با نابودی سمبل ها به کجا خواهیم رسید؟


ناصر مستشار



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱ شهريور ۱٣٨۶ -  ۲٣ اوت ۲۰۰۷


در همه عرصه ها به ملت عجیب وغریبی تبدیل شده ایم . همین دیروز مقاله محمد قوچانی را که در مذمت دکتر محمد مصدق نوشته بود می خواندم. مصدق را کرده است سمبل بدبختی ایران اما هنوز جرات ندارد کودتا گران را قهرمان بنامد.تلاش موذیانه وزیرکانه می شود تا مصدق را لج باز جلوه دهند وبرابر همین توطئه ناپیدا در صدد بر آمده اند تا لج بازی احمدی نژاد را با لجاجت دکتر محمد مصدق مقایسه نمایند!! اتهام مصدق این بود که صنعت نفت مملکت را که به ایران تعلق داشت را می خواست ملی کند اما احمدی نژادی دانش و صنعتی را می خواهد به زور ومخفیانه وگرانقیمت از خارج به ایران بیاورد که باعث جنگ و نابودی ایران هست.آیا این دو قابل مقایسه هستند؟کمی انصاف هم چیز خوبی هست!!احمدی نژاد هم برای آنکه نمایش خود را خواسته است بخوبی بازی کند ، تلاشهای غیر قانونی کسب سلاح اتمی خود را شبیه نهضت ملی شدن صنعت نفت دکتر مصدق جلوه می دهد. فرصت طلبانی که از مصدق متنفرند منتظر بهانه وسوژه می باشند تا اورا با بی آبروترین اشخاص مقایسه نمایند تا در این رهگذر صدمه ائی به محبوبیت مصدق زده باشند.همان مصدقی را که همه ملتها به او احترام می گذارند اما بخشی از روشنفکران مملکتش هنوز متاسفانه قدرش را نمی دانند و بطور شبانه و روزی در تلاش هستند تا با جمع آوری مدارک وادله علیه او مبارزه نمایند تا چهره او را نا پاک واهریمنی نشان دهند که می خواست ایران را به نابودی بکشاند.اما پس از گذشت بیست وپنج سال از سرنگونی او ،با مملکت داری غلط و پر اشتباه ،ایران وملت ما به عقب افتاده ترین اقشار ارتجاعی تحت نام انقلاب اسلامی تحویل داده شد و تا به امروز معلوم نیست کدام سرنوشت در انتظار ماست!!
از چنین جامعه روشنفکری ،طبیعی است که دولت پادگانی احمدی نژاد بیرون می آید.از همان روزی که حقیقت مرگ صمد بهرنگی کشف شد ،آهسته آهسته همه انگیزه ها به زیر سئوال رفتند. صمد به دست ساواک کشته نشد بلکه در رودخانه ارس خفه شده بود اما صمد بهرنگی بعنوان یک سمبل مبارزه که همواره در میان مردم به روشنگری وتحقیق می پرداخت را نباید فراموش می کردیم واز ارج گذاری به زحمات ومبارزه شبانه روزی اش را نباید به زیر سئوال می بردیم. درست آن بود که راه وروش صمد را پی می گرفتیم نه به فراموشی می سپردیم !!جان صمد را آبهای ارس از ما گرفت اما خاطره او را نباید به موج های خروشان وخش تاریخ سپرد.مشکل ما در این بود که به نویسنده ائی که شهید شده باشد ودر زندان بسر برده باشد بیشتر احترام می گذاشتیم نه به تحقیقاتش !!در حال حاضر که هم زندان رفتن وشهادت ومبارزه صادقانه زیر سئوال رفته است دیگر نمی توان از افتخارات ملی قهرمانان صحبتی به میان آورد.به ملتی تبدیل شده ایم که قهرمانان بسیاری را به عرش آسمان رهنمون کرده است اما در واپسین روزهای مبارزاتی که نیازمند به همان فدارکاریها وتلاش های همچون گذشته هستیم که با ایام کنونی مصادف شده است ،همه آنها را که روزگاری سمبل بوده اند را یک به یک به زیر می کشیم ودیگر روشنائی نیست که مارا بسوی خود بکشد. با این کارمان دیگر مبارزه کردن ارزشی نخواهد داشت.انگیزه ها را با دست خود خفه کرده ایم.آنهائی که به سمبل ها واسطوره ها بی احترامی میکنند،اما خود به انتظار د خالت نظامی بیگانگان نشسته اند تا مملکتشان آزاد شود واز دست خودشان کاری برنمی آید. به جای قدردانی از زحمات پیش کسوتان، به آنها توهین می شود و از آنها به نیکی یاد نمی شود.در عرصه سیاست نیز به دنبال پیامبر می گردیم وتنها به سیاستمداری احترام می گذاریم که همچون پیامبران پاک نیت و بی خطا باشند. بدون آنکه خود کار بهتری عرضه کرده باشیم به کارهای انجام شده دیگران بی اعتنائی می کنیم و با سبک سری به آنها می نگریم.پنجاه و اندی از واقعه کودتای بیست وهشت مردادگذشته است و هنوز کودتا را با حقانیت بسود کودتا گران تفسیر می نمائیم وحق را به چاله میدانی ها ئی همچون رمضان یخی،طیب ها،شعبان بی مخ ها وکاشانی ها می دهیم تا خود را ارضاء کرده باشیم. همینکه محمد رضا شاه پهلوی به شعبان بی مخ لقب " تاجبخش" می دهد، خود جای ننگ دارد. این بدان معنی است که شاه تمام تاج وتختش به چاقوکشی بنام شعبان بی مخ مدیون بوده است. پس فر ایزدی کجا بود.فر ایزدی هم که جایش را به حضرت ابوالفضل داده بود. وقتی پس از پنجاه واندی سال از شعبان بی مخ ها تقدیر شود وروشنفکران نیز بدان مهر تائید میزنند، معلوم هست که در ادامه وامتداد همچون تفکری و از این جامعه "رحیم صفوی" بیرون می آید که روز روشن فریاد می زند که (زبان می بریم و دیگراعمال زشت غیرانسانی را...... انجام می دهیم)!اگر جامعه فعال وکوشا به موقع دهان نا سزاگو را نبندد بلکه تقدیر نماید زورهمیشه در آن جامعه حرف آخر را خواهد زد.زور به تنهائی کاری را از پیش نمی برد بلکه نیرنگ وچاپلوسی نیز به کمک زور می آید.یکی را می شناسم که صبحانه را با مجاهد صرف می کرد واز مجاهدین دفاع می کرد ،ناهار را با سلطنت طلب نوش جان می کرد واز سلطنت جانانه دفاع می نمود، شام را با توده ایها میگساری می کرد م.ل دو آتشه می شد. آیا فکر می کنید با همچون افرادی می توانیم رژیم اسلامی از پای در بیاوریم>هرگز!!
( تاریخ معاصر ایران هنوز جای بسیار برای کند و کاو دارد، فارغ از آنکه ما آنچه را در ۲٨ مرداد ۱٣٣۲ گذشت چه بنامیم و ارزیابی مان از مصدق و شاه و یا خمینی چه باشد. محمد رضا شاه جان دو نفر را از زندان و مرگ نجات داد: مصدق و خمینی. از بازی روزگار هر دو نفر دو گرهگاه تاریخی در زندگی و دوران سلطنت شاه به وجود آوردند: ۲٨ مرداد ۱٣٣۲ و ۲۲ بهمن ۱٣۵۷. با این تفاوت که مصدق همواره برای نجات خود از زندان رضا شاه سپاسگزار شاه جوان بود و خمینی با کینه ای قبیله ای بازگشت تا انتقام بگیرد.)"" بخش وسیعی ازجامعه روشنفکری ایران کنونی اینک به تحلیل زیر که در بخش اظهار نظرهای سایت ایران گلوبال که بطور اتفاقی برخورد کردم رسیده است""
هنوز به این سئوال پاسخ داده نشده است ، که چرا مملکت باید زندانی سیاسی وتبعیدی داشته باشد که به موازات آن بخشودگی شاهانه ویا فقیهانه را نیز بدنبال داشته باشد.
چرا اصلا مصدق در دوره رضا شاه در زندان بسر برده است ،کنکاش نمی شود؟چرا خمینی در تبعید نجف در آب نمک خو ابانده می شود ، برایش پاسخی نیست؟
فاصله حسینه ارشاد که در سال ۱٣۴۷ خورشیدی اجازه تاسیس گرفته بود شاید تا کاخ نیاوران پنج کیلومتر هم نباشد.آن حسینه اجازه تاسیس می گیر د تا با کمونیست مبارزه شود اما همان حسینه باعث سرنگونی شاه می شود.این موضوع هنوز هم بررسی نشده است. در دوران شاه که حکومت به اصطلاح مذهبی نبود در وسط دانشگاه تهران بوسیله حسین نصر مسجد ساخته می شود اما دانشجو همان دانشگاه حق خواندن متون مارکسیستی را ندارد واگر میخواند سر از زندان وشکنجه در می آورد.در دوران حکومت اسلامی خواندن متون مارکسیستی ضد دین مجاز هست و اصلا باعث انقلاب کمونیستی هم نمی شود؟
همه این سمبل شکنی که به این وسعت آغاز شده است ملت مارا به پیروزی نمی رساند بلکه ملت ما را سر افکنده می نماید و وقتی یک ملت سر افکنده شد دیگر بدنبال مبارزه وکسب هویت وسعادت وآزادی ودمکراسی نخواهد رفت چرا که می بیند ،آنها که در گذشته مبارزه کرده اند به بدنامی یاد می شود دیگر چرا آنها به راه آنها بروند؟؟