب هم اشکا‌لات تازه‌ای در میان خود افسران ایجاد کرد. زیرا افسرانی که از ارتش ایران جدا شده‌ بودند یک دست نبودند. عده‌ای در قیام خراسان شرکت کرده بودند. عده‌ای هم در لشگر قبلی آذربایجان خدمت کرده و بعد از تسلیم پادگان‌های آذربایجان به ارتش جدید پیوسته بودند. عده‌ای هم اصولا دید یا سابقه‌ی سیاسی نداشته یا از روی احساسات یا به علل شخصی در آذربایجان مانده بودند که بعضی از آنهاحتی وضع مشکوکی داشتند. حال با توجه به این ناهمگونی‌ها باید به این وضع سرو سامان داد.
سرانجام روزی همه‌ی ما را به باشگاه افسران دعوت کردند. در آنجا کنفرانسی با حضور آقایان پیشه‌وری، بی ریا و کاویان، وزیر جنگ تشکیل شد. جلسه با سخنرانی پیشه‌وری افتتاح شد. او پیشنهاد کرد که این   قضیه با نظر خود افسران و به شکل دمکراتیک حل شود. ولی کار به جنجال وفحاشی پیشه‌وری به یکی از افسران کشیده شد. در آن زمان ناآگاهانه یا از روی بدبینی، تبلیغات شدیدی علیه ما (فارس افسرلر) رواج داشت. درمواردی حتا به رفقای ما تیراندازی شد. سرگرد صفوت فرمانده‌ی وقت دانشکده‌ی افسری، در محل خدمت کشته شد. سرگرد خلعتبری فرمانده‌ی هنگ توپخانه را از پشت به گلوله بستند که خوشبختانه براثر ناشی‌گری و سراسیمگی ضارب و زیرکی خلعتبری همه‌ی تیرها به خطا رفت و فقط پایش کمی جراحت برداشت. به هرحال دریک چنین فضایی آن جلسه تشکیل شد و با شعارهای تهدید آمیز افسران فدایی خاتمه یافت. پس از آن، سرهنگ پناهیان که به جای آذر، رئیس ستاد ارتش آذربایجان بود پیشنهاد کرد که هماهنگ کردن افسران قوای انتظامی به کمیسیونی متشکل از چند افسر و چند عضو کمیته‌ی مرکزی فرقه واگذار شود که تصویب شد و به طورموقت اختلافات پایان یافت. این کمیسیون تصمیم‌های دیگری نیز در مورد اداره و ساز ، ا اندهی ارتش گرفت که دیگر مجال اجرا نیافت. [۱۹]  
همچنان که   در بخش های پیش گفته شد سندیکاهای کارگری و دهقانی در آذربایجان بسیار قوی بود. در سال ۱٣۲۴ رهبری بزرگترین سندیکای کارگران دراختیار محمد بی‌ریا بود او در جلسه‌ی موسس فرقه که در تاریخ   ۲۲ شهریورهمان سال تشکیل شد اعلام نمود که سندیکاهای کارگری آذربایجان رهبری فرقه‌ی دمکرات را می‌پذیرند.
کمی نگذشت که فرقه‌ی دمکرات تبدیل به یک سازمان عظیم توده‌ای گردید. فرقه‌ی دمکرات یک حزب نبود در واقع یک جبهه بود، جبهه‌ای که تمام طبقات‌ از جمله خان، دهقان، پولدار، کارگر، کارفرما، پ ی شه ور، ر و شنفکر و . . . را در خود جمع کرده بود. ب ه طور ی که روزنامه ‌ ی " آذربا ی جان " که در تبر ی ز انتشار م ی ی افت در ت ار ی خ ۲٣ ژانو ی ه سال ۱۹۴۶، ا طلاع داد که تا اواخر سال ۱۹۴۵ ، تعداد اعضا ی حزب دمکرات آذربا ی جان به   مرز ۷۵ هزار نفر رس ی ده است که متشکل از ۶ هزار نفر کارگر، ۵۶ هزار نفر دهقان، ۲ هزار نفر روشنفکر، ٣ هزار نفر پیشه ور و کاسب کار، ۲ هزار نفر بازرگان، پانصد نفر مالک و صد نفر روحان ی بودند. [۲۰]
 
ادا مه دا رد
 
فرهنگ قاسمی
ghassemi@cogefi.com
کارشناس دفتر فرانسوی کیفیت در مدیریت آموزشی
و عضو کمیته اجرائی فدراسیون اروپائی مدارس عالی
 
 ۱. اطلاعات شماره ۵۵۱۰   مورخ   ۱۵/۴/۱٣۲٣، نطق مصدق در مجلس شورای ملی به نقل از" گذشته چراغ راه اینده"، صفحه‌ ۲٣۶
۲. اطلاعات شماره ۵۵۱۰   مورخ   ۱۵/۴/۱٣۲٣، نطق مصدق در مجلس شورای ملی به نقل از" گذشته چراغ راه اینده"، صفحه‌ ۲۴۰ - ۲٣۶
٣. نطق دکتر کشاورز در جلسه‌ی مورخ   ۱۷/۱۱/۱٣۲٣ مجلس شورا، نقل از روزنامه‌ی " رهبر" شماره ۴٨۶، صفحه ۲۴۴
۴. نطق دکتر کشاورز در جلسه‌ی مورخ   ۱۷/۱۱/۱٣۲٣ مجلس شورا، نقل از روزنامه‌ی " رهبر" شماره ۴٨۶، صفحه ۲۴۶
۵. خامه‌‌ای، انور" خاطرات ..." جلد دوم، صفحه ۱۹۴، این داستان در خاطرات خلیل ملکی، صفحه ٣۹۰ و همچنین در" گذشته چراغ راه آینده"
۶. ما درباره‌ی مبارزات این فرد در نهضت دموکراتیک و آزادیخواهی و کارگری در این کتاب و به ویژه درجلد دوم نوشته‌ایم، پیشه‌وری           کمونیستی آزادیخواه بود که درمکتب مبارزه و عمل پرورش یافته بود. او پس از شکست نهضت آذربایجان در روسیه در تصادفی که توسط ماموران مخفی ک.ژ.ب. صحنه‌ سازی شده بود، کشته‌ شد. پیشه‌وری هرگز عضو حزب توده نشد.
۷. خامه‌‌ای، انور،" خاطرات ..." جلد دوم، صفحه ۱٨٨
٨. British Consul in tabriz , report of visit to mianeh, India office//L/P.&.S// ۲-٣۴/۲, “Iran Between tow Revolution” Ervand, Abrahamian ( princeton University press, new Jersey , ۱۹٨٣  
۹. ملکی، خلیل، " خاطرات سیاسی"، صفحه ٣۶۷-٣۶۶ ، انتشارات کوشش برای پیشبرد نهضت ملی ایران
۱۰. ملکی، خلیل، " خاطرات سیاسی"، صفحه ٣۶۷-٣۶۶ ، انتشارات کوشش برای پیشبرد نهضت ملی ایران
۱۱. کشاورز، فریدون، " من متهم می‌کنم کمیته مرکزی حزب توده را"، صفحه ۶٣- ۶۱
۱۲. خامه‌‌ای، انور،" خاطرات ..." جلد دوم، صفحه ۱٨٨
۱٣. قیزیل صحیفه‌لر (صفحات طلایی)، صفحه ۱۰- ۱، به نقل از " گذشته چراغ راه آینده"، صفحه ۲۵۴ - ۲۵۱
۱۴. خامه‌‌ای، انور،" خاطرات ..." جلد دوم، صفحه ۲۰۹ - ۲۰٨
۱۵. ایوانف، م.س، " تاریخ نوین ایران"، صفحه ۱۰٨
۱۶. خامه‌‌ای، انور،" خاطرات ..." جلد دوم، صفحه ۲۱۰ - ۲۰٨
۱۷. خلیل ملکی، " خاطرات سیاسی" با مقدمه‌ی همایون کاتوزیان، انتشارات کوشش برای پیشبرد نهضت ملی ایران اروپا، آذرماه ۱٣۶۰، برابر با دسامبر ۱۹٨، ص ٣۶۶ و ٣۶۷ در صفحه ٣٨۷ در همین مورد می‌نویسد علت پایین آوردن عکس استالین و نصب آن کنار پنجره سوگند به   ودکای روسی بود که بسیار مورد احترام بی‌ریا بود.
۱٨. خلیل ملکی، " خاطرات سیاسی "، صفحه ٣۷٣ و٣۷۴
۱۹. تفرشیان، " قیام افسران خراسان"   صفحه ۷۲-۷۰ وهمانجا صفحه ۲۱۲-۲۱۰
۲۰. ایوانف، م.س، " تاریخ نوین ایران"، صفحه ۱۰٨