زنجیر نور


پیرایه یغمایی


• در گوش خاک، دانه می خوانَد این ترانه:
«زندانی زمین باش، تا بر کشی زبانه!»

تن، پوستی به هسته ست، بیرون ِ در نشسته ست
بیرون ِ در چه داند، از جنب و جوش خانه؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۶ شهريور ۱٣٨۶ -  ۷ سپتامبر ۲۰۰۷


در گوش خاک، دانه می خوانَد این ترانه:
«زندانی زمین باش، تا بر کشی زبانه!»

تن، پوستی به هسته ست، بیرون ِ در نشسته ست
بیرون ِ در چه داند، از جنب و جوش خانه؟

این خانه در شتاب است، مهمان آفتاب است
تا پای رفتنش هست، باید شود روانه

پا را فشرده در خاک، سر را کشد به افلاک
از خود دوتا برآید، تا سوی آن یگانه

در راه هفت پرده، از ساقه، اسب کرده
از برگ برگ ِ خود زین، از باد تازیانه

رویانده است از تن، گردن فراز گردن
چالاک می نهد پای، بر پله ی جوانه

این راه، راه عشق است، راهی که نیست بن بست
من دانه و تو خورشید، عشق است در میانه

زنجیر نور نابی، مضمون آفتابی
می پویمت شب و روز، تا تاق بیکرانه

گر دانه ام از این دست، دام تو ام مراد است
دامی به قامت عشق، با وسعت زمانه ...

Pirayeh163@hotmail.com