دیدار با جلال طالبانی؛ رئیس جمهوری عراق
آزادی قلم وبیان و اندیشه؛ حق انسانی است
عرفان قانعی فرد
•
قبلا با افکار باز و هوشمندانه وی اشنا بودم و برایم گفته بود که "آیندهی منطقهی ما در گرو دموکراسی و فدرالیسم و آزادی انسانی است؛ و بدون داشتن آزادی و دموکراسی، نمیتوان عدالت را در جامعه بهوجود آورد ...امروزه دیگر پُتک تفاوت مذهب و نژاد زدن، نشانهی بلاهت و سفاهت است قانون انسانی، اشتراک حق همهی اقوام و ملتها است، ما باید به این حقوق و آزادیها حرمت قایل شویم و به پیشبُرد آن احترام بگذاریم"
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
٣۰ شهريور ۱٣٨۶ -
۲۱ سپتامبر ۲۰۰۷
در سال 1383 درباره اش اشاره ای کردم که قبلاً او را در لندن بارها دیده بودم، در دوران دانشجوییام ... بهخاطر حرفهام. خـانوادهاش را خوب میشناختم. پدر خانمش "ابراهیم احمد" بود، نویسندهی مشهور کُرد که هنوز رمان "ژانیگل (درد زایمان ملت) او را آیینهی تمامنمای وضع کردستان میدانند، مادر خانمش "گلاویژ احمد" که او هم از زنان مشهور ادب و هنر کُرد است، جمهوری در کوهستانش را ترجمه کرده بودم اما در محاق سکوت نشر فرو رفت و گذاشته ام تا روزگاری دیگر...
دست دادنش گرم و تعارفش گرمتر ... با کلمات و عباراتی تعارفآمیز و گاه پُرخنده سخن میگوید ... در لابهلای چهرهی خسته و سالخوردهاش، نوعی غرور و اعتماد به نفس و مثبت بینی نهفته است ... به حرفهای گوینده خوب گوش میدهد، و با آنگاه در نهایت ادب و سادگی حرف میزند با صدایی غرّا و رسا ... انگار اصلاً وقتی لازم نیست تا که محیط صحبت گرمتر شود و صحبت با او خیلی راحت گل میکند... غرور و تکبری هم در رفتارش نیست... می داند که همه چیز میهمان تاریخ است ...
مدتی است که صدام رفته است، یا نه بهتر بگویم مرده است و جایی هم در قبر نیافت .. دم در راهرو به انتظار ورود نشسته است؛ این احترام برای وزیر و فقیر از دید او یکی است. خود را موظف میداند که به همهی انسان ها حرمت بنهد ... به عربی، به ترکی، کردی و غیره حرف میزند یا به انگلیسی گاهبهگاه هم به فارسی، متلکی میگوید... محشر است، میگویند 7 زبان میداند!... و شاید برای ادای احترام به کرامت انسان هم بی زبانی کافی است . بعد از طارق هاشمی به دیدار می روم . با همان رنگ طوسی مورد علاقه اش ....
پیری که تجربهی سالهای سفر و غربت و دربهدری، شاخه به شاخه جَستن، تبعید، فرار، کشتار و ... را در پشت سر دارد. هر چند که تا ملامصطفی فعال و سرگردان در میانه قدرت های بزرگ بود، نمود چندانی از آن رقیب سنتی نیافت؛ اما پس از حضور ژنرال حسن البکر، طالبانی همسطح با ملامصطفی پشت میز مذاکره ها می نشست ...
و آن گاه خود رهبر بخشی از کردها شد و اندک شرر قیام کردها علیه ظلم و خودکامگی صدام را را نگه داشت. امشب در حیاط ریاست جمهوری قدم می زنم. تنها جایی که در بغداد می شود لحظه ای اسوده قدم زد و هوای شب را میان نخل ها استنشاق کرد. زمانی حکومت عراق، نمایندهی کردها را به درون این ساختمان راه نمی دادند و کسی را به حضور رسمی نمیپذیرفت، هیچکدام از کردها را به شغلهای کلیدی نمیگمارد، در هیچ ردهی حکومتی جایگاهی نمیداد و تا می توانست خونشان بزمین می ریخت. اما امروز روز، پس از 5 سال چرخ گردون قصه ای دیگر ساز کرده است، در اتاق کار رییسجمهوری کرد، میتوان مقابلش نشست و تا پاسی از نیمه شب گفتوگو کرد... یا که نه، شنید و از اعجاب حافظه و اراده انگشت حیرت به دهان گزید!....
"با آغاز اختلاف بین ملامصطفی بارزانی و طالبانی، رئیس جمهور وقت عراق در سال 1975 حزب اتحادیه کردستان عراق را تاسیس کرد، اما در این ایام به دلیل اینکه بین شاه سابق ایران و صدام حسین توافقنامه مشهور الجزایر امضا شد در این توافقنامه شاه پذیرفت که دیگر از شخص بارزانی حمایت نکند و در نتیجه رکود سیاسی کردهای عراق موجب شد تا در دیپلماسی جدید شاه و صدام حسین، و فضای کناره گیری بارزانی، طالبانی دوباره رهبری جنبش علیه حزب بعث عراق را بر عهده گیرد و سیاستی جهت حفظ و بقا را در پیش بگیرد که این امر موجب شد تا در عمل حزب اتحاد میهنی کردستان عراق راهی متفاوت و جدا از دموکرات کردستان عراق به رهبری بارزانی در پیش بگیرد.
اما پس از انقلاب ایران در سال 1357 و همچنین آغاز جنگ تحمیلی عراق به ایران، اهمیت و حساسیت حزب اتحادیه میهنی کردستان عراق برای ایران شاخص تر شد، به نحوی که در چندین مرحله از جنگ، این حزب کردی- عراقی به نیروهای نظامی ایرانی کمک وافری کرد. سپس نسل کشی حلبچه توسط صدام رخ داد، اما نکته یی که در این زمان حائز اهمیت بود، باور نداشتن امریکایی ها به نقش و اهمیت طالبانی در مسائل سیاسی داخل و خارج از عراق بود. ضمن اینکه ترکیه نیز از استقلال کردهای عراق وحشت داشت و از سوی دیگر بنا به سیستم قبیله یی سنتی در کردستان عراق، نزاع قدرتی بین دو حزب کردی بارزانی و طالبانی وجود داشت که گاه مایه آشوب در کردستان عراق می شد.» در حالی که در خلال سال های 1996-1995 امریکا در دوران ریاست جمهوری کلینتون اقدام به وساطت جهت جلوگیری از جنگ برادرکشی میان دو حزب کردی عراق کرد که منجر به صلح پایدار 1998 شد،
در سال 1992 با تاسیس مجلس کردستان عراق عملاً کردها سیستم نوین سیاسی را تجربه کردند و طالبانی همواره در حال فعالیت بود و در سال 2003 پس از سقوط صدام حسین در 15 دسامبر همان سال جلال طالبانی به ریاست حکومت انتقالی دست یافت. ضمن اینکه در سال 2005 برای نخستین بار در تاریخ کردها رئیس جمهور عراق شد و کردها توانستند در حفظ تعادل سیاسی منطقه دارای نفوذ و نقش مهمی باشند.
طالبانی در عراق یکی از چهره های کلیدی و مهم است؛ حقوقدان 75 ساله یی که در تمام دوران سیاست و مبارزه چریکی علیه حکومت صدام حسین سعی در ادامه فعالیت سیاسی برای پیشبرد اهداف حزبی داشته است. وی شخصیتی است که در اوایل انتخابش توسط مردم عراق به سمت ریاست جمهوری، بسیاری از تحلیلگران بر این اعتقاد بودند که بنا به قانون اساسی عراق وی چندان نفوذی در مسائل جاری عراق نخواهد داشت و بیشتر از آن یک مقام کلیشه یی و ویترینی است. اما نفوذ، اعتبار و نوع نگرش وی موجب شد تا ریاست جمهوری را فراتر از چارچوب قانون تعریف کند و اکنون وی را نقطه ثقل حفظ تعادل سیاسی میان سنی ها، شیعیان و کردها می دانند" و یادم هست در دیدار با پرزیدنت کلینتون، گفتند: طالبانی نقطه ثقل توازن سیاست در عراق است و چه زیبا توصیف کرد پیر دمکرات ینگه دنیا!..
قبلا با افکار باز و هوشمندانه وی اشنا بودم و برایم گفته بود که "آیندهی منطقهی ما در گرو دموکراسی و فدرالیسم و آزادی انسانی است؛ و بدون داشتن آزادی و دموکراسی، نمیتوان عدالت را در جامعه بهوجود آورد ...امروزه دیگر پُتک تفاوت مذهب و نژاد زدن، نشانهی بلاهت و سفاهت است قانون انسانی، اشتراک حق همهی اقوام و ملتها است، ما باید به این حقوق و آزادیها حرمت قایل شویم و به پیشبُرد آن احترام بگذاریم ... گفتوگو و رابطهی آزاد و مستقل و مسالمتآمیز، امنیت جامعه را تضمین میکند؛ جامعهای که باید حیثیت، هویت و حقوق آن فراهم بشود و روابط انسانی در آن توسعه پیدا کند ... چون استقلال و وحدت، هدف ماست. احمقانه است که کسی بخواهد یک قوم، زبان یا نژاد و مذهب را بایکوت کند، هم زیستی و همدلی، مظهر انسانیت است."
و امشب هم که برای ضبط اخرین بخش های خاطراتش – که مدتها است به ان مشغولم - به دیدارش رفته بودم، که سیگار برگش را می کشید و می گفت: دوست دارم که نقد من و خطاهایم را هم در کتاب بنویسید، در گفتن و نوشتن خاطرات باید راست گفت و دیگر تاریخ باید قضاوت کند. بعد از حذف من از صحنه روزگار این تاریخ است که بی مهابا برای جستن راستی و واقعیت کنکاش می کند. آزادی قلم و بیان و اندیشه حق انسانی است و هیچ غلام قدرتی نمی تواند این حق از صاحب قلمی بستاند! غلامان می روند و صاحبان می مانند و نقد و نفرین و طعنه به صاحب قلم هم کف روی اب است و می رود ...
در طی این 2 سال "کتاب خوانی – مردم داری و مثبت اندیشی – جستن و کاویدن و مناظره" خصلت های بارزی است که در وی دیدم و از همه طرفه تر کتاب باز بودن اوست از ریاضی و انالیز تا تاریخ چین.... و دیگر اندک اندک در فرا رسیدن فصل خزان دیدارهایم با او و دیگر چهره ها به پایان می رسد تا در پایان زمستان این کتاب هم متولد شود که اگر عمری بماند و در میانه لطف پروردگار نصیب ... کتابی دیگر و سالی دیگر از رفتن عمر. اما به این تفاوت که 1000 برگ از سیاست پیشه مشهور کرد به همه تقدیم می کنم .... بی هیچ غرور یا تواضعی، فقط از انتشارش هراس دارم! و دغدغه اش سراسر وجودم را روز به روز بیشتر می گیرد.... راوی بودن برای کهن دیاری مانند کردها دشوار است....
جهت مطالعه : erphaneqaneeifard.blogfa.com
بغداد – شهریور 138
|