روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۹ شهريور ۱٣٨۶ -
۲۰ سپتامبر ۲۰۰۷
فـرانـسـه کـوچـک و تهـدیـد بـزرگ
دلایل موضعگیری اخیر فرانسه
تغییر جهت سیاست خارجی فرانسه
بازی خطرناک و بدفرجام برای فرانسه
تقسیم بندی اروپایی ها
تغییر لیبرالیزم فرانسوی به سنت های ناپلئونی
ضرورت بازنگری در روابط تجاری ایران و فرانسه
روش های غلط تبلیغاتی
۲۷ سال پس از جنگ تحمیلی
شنیدن با قلب و معرفت و…
روزنامه همشهری در ستون دیدگاه خود به قلم دکتر محمدحسن خانی عضو هیات علمی دانشگاه امام صادق به بررسی دلایل موضع گیری اخیر وزیر خارجه فرانسه می پردازد و با بررسی مواضع متناقض او در دوره انتخابات ریاست جمهوری این کشور و حرکت او از اردوگاه سوسیالیست ها، به قیمت رسیدن به قدرت، نتیجه می گیرد: این نکته که کوشنر خود زاده پدری یهودی بوده و مدرک دانشگاهی افتخاری خود را از دانشگاه بن گوریون اسرائیل گرفته، شاید تاحدی بتواند از میزان شگفتی ناظران درخصوص اظهارنظرهای اخیر وی بکاهد.
دنباله روی کورکورانه
روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله خود تحت عنوان آیا در تیم سارکوزی فردعاقلی هم هست؟ همین موضوع را از زاویه دیگر می نگرد. در بخشی از این سرمقاله با اشاره به تلاش دیپلماتهای متعادل فرانسه برای استقلال تصمیم گیری های این کشور در قبال مواضع آمریکا، آمده است: موضع سیاستمداران متعادل در فرانسه همچنان در جهت حفظ استقلال نسبی فرانسه در قبال آمریکاست، لکن سارکوزی ماموریت دارد استراتژی حفظ استقلال نسبی در قبال آمریکا را به استراتژی دنباله روی کورکورانه از آمریکا تبدیل کند.
سارکوزیسم!
روزنامه جوان نیز در سرمقاله ای به قلم دکتر محمدرضا جمالی، مدیرمسئول این روزنامه با بررسی موضع خصمانه فرانسه، این اظهارات را بازی خطرناکی برای دولت این کشور قلمداد می کند و می نویسد: سارکوزی خود این حقیقت را می داند که بازی با ایران و گزینه تند در برابر ایران، سیاست راحت و آرامی نیست که بتوان آن را به آسانی اجرا کرد و به کار بردن عنوان فاجعه بمباران ایران ناظر به این امر است که قدرت بازدارندگی ایران، مانع از انجام تهدیدات است.
رویارویی در اروپا
روزنامه اعتماد ملی در ستون سرلوحه خود، تحت عنوان نسخه فرانسوی و داروهای تاریخ گذشته با اشاره به این که بخش اعظم کشورهای اروپایی، در قبال پرونده هسته ای ایران و موضع اروپا، دیدگاههای متناقضی دارند، یادآور می شود: آنچه رخ داده و در شرف تکوین است، آشکارا خواهد توانست اروپا را به تقسیم بندی جدیدی وارد سازد که در آن اروپای مرکزی و شمالی در برابر اروپای جنوبی می ایستد و فرانسه و آلمان، این بار برخلاف انگلیس، با اتریش و ایتالیا و اسپانیا دچار اصطکاک خواهند شد.
امپریالیسم فرانسوی
سجاد نوروزی سرمقاله نویس سیاست روز ، این بحث را چنین پی می گیرد: اظهارات کوشنر را می توان به گامی در راستای همگرایی تام با ایالات متحده تفسیر کرد، زیرا امروز آنچه رنگ باخته است، ارزش های کهن لیبرالیزم فرانسوی است و آنچه که بازتولید می شود، سنت های کهن ناپلئونی است.
بازخوانی پرونده فرانسه
روزنامه حزب الله هم سرمقاله خود را به بررسی موضع اخیر فرانسه اختصاص داده است. در این سرمقاله، با اشاره به پیشینه سیاه استعماری فرانسه و وضع فجیع مستعمرات سابق فرانسه، بر بازبینی روابط اقتصادی و تجاری با این کشور تاکید شده است: امروز فرانسه شریک سوم تجاری ما به شمار می رود و در رگ های شرکتهای نفتی این استعمارگر، نفت ایران جریان دارد. پژو، سیتروئن و اخیراً رنو، سودهای کلانی از بابت فروش محصولات بعضاً از رده خارج خود به جیب زده اند. اما اکنون گستاخانه و وحشیانه، نعره هایی سر می دهند که حتی قلدرتر از آنها نیز یارای آن را نداشته اند.
سزار فرانسوی جنگ
امیر علی ابوالفتح در سرمقاله روزنامه تهران امروز با اشاره به تهدید وزیر خارجه فرانسه علیه ایران و با تاکید بر دنباله روی سیاستمداران حاکم فرانسه از آمریکا، می نویسد: …می توان انتظار داشت که سنت دیرینه سیاسی فرانسه در مصلحت جویی های جناح راست میانه این کشورلگدکوب شود. در این صورت فرانسه دیگر کشوری نخواهد بود که با گرفتن ژست منتقد آمریکایی در میان افکار عمومی جهان وجهه ای کسب کند، بلکه به همان اندازه انگلیسی ها، مورد خشم و اعتراض ملتهای خاورمیانه قرار خواهد داشت.
واکنش به جنگ طلبان
فریبا صراف نیز در سرمقاله روزنامه همبستگی به بررسی موضع اخیر فرانسه پرداخته است و با کنار هم قرار دادن مجموعه ای از مواضع تند غربی ها علیه ایران، یادآور می شود که جنگ طلبان در دولتهای غربی، در جهت منافع امریکا در عراق، به بحران دامن می زنند. او برای اثبات دیدگاه خود فرازهایی از مقالات روزنامه های نیویورک تایمز و گاردین را مورد اشاره قرار داده است.
ظرافتی از یادرفته
روزنامه صدای عدالت ، سرمقاله خود را به مقاله ای از مسعود بهنود روزنامه نگار ایرانی مقیم لندن اختصاص داده است. بهنود در این مقاله، می نویسد: نه دیپلوماسی که علمی است برای تامین منافع ملی بر اساس شناخت جوامع جهانی و رفتارها، بلکه جنگ نیز با همه ظاهر خشک و خشنی که دارد و با همه کراهتی که بر می انگیزد، در این روزگار ظرافت هائی دارد. و پراست از ریزه کاری هائی که جز با چشم مسلح به علم و تخصص دیدنی و دریافتنی نیست. این ظرافت ها گاه در جوامعی که سازکار مشخصی برای گردش مدیریت جامعه ندارند توسط دولتمردانی هیجان زده، نادیده گرفته می شوند. ظرافت ها گاه انکار می شوند.
سیاستمداران مجرب و دولتمردان دردشناس می دانند که حتی در پیشرفته ترین کشورها، و کارآمدترین نظام های حکومتی هم کارها چنان نیست که مانند سئوالات کنکور با تیک زدن در یک مربع جواب درست هر مساله پیدا شود. بیش تر امور چندین جواب دارند و ستون زیان و فایده ها نزدیک به هم است. و هر جواب هزینه هائی دارد، دولتمرد مجرب می داند اجرای هر خواستی مستلزم کاستن از جائی دیگرست، می داند آرزوها زندانی امکانات اند، از همین رو نه به گذشتگان بد می گوید و لگد می پراکند، نه وعده های بزرگ می دهد، نه در سرهوای تاسیس کارخانه جنت سازی می پزد.
نمونه ای از ظرافتی که در دیپلوماسی نهان است هم اکنون در ایران ضرورت گرفته است اما به چشم نمی آید. در مسائل اقتصادی که ساده اش انگاشتند و با همین ساده انگاری تورم را دامن زدند و بهای مسکن را دوبرابر کردند تا بدانند که کدام کارها را نباید کرد. و هنوز در بقیه امور به این نتایج نرسیده اند. می رسند. اما تاکنون چنین پیداست که دولت ظرافت نمی شناسد و نمی خواهد بپذیرد که کاری به چنین ظرافت به شکل قبیله ای انجام شدنی نیست. جامعه هفتاد و چند میلیونی با استخاره و خنده اداره شدنی نیست. نمونه ای از آن نمونه ها که نگرانی نخبگان ایران را در پی می آورد، همان است که هفته گذشته در مصاحبه جان اسنو برنامه ساز موفق کانال تلویزیون بریتانیا با آقای احمدی نژاد خود را نشان داد. مصاحبه ای که لبخندهای همواره و نه به جای مصاحبه شونده در آن خبر از نبود اعتماد به نفس می داد.آقای رییس جمهور و مشاورانش زبان جهان نمی دانند و این عیب کسی نیست. چنان که روسای جمهور بیشتر کشورهای جهان هم زبان فارسی نمی دانند. اما وقتی عیب است که جهانیان را مردمانی مانند همسایگان خود فرض کنیم. مشاوران رییس جمهور شاید عادات مردم عادی و روستائی را خوب می شناسند که دو روز پیش در حضور جمع و دوربین، در ایلام با دست و به طور جمعی از یک سینی غذا می خوردند، چنگال بود در سینی اما به کار نگرفته بودند، با همان دست لقمه می زدند ـ گنج قارون وار ـ که از صبح با این و آن دست داده و به هر جا مالیده بودند. پخش چنین صحنه ای ممکن است در بعضی نواحی کشور به معنای ساده زیستی باشد. اما همین مشاوران وقتی قرارست رییس را جلو دوربین اروپائی ها بنشانند باید بدانند که هدف جمعیتی دیگرست با فرهنگی دیگر. می توانند از خیر سخن گفتن با این مخاطبان بگذرند. اما اگر نتوانستند از جاذبه های حضور در تلویزیون های غربی دست بردارند، باید علمشان را هم داشته باشند. حال آن که مصاحبه نشان داد می خواهند با غرب سخن بگویند اما لازم نمی دانند مخاطب را و عاداتش را بدانند. از همین روست که نه میوه های خوشمزه و خوش طعم و نه منطق صنایع هسته ای کشور را نمی توانند به دیگران بفروشند. به خود چرا. از همین ندانستن گاه نگران می شویم که حق مسلم ملت را به هدر ندهند.
مصاحبه کانال چهار چنان که آغاز شد آه از نهاد اهل حرفه برخاست. رییس جمهور به زور لبخندهای مداوم قصد داشت از مخاطبان جلب قلوب کند و اعتماد آنان را برای فعالیت های صلح آمیز ایران به دست آورد. اما نمی دانست. آن سری که همراه با لبخند بعد از هر جمله به تأیید خویش تکان می خورد از دید مخاطب غربی یعنی من فرهنگ انتحاری دارم. فقط سخن خودم را قبول دارم.
علت ناموفق ماندن دولت در تبلیغ خارجی به همان سادگی است که زنده یاد مرتضی ممیز می گفت از بزرگ ترین کبریت ساز کشور که برای کبریت های صادراتی اش از وی طرحی خواسته بود. به گفته ممیز صاحب کارخانه گفته بود من طرحی دوست دارم که کوه سبلان و درخت های صنوبرش در آن باشد. ممیز هم پرسیده بود مگر شما خریدار هستید. جواب داده بود نه. باشد اما آن که من بپسندم آن ها هم می پسندند، چون زیباست.یزدی ها سازندگان بهترین باقلوای دنیا هستند، اما هرگز از خریداران خود نپرسیدند که آیا عکس حاج خلیفه روی قوطی شیرینی، آن ها را به خریدن و خوردن تشویق می کند یا نه. اما همین قدر هست که نسل در نسل، چون برای حاج خلیفه احترام دارند و او را دوست دارند، عکسش را روی قوطی های پشمک و حاجی بادام چاپ می کنند. حالا نقل مشاوران رییس جمهور است که اگر هم بدانند هم خود را موظف به گفتن نمی شناسند.
چنین است که فیلم کانال چهار دارای میزانسی بود غریب، مثل چایخانه هتل عباسی اصفهان، فقط یک قلیان کم داشت. از همان ابتدا صحنه را مناسب خندیدن بیننده کرد. در پشت چنین صحنه ای، مراقبان بدون یونیفرم
و بی نظم با دم پائی های لخ لخ گاه گاه می گذشتند، چاق با عضلات نورزیده. مترجم خودی که صدایش برای شنوندگان تلویزیون هم پخش می شد پیدا بود که در کار ترجمه همزمان خبره نیست. در نتیجه هم بینندگان تلویزیون و هم جان اسنو در فهم سخن های گرچه تکراری و از پیش معلوم احمدی نژاد گیج می شدند. از آن سو مترجمی که گفته های اسنو را به فارسی ترجمه می کرد هم ظاهرا باجی به همکار خود نمی داد چرا که نگاه رییس موقع حرف زدن جان اسنو در آسمان بلاتکلیف بود.
نقد محتوی ماجرا از این غم انگیزترست. مصاحبه شونده انگار گمان داشت که غربی ها برای فهم سخنی که وی درباره هولوکاست گفت از یک سال و نیم پیش منتظر بوده اند که وی در این هیبت با لبخند و حرکات سر تأیید کننده خود ظاهر شود. از همین رو حتی وقتی جان اسنو دید که وی جوابی بهتر ندارد و خواست عبور کند آقای احمدی نژاد گریبانش گرفت که و گفت و گفت. اصل حرفش هم این بود که من سئوالی کردم چرا این همه مساله شد. یعنی همه ماجراهای پس از گفتار وی درباره هولوکاست، تحلیل های روزنامه… و بقیه دستگاه تبلیغاتی دولت غلط بود. ایشان فقط سئوال کرده اند که چرا تحقیقات درباره هولوکاست تمام نمی شود.
از دیگر سو این که مشاوران رییس جمهور با اصرار خواستار پخش مصاحبه به صورت زنده شده بودند ـ لابد به قصد آن که انگلیسی ها مجبور شوند همه گفته های رییس جمهور را پخش کنند و چیزی از آن حذف نکنند ـ عملا تلاشی بی حاصل بود و فقط شنونده را گیج و سردرگم کرد. چرا که پخش زنده بار اول اهمیت درجه اولی ندارد که. در دفعات بعدی هم که ممکن است بارها و بارها باشد، به طور طبیعی برنامه ای چنین بدلگام با ترجمه بد و ناخوانا، مونتاژ و ادیت می شود و گیج و گمی ها حذف می گردد. اما باری در همان که دیده شد هم، همه این تدارکات به ضد مصاحبه شونده تبدیل شد.
در مقابل همه این ها آقای احمدی نژاد می گوید غربی ها با من لجبازی می کنند. که پاسخش روشن است. غربی ها کاسبند و بازرگانان نه لج بازی بلدند ونه پرنسیبی جز منافع ملی خود دارند. نه رسالتی برای خود قائل هستند. دولتمردانشان آمده اند اقتصاد را اداره کنند. نه خود را نماینده مسیح قلمداد می کنند غکه دو باری جورج بوش کرده و کتاب ها در بلاهتش نوشته اندف نه می گویند برای رستگاری بشر برنامه دارند. اما واقعیت آن است که رو از کسانی که ندانند و نخواهند بدانند برمی گردانند. این درست است.
۲۷ سال بعد!
روزنامه کیهان در سرمقاله خود به قلم ناصر بهرامی راد به مناسبت نزدیک شدن ایام هفته دفاع مقدس، به صف آرایی قدرتهای آن روزگار که حالا وجود ندارند، می پردازد و به این بهانه به یک بحث اخلاقی دست می زند. چند روز پایانی شهریورماه در سال ۱٣۵۹ برهه ای خطیر و فراموش ناشدنی در تاریخ ملت ایران بود؛ ملتی بزرگ و بافرهنگ و دارای سوابق درخشان مدنیت که بعد از دو سه قرن ابتلای به حاکمان مستبد و وابسته و دسیسه های بیگانگان سلطه جو و مکار، اراده کرده بود طرحی نو در زندگی خود و بشریت معاصر دراندازد و در نخستین گام توانسته بود دوران سلطنت موروثی را در کشورش پایان دهد.
صدام حسین قسی القلب و جاه طلب که بعد از توافق آمریکا و شوروی سابق در کنفرانس گوادالوپ (سال ۱٣۵۷) به عنوان عامل اجرای حمله نظامی به نظام نوپای انقلابی ایران از سوی جریان سلطه شناخته شده و در دیدارهای متعدد مقامات سیاسی و امنیتی آمریکایی آخرین هماهنگی را با آنها بعمل آورده بود، مقابل دوربین های تلویزیون قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را پاره کرد و آن را مربوط به دوران ضعف عراق دانست. صدام راست می گفت چون تصور می کرد حمایت های گسترده لجستیک، مالی و سیاسی شبکه استعمار غربی، دولتش را در مقابل نظام نوپای جمهوری اسلامی در موضع قدرت قرار داده است.
در آن چند روز پایانی شهریور، دوران بیش از یک ساله عملیات های ایذایی از جانب رژیم بعثی به پایان رسید و آرایش نظامی در طول ۱٣۰۰ کیلومتر مرز مشترک با استعداد ده ها لشکر پیاده مکانیزه و زرهی بسرعت کامل شد تا سرانجام نوبت به هجوم سراسری ۱٣شهریور و آغاز رسمی طولانی ترین و بزرگترین جنگ دو سه قرن اخیر برسد.
یک طرف این جنگ ملتی بود که با رهبری امام خمینی(ره) اداره کشورش را به دست گرفته و جهاد سازندگی و سوادآموزی و محرومیت زدایی و… را آغاز کرده بود و سوی دیگر رژیم کودتایی صدام که حمایت های شش دانگ سیاسی دو ابرقدرت حاکم، پشتوانه مالی ارتجاع عرب و عقبه لجستیک متشکل از حداقل سی و چهار کشور دارای تکنولوژی نظامی به صورت کامل پشت سرش قرار داشت؛ حزبی به بزرگی تقریبا تمام جامعه بین الملل به مصاف ملتی آمده بود که حتی از داشتن یک ارتش کوچک حاضر به یراق بی بهره بود. یعنی تکرار جنگ احزاب در صدر اسلام.
حمله ٣۱ شهریور ۵۹ برق آسا بود و نفس را در بسیاری سینه ها حبس کرد. حتی برخی دولتمردان آن روز کشور هم نشانه هایی از نا امیدی را در گفته ها و لحن شان بروز می دادند.
در آن برهه خطیر بود که صفحه های تلویزیون سیمای نورانی، آرام و متبسم امام(ره) را نشان دادند؛ آرامش امام از میان کلمات ساده و صمیمی اش به قلوب تک تک مردم ایران جاری شد: چیزی نیست… دیوانه ای آمده سنگی انداخته و رفته… در جنگ جوهره آدم ها معلوم می شود…
همین طمانینه و آرامش بود که جنگ هشت ساله تحمیلی را به حماسه ای باشکوه و الگوساز برای ملت های مسلمان و دیگر ملت های جهان معاصر و نیز کارگاهی عظیم برای ساخته شدن کادرهای مدیریت اجتماعی و پیشرفت های شگرف علمی و تکنولوژیک تبدیل ساخت. آن روز در ذهن مغرور صدام و حامیانش چنین می گذشت که کار انقلاب اسلامی به سه روزی، هفته ای و یا حداکثر یک ماهی پایان می پذیرد، و امام…
امام بود که از سرنوشت شوم صدام خبر و حذر می داد و آینده را از آن انقلاب رهایی بخش اسلامی، مسلمانان بپاخاسته و مستضعفان جهان معرفی می کرد: اگر باور کنیم، می توانیم. در روزهایی امام از ساختن آینده سخن می گفت که قدرت های مسلط به ایران اسلامی سیم خاردار نمی فروختند و به دشمن مهاجم، هواپیمای سوپراتاندارد و موشک اگزوسه را با خلبان مربوطه اش هدیه می کردند.
چه جوهره ها که در ظلمت آن هجوم ناجوانمردانه از مردان خدا آشکار شد؛ چه جوان های تازه دانشجو که تیپ و لشگرهای عملیاتی را در برابر سپاه جرار صدام سازماندهی کردند و توفیقات نظامی عظیم خلق کردند. مگر طراح عملیات بیت المقدس (آزادسازی خرمشهر) که به اقرار صاحبنظران نظامی جهان از شکستن خط مارلو هم مهمتر بود، چند سال سن و چقدر تجربه فرماندهی در جنگ های بزرگ داشت؟
با چه تکبری برای نابودی یک هفته ای انقلاب اسلامی ایران آمده بودند و امروز در کمتر از سه دهه به ایران التماس می کنند که از باتلاق عراق نجاتشان دهد. دیروز گلوله های ژ٣ و کلاشینکوف را حتی در بازارهای سیاه جهانی هم از رزمندگان اسلام دریغ می کردند و امروز شاهد پرواز موشک شهاب ٣ و ۴و هواپیمای صاعقه و آذرخش هستند.
برای نابودی یک هفته ای ایران و انقلاب اسلامی آمده بودند و امروز، تنها ۷۲سال بعد از آن روز به مدد لطف الهی این تهران است که دستور بسیاری از تحولات آینده جهان را با همفکری و مساعدت جامعه جهانی تعیین می کند و آن کاخ به اصطلاح سفید است که ستون هایش از وحشت صدای صدها هزار تظاهرکننده ضد جنگ می لرزد.
امروز صدام کجاست، شوروی سابق کجاست، آمریکای پرمدعا در چه وضعیتی است، ادعاهای مضحک کسانی مانند رئیس جمهور تازه کار فرانسه چند ساعت توان دوام آوردن دارد؟
و ما، ملتی که به وعده های خداوند ایمان آوردیم، با وحدت و استقامت پشت سر مقتدایمان صف کشیدیم و ایستادگی کردیم، در کجای جهان معاصر ایستاده ایم؟
می گویند وقتی مدینه در محاصره سپاه احزاب قرار داشت و تنها چاره جامعه کوچک مسلمان کندن خندقی به دور شهر بود، رسول بزرگوار اسلام(ص) با دیدن جرقه ای که از زیر ضربه کلنگ یک مجاهد جهید، لبخندی زدند و با دیدن جرقه ای دیگر، لبخندی دیگر؛ و وقتی دلیل آن خنده های دلنشین از حضرتش سوال شد، فرمودند: در نور یکی از آن جرقه ها، کاخ های روم را دیدم که به دست شما مسلمانان مجاهد فتح شده و در نور جرقه دیگر، کاخ های کسری را.
آن روز هم شاید جمعی هر چند اندک، در مدینه بودند که باور تحقق چنان وعده ای برایشان ممکن نبود.
اگر خدا را نپرستی…
یادداشت های سهیل محمودی، شاعر بلندآوازه معاصر به مناسبت ماه مبارک رمضان، همچنان زینت بخش صفحات روزنامه اعتماد ملی است. سهیل، در قسمت دیگری از یادداشتهای خود می نویسد:
تا مگر یک نفسم بوی تو آرد دم صبح همه شب منتظر مرغ سحرخوان بودم
سعدی
راستی چه کسی قرار است برای سربازان و پیشکسوتان فرهنگ و هنر و مدیریت درست فرهنگی، که مدت هاست خود را کنار کشیده و مظلوم تر از پیش است مجلس تجلیل و تکریم بگیرد؟ یا از آنها یادی کند؟ شخصیت هایی تاثیرگذار که هیچگاه مانند آرتیست ها و فوتبالیست ها و پاپیست ها، جلوی چشم نبوده اند.
مهدی ارگانی، برای هر که در حوزه هنر و فرهنگ در روزگار ما دستی داشته، آشناترین و قابل احترام ترین نام هاست.
هوشی شگفت، قوه تحلیلی عمیق، ذوق و حاضرجوابی بی نظیر و بصیرتی در دریافت حقیقت که جز لطف خدا نیست، دستمایه زیستن مهدی ارگانی است.
بسیاری از هنرمندان عرصه سینما و تلویزیون و ادبیات و داستان نویسی و. . . خود را وامدار ذوق و نظر و هوش و ظرافت ارگانی می دانند.
این ارگانی همان است که آن سال ها که در ایران ـ دو شبکه تلویزیونی داشتیم ـ بصری ترین دوره را به عنوان مدیر برای شبکه دو سیما رقم زد و روز تودیعش، که بسیاری از شخصیت های فرهنگی حضور داشتند، پس از تعریف و تمجیدهای فراوان که شهره بود، پشت تریبون رفت و گفت: این ارگانی کیست که این همه تعریفش را می کنید؟ کجاست این آقای ارگانی؟ معرفی کنید تا من هم او را بشناسم! اصلا چرا این آقای ارگانی را با این همه خوبی، برداشته اند!؟
ارگانی سال هاست به تنهایی در گوشه ای از موسسه حفظ و نشر آثار امام، کم طمع و بی منت، مصدر خدماتی ارزنده است. یعنی یکی از مهم ترین مدیران فرهنگی ٣۰ سال گذشته، حقوق چند ماهش، از دستمزد چند روز یک بازیگر کمتر است و… بگذریم.
دوستان، گاهی به دیدار و روبوسی مهدی ارگانی می روند، موسسه عروج فیلم محل تلاقی دل های مشتاق به مهدی ارگانی، با صفای اوست.
همین یکی ـ دو ماه پیش با یوسف مناجاتی، اسدا… ایمن، محمد مناجاتی و پسر نوجوانم سیدپوریا، به دیدارش رفته بودیم. ارگانی نکته ها می گفت و من به پوریا می گفتم: گوش کن و او یکسره عکس می گرفت. تلفن زنگ زد. با آن کسی که پشت سیم بود، گفت وگویی را آغاز کرد. معلوم بود صحبت از طرح و پروژه ای تصویری است. یا در عالم سینما، یا تلویزیون و یا… که یکباره با همان صدای رندانه اش گفت: اسمش آفتاب پرست است؟! نه آقا … ! نه، اسم خوبی نیست. خدا را که نپرستی، هرچه باشد، شیطان را پرستیده ای… حالا می خواهد آفتاب باشد و ماه باشد و هرکس و هر چیز دیگری…
به پسر نوجوانم گفتم: این هم یک نکته دیگر. این حرف ها را بادوربین عکاسی و فیلمبرداری و ضبط صوت هم نمی شود ثبت کرد. با قلب و معرفت باید شنید.
صندلی های خدمت و پاسخگویی
روزنامه مردم سالاری در سرمقاله خود به قلم حمیدرضا شکوهی، از وعده های تحقق نیافته مسئولان انتقاد می کند و با تاکید بر اصل پاسخگویی که برآورنده رای اعتماد مردم است، می نویسد: اگر از وعده ای تخطی شود، یا آن وعده به فراموشی سپرده شود، اطمینان مردم به مسئولان خدشه دار می شود که درنهایت زمینه ساز افزایش شکاف میان مردم و حاکمیت خواهد شد که پی آمدهای منفی آن برکسی پنهان نیست.
فرهنگ مظلوم
جواد آرین منش در دیدگاه روزنامه توسعه ، جای فرهنگ را در گزارش رئیس جمهوری به مجلس خالی می داند و از نبود شاخص هایی برای ارزیابی دقیق فعالیتها در عرصه فرهنگ کشور انتقاد می کند.
تمرین تقوای سیاسی
روزنامه رسالت در سرمقاله ای به قلم صالح اسکندری، تاکید می کند که می توان از فرصت خودسازی در ماه مبارک رمضان، برای رسیدن به تقوای سیاسی، تمرین کرد و تاکید می کند که حکومت اسلامی برای تداوم حیات خود و پویایی متوالی نیازمند تعمیق فرهنگ تقوای سیاسی در میان جریانات و گروههای سیاسی است.
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|