در اسارت ایدئولوژی


محمدحسین یحیایی


• نظام های ایدئولوژیک به پیروان و مریدان خود آرمان و پنداری را نوید می دهد که به آن باور کنند و به درستی و یقینی آن ایمان آورند در نتیجه جزم اندیشی جای خرد ورزی را بگیرد و باب سئوال و جواب بگونه ای بسته شود که مرید بدون اندیشه به عواقب کار و عمل خود در راستای ایدئولوژی عمل کند و به درستی آن ایمان داشته باشد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۶ شهريور ۱٣٨۶ -  ۱۷ سپتامبر ۲۰۰۷


انقلاب صنعتی در اروپا فصل نوینی در تاریخ بشر گشود و در اندک مدتی همه علوم بویژه علوم انسانی را تحت تأثیر قرار داد. واژه های نوینی در ادبیات سیاسی و اجتماعی پیدا شد با آغاز پروسه انقلاب فرانسه با شتاب بیشتری گسترش یافت. واژه ایدئولوژی یا شناخت اندیشه برای نخستین بار در انقلاب فرانسه برای اندیشه شناسی و یا دانش ایده ها مطرح شد تا در راستای آموزش و رها شدن انسان از جهل و پیش داوری ها بکار رود. هدف آماده کردن ذهن انسان فرانسوی برای پذیرش عقل و خرد بود که بتواند در سایه آن جامعه فرانسه را عقل گرا و عمل گرا بار آورد. ناپلئون برای بهره برداری از آن نخست به دفاع از آن پرداخت، سپس از آن دوری جست به ایدئولوژی و ایدئولوگ تاخت و از آنها به بدی یاد کرد و گفت این واژه بدترین عنصر فکری انقلاب فرانسه است. از آن تاریخ به بعد این واژه این دوگانگی خود را حفظ کرد گاهی با بار مثبت مورد ستایش قرار گرفت، گاهی با بار منفی بعلت عملگرایی و کم توجهی به عقل گرایی مورد بی مهری قرار گرفت. به هر رو ایدئولوژی به مجموعه ای منسجم از افکار و اندیشه هایی اطلاق می شود که فرد، گروه و حزب سیاسی با برداشت های خود برای رسیدن به آرزوها و اهداف خود آن را بکار می برند، گاهی این افکار با تخیلات درهم می آمیزد و صحت و سقم آن مشخص نمی شود از آن رو شخص ایدئولوگ را خیال پرور با اندیشه های غیر واقعی می خوانند که برای رسیدن به اهداف خود خیال پردازی می کند و جامعه را به گمراهی می کشاند، در راستای منافع فردی، گروهی و حزبی عمل می کند به قدرت و حاکمیت مشروعیت می بخشد، از این رو با علم که واقعیت جهان را با توسل به تجربه، شناخت و عقل بررسی می کند همسویی ندارد.
نظریه پردازی در مورد انسان، جامعه و جهان، برنامه ریزی های سیاسی و اجتماعی، پیدا کردن هوادار تا رهبری جامعه را ایدئولوژی هدایت و سازمان دهی می کند. گروه های چپ و مارکسیسم در سال های نخست شکل گیری خود به ایدئولوژی بدبین بودند. مارکس جوان در دست نوشته های نخستین خود به آن می تاخت و از آن به زشتی یاد می کرد. در ایدئولوژی آلمانی آن را مفهومی زشت می نامید که آگاهی های دروغین را اشاعه می دهد و می گفت. ًایدئولوژی مجموعه ای از باور ها است که مردم خود را با آن فریب می دهندً ، از آن رو تصویر ایدئولوژی از جهان نادرست و غیر واقعی است. نمی توان واقعیت زندگی را با ایدئولوژی درک کرد. ایئولوژی اذهان را مخدوش، واقعیت را پنهان می کند که از اصالت تهی است زیرا با تغییر زندگی و شرایط آن رتگ می بازد و چهره عوض میکند. نگرش مارکس به مفهوم ایدئولوژی در سال های بعد تغییر یافت و آن را ابزاری برای انقلاب خواند. در این راستا به ایدئولوژی نگرش و مفهومی دیگر بخشید. ایدئولوژی را در بررسی طبقات ضروری خواند که می تواند با منافع طبقات و جهان بینی آنها ارتباط نزدیک داشته باشد. از آن تاریخ به بعد مارکسیست ها به ایدئولوژی که می تواند محتوی حقیقت باشد به دیده احترام نگریستند. در این راستا مارکسیست های قرن بیستم افکار و اندیشه های خود را ایدئولوژی مارکسیستی خواندند که ایدئولوژی طبقه کارگر را همراه با واقعیت انسان، جهان و تاریخ بیان می کند. احزاب چپ و کمونیست که در برخی از کشور ها قدرت سیاسی را در دست داشتند، مارکسیسم و لنینیسم را نمونه عالی و تکامل یافته ایئولوژی طبقه کارگر و اندیشمندان حزبی خود را ایدئولوگ، ایده شناس و اندیشه شناس خواندند. ایدئولوگ ها از جایگاه ویژه و امتیازات فراوانی برخوردار بودند، زیرا با اندیشه های خود زمینه انقلاب و دگرگونی های ساختاری را در جوامع فراهم می آوردند.
مارکسیسم ادیان از جمله اسلام را نوعی از ایدئولوژی می داند زیرا شیوه معیشت و زندگی را با قواعد و اندیشه های خود پیش بینی می کند و با گذشت زمان این شیوه زندگی تغییر می یابد، در جوامع طبقاتی، ایدئولوژی طبقاتی وجود خواهد داشت، با از بین رفتن طبقات ایدئولوژی هم از بین خواهد رفت. این نگرش مورد توافق همگان نیست، برخی بر این باورند که ایدئولوژی پدیده جامعه مدرن و صنعتی است و دین به دوران ماقبل تعلق دارد از آن رو دین خود ایدئولوژی نیست ولی می توان از آن بعنوان ابزار ایدئولوژیک برای رسیدن به هدف بهره برداری کرد. شاید از این رو باشد که برخی از اندیشه ورزان مذهبی به ایدئولوژیک کردن دین پرداختند تا از طریق انقلاب به قدرت سیاسی دست یابند. انقلاب خود پدیده نوینی است که با گسترش نظام سرمایه داری مطرح شده است. در سال های پیش از دوران سرمایه داری جنبش و شورش هایی رخ می داد که بیشتر خواهان تغییرات و اصلاحات بودند.
یکی از شخصیت های برجسته و اندیشه ورز اسلامی که خواهان انقلاب در ایران بود و در این راستا به ایدئولوژیک کردن اسلام تلاش می کرد علی شریعتی است که قرائت ایدئولوژیک از دین را در گفتار و نوشتار خود در هر فرصتی بیان می کرد. تلاش شریعتی بیشتر متوجه جوانان بود که بتواند شور و هیجان انقلابی را به آنان تزریق کند. در تعریف و شناخت ایدئولوژی از نظریه پردازان مارکسیست مدد می جست، در شناخت ایدئولوژی می گوید. ً ایدئولوژی، عقیده ای است که جهت اجتماعی، ملی و طبقاتی انسان را، و همچنین سیستم ارزشها، نظام اجتماعی، شکل زندگی و وضع ایده آل فرد و جامعه و حیات بشری را در همه ابعادش تفسیر می کند و به ًچگونه ای؟، چه می کنی؟، چه باید کرد؟ چه باید بود؟ ً پاسخ می دهد. (مجموعه آثار، ج ۱۶ ص ۲۹). شریعتی برای رسیدن به جامعه ایده آل و انسان ایده آل ایدئولوژی را در همه ابعاد زندگی انسان و جامعه نفوذ میدهد و مرتبط می سازد و می نویسد. ً بنظر من، بهترین تعریف از مذهب این است که مذهب یک ایدئولوژی است و بهترین تعریف برای ایدئولوژی اینکه، ایدئولوژی ادامه غریزه استً ( همان اثر ج ۲۷، ص ۱۴۰). شریعتی به انقلاب می اندیشد و ایدئولوژی را برای هموار کردن راه ضروری می داند و به خشونت انقلاب هم اشاره می کند، اسلام سنتی را ترسو، ضعیف و بی رمق می خواند که توانایی مبارزه با غرب را ندارد و از هجوم و حمله پرهیز می کند. در این راستا می نویسد. ً ایمان زائیده ایدئولوژی ارزش دارد نه ایمان ارثی یا تقلیدی... ظهور ایدئولوژی و انقلاب، همان دوره بعثت است. زمانیکه این ایدئولوژی و انقلاب، وارد تاریخ می شود، سنت تاریخی، فرهنگ، تمدن، غلوم و غیره به شکل ادامه آن انقلاب و ایدئولوژی، بوجود آمده، گسترش می یابد اما خود انقلاب یا ایدئولوژی، از بین می رودً . ( همان اثر، ج ۲۶، ص ۲۵۶)
شریعتی در همه دوران به انقلاب می اندیشد و ایدئولوژی را یگانه راه برای رسیدن به مقصود بزرگ می شمارد و انحراف از آن را برنمی تابد و همه چیز را در خدمت انقلاب و ایدئولوژی می خواهد و می نویسد. ً انقلاب بر اساس ایدئولوژی بوجود می اید، ولی بعد انقلاب منحط و منجمد می شود و به صورت فرهنگ و تمدن در می اید. نباید گذاشت که یک انقلاب فکری تبدیل به یک تمدن و نظام علمی شود، بلکه باید همواره نظام علمی و تمدن را همچون ابزار هایی برای ایدئولوژی استخدام کرد و این دو منحنی را روی یک خط انداخت. ( همان اثر، ج ۱۶، ص ٣۵٨) در این جا شریعتی به تداوم انقلاب می اندیشد که برخی از چپ ها با نام انقلاب در انقلاب به آن باور داشتند. ایدئولوژی با این پیکار مداوم همخوانی دارد از آن رو متناسب با استقرار و سازندگی نیست. این یکی از ویژه گی های بارز ایدئولوژی است که دشمن سازی و دشمن کوبی راه می اندازد. جوامع ایدئولوژیک صرفنظر از نام و نشانشان ویژه گی های یگانه فراوانی دارند. در همه آنها فرد تابع رهبری، ذوب در ایدئولوژی رسمی، جمع گرا، باورمند به نابودی فرد در مقابل جمع، مخالف با مدرنیته و تسلیم به قدرت دولت و پیشوا است از آن رو به مظهر قدرت، درایت، حقانیت، عظمت و توانایی های بی کران پیشوا باور دارد. رهبر را بی نظیر خطاناپذیر و عدالت محور می خواند. سرشت رژیم های ایدئولوژیک بویژه از نوع دینی آن دیکتاتوری، استبدادی و ایجاد رعب و وحشت و جامعه خفقان زده است. در این جوامع دمکراسی، لیبرالیسم و آزادی های فردی به شدت نکوهش و زشت جلوه می دهد، زیرا تبلیغات رسمی بر این اساس شکل می گیرد. رئیس جمهور اسلامی ایران در بیست و هفتمین سفر استانی خود به استان فارس در جمع علما و روحانیون استان گفت...ً درس خوانده های آمریکا و انگلیس دوای درد ما نیستند. نمی توان جز مبتنی بر احکام اسلامی حرکت و نوری را مشاهده کرد. من در اینجا از غلما و مدارس علمیه دعوت می کنم که در این باره تحقیق کنند و دولت از اندیشه ها و الگوی آنها در این زمینه استفاده می کند...امروز به خاطر عملکرد این قدرت های زورگو در عرصه جهانی اگر راجع به دمکراسی حرف بزنیم مردم حالت تهوع می گیرند. ً بنابرین در جوامع ایدئولوژیک عشق به پیشوا و نظام از یک سو و خشم و نفرت به دشمن فرضی و یا ساختگی تبلیغ می شود و دست آورد های بشر در راستای دمکراسی که حاصل مبارزه انسان با خودکامگی است تحقیر می شود. رزیم های فاشیستی که بر اساس ایدئولوژی فاشیسم شکل می گیرند عشق و نفرت را بیشتر از رژیم های همگون خود تبلیغ می کنند. یکی دیگر از آفات اینگونه رژیم ها خود بزرگ بینی، ایجاد توهم و قدرت مطلق خواندن خود و تحقیر همزمان دیگران است که گاهی افراد ساده دل به آن باور می کنند و خود را تأثیر گذار در همه مسائل جهان می دانند. از این رو در این جوامع عقل و خرد جایگاهی ندارد و در مقابل ایدئولوژی رنگ می بازد. زیرا جامعه بگونه ای سازمان دهی می شود که گویا انسان نیازمند اندیشیدن نیست و ایدئولوژی بجای آنها می اندیشد و همه نیاز های ذهنی، فکری و مادی جامعه را برآورده می کند. این روش تقلید، چابلوسی، تملق، ستایشگری و مرید سازی را در جامعه گسترش می دهد و به افت فرهنگی، پژوهشی، اندیشه ورزی و عفل گرایی می انجامد. در این جوامع سخن و حرف پیشوا از قانون برتر است نمونه های بارز آن را در سال های گذشته در میهنمان مشاهده کردیم. حکم حکومتی، سند چشم انداز، اصل چهل و چهار و برخی دیگر از احکام در این راستا است.
نظام های ایدئولوژیک به پیروان و مریدان خود آرمان و پنداری را نوید می دهد که به آن باور کنند و به درستی و یقینی آن ایمان آورند در نتیجه جزم اندیشی جای خرد ورزی را بگیرد و باب سئوال و جواب بگونه ای بسته شود که مرید بدون اندیشه به عواقب کار و عمل خود در راستای ایدئولوژی عمل کند و به درستی آن ایمان داشته باشد. سئوال کردن از ایدئولوژی را به نادانی خود نسبت دهد که خود گناه نابخشودنی است. در این راستا در جوامع ایدئولوژیک گروه هایی به تفسیر گفتار رهبر و پیشوا می پردازند و می گویند انسان ها توانایی و درک مفاهبم سخن و گفتار رهبر را ندارند، گروهی باید به آنان یاری رسانند تا گفتار پیشوا را بفهمند. از این رو سئوال از ایدئولوژی و رهبری جایز نیست و هر آنکه او می گوید درست است فقط باید چشم بصیرت و پایبندی به اصول قوی و محکم باشد. بنابرین انسان در خدمت ایدئولوژی است و باید برای پیشبرد آن از جان و دل مایه بگذارد و اگر ضرورت باشد جان خود را فدای ایدئولوژی و پیشوا کند. در نظام های ایدئولوژیک هدف مقدس است و برای رسیدن به آن میتوان از همه ابزار بهره جست، راهیان نظام از خشونت و جنایت نیز فرو گذاری نمی کنند. جمله مشهور، هدف وسیله را توجیه می کند در این راستا است. این نظام ها به همه حوادث درونی و پیرامونی خود از دریچه ایدئولوژی می نگرد و ارزش یابی می کند، از آن رو غیرخودی قبول ندارد، کوچکترین انتقاد را کژ فهمی و توطئه می نامند، مسیر تاریخ رو به پیش را با خود همسو می خوانند تا خود را محق نشان دهند، جوامع غیر ایدئولوژیک را غیر اخلاقی، منحط و رو به زوال نشان می دهند که در آینده نزدیک نابود خواهند شد.
مارکس بر این باور بود که نظام های ایدئولوژیک تغییر پذیر، اصلاح پذیر و یا تکامل پذیرنیستند، از آن رو با نظام سرمایه داری و ایدئولوژی حاکم بر آن بگونه ای مبارزه می کرد که آنهارا در هم بشکند و سوسیالیسم را جایگزین سازد، در جواب افرادی که می گفتند، این همه ویرانگری ضرورت ندارد، می گفت، باید با انقلاب سرمایه داری را نابود کرد، اصلاح کاپیتالیسم اعدام اوست، ایدئولوژی اصلاح و تغییر را بر نمی تابد و با هر گونه نو آوری به شدت مبارزه می کند. فرو پاشی اتحاد شوروی و دیگر کشور های سوسیالیستی که با اصلاحاتی آغاز شده بود به سرعت و شتاب غیر قابل تصوری پیش رفت تا جائیکه حیرت آغاز گران خود را نیز برانگیخت. نظام قدرتمند و ایدئولوژیک اتحاد شوروی و دیگر کشور های همسو در هم شکست. بنابرین اصلاحات در نظام های ایدئولوژیک قابل تصور و کار آمد نیست.
انقلاب ۱٣۵۷ که با شرکت توده های مردمی برای رسیدن به آزادی و دمکراسی تحقق یافت در مدت کوتاهی توسط روحانیت در مسیر دیگری افتاد و از اهداف نخستین خود دور شد. روحانیت با بسیج توده ها و عملکردهای پوپولیستی خود نظام و حکومت نوین را قبضه کرد و به کنترل خود در آورد. دادگاه های انقلاب، کمیته ها، سپاه پاسداران، ارگان و نهاد های جدید به یاری روحانیت شکل گرفت، در مدت کوتاهی گرایش های لیبرالی و نهاد های دیگر انقلابی را گاهی با سیاست و گاهی با خشونت از میدان دورکرد.در این راستا قانون اساسی جمهوری اسلامی با دخالت مستقیم روحانیت تهیه شد و امتیاز روحانیت در آن برجسته تر و شاخص تر شد.
ایدئولوژی جمهوری اسلامی، سنت اسلامی است که منشأ همه ارزش ها است. حقوق، سیاست، اقتصاد و هر تکلیف دیگری درچارچوب سنت اسلامی پذیرفته می شود که از سوی فقها تفسیر شود، هیچ اندیشه و برنامه ای خارج از سنت اسلامی ارزش ندارد. هدف نهایی سنت اسلامی است که شیوه زندگی فردی و اجتماعی را تعیین می کند. روحانیت امتیاز حکومتی دارند، فقها نیز بعنوان نمایندگان امامان شیعه حق انحصاری دارند. مخالفت با حکومت اسلامی مخالفت با احکام اسلامی محسوب می شود. در نتیجه روحانیون نمایندگان و پاسداران و مفسرین اصلی سنت اسلامی هستند و اقتدار سنت اسلامی منوط به اقتدارسایسی روحانیون و علمای دین است.(حسین بشیریه، دیباچه ای برجامعه شناسی سیاسی ایران، ص ۵۰)
در نظام جمهوری اسلامی فرد هویت و آزادی خود را در متن سنت اسلامی پیدا می کند که توسط روحانیت تعیین و تفسیر می شود، شخص هیچگونه اراده ای بر سرنوشت خود خارج از آن را ندارد. در متن و مقدمه قانون اساسی جمهوری آمده است.ً صالحان عهده دار حکومت و اداره مملکت می گردند... قانون گذاری بر مدار قرآن و سنت جریان می یابد... هدف از حکومت رشد دادن انسان در حرکت به سوی نظام الهی است...ً در متن واصول قانون اساسی این گفتار به دفعات تکرار می شود. این قانون اساسی که متنی ایدئولوژیک است جامعه را بسوی استبداد می کشد که در آن استبداد قانونی می شود. با این قانون اساسی آرزوهای دیرینه اندیشه ورزان اسلامی که خواهان مبارزه با غرب و فرهنگ تهاجمی آن بودند بر آورده شد. نظام ایدئولوژیک بر جامعه حاکم گردید. خواسته احمد فردید، جلال آل احمد، احسان نراقی، داریوش شایگان، رضا داوری اردکانی و علی شریعتی بر آورده شد. همه این گروه و اندیشه ورزان مذهبی دیگرهمرا با گروهی از روحانیت با غرب و نوآوری های غرب در ستیز بودند ولی مخالفت آنها اندازه ها و شکل های گوناگون داشت. رضا داوری اردکانی در مخالفت با غرب می نویسد. ً ... اگر علم، تکنیک و ترقی غرب مخالف اسلام و انقلاب اسلامی و مانع برقراری اسلام باشد ما با آن مخالفیم... انقلاب اسلامی ما نشانه پایان تاریخ غرب و آغاز عهد دیگری در سایه و پناه لطف حق است. اگر این سایه بر سر بشر نباشد، کارش به تباهی و. تبهکاری می کشد. ( رضا داوری اردکانی، انقلاب اسلامی، وضع کنونی عالم، ص ۱۴۴) این اندیشه ورزان دینی و مذهبی با مدرنیته و دمکراسی هم در ستیز بودند، زیرا آن را با جامعه ایدئولوژیک خود که در آرزوی آن بودند، همسو نمی دیدند. مخالفت آنان با غرب، دمکراسی و مدرنیته همسان نبود. شریعتی به شدت با دمکراسی مخالفت می کرد و در پی دین و جامعه ایدئولوژیک بود که بتواند با برانگیختن ایمان و خشم زمینه انقلاب را فراهم آورد. هر چند خود شاهد انقلاب و پی آمد های آن نبود ولی نظام دلخواه خود را در کتاب ً امت و امامتً به زبان آورده بود. رهبر کاریزماتیک را در مقام امام نه منصوب و نه منتخب می دید، امامت را یک حق ذاتی و ناشی از شخصیت خود امام میدانست، بر خلاف حکومت های دمکراتیک، در نظام مبتنی بر امامت مردم رهبرانشان را انتخاب نمی کنند، آنها صرفأ رهبران خود را تشخیص می دهند ً . اینگونه گفتار و اندیشه ها در سال های اخیر فزونی گرفته و دامنه آن هر روز گسترده تر می شود. از این رو فضای سیاسی جامعه بسته تر و فعالیت سیاسی در آن محدود تر می شود، زیرا ایدئولوژی حاکم بر جامعه از هر گونه فعالیتی پیش گیری می کند. گروه ها، نهادها و نیرو های نظامی و امنیتی را در خدمت حاکمیت و ایدئولوژی رسمی آن سازمان دهی می کند. نظام سیاسی حاکم بر جامعه از چند گانگی و اندیشه های گوناگون هراس دارد. این خود یکی از موانع جدی و اساسی رشد و توسعه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جوامع ایدئولوژیک است.
نگاه ایدئولوژیک به همه جنبش ها، عملکرد ها و فعالیت های اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی جامعه را با بن بست روبرو می کند. تلاش اصلاح طلبان و گاهی دلسوزان رژیم هم بجایی نمی رسد. نگاه به اندیشمندان، روشنفکران، مطبوعات و احزاب و گروه های دگر اندیش و در برخی موارد خودی با شک و تردید همراه است. زیرا نظام تنها به پایداری خود می اندیشد و هرگونه تلاش در همه حوزه ها را مخرب می خواند. اعتناعی به هشدار کارشناسان نمی کند و گفتار و هشدار آنها را به باد تمسخر می گیرد. خود را نه در خدمت مردم بلکه در خدمت باورها و اندیشه های ایدئولوژیک قرار می دهد. از این رودر حل مسائل و بحران های درونی با شکست روبرو شده به فرافکنی و دشمن تراشی روی می آورد. رژیم های ایدئولوژیک در نهایت اسیر اندیشه و پندارهای خود ساخته می شود و خود به یکی از موانع رشد طبیعی جامعه شده با هر گونه نو آوری به ستیز بر می خیزد. در اینگونه رژیم ها فساد اداری، اجتماعی و اقتصادی گسترش می یابد. مولدین ثروت، صاحبان سرمایه، کار آفرینان جامعه و تلاش ورزان در اینگونه عرصه ها به فساد اقتصادی و گاهی اخلاقی متهم شده عملکرد آنها مورد سوء ظن قرار می گیرد. دولت و دستگاه های وابسته به آن در پشت شعار های پوپولیستی، عدالت جویی و عدالت محوری پنهان می شود ولی با هرگونه جنبش گارگری و عدالت خواهی اجتماعی به شدت برخورد می کند. بنابرین برای آزاد شدن همه نیرو های اجتماعی در راستای سازندگی و پیشرفت همه جانبه و بهره گیری از همه ظرفیت ها، باید از یکسویه نگری، تحمیل اندیشه، بکارگیری خشونت و زورگویی پیشگیری شود، تنوع افکار و اندیشه ها در جامعه چند فرهنگی ایران گسترش یابد. راه سعادت و خوشبختی جامعه با قالب سازی، یکسان سازی، بنده سازی و برده پروری هموار نخواهد شد، آزادی بازهم آزادی در اندیشه و عمل و عقل گرایی در رفتار یگانه راه مطمئن و آینده ساز انسان و جامعه است و این روش با مطلق سازی ایدئولوژی همخوانی و هم سویی ندارد...

سوئد