خطر پشت مرز است


مهرزاد آورداد


• منم در نفس های سَر خورده شهر؛ جاری
بدنبالِ بودن؛ بدنبالِ رَستن؛ بدنبالِ آری

پُر از نام ایران؛ پُر از شور هستی
پریشان ز فردای میهن؛ صفِ سوگواری ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۹ شهريور ۱٣٨۶ -  ۲۰ سپتامبر ۲۰۰۷


منم در نفس های سَر خورده شهر؛ جاری
بدنبالِ بودن؛ بدنبالِ رَستن؛ بدنبالِ آری

پُر از نام ایران؛ پُر از شور هستی
پریشان ز فردای میهن؛ صفِ سوگواری

نگاهم به سیمای بی خنده نوجوانان
خیالم به دوران نوگشته؛ برده داری

چماق و ستم؛ فقر و فحشا و ذلت
همان مژده هایی که دادند؛ از رستگاری

هیاهوی دولت؛ دروغ و توهم
نمودارِ مهرش؛ به هر شهر؛ داری

خطر پشت مرز است؛ با چنگ و دندان
یکی بر سرِ بام و دُلدُل سواری

چه گویم من از رنگ زیبای یک گل
چرا رنج و محنت؛ چرا گریه زاری
کجا داند آن بوف از حال مردم
چه می فهمد این غوکِ از درد عاری

هنوز از هزاران؛ یکی نیست بر پا
ندارند پاسخ؛ به جز شرمساری

۲۹ شهریور ۱٣٨۶
Mehrzad ۱٣۲۰.blogfa.com