انگار کسی در خانه بود
گزارش به ملت ایران (۶)


اکبر کرمی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۴ اسفند ۱٣٨۲ -  ۱۴ مارس ۲۰۰۴


دیدن پارلمان دانمارک و نیز قصر ملکه برای من بسیار دل انگیز و تاثیر گذار بود. در بلندای قصر پرچمی در اهتزاز بود و می گفتند این بدان معناست که ملکه در خانه است. نگهبانان قصر با لباس ها و یونی فرم های سنتی همچنان مثل قرون گذشته در کنار درهای متعدد قصر که به میدان بزرگی باز می شدند، قرار داشتند و تشریفات تعویض نگهبان ها همچنان در ساعت مقرر انجام می گرفت. دیدن آن تشریفات، آن لباس ها و آن سربازهای جوان که با لبخندهای مهربان خود دعوت بازدیدکنندگان را برای گرفتن عکس های یادگاری پاسخ می گفتند، بسیار قابل توجه بود. هیچ کس به مردم دور باش و کور باش نمی گفت. باور کنید هیچ کس ما را یا دیگران را برای حضور در کنار قصر ملکه ی دانمارک و حتی پارلمان دانمارک مورد تفتیش، بازدید و سئوال جواب قرار نداد.
۲۳ ژانویه از وقتی که هواپیما از استانبول به شدت سرد و برفی به سمت کپنهاگ به پرواز درآمد، تا زمانی که از آمستردام به سمت تهران باز می گشتم، در تمام لحظات و در تمام مسیر، در این فکر بودم که اگر بخواهم مهمترین وجه ممیز جامعه اروپا را با کشور خود درک کنم به چه چیزی باید چنگ ببرم و به چه نکته ای باید انگشت بگذارم. بسیاری از نوشته های وطنی را که در مورد غرب خوانده بودم در ذهن بالا و پایین کردم، از غرب ستیزان رادیکال مثل جلال آل احمد، مصباح یزدی، داوری اردکانی، فردید و ... تا غرب گرایان پر و پا قرصی چون آخوند زاده، تقی زاده و ... ، حتی به افول تمدن غرب اشپنگلر نیز فکر کردم و نیز به پایان تاریخ فوکویاما. به نظرم رسید تمام منتقدان جدی غرب انگشت اتهام خود را بر مسایل انسانی نهاده اند مسایلی چون از هم پاشیدن نهاد خانواده، پشت کردن به معنویت و گریز از دین، بحران اخلاقی و...
از مسایل مفصل اقتصادی و نقدهای آتشین مارکسیستی می گذرم و کسانی که هنوز دل مشغول این مفاهیم هستند را به جستجوی ناتمام پوپر حواله می دهم به ویژه به فصلی که پوپر در آن به رویای دوران کمونیست بودن خود اشاره دارد.
به باور من و بر خلاف تصور بسیاری از منتقدان غرب، توسعه ی انسانی در هر معنایی عمده ترین و اساسی ترین وجه ممیز غرب در مقایسه با کشورهای شرقی است. از این منظر آنچه به عنوان از هم پاشیده شدن نظام خانواده، پشت کردن به معنویت، گریز از دین، بحران اخلاقی و ... در غرب مطرح می شود، یک بد فهمی بزرگ است که بر نوعی خطای فاحش ایدئولوژیک بنیان نهاده شده است. ما عادت کرده ایم مدل معمولی و سنتی خانواده را بدون آن که بتوانیم دلیلی برای آن اقامه کنیم، الگوی بی بدیل خانواده در نظر بگیریم، بنابر این در مواجهه با الگو های تازه و مدرن، ناشکیبا و سراسیمه به طرح اتهام از هم پاشیدن خانواده در غرب می پردازیم. آنچه من در دانمارک، هلند و آلمان دیدم، فروپاشیدن نهاد خانواده نبود، تنها الگوهای تازه ای برای خانواده شکل گرفته بود، تا بتواند – شاید– شرایط زیست بوم جدید را برای آدمیان هزاره ی سوم ممکن تر و راحت تر کند. اتهام پشت کردن به معنویت نیز اتهامی بی وجه و بلا موضوع است، چرا که آنچه در واقع در غرب اتفاق افتاده است پذیرش و رویش انگاره هایی دیگرگونه از معنویت است و نه پشت کردن به معنویت. بر همین قیاس می توانیم از ادیان جدید و اخلاق پست مدرن – اتیک – یاد کنیم که به جای سلاخی کردن آدمی، تحقیر بشر و نفی خود به گرامیداشت انسان، تکریم بشریت و بسط خود پرداخته اند.
ما شرقی ها به ویژه مسلمان ها عادت کرده ایم – به واسطه ی احساس حقارت عمیقی که در خود حس می کنیم – همیشه با نوع آوری های غرب به مخالفت برخیزم و تنها وقتی همه ی راه ها به رویمان بسته شد، از سر اکراه و ناگزیری به محصولات غربی تن بدهیم. به ماجراهای مدرسه های جدید، حمام های بهداشتی، واکسیناسیون، کنترول جمعیت، ورود رادیو، تلویزیون، دوربین های فیلم برداری، پارلمان، قانون، ویدئو، ماهواره، اینترنت، جمهوریت و ... توجه کنید: در تمامی این عرصه ها اگر چه در ابتدای کار از پذیرفتن این نوع آوری ها امتناع کرده ایم، اما همیشه آهسته کوتاه آمده ایم و خود را برای مخالفتی تازه و امتناعی دیگر آماده کرده ایم.
البته نباید تصور شود این موضوع تنها در مورد محصولات تکنولوژیک و علمی غرب صادق است و داستان اندیشه، داستان دیگری است. به باور من آنچه گفته شد عینا" در مورد صورت بندی های مختلف معرفتی نیز حاکم است. تنها تفاوت عرصه اندیشه با عرصه ی محصولات تکنولوژیک در آن است که این عرصه به سبب غیبت نسبی افکار عمومی، مجال بیشتری برای معرکه گیری به کودن ها و شیاد ها می دهد. نیم نگاهی به شرق شناسی، بن بست سعید و شرق شناسی وارونه به روشنی این نتیجه گیری ناگزیر و تاسف بار، اما واقعی را پیش می کشد که ما تنها و تنها در صورتبندی معرفتی غرب است که ما شده ایم. متاسفانه این واقعیت معطوف به اراده ی ما نیست و با رمالی و گزافه گویی درهم نمی شکند.
درک این مفهوم تا اندازه ی بسیار زیادی به درک دیالکتیک سنت و مدرنیته وابسته است. به باور من بدون بر گذشتن از سنت و پشت سرگذاشتن آن مواجهه با مدرنیته و درک آن ممکن نیست. مدرنیته سنت و فهم دیگری است از زیست بوم آدمی که افق دید آدمی را تغییر داده و درک انسان را از آدم و عالم دیگرگون می کند. مدرنیته پله دیگری است در ارتفاع شدن. مدرنیته روی دیگریست از زیست جهان آدمی. وقتی به تلفیق سنت و مدرنیته یا گزینش در سنت می اندیشیم به صدایی بلند فقر اندیشه خود را فریاد می زنیم و یا وقتی – مثل محافظه کاران – از سنگر پست مدرنیسم به مدرنیته حمله می بریم و بر آنیم که به دفاع از سنت برخیزیم، در واقع بی خبری و عدم آگاهی خود را از عمق فاجعه تصویر و تصدیق می کنیم. این فکر ۲۴ ژنویه، وقتی من در برابر پارلمان قدیمی دانمارک ایستاده بودم و برای حضور در کنفرانسی – به نام بررسی مشکلات ایران امروز در ارتباط با مسایل قومی – که قرار بود در یکی از تالارهای قدیمی پارلمان دانمارک برگزار شود، شروع شد و در تمام طول سفر با من همراه شد.
 
برای خواندن قسمت های قبلی این گزارش اینجا را کلیک کنید