فراسوی اختیار
فصل دوم - بخش دوم


اکبر کرمی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱ تير ۱٣٨٣ -  ۲۱ ژوئن ۲۰۰۴


۲)جبر و اختیار در حوزه ی روانشناسی
۳-۲) ...
۴-۲) در سایکوآنالیز برخی از رفتارهای خودتنظیمی تثبیت شده را با عنوان مکانیسمهای دفاعی (فیدبکها) میشناسیم. اما به نظر، این مکانیسمها محدود به همین موارد شناخته شده و نامگذاری شده نبوده و بسیار گسترده تر و متنوع تر باشند و اصولن می توان گفت این سیستمها عمومی و سیال بوده و ریشه ی تمامی رفتارهای موجود در جانداران را تشکیل میدهند.
آنچه در سایبرناتیک با عنوان «سازمان به منزله ی یک پیام» مطرح میباشد، یا در زیست شناسی وقتی از «شکل و عمل» صحبت میشود، هیچ مرز مشخصی برای آن دو مطرح نمی باشد، در واقع هیچیک را نمیتوان مقدم بر دیگری دانست. بر این اساس باید توجه داشت که تکامل انواع بدون پذیرش تکامل داروینی بخشی از رفتارها غیرممکن خواهد بود.
هر چقدر یک مکانیسم خودتنظیمی و دفاعی (فیدبک) تقویت مثبت بیشتری دریافت کرده باشد، تمایل به استفاده از آن بیشتر خواهد بود. برای مثال چنانچه رفتار خاصی چون «استدلال» یا «فرار» به عنوان فیدبکهای خودتنظیمی از تقویت مثبت بیشتری برخوردار باشد، فرد تمایل بیشتری به استفاده از آن مکانیسمها در شرایط مختلف خواهد داشت. همینطور در مورد سایر رفتارهای دفاعی چون «تعمیم»، «گذشت»، «لجاجت»، «حرف زدن» یا «حرف نزدن»، «مهربانی» یا «خشونت»، «دروغ» یا «راستی»، «خلاقیت»، «نبوغ» و سایر رفتارهای فیزیولوژیک.
ملاحضه میگردد تمامی رفتارهای منسوب به انسان خودمختار به راحتی از طریق تبیین رفتارها به عنوان رفتارهای دفاعی (فیدبکها) یا مکانیسمهای دفاعی به صورت جبری توضیح داده می شود.
پیدایش این حرکات ساده همانطور که دکتر راس اشبی معتقد بود، ابتدا بصورت تصادفی انجام گرفته و کم کم از طریق انتخاب طبیعی پیچیده و تثبیت شده اند. در واقع بخشی از خزانه ی رفتاری ما تکامل داروینی داشته که به تکامل نوع انسان مربوط میشود و بخشی دیگری که به تاریخچه ی فردی و یادگیری های آن دوره مربوط میشود، تکامل داروینی ـ لامارکی (به صورت صعود خودانگیخته از بالاتر به بالاتر و از بهتر به بهتر) دارد. در این چهارچوب زبان، دانش، فرهنگ و تمدن همچون رفتارها از الگوی مشابهی در فرایند زایش، تولید، رشد و توسعه پیروی می کنند. به عبارت دیگر، در جوامع مختلف نیز، فیدبکهای اجتماعی به گونه ای مشابه در جهت تطابق و سازش با محیط عمل میکنند. بنابراین بسیاری از رفتارهای گروهی، اجتماعی و فرهنگی نیز میتواند از همین طریق پیروی کرده و قابل توجیه باشد. باید توجه داشت که تکامل زبان، دانش، فرهنگ و تمدن از مدل داروین ـ لامارک پیروی کرده و یافته های یک نسل میتواند از طریق صعود خودانگیخته و آموزش و... به نسل دیگر منتقل گردد. به نظر می رسد رفتارهای پیچیده ی اجتماعی و گروهی نیز دنباله و شکل متکامل جنبش ذرات و واکنشهای ساده هستند که در ذیل بدان اشاره خواهد شد.
بسط این اندیشه و انگاره در مقایسه با استدلالات اسکینر در برخی از رفتارهای پیچیده و تکامل یافته تر چون هوش، «حافظه»، «شناخت»، «تفکر»، «هشیاری» و... به روشنی میتواند این مطلب را آشکار کند، که اسکینر در این امور بیشتر به تعبیر و تلویحن انکار آن ها دست یازیده است، تا توجیه و تبیین رفتارگرایانه ی آن ها بر اساس نقش محیط.
این اندیشه همچنین میتواند موجب یک همگرایی عظیم در مکاتب مختلف روانشناسی گردد، چرا که در بسیاری از این مکاتب به طور عمده بر یکی از این مکانیسمهای خودتنظیمی یا ویژگی و صفت حاصل از آن ها تمرکز شده است و چنانچه این مکانیسمها و صفات حاصل از آن، جنبه ی فیزیولوژیکتری داشته است، بیشتر گرایش جبری و چنانچه جنبه ی فیزیولوژیک کمتری داشته یا شناخت کمتری در آن مورد وجود داشته باشد، گرایش خودمختارانه برای انسان بوجود آورده است. در صورتی که در تحلیل دقیق، این رفتارها نیز، تمامی به رفتارهای خودتنظیمی ساده ی اولیه برگشت داده شده و با دیدگاه های جبرگرایانه قابل توجیه و تبین میباشد.
برای مثال در سایکوآنالیز بیشتر برمکانیسمهای دفاعی بیولوژیک (نهاد) - که حاصل تکامل داروینی نوع انسان می باشد - «فراخود» - که در واقع جزء و پیآمد مکانیسمهای دفاعی محیطی، اجتماعی و فرهنگی می باشد و حاصل تکامل داروینی ـ لامارکی فرهنگ و باورهای اجتماعی میباشد - و اثرات متقابل آن ها در جهت خودتنظیمی به ویژه در دوره ی کودکی و از طریق ناخودآگاه در دوره ی بزرگسالی، تکیه شده است. در گفتاری یونگ بیشتر به فیدبکها و مکانیسمهای دفاعی حاصل در دوره ی تکاملی نوع انسان، اریک اریکسون بر روی یک سری فیدبکها و مکانیسمهای خودتنظیمی دوره ی نوجوانی، در مکتب شناختی روانشناسی جورج کلی بیشتر بر یک رفتار ذهنی بنام پیشبینی، در مکتب انسانگرایی مزلو به یک سری رفتارها و مکانیسمهای دفاعی دیگر مثل فرانگیزشها و در مکتب روانشناسی و روانپزشکی اجتماعی بر فیدبکهای اجتماعی توجه ویژه اعمال شده است.
براساس این دیدگاه به نظر میرسد که تکامل داروینی و لامارکی در واقع دو روی یک سکه بوده و تفاوت بنیادینی با هم ندارند، از اینرو شاید بهتر آن باشد که از تکامل با عنوان تکامل داروینی ـ لامارکی یاد شود.
چنانچه بخواهیم به تکامل رفتارها در بین جاندارن مختلف بپردازیم و همچنین منشاء و چگونکی حرکت های نخستین را که محیط بر روی آنها اثر تقویت کنندگی داشته و به انتخاب آنها دست یازیده است، روشن کنیم، لازم است به بررسی فیزیکی و نروفیزیولوژیک حرکتها و رفتارها در جاندارن از ساده ترین فرم تا پیچیده ترین آنها بپردازیم.
احتمالن ساده ترین حرکت ممکن که هسته ی سایـر حرکتها و رفتارها را تشکیل داد «واکنش ساده» بود.
واکنش ساده:
... جنبش ذره ای b ___ جنبش ذره ای a
این واکنشها در امتداد هم حرکتهای «فروبازتابی» که فصل مشترک حرکتهای فیزیکی و حیاتی هستند را شکل میدهند.
فروبازتاب:
... واکنش ساده b ___ واکنش ساده a
این نوع حرکتها هسته ی «رفتارهای بازتابی» و مکانیسمهای فیدبکی پیچیده تر و در واقع منشاء تمامی حرکات ممکن در جاندارن بحساب میآید و به ظاهر به این انگاره اشاره دارد که منبع و سرچشمه ی تمامی حرکت ها، جنبش ذرات می باشد و جانداران در جهت تطابق با آن به صورت تصادفی به نوعی خود تنظیمی پرداخته اند. چنانچه این نوع خودتنظیمی به بقاء جاندار کمک کرده باشد، حرکت یا رفتار مذکور تثبیت شده و کم کم پیچیده تر گشته و تکامل مییابد، به طوریکه ممکن است چند فروبازتاب در امتداد هم قرار گرفته و یک بازتاب ساده را شکل دهند.
بازتاب ساده:
... فروبازتاب d ـــ فروبازتاب b ـــ فروبازتاب a
این مدل اساس پیدایش رفتارهای بازتابی است و به خوبی می تواند انوع حرکات بازتابی را توجیه کند. برخی از دانشمندان و مولفین چون جان برادوس واتسن همه ی یادگیری ها را در پرتو انعکاس شرطی (نوعی بازتاب) میدانند.
باید توجه داشت که به طور معمول تغییرات محیطی منجر به پیدایش مجموعه ای از تغییرات در ارگانیسم میگردد. در این حالت، آبشاری از بازتابها بهراه می افتد و در نهایت چنانچه یکی از این بازتابها به گونه ای باشد که بتواند برخی از تغییرات اولیه را تعدیل، تشدید یا خنثی کند، یک فیدبک ساده شکل میگیرد.
فیدبک ساده:
بازتابj ـــ بازتابd ـــ بازتابb ـــ بازتابa
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در اثر گسترش و پیچیده شدن رفتارهای بازتابی و درامتداد هم قرار گرفتن چند بازتاب ساده هسته ی رفتارهای فرابازتابی و فیدبکهای گسترده شکل میگیرد. در این حالت زمان لازم برای رسیدن به پاسخ (رفتار)، بدنبال تحریک اولیه افزایش پیدا میکند، به علاوه پیدایش انواع گیرنده های داخلی و خارجی به جاندار اجازه خواهد داد که بتواند پاسخ های خود را دنبال و ارزیابی کند.
برای مثال بدنبال تغیرات C ممکن است بازتاب های A، B، E، H و ... شکل بگیرد و این بازتاب ها در زمان T یا N + T به نتایج زود آیند یا دیر آیندی منتهی بگردند. برخی از این بازتاب ها ممکن است پاسخ مناسبی برای بقاء موجود زنده باشد یا در فرونشاندن تنشن ها و طنش های او موثر باشد، در آن صورت آن بازتاب به عنوان پاسخ انتخاب میگردد. این انتخاب همانطور که در مورد فیدبک ها به طور تلویحی مطرح شد به صورت تصادفی انجام میگیرد.
این حالت پایه و اساس نوعی رفتار فرابازتابی بنام «آزمایش و خطا» میباشد که خود اساس تحلیل بسیاری از رفتارهای پیچیده ی آدمی است. در این راه حتی بسیاری تمامی خواص عالی ذهن چون «قیاس منطقی»، «استقراء» و حتی «قدرت خلاقه ی علمی و هنری» را از راه تحلیل «کوشش و خطا» و انعکاس های شرطی توجیه کردهاند.
شعر «کوبلای خان» که نگارش ساموئل تیلور کلریج است در کتابی بنام «جاده ی کزانادو» به وسیله ی لیوینگستون لوز مورد تحقیق قرار گرفته است. لوز نشان داد که هر کلمه از جملات شعر کوبلای خان از یک فقره از خوانده ها یا تجربه های کلریج سرچشمه گرفته و از اینرو میتوان تصور کرد که کلریج همه ی کلمات یا قطعات افکار ذهن خود را به طور خودکار به روش یک کلودیوسکوپ یا نقش نمای ذهنی عظیم با هم جمع کرده و ترکیب هایی را که بیشتر دوست داشته از میان آنها برگزیده و به صورت شعر درآورده است. به عبارت دیگر باز هم «کوشش و خطا» دست اندر کار بوده است. به علاوه قابل توجه است که خود کلریج معتقد بود این شعر در عالم خواب خط به خط در ذهن او ترکیب یافته است.
۵-۲)در آزمایشهای مختلفی که انجام گرفته است «آزمایش و خطا» در بسیاری از جانداران دیده شده است. بسیاری «تعقل» را حالت ذهنی همین کوشش و خطا تعبیر کرده اند. اینکه در چه نقطه ای از عالم و تکامل انواع این پدیده تا حدی به صورت ذهنی در آمده است تا بتوان آنرا به عنوان «عقل» جدا ساخت معلوم نیست، ولی به هرحال روشن است که این پدیده محدود به انسان ها نبوده و نیست. برای مثال ولفگانگ کوهلر با آزمایشهای خویش نشان داد که شانپانزه ها نیز می توانند «آزمایش و خطا» را به صورت ذهنی انجام دهند. ایزاک آسیموف در کتاب «اسرار مغز آدمی» این تبدیل را تنها یک نوع تغییر حالت میداند. او معتقد است وقتی تغییری در حالت پیشرفت است به نقطه ای میرسد که باید دید را نسبت بدان عوض کرد (نقطه حساس). در این حالت تفاوت درجه به طور دفعی معادل تفاوت نوع میگردد. چنین حالتی در فیزیک به وفور دیده می شود (برای مثال هنگام تبدیل آب به یخ) و یا در زیست شناسی هنگام پیدایش انوع جدید.
به عبارت دیگر در ادامه ی همان فیدبکها و رفتارهای دفاعی ساده و اولیه است که رفتارهای پیچیده تری چون «آزمایش و خطا»، «تحقیق»، «مطالعه»، «ابداع» و ... شکل میگیرد.
موید این مطلب گفتار دکتر ماکسول مالتز در کتب سایکوسایبرناتیک است. او رفتارهای آدمی را به سرومکانیسمهای I وII تقسیم میکند و معتقد است که این سرومکانیسمها به طور خودکار و اتوماتیک مثل مغزهای الکترونیکی انسان را خود به خود در جهت رسیدن به هدف یا نشان دادن واکنش مناسب نسبت به محیط، قرار میدهند.
در تیپ نخست، نشانه یا پاسخ مشخص است و هدف رسیدن بدان یا انجام آن است. برای مثال وقتی یک اژدر راه خود را به سوی هدف می یابد و یا وقتی یک نفر دستش را برای بلندکردن یک پاکت سیگار پیش میبرد در این حالت وجود یکسری اندامکهای حسی (گیرنده های داخلی و خارجی) سبب خواهد شد که فرد یا سیستم بتواند از طریق اطلاعات بازخوردی (فیدبک) هدف یابی کرده و حرکت خویش را به طرف مقصد در یک مسیر زیگزاکی تنظیم کند.
در سرومکانیسم نوع دوم، هدف یا نشانه مشخص نیست و هدف در واقع پیدا کردن آن است. برای مثال هنگام یافتن یک پاکت سیگار از روی میز در یک اطاق تاریک. در این حالت مساله و پاسخ روی هم یک موقعیت و ساخت را تشکیل میدهند و وقتی بخشی از ساخت (مساله) به ماشین یا فرد داده میشود، اجزاء گم شده پیدا میشود.
این رفتارها ـ که به ظاهر اساس و پایه ی مشترکی نیز دارند ـ هر دو از طریق «آزمایش و خطا» قابل توجیه خواهد بود و منحصر به آدمی نیز نیستند (۴).
همه ی آن چه را در بالا آمد می تواند در فرایندهای گسترده، متعدد و متقاطع زیر خلاصه کرد:
فیزیک ـ سایبرناتیک ـ فیزیوسایبرناتیک ـ سایکوسایبرناتیک
یکی از جنبه های بسیار شایان توجه بحث فوق مساله ی بینهایت و متصل بودن هر حرکتی است. این نتیجه گیری حاصل کنار هم آمدن عناوین علمی «ثبات مجموع ماده و انرژی»، «قانون دوم نیوتن»، «تئوری ذره ـ موج» و چندین بحث فلسفی دیگر است که به خوبی میتوانند اتصال و بینهایت بودن حرکت را توجیه کرده و سرآغاز فصل جدیدی را در کار جبرگرایان بگشاید.
۶-۲) رفتارهای فرابازتابی هر کدام یک شبکه ی نرونی بسیار وسیع را در سیستم اعصاب مرکزی شامل میشوند. این شبکه شامل تمامی اطلاعات درگیر در آن نوع فیدبک (خزانه ی رفتاری) به علاوه ی وابستگیها و تقویتهای مثبت و منفی مربوطه است. این مجموعه ی اطلاعات حول یک محور بازتابی تشکیل یک شبکه به نام «طرح» را میدهند که رفتارهای پیچیده و فرابازتابی (متفکرانه) آدمی در رابطه با محیط از طریق این «طرح ها» شکل گرفته و طراحی میشود. رفتار حاصل از عملکرد طبیعی این «طرحها» و ساختارهای فرابازتابی (متفکرانه) به علاوه نتایج پیش بینی شده ی آن ها را رفتار ارادی مینامیم. در رفتارهای ارادی احساس هایی جانبی چون تصمیم، اراده و خواست شکل میگیرد. این احساسها برخلاف آنچه برخی میاندیشند، علت رفتارهای ارادی را تشکیل نمیدهند، بلکه محصول جانبی این رفتارها هستند. از طرف دیگر، هرگونه رفتار ناشی از «طرح ها» و ساختارهای غیر متفکرانه (رفتارهای فروبازتابی و بازتابی) یا عملکرد غیرطبیعی «طرحهای» متفکرانه (فرابازتابی) یا نتایج پیش بینی نشده ی یک رفتار متفکرانه را رفتار غیرارادی مینامیم. در این حالت احساس های جانبی «تصمیم»، «خواست» و «اراده» وجود نخواهد داشت. هر چقدر یک «طرح» یا ساختار تقویت مثبت بیشتری کسب کند، گسترده تر شده و بیشتر مورد استفاده قرار خواهد گرفت. این حالت میتواند به پیدایش عادت منتهی گردد. در واقع عادت ها مرز مشترک رفتارهای ارادی و غیرارادی را تشکیل میدهند. عادتها رفتارهایی ناشی از «طرح ها» و ساختارهای متفکرانه هستند که به واسطه ی استعمال بیش از حد، فرد به احساس های جانبی ناشی از آن ها (تصمیم، خواست، اراده و غیره) غیرحساس شده است. در این حالت در واقع به نظر میرسد که طرح های مذکور از کورتکس و قشر مخ به قسمتهای پائینتر و سابکورتیکال کشیده شده اند. به عبارت دیگر در عادت احساس های جانبی ممیز رفتارهای ارادی و غیرارادی وجود ندارد و رفتارها بیشتر حالت بازتابی پیدا کرده اند. برعکس تقویت منفی میتواند یک ساختار را خنثی و خاموش کرده و در واقع اطلاعات مربوط بدان ساختار و «طرح» را غیرقابل استفاده کند. در اینجا روشن است که در هیچیک از رفتارهای ارادی، غیرارادی و عادتی عنصری به نام اختیار که نتیجه ی اراده ی آزاد باشد مطرح نمیباشد و تمامی رفتارها جبری و الزامی هستند.
-----------------------------------------------------
پاورقی
۳) فیدبک ها دو نوع می باشند:
الف- فیدبک های منفی: در این حالت برخی از محصولات سیستم روی سیستم اثر گذاشته و فرایند اولیه را کند یا ضعیف می کند. برای مثال وقتی قند خون پایین می آید، ترشح انسولین افزایش پیدا می کند، این واکنش به نوبه ی خود باعث افزایش آزاد سازی قند از مراکز تجمع و ذخیره قند می گردد. بالا رفتن قند خون که محصول فرایند اولیه است به نوبه ی خود باعث کاهش تولید انسولین می گردد.
ب- فید بک های مثبت: در این حالت برخی از محصولات سیستم روی سیستم اثر گذاشته و فرایند اولیه را تشدید و تقویت می کند. این حالت که به سیکل معیوب نیز مشهور است. برای مثال در پدیده ی زایمان دیده می شود که ترشح پروستاگلندین ها با شروع انقباض های رحمی افزایش می یابد، این پدیده به نوبه ی خود باعث افزایش انقباض های رحمی می گردد، ادامه ی این فرایند تنها با انجام زایمان خاتمه پیدا می کند.
۴)این نوع حرکتها و رفتارها در تحولات، کنشها و برنامه ریزی های اجتماعی، فرهنگی و ... نیز عینن قابل تحلیل و بررسی است. به عنوان نمونه در یک برنامه ریزی اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی یا سیاسی به طور کلی دو عمل انجام میگیرد.
نخست، یافتن برخی هدفها و پاسخها به معنی طرح و برنامه ریزیهای کوتاه مدت و بلندمدت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی برای حل کردن بحرانها و مشکلات از یکطرف و یافتن تکنولوژی مناسب صنعتی، اجتماعی و رفتاری برای کاهش محرکهای آزارنده ی محیطی و اجتماعی در جهت حفظ بهینه ی بقاء از طرف دیگر، میباشد (سرومکانیزم تیپ ۲).
دوم، حرکت در جهت رسیدن به آن هدف و یا سایر اهداف اجتماعی دلخواه و مطلوب. در این حالت اندیشمندان و متخصصین یک جامعه در واقع نقش گیرندها و اندامهای حسی سیستم را بهعهده میگیرند، به گونهای که در بسیاری از برنامه ها از طریق تجزیه و تحلیل حرکتهای انجام شده یا درحال انجام و حتی حرکت های آینده میتوانند با فراهم آوردن اطلاعات بازخوردی به تنظیم و تصحیح حرکتها و برنامه ها در یک مسیر زیگزاک پرداخته و از این طریق به کارآیی و دقت برنامه ریزیها کمک کنند (سرومکانیزم تیپ ۱).
لازمه ی چنین امری نخست وجود آزادی های فردی، سیاسی و اجتماعی است ـ به گونه ای که از یک طرف برنامه ریزی ها قابل کنترل باشند (مکانیزمهای ضد کنترل) ـ و دوم آن که افراد مختلف باید بتوانند آزادانه و بدور از دیکتاتوریهای حکومتی و سیاسی و حتی دیکتاتوریهای ناشی از آداب و سنن، به تحلیل حرکتها و برنامه ها پرداخته و در نتیجه به تصحیح و تنظیم حرکتهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی نائل گردند.
در اینجا به خوبی نقش آزادی به عنوان یک فیدبک منفی در سیستمهای درحال رشد و تکامل مشخص و روشن است. فقدان مکانیسم تنظیمی به معنی فقدان آزادی از یکطرف موجب عدم امکان دسترسی به اطلاعات بازخوردی جهت اصلاح و تنظیم دستگاه ها و حرکت ها شده و از طرف دیگر به پیدایش جزم اندیشی قومی، مذهبی، ایدئولوژیک، اقتصادی و فرهنگی منتهی خواهد شد، که این دو بخوبی قادر خواهند بود به فروپاشی، انحطاط و فساد یک جامعه و تمدن بیانجامند.
 
بخش های پیشین این مقاله در آرشیو نویسنده در اخبار روز