برای هادی علوی


عبدالله په شیو - مترجم: حسن ایوبزاده


• تو در عصر کوتوله‌ها،
قامت بلند خویش را از کجا آورده‌ای؟
تو در عصر قحطی و شوربختی،
فصل سبز خویش را از کجا آورده‌ای؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۴ شهريور ۱٣٨۶ -  ۱۵ سپتامبر ۲۰۰۷


شعر از شاعر معاصر کورد - عبدالله په‌‌شێو و ترجمه‌ی شعر از: حسن ایوبزاده است و آنرا به پایمردی دو روزنامه‌نگار کورد عدنان حسن پور و هیوا بوتیمار تقدیم میکند.

برای هادی علوی#

تو در عصر کوتوله‌ها،
قامت بلند خویش را از کجا آورده‌ای؟
تو در عصر قحطی و شوربختی،
فصل سبز خویش را از کجا آورده‌ای؟
ز پژواک صدای
شمشیر و ... طنین صدای
طلای قریش
چگونه ناله و صدای هن هن علی را شنیدی؟
چگونه هیاهوی عایشه و حفصه مجال داد
شکایت ماریه قبطی را بشنوی؟


***

سده های ما، همه
شاخه‌ی درخت جاهلی اند:
کلیسا و مسجد،
شورا و پارلمان،
بارگاه و دیوان،
همگی بازار گرم عکازند،
نابغه ها نیز همان نوابغند،
خدایشان شکم ... نوه‌ گرازند،
از ینسو پائین تنه‌ی شاه غسانیه ‌را باد میزنند،
از آنسو زیر پای شاه منازره، سنگ گذرگاهند،
در مشرق زمین_ خورشید زیر_ پا
در مشرق زمین_
طهارت با خون و نفت
در مشرق زمین_،
عقد محلل، رشک و شپش،
در مشرق زمینی که
ناموس فراریست و
پناهنده‌ایست در میان تنبان:
در عجبم،
سرورم چگونه توانستی،
سکوت را بشکنی؟
چگونه جرات کردی،
کدورا* به زمین کوبی و
با صدای بلند اذان گوئی؟

***

ای مشرق زمین کوتوله‌‌ها،
این بلند قامت‌ بر تو مبارک باد،
ای عصر قحطی و شور بختی،
این فصل سبز بر تو مبارک باد!

۲/۱۲/۱۹۹۰
مسکو- ستاره منسکایا

---------------------------------------------------------
هادی علوی: اندیشمند عراقی و یکی از نویسندگان نادر عرب، در غم شهید کردن ' هه‌‌له‌بجه'' ملیت عربی خود را انکار کرد و استقلال کوردستان را حقی روا دانست.
عایشه: دختر ابوبکر، همسر محمد (د) حفصه: دختر عمر بن خطاب، همسر محمد (د). ماریه قبطی: برده دختری بود و،هدیه‌‌ای از مصر. محمد وی را به زنی گرفت.
عکاز: بازاری بود عربی، سکوئی داشت برای مسابقه شعر خوانی شاعران.
نابغه زبیانی: از شعرای عصر جاهلی عرب، مدیحه‌گوی شاهان منازره و غسانیه بود. آندو دشمنان همدیگر بودند. زبیانی کارش رفت و آمد نزد آن دو پادشاه بود . هرکدام که صله‌ای فزونتر از دیگری بوی میداد، او را میستود. او سمبل شاعران دون و سر در آخور بسیارانست.
کدو به زمین کوبیدن: اشاره است به اذان گفتن بلال حبشی بهنگام بودنش در مکه، قبل از مسلمان گشتن عمر بن خطاب. گویا بلال از ترس مکیها، کدوئی به‌ روی دهان میگذاشت و در اذان میگفت. پس از مسلمان شدن عمر بلال آزادانه اذان بگفت و کدوتنبل را کنار گذاشت.