فرهنگ ممنوعیت در قلمرو سیاست و مدنیت


نیکروز اولاداعظمی


• این درست است که مردم از سیاست زده شده اند اما همزمان از مدنیت بدورند، ریشه این معضل تاریخی ناشی از عملکرد گروهای سیاسی نیست بلکه از درون همین مردم و رفتارهای اجتماعی آنها ناشی می گردد، ریشه آن از فرهنگ جامعه ای ست که سرنوشت خود را از قبل تعیین شده می داند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱٣ شهريور ۱٣٨۶ -  ۴ سپتامبر ۲۰۰۷


لابد همگان به خاطر داریم که در دوران پس از انقلاب سیاسی ۵۷ در قهوه خانه ها و مهمانسراها چنین نوشته شده بود که "بحث سیاسی ممنوع"، صرفنظر از برخی درگیریها که در خلال بحث های سیاسی پیش میامد که انگیزه همان ممنوعیت بود اما بواقع این موضوع با فرهنگ بی تفاوتی ایرانیها نسبت به سرنوشت خود رابطه تنگاتنگ دارد. فرهنگی که مستبدین و دیکتاتورها بطور همه جانبه از آن فیض برده و می برند، مسئله به همین جا ختم نمی شود، آنهایی که از کانال رسانه های گروهی رنگارنگ چنین بر طبل می کوبند که گویا ،مردم نسبت به سیاست و گروهای سیاسی خوش بین نیستند و یا اعتماد نمی کنند، باید توضیح دهند، پس چرا این مردم جهت شکل گیری جامعه مدنی که طبعأ خود می بایست سکاندار آن باشند و از آن طریق امورات خود را اداره کنند کمر همت نبسته و رویکرد نشان نمی دهند؟
جامعه سوئد را در نظر بگیریم که هر شهروند سوئدی با عضویت در انجمن ها فعالانه پیگیر مسایل خود است، اما تشکیل یک انجمن از سوی ایرانیان که حتی به قصد پیشبرد مسائل صنفی خود دائر کرده باشند مورد غضب چند جانبه بخشی دیگر از ایرانیان قرار گرفته و انواع بر چسبها را نثارشان میکنند. مگر نه اینکه ساخت جامعه مدنی ستون فقرات دموکراسی را تشکیل می دهد؟ کدامین عامل در ساخت مدنیت نقش ایفا میکند، گروهای سیاسی، مردم و یا هر دو؟
این درست است که مردم از سیاست زده شده اند اما همزمان از مدنیت بدورند، ریشه این معضل تاریخی ناشی از عملکرد گروهای سیاسی نیست بلکه از درون همین مردم و رفتارهای اجتماعی آنها ناشی می گردد، ریشه آن از فرهنگ جامعه ای ست که سرنوشت خود را از قبل تعیین شده می داند و حتی این پیام دینی "از تو حرکت از من برکت" را فقط برکتش را میخواهد.
این مسئله قویأ در فرهنگ ما ریشه دوانیده و نمی توان گفت که مردم فقط از سیاست و سیاست مداران خسته شده اند، بلکه مدنیت و کارکرد آن را نیز بر نمی تابند، از سوی دیگر بکارگیری شیوه پوپولیستی مبنی بر اینکه، "ما نوکر مردمیم"، "مردم همه چیز ما هستند"، و یا" مردم ولی نعمت ما هستند"، نه تنها راهکاری را نشان نمیدهد بلکه عمل "دوستی خاله خرسه" را نسبت به این مردم ادا می کند.
از رعایت حال مردم و احترام به آنها سخن می گویند که گویی از سوی سیاسی کارها و روشنفکرها از آنها دریغ شده است.
پرسش اینجاست که این چه احترام و رعایتی ست که از ناروشنی ضعف تاریخی مردم ایران برای استقرار آزادی و دموکراسی، سرمست است، و از شرط اول آزادی و دموکراسی که همانا پیوستن به فضای سیاسی و مدنی است، مردم را بر حذر می دارد.
خطاپذیر جلوه دادن سیاستمداران و روشنفکران و لغزش ناپذیر دیدن مردم، چشم پوشی از فقدان تشکل و تشکل پذیری که ریشه در مناسبات سنتی دست و پاگیر ایرانی دارد، بوده و در واقع خاک پاشیدن به چشم خود مردم است، زیرا ملتی تا نتواند رفتار و کردار تاریخی خود را به نقد کشد هرگز قادر نخواهد بود قدمی به جلو بردارد و ملتی که نظام باورمندی او دستخوش تغییر نگردد، قادر نمی شود قالب های دیگری از نظام ارزشی و سیاسی را به منصه ظهور رسانده و آنرا نهادینه نماید.
اگر انسان ایرانی بدلیل مسائل و مشکلات زیستی- معیشتی، بافت فرهنگی و اجتماعی و آداب و رسوم نتوانست بر سرنوشت دنیوی خود مسلط گردد، حکایت از عدم دانش و معرفت او نسبت به محیط پیرامون و مصائب آن دارد، او که به مسائل اخروی پایبند است، طبعأ نمی تواند با موجودی که سرنوشتش را تا ابد بر پیشانیش حکاکی کرده است در افتد، از اینرو با دیگر همنوع خود که به باور دینی از شیاطین هستند و از فرامین خداوندی سرپیچی میکنند،کج می افتد. این بهانه بسیار خوبی ست برای فرار از بی مسئولیتی فکری خود در قبال ناملایمات و صدمات وارده که در کردار و رفتار ایرانی جماعت بوضوح هویداست.
بی علاقگی مردم به مشارکت در سیاست و بی تفاوتی نسبت به شکل گیری جامعه مدنی (جامعه ای که بوسیله خود مردم برای پیشبرد آماج ها و آمال هایشان می بایست شکل گیرد) اینروزها برای برخی حجت شده تا علیه باصطلاح گناه کاران سیاسی در نزد مردم اعلام جرم نمایند (بماند از اینکه برخی ها مأمورند و معذور و زبان فرهنگی حاکمان واپسگرای جمهوری اسلامی را بیان می کنند)، این موعظه گران نصایح مردم نقش مردم را در شکست های وقایع مهم تاریخی نادیده انگاشته و خطاهای بعضی شخصیت ها و گروهای سیاسی را پررنگ نموده تا بدینوسیله سر نخ اصلی خطا کاری ها، بی تفاوتی و بی مسئولیتی ها که ریشه در فرهنگ عقب مانده این مردم دارد، گم گردد. جامعه ای که قرن های متمادی در فرهنگ استبدادی غوطه ور باشد، باورکردنی نیست که فقط چند روشنفکر و سیاسی کار مسبب آن بوده باشند هر چند که آنها نیز محصول همین جامعه اند و از این مناسبات متأثر بوده اند، اما آنهائیکه خواستند بگونه ای دیگر بیاندیشند و همچون قائم مقام فراهانی، امیرکبیر و مصدق راه اصلاحات را پیش گیرند، به مذاق این مردم خوش نیامد و تنها رهایشان کردند.
حالا گروهی که هویت مشخصی هم ندارند و با چرخش باد چرخش می کنند، بر این ضعف تلخ تاریخی انگشت گذاشته و مردم را بدلیل دوری از سیاست و مدنیت که هر دو شرط مهم آزادی و دموکراسی ست مورد ستایش قرار داده و به همان نسبت نکوهش رهروان این راه را در پیش گرفته اند. بی دلیل نیست که بسیاری بر روی خط رادیویی شان، جرئت اعلام موجودیت انجمنی را با افاده و تأکید به اینکه "ما به هیچ گروه سیاسی وابسته نیستیم" و یا "انجمن ما سیاسی نیست" عملأ از سیاست لولوخورخوره ای در نزد مردم درست کرده و بدینوسله مهر تأیید می نهند بر دلیل عقب ماندگی و بی تفاوتی ها که گریبان مردم را گرفته است.
چه کسی ست که نداند دلیل عقب ماندگی ها و شکست های تاریخی حرکت های سیاسی- اجتماعی در ایران را، چه کسی ست که نداند شرط اول حرکت به سوی آزادی و دموکراسی را، مگر غیر از این است که شرکت آگاهانه و فعال مردم در فضای سیاست و مدنیت قادر خواهد بود تا ارزشهای جدید را در قالب و قامت دموکراسی بعنوان عبور از مناسبات استبدادی نظام مند سازد؟ پس این آقایان "دایه مهربانتر از مادر" از این مردم چه می خواهند و یا بدنبال چه هستند که از صبح تا شب با بوق و کرنا بر بی باوری مردم نسبت به بدست گیری سرنوشت خود بدست خود می دمند و همچنان مردم را خفته می خواهند؟
برخی از اینها مأمورند و معذور و برخی دیگر نادان و جاهل، آنها که مأمورند به نادان اینگونه القاء می کنند که این گروها و احزاب سیاسی بین خود اتحاد ندارند و یا اینها فقط منافع گروهی خود را دنبال می کنند و وقیحانه تر از آن مسبب تیره روزی های مردم ایران را نه از رفتار متناقض خود مردم بلکه به عملکرد چند گروه سیاسی در برخی مقاطع بازگو کرده و آنها را از سیاست و مشارکت در مدنیت برای احقاق حقوق شهروندی خویش مأیوس می نمایند.
جنجال چنین بازار آشفته ای را می توان بعضأ از کانال برخی رسانه های گروهی در شهر استکهم شنید، اینها با روشهای مختلف برای سر کیسه کردن مردم و پر کردن جیب مبارک خود مردم را از جلب شدن به سیاست و فعالیت مدنی باز داشته و خود را قیم مردم وانمود می کنند و در عمل با تیشه زدن به ریشه آزادی و پروسه دموکراسی که از کانال پیوستن به حوزه سیاست و مدنیت می گذرد، شرایط طولانی تر شدن الگوی واپس مانده نظام بی کفایت سیاسی در ایران را، فراهم آورده، و سدی در برابر نهال در حال شکل گیری الگوی جدید زندگی اجتماعی و هنجاری ایجاد می کنند.
می گویند "سیاست سرنوشت محتوم همه ماست"، اما آنچه که باید بدان اضافه گردد اینست که مدنیت نیز سرنوشت محتوم ماست، چه دوست داشته باشیم و چه نداشته باشیم، منتها هر چه بی علاقگی نسبت بدانها طولانی تر شود به همان اندازه چشم انداز طولانی تری را باید برای آزادی و استقرار دموکراسی در نظر گرفت.
اگر خستگی و کدورتی در فضای سیاسی و مدنی ایرانیان احساس می شود و مردم خود را زخم خورده می بینند، باید آنرا محصول جامعه ای دانست که فرهنگ دینی در آن حرف اول و آخر را می گوید، و آلترناتیو فکری و اندیشه محلی از اِعراب ندارد، مردم به سنت ها و عادات کهنه گرفتارند، بزرگترین اتحادها و ائتلاف مابین گروهای سیاسی برای خواست مشترک سیاسی نمی تواند مردم را به حرکت در آورد مگر اینکه مردم به مظهری از مدنیت و مشارکت در سیاست را بعنوان وجه نخست تغییرات اساسی در جهت تحقق آزادی و دموکراسی، روی آورند، برای این منظور می بایست با فرهنگ دیرینه‍ی ممنوعیت در قلمرو سیاست و مدنیت در افتاد و مردم را از انفعال و پاسیویسم در این حوزه ها به مشارکت فعال برای تلاش و ثبیت حقوق شهروندی خود فراخواند.

در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را

استکهلم
نیکروز اولاد اعظمی
۰۷-۰۹-۰۴

niki_olad@hotmail.com