"تواب" یا قربانی سیاسی؟
(درحاشیه شیوه برخورد به مارینا نعمت)


سعید کرامت


• بحت من در اینجا در مورد محتوای کتاب مورد اشاره نیست. بلکه بحث بر سرشیوه برخورد به یک زندانی سیاسی سابق و حقوق فردی او است. در این رابطه تلاش خواهم کرد که نشان دهم که این شیوه برخورد به خانم نعمت، برخوردی ناعادلانه و عاری از درک و احساس انسانی است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۴ شهريور ۱٣٨۶ -  ۲۶ اوت ۲۰۰۷


مدتی است که نوشتن کتاب خاطرات مارینا نعمت، زندانی سیاسی سابق، بحث هایی را بر انگیخته است که خواندن بعضی از آنها متحیر کننده است. ظاهرا بیشتر بحث برسر این است که گویا بخش عمده کتاب مذکور خلاف واقعیت است. اما، منقدین بجای تلاش برای توسل به استدلال و قانع کردن خواننده، و بازگو کردن واقعییات، ناشایست ترین اتهامات را به مارینا نسبت داده اند. "تواب"، "همکار جنایتکاران"، "عامل امپریالیسم"، "عامل رژیم" و.... تنها نمونه ای از واژههایی هستند که در مورد نامبرده بکار برده شده است. طنز تلخ اینجا است که عمده این مطالب یا توسط زندانیان سابق و یا کسانی که خود را کمونیست میدانند نوشته شده است.

بحت من در اینجا در مورد محتوای کتاب مورد اشاره نیست. بلکه بحث بر سرشیوه برخورد به یک زندانی سیاسی سابق و حقوق فردی او است. در این رابطه تلاش خواهم کرد که نشان دهم که این شیوه برخورد به خانم نعمت، برخوردی ناعادلانه و عاری از درک و احساس انسانی است.

فکر میکنم که کسی که از واژه "تواب" برای توصیف و یا بدنام کردن یک زندانی سیاسی سابق استفاده میکند، مفهوم و کاربرد این واژه را نفهمیده است. "تواب" یک واژه در فرهنگ و سنن اسلامی است. بنا به این سنت دینی، جمهوری اسلامی یک پروژه عظیم "تواب سازی"، که یکی از مخوفترین پروژه های زندانها بود، راه انداخت. هدف این پروژه خرد کردن شخصیت یک عده از زندانیان و در نتیجه، ایجاد تفرفه و بی اعتمادی در میان آنان، دامن زدن به فضای رعب و وحشت در زندان و جامعه و نهایتا پرورش انسانهای وفادار به حکومت بود. برای پیش بردن این پروژه قصی القلب ترین شکنجه گران، پیچیده ترین تجهیزات را بکار گرفتند و زندانی اسیر را مجبور میکردند که علیرغم میل باطنی خودش اظهارنظر و یا رفتار کند. کسی که در نتیجه فشار فیزیکی و روحی مجبور میشود که افق و آرمان خود را تقبیح کند تواب نیست بلکه قربانی است. چون با این کار آرمان و گذشته اش که نقش یک سرمایه معنوی برایش داشتند یک جا از دست میدهد و امید و ایمانی هم به روبه جلو در مقابل خودش نمی بیند. به همین دلیل عبارت "قربانی سیاسی" عبارتی مناسبتر برای اشاره به آن دسته از زندانیان سیاسی است که توان تحمل شکنجه و حشیانه را نداشت است.

منقدین مارینا بی توجه به فاکتورهایی که باعث قربانی شدن زندانی میشود-غیر مستقیم- این تصویر را میدهند که انگار قربانی سیاسی خودش داوطبانه به زندان مراجعه کرده و ضمن اظهار ندامت بجان سایر زندانیان افتاده است. در حالی که تصویر بسیار مخوفتر از این است. زندانی به محض دستگیری در قدم اول ارتباطش با هر چیزی که بوی زندگی میداد قطع میشد. خود این تنهایی یک وضعیت بسیار وحشتناکی را برای فرد اسیر ایجاد میکرد. در مراحل بعدی صحنه هولناکتر به آنها نشان میدادند. پس از اینکه رژیم زندانیان را مجبور به ندامت کرد، مارک "تواب" بر پیشانی آنها کوبید تا از یک سو فضا را علیه زندانیانی که مقاومت کرده بودند مسموم کند و آنها را در مقابل فرد قربانی قرار دهد. از سویی دیگر، این وضعیت شرایط بسیار سختی را برای قربانی سیاسی بوجود میاورد. زیرا فرد قربانی از سویی مجبور شده بود که همه آرمان، افتخارات و هویت سیاسی خود را لگد مال کند و در عین حال مجبور بود با بار سنگین شرم در کنار همبندهایش زندگی و همبندیها هم بی خبر از شرایط درونی و توان محدود وی، به مثابه شیئی نجس به او بنگرند. به این وسیله قربانی خود را ایزوله، بی ارزش و بی آینده می یافت و از هرجانبی خود را تحت فشار میدید. این وضعیت باعث شده که خیلی از آنها تعادل روانی خود را از دست بدهند.

انسان بایستی خود را در این شرایط گذاشته و تصور کند که اگر دست و پایش را ببنندند و پیچیده ترین شکنجه های جسمی و روحی بر او اعمال کنند چه عکس العملی نشان خواهد داد؟ تا کی مقاومت خواهد کرد؟ مگر چند درصد انسانها تحمل این بربریت را دارند؟ قطعا یک عده از زندانیان سیاسی مقاومت کردند. دستشان درد نکند اما بیاد داشته باشیم آنها قهرمان بودند. قدرت جسمی و روحی به اندازه کافی برای مقاومت در مقابل شکنجه داشته اند. اما همه نمی توانند قهرمان باشند. اگر اینطور باشد قهرمانی مفهوم خود را از دست میدهد. توان هر فردی در هر زمینه ای فرق میکند: و این توان ارادی کسب نمی شود. آیا یک دونده تیزپا، یک مشت زن زبر دست، و یا یک وزنه بردار توانا مجاز هست که دیگران را که فاقد توانایی مشابه هستند تحقیر کند؟ قطعا جواب منفی است. بنابراین از نظر اصولی کسی مجاز نیست که یک زندانی سیاسی را که توان تحمل شکنجه نداشته است تحقیر کند.

بکارگیری و اژه "تواب" نتنها درست نیست بلکه همان بار فرهنگی را دارد که جمهوری اسلامی مبلغ آن بوده است. حکومت اسلامی با بکار گیری این عبارت قصد داشت یک عده از زندانیان را تحقیر و ایزوله کرده و به فضای بی اعتمادی و خصومت در زندان دامن بزند. ما اگر وضعیت زندانیان را در متن شرایط و اوضاع و احوال ایجاد شده برایشان مورد بررسی قرار ندهیم و طوطی وار واژه "تواب" را تکرار کنیم دقیقان همان مسیری را در پیش خواهیم گرفت که جمهوری اسلامی میخواست.

ممکن است که گفته شود که بعضی از توابین کسان دیگری را لو داده اند و یا با پلیس همکاری کرده اند. حتی اگر اینطورهم باشد، مسئول صدرصد رفتارشان جمهوری اسلامی و زندانبانان آن رژیم است. عادلانه و انسانی نیست که یک انسان اسیر را که با فشار شوک الکتریکی و تهدید به اعدام مجبور به کاری کرده اند مجرم شناخت. بسیاری از این قربانیان علیرغم همکاریشان با جمهوری اسلامی بعدا اعدام شدند. بنظرم آنهایی که اعدام نشدند، زنده ماندنشان مدیون خدمت کردنشان به جمهوری اسلامی نیست بلکه رژیم دلایل مدارک کافی در رابطه با نقش سیاسی آنها نداشت و یا آنها را خطر برای خود نمی دید. پروژه تواب سیاسی یک دهه سیاه را در تاریخ ایران رقم زده است اما نتوانست هواداری را برای رژیم اسلامی از میان زندانیان تولید کند. خیلی از قربانیانی اکنون که آزادی خود را باز یافته اند درصف مبارزه با جمهوری اسلامی قرار گرفته اند.

اما بکارگیری عبارت "تواب" تنها ایراد منقدین مارینا نیست. بسیاری ازمنقدین مورد بحث خود اذعان میکنند که کتاب را نخوانده اند. اما تنها به شنیده ها بسنده کرده اند، و یکطرفه به قاضی رفته و درنتیجه نویسنده را "عامل امپریالیسم"، "همکار جنایتکاران رژیم" نامیده اند. اینها بحث سیاسی و یا تاریخی نیستند. اتهامات حقوقی هستند. برای یک فعال سیاسی و یا صاحب نظر اجتماعی کسرشأن است که به مخالفش اتهام حقوقی بزند. کسی که در رابطه با این اتهامات این همه سهل انگار است چگونه میتواند فرهنگ سیاسی خودش را با فرهنگی که هر حرکت مخالف خودش را به توطئه عوامل "اجانب و بیگانگان" نسبت میدهد، متمایز نشان کند؟

علاوه بر این، منقدین مورد بحث از عینک جهانسومی به قضیه آزادی بیان نگریسته اند. گفته میشود "مارینا حق ندارد تاریخ را وارونه جلوه دهد." یا "جمهوری اسلامی را جناح خوب و بد تقسیم کند." نمی دانم چه کسی جواز انحصاری تاریخ نویسی و تحلیل از جمهوری اسلامی به این دوستان داده است. هرگونه اظهار نظر در مورد وقایع تاریخی و هر گونه تحلیل در مورد جمهوری اسلامی، در چهارچوب حق ابراز نظر فردی می گنجد. دیگران ممکن است با آن موافق و یا مخالف باشند. در صورت مخالفت، هرکسی مجاز هست که با بیان و روایت خود به شیوه ای که درست میدانند به وقایع بپردازند. کسی نمی تواند چون از تحلیل فلانی خوشش نمی آید خواهان سلب آزادی بیان او بشود و یا با استفاده از ابیات و فرهنگ جمهوری اسلامی به او اتهام بزند.

در بیشتر جوامعه سرمایه داری غربی همین قربانیان سیاسی از خدمات روان درمانی و کمکهای دیگر برخوردار هستند. جامعه تلاش میکند با کم کردن درد آنها راه پیوستن مجددشان را به زندگی طبیعی هموار کند. اما متاسفانه بعضی از "پیشروان سیاسی" ما هنوز نمی توانند جایگاه متهم و قربانی را از هم تمیز دهند. در این مورد مشخص قدرت تشخیص این "پیشروان" بحدی نازل است که باعث شده که در ارکستری دم بگیرند که جمهوری اسلامی سالها برای سازمان دادن آن و جا انداختن ارزشها و اهدافش تلاش کرده است.

خلاصه کنم، تحقیر و ایزوله کرده قربانیان سیاسی از جامعه و ایجاد فشار روانی برای آنها از جمله اهداف جمهوری اسلامی طی پروژه تواب سازی اش بود. متاسفانه منقدین مارینا، علیرغم نیتشان، از همان حربه های ساخت و مورد استفاده جمهوری اسلامی استفاده کرده و همان اهدافی را میکوبند که زندانبانان مسئول کوبیدن آن بودند. در رابطه با آزادی بیان و حق ابراز وجود هم همان درک جهانسومی را دارند. با این تفاصیل، من در تعجب هستم که این دوستان که از درک این بدیهات عاجزهستند، در زندان و یا در طول فعالیت سیاسی شان به چه چیزی معترض بوده اند.

s.keramat@gmail.com