ارتداد، شمشیر دموکلوس


اکبر کرمی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۶ مرداد ۱٣٨۲ -  ۲٨ ژوئيه ۲۰۰٣


١) پس از دادگاه دکتر آغاجری یک بار دیگر، گفتگو و مجادله بر سر مفاهیم و مصادیق ارتداد بالا گرفت، جریان های راست سنتی مثل همیشه بر طبل خشونت کوبیدند و به دل گرمی از لایه های مذهبی و سنتی بی هیچ تردید و درنگی از اتهام ارتداد و مصداق تازه ی آن - به زعم آن ها – دفاع کردند و این در حالی بود که بشر پای به هزاره ی سوم گذاشته بود، از تابلوی سیاه انگیزاسیون و قتل های دهشتناک جوردانو برونوها فاصله گرفته بود، کالون به موزه ی موذی تاریخ پیوسته بود، حکم اعدام در قریب بر صد کشور دنیا لغو شده بود و گفتمان حقوق بشر به گفتمان مسلط دهکده ی جهانی تبدیل شده بود. این که محافظه کاران و لایه های راست سنتی به رویای شیرین گذشته فرو رفته بودند و سرو های بلند و سرهای سبز بسیاری را درو می کردند، خیلی دور از انتظار و عجیب نبود، اما این که هنوز برخی از اصلاح طلبان به ویژه برخی از جریان های مذهبی منتصب به جبهه ی اصلاحات و دمکراسی – با وجود مخالفت سرسختانه با اتهام ارتداد دکتر آغاجری – هم چنان از مفهوم و اتهام ارتداد به عنوان مفهوم و اتهامی معنادار و قابل دفاع، دفاع می کردند و هنوز برآن بودند، که این شمشیر کهنه و اره ی شکسته را تیز و برا نگهدارند، بسیار خطرناک و عجیب بود. به خصوص آن که از تابلو های وحشت بار دهه ی نخست انقلاب که توسط جریان های چپ مذهبی (که امروز در اردوگاه اصلاح طلبان قرار گرفته اند) تصویر شد، هنوز فاصله ی زیادی نگرفته بودیم و وجدان مان هنوز معذب و ناآرام بود. از این رو، بر این باورم که نقد انگاره های این دسته از اسلام گراها از تنقیه و نقد جریان های نخست اهمیت و ضرورت بیشتری دارد و اغماض از آن ها خطرات به مراتب بیشتری خواهد داشت، به هر حال شمشیرهای آخته روزی فرو خواهند آمد و خواب های آشفته روزی تعبیر خواهند شد.
۲) اینکه آدمیان هنوز بتوانند بپذیرند که می توان در شرایطی خاص هر چند بسیار محدود و استثنایی و با مجوز قانون به شکار انسان رفت، می توان حق حیات آدمیان را - که سنگ بنای سایر حقوق انسانی است - با دلایل و توجیهاتی نقض کرد، می توان انسانی (مجرمی) را - که در دقیق ترین و موشکافانه ترین مطالعات و تحقیقات رفتار گرایانه و فلسفی نشان داده شده است محصول و قربانی ناهنجاریهای ژنتیکی، خانوادگی، اجتماعی، فرهنگی و ... می باشد – دوباره قربانی کرد، و بدتر، سیاه تر، ظالمانه تر و دهشتناک تر آن که می توان انسانی را تنها به واسطه ی افکارش، یا بیان و بروز اندیشه هایش، یا تبلیغ باورهایش، یا تغییر اعتقاداتش اعدام کرد، بسیار بسیار نگران کننده و غم بار است. به باور من خطر آن چنان جدی است و فاجعه آن چنان بزرگ، که اندیشمندان، فعالان حقوق بشر و نواندیشان دینی می بایست بی هیچ درنگی همه ی توان مطالعاتی و اهتمام نظری خود را صرف الغای مجازات اعدام کنند.
۳) اگر ارتداد را - آن چنان که برخی از روشنفکران دینی معنا می کنند – برگشت از دین همراه با عناد و لجاجت معنا کنیم(۱)، در این صورت باید بپذیریم که یک فرد ممکن است، در عین پذیرش حقانیت یک عقیده، به واسطه ی منافع و هواهای نفسانی، حق را بپوشاند (کافر) یا با جحد و عناد بخواهد راهی را که آگاهانه انتخاب کرده است، برگردد. در صورت پذیرش این معنا با دو مشکل اساسی و جدی رو به رو خواهیم بود.
الف) این توضیح که کسی بخواهد آگاهانه و از روی عمد راهی را که آگاهانه انتخاب کرده و به حقانیت آن ایمان دارد، برگردد و نفی کند، یک پارادکس و باطل نما می باشد. در واقع نمی توان پذیرفت یک فرد در عین پذیرش و ایمان به حقانیت یک گزاره، در همان حال به عدم حقانیت آن نیز ایمان داشته باشد. حتی این نیز قابل قبول نمی تواند باشد که فردی در یک زمان، با مقدماتی به حقانیت یک گزاره ایمان داشته باشد، ولی در زمانی دیگر و با همان مقدمات به عدم حقانیت آن ایمان بورزد. در واقع طرح چنین دیدگاهی مستلزم آن است که پارامتری دیگر وارد معادله بشود، پارامتری مثل هوای و هوس.
به باور من، حتی وارد کردن یک پارامتر تازه نیز نمی تواند مدعیان دفاع از مفهوم ارتداد را راضی و خوشحال کرده و سستی استدلال آنان را بپوشاند. چرا که اولا" اگر فردی به واسطه ی منافع، مقاصد و هوای و هوس خویش بر خلاف باور و ایمان قلبی خود به حقانیت و یا عدم حقانیت موضوعی اشاره بکند، به دان معنا خواهد بود که آن فرد در حالی که در قلب و ضمیر خود به حقانیت موضوعی اعتقاد دارد، در ظاهر نشان می دهد که به آن موضوع ایمان ندارد. چنین تحلیلی – البته با اغماض - در واقع می تواند در توجیه مفهوم "کفر" بکار رود و نه مفهوم ارتداد. ثانیا" از آن جا که طرح چنین اتهامی - ارتداد و کفر- درونی و انفسی(۲ ) است، چه کسی و چگونه می تواند قضاوت کند، تصمیم بگیرد و ثابت کند که یک فرد، در حالی که حقانیت یک راه را پذیرفته، از آن بازگشته یا حقانیت آن را کتمان کرده است؟ در این صورت آیا مفهوم ارتداد مفهومی بی معنا، بی مورد و غیر قابل توجیه نخواهد بود؟
ب) آدمی مجموعه ای از اطلاعات است و در پذیرش یا عدم پذیرش اطلاعات تازه آزاد نیست؟ پذیرش یا عدم پذیرش اطلاعات به کمپلیانس (۳) و پذیرش آن مجموعه، که حاصل برآیند اطلاعات سازنده ی قبلی است، بستگی کامل دارد و این امری جبری و قهری است. برای روشن شدن هرچه بیشتر این موضوع لازم است به چند تعریف پایه ای اشاره داشته باشیم.
· اطلاعات: اطلاعات در واقع مفهومی است که به چینش ذرات بنیادین (ماده و انرژی) اشاره دارد.
· هر پدیده ای مجموعه ی از اطلاعات است (تئوری تعادلات سه جزیی: ماده، انرژی و اطلاعات).
· مجموعه های اطلاعاتی در گرفتن اطلاعات آزاد نیستند و پذیرش یا عدم پذیرش اطلاعات به کمپلیانس آن مجموعه بستگی دارد.
· هیچ حرکت و تغییری در یک مجموعه ی اطلاعات رخ نمی دهد مگر با تغییر اطلاعات.
مطابق آنچه گفته شد: آدمی مجموعه ای از اطلاعات (چینش خاصی از ماده و انرژی که برآمده از ژنوم یا محیط منحصر به فرد هر انسانی است) می باشد. آدمی در گرفتن اطلاعات آزاد نیست. هیچ تغییری در آدمی رخ نمی دهد، مگر به دنبال تغییر برآیند اطلاعات سازنده ی وی. بنابراین به نظر می رسد آدمی همان گونه که جی. اف. اسکینر بارها و بارها تاکید کرده است محصول تمام عیار محیط (در جامع ترین معنا) خویش است و کسی که رفتارهای نابهنجار نشان می دهد، چون همه ی ما در پی نشان دادن بهترین نوع سازگاری با محیط خویش است و به بیشترین سود و کمترین ضرر می اندیشد. «انسان رفتار خوب و بد (خواستههای خوب و بد) را به ارث نمیبرد و افراد پاک و شریر ـ هر دو ـ رفتار خود را در محیط میآموزند.»
۴) مفهوم ارتداد مفهومی ماقبل مدرن یا ماقبل علمی است که از پاداندیشه ی اختیار و ساده سازی و ساده انگاری حقیقت آب می خورد. در واقع پیچیدگی و چند بعدی بودن حقیقت، مفاهیمی چون هرمنوتیک، نسبی گرایی، پرسپکتیویسم، و تمامی عناصر دنیای مدرن و پست مدرن به صدایی بلند به مهتابی و عارضی بودن و انفسی گشتن حقیقت، نبودن یک جایگاه و پایگاه مناسب و غیر قابل نقد برای ادعای در دسترس بودن حقیقت اشاره دارند. در این جهان سیال، عارضی و پرآشوب، در این اقیانوس ناآرام و آنتروپیک و دانش بارور شده از سکوت، در این زمانه ی انفجار اطلاعات و پیشرفت های شگرف و خیره کننده در عرصه های مختلف علمی (روانشناسی، جامعه شناسی، سایبرناتیک، ارتباطات و بیولوژی و ژنتیک و...) درک مفهوم ارتداد - که از پایه ها و مایه های اصلی انسجام بخش تمامی ادیان کهن و از ابزارهای اساسی تبدیل برخی از کلید باورهای قوم و قبیله به تابو بوده اند - بسیار مشکل و غیر قابل فهم خواهد بود. روشنفکران مذهبی چنانچه بخواهند به هر دلیل ممکنی از حقانیت و اهمیت مفهوم ارتداد برای همه ی زمان ها - هر چند در زمینه بسیار محدود ی - دفاع کنند، می بایست بتوانند از تقدم عقیده بر جان دفاع کنند، که در اساس با اعلامیه جهانی حقوق بشر تعارض داشته و غیر قابل جمع می باشد. تقدم عقیده بر جان، کابوسی است که بشر پیش از پای نهادن به هزاره ی سوم، در کاخ ورسای از آن خداحافظی کرد.
۴) اگر بپذیریم - که باید بپذیریم - متون دینی در سطح فهم مردم زمان پیامبر سخن گفته اند و به لسان آن ها، پسندیده تر و عاقلانه تر آن است که بپذیریم مفهوم ارتداد، در این زمانه که حق خطا کردن و حق ناحق بودن - که به تعبیری عصاره ی اعلامیه ی جهانی حقوق بشر است - به حقوق اساسی و پایه ای بشر تبدیل شده اند ، دیگر مفهومی بی وجه و بلا موضوع و به تعبیری نسخ شده است. در این زمانه و در آستانه ی هزاره ی سوم، آنچه مایه قوام و پایه ی دوام دهکده ی جهانی است و به دنیای کوچک ما انسجام و ثبات می بخشد، مکانیزم ها و ابزار هایی نیستند که در دنیای کهن موثر و مهم بودند و به صلح، برادری و اتحاد قبایل و اقوام کمک می کردند. آن مکانیزم ها و آن ابزارها در دنیای عارضی قرن بیست و یکم، کارکردی متفاوت و مغایر و مخالف اهداف اولیه ی خود پیدا کرده اند، بنابر این می توان و باید با آغوش باز به استقبال انگاره ها و ایده های تازه تر و کارآمد تری چون اعلامیه ی جهانی حقوق بشر - که حداقل آزادی و برابری را برای تمامی انسان ها فارغ از هرگونه اما و اگر به رسمیت شناخته است – رفت و راه را برای در آغوش کشیدن برادری، صلح، امنیت و انسجامی دیگر گونه فراهم نمود.
۵) طرح پارامترهایی چون هوی و هوس در توضیح و توجیه جهد و عناد - که به باور برخی از نواندیشان دینی از ویژگی های الزامی ارتداد می باشد – به فرار از مشکل یا جا به جا کردن مشکل نزدیک تر است، تا استدلال در مورد ارتداد. آنچه در دنیای امروز به کاربرد اتهام ارتداد در قامت شمشیری دموکلوسی می انجامد، ادعا ها و انگاره هایی است - از سوی صاحبان اندیشه، نویسندگان، نخبگان و دگراندیشان – که با صدایی بلند و ایمانی راسخ نه تنها بر حقانیت خویش اصرار دارند، بلکه مدعی اند در عرصه ای برابر و عادلانه قادرند خطاهای مدعیان را بر آفتاب بیاندازند. در واقع به نظر می رسد، این نظریه پردازان در کسوت نواندیشی دینی، محل اصلی نزاع را فراموش کرده اند.
نواندیشان دینی به جای این همه چانه زدن های ذات گرایانه بر سر مفهوم ارتداد، خوب است یک بار برای همیشه اعلام کنند که نظرشان در مورد ماده ی ۱۸ اعلامیه ی جهانی حقوق بشر که مدعی است تمامی انسان ها حق آزادی فکر، وجدان و دین دارند، چیست؟ این حق با صراحت و روشنی در ماده ی ۱۸ شامل آزادی تغییر دین یا اعتقاد و همچنین شامل آزادی اظهار دین یا اعتقاد در تعالیم، مراسم، عبادات و شعایر - چه به تنهایی و چه به اتفاق دیگران و در جمع یا خلوت - است.
نواندیشان دینی به جای این همه قلم فرسایی بی حاصل در مورد مفهوم نسخ شده ی ارتداد و آسمون و ریسمون بافتن، خوب است یک بار و برای همیشه نظرشان را به روشنی در مورد ماده ی ۱۸ اعلامیه ی جهانی حقوق بشر بیان کنند و روشنفکران و دگراندیشان را از شر سلاخان اندیشه و شکارچیان انسان نجات دهند.
۱- محمد علی ایازی (از اعضای مجمع محققین و مدرسین حوزه ی علمیه ی قم)، چشم انداز ایران، شماره ی ۱۸.
۲- Subjective
٣- Compliance