او از متن تاخت ما از حاشیه!


مهدی حسین زاده


• ساعت حول وحوش یک ونیم آقای رییس جمهور را ازدرب یکی ازساختمانهای خیابان آمستردام وارد می کنند وجلسه شروع می شود. خوش آمد گویی گرم وصمیمانه رییس دانشگاه! وادامه ماجرا که ازدریچه دوربین ها شکارشد. اما بیرون ازسالن چه می گذرد؟ نه درصحن دانشگاه و روی چمن وپله های سرسرا. نه! کمی آنطرف تر ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۹ مهر ۱٣٨۶ -  ۱ اکتبر ۲۰۰۷


هفته گذشته شاهد موضعگیری های متفاوتی پیرامون سومین حضورآقای احمدی نژاد درنیویورک ازسوی شخصیتهای سیاسی بر روی خروجی سایت ها رفت که تحلیل های یک سویه ای ازهرسو ابرازشد. ازاذان حسین شریعتمداری که مدعی شد، احمدی نژاد نیویورک را منفجر کرد! ولرزه برپیکره مستأجران کاخ سفید وکاخ الیزه انداخت و به شکرانه آن بانگ "حی علی سجده شکر" سرداد، تا دوستانی که دعوت به روزه سکوت کردند وتا آنان که بداخلاقی و "دیکتاتورِکوته فکرِسنگدل" خواندن یک شهروند ایرانی را دریک محفل آکادمیک غیردولتی ازسوی آقای رییس به جشن نشستند وخیلی زود عید گرفتند!
دراین نوشته سعی می شود گزارشی میدانی ازحضورآقای احمدی نژاد دردانشگاه کلمبیا تصویرشود با حداقل جهت گیری وبرخورد احساسی. چرا که مشیری می گوید:
شرف دست همین نوشتن است وبس                         شرف زبان هم گفتن حرف حق است وبس
پیش از ورود به بحث لازم می بینم برخی تفاوت های "سیستم آموزش عالی ایران" و"صنعت آموزش عالی ایالات متحده" را که الطفات به آنها جهت درک برش تصویری حاضر لازم است، به صورت گذرا یادآورشوم تا نتیجه گیری ها دربسترمناسب خود صورت پذیرد. آموزش عالی درایران سیستمی کاملا ً دولتی وبسته است. سیستمی دستوری که ازبالا قوانین مصوب به آن دیکته می شود. مصادردانشگاهی انتصابی است و دانشگاه فاقد قدرت بالفعل کردن توان بالقوه خود است وهرچند بسترمناسب فراهم نیست ولی دانشجویان مستعد آن قابل مقایسه با دانشجویان بومی کشورمورد مقایسه نیستند. درصورت وجود آزادی بیان موقتی، آزادی پس ازبیان با زورعریان وسخت افزاری ویا اطلاعاتی و نرم افزاری محدود می شود، که نمونه بارز اخیرآن محدودیتهایی است که برای دانشجویان دانشگاه امیرکبیربدنبال سخنرانی سال گذشته ریاست جمهوری دراین دانشگاه رخ داد می باشد ویا ممنوعیت ازتحصیل فعالین سابق وکنونی دانشجویی درقالب ستاره دارها مصداقی دیگر است. درمقابل صنعت آموزش عالی ایالات متحده سیستمی انتخابی، آزادی بیان وپس ازبیان درچارچوب اصول خاص به خصوص دردانشگاههای غیردولتی موجود است. سیستم کاملا ً سرمایه داری واگریک سِنت هزینه شود بی دلیل نیست. سیستم نوزا ودارای بسترمساعد جهت پرورش استعدادهای حتی خارج ازمرزهای ملیتی، درراستای مسیرحرکت سرمایه بوده و هرکنشی برپایه قاعده سود است. هرسال هزارها دلارجهت جذب استعدادهای بالقوه درراستای بالفعل نمودن آنها درقالب بودجه های تبلیغاتی خود صرف می کنند تا مُبلغ حرفه ای برای خود تربیت وبه اقصی نقاط جهان گسیل دارند.
واما شرح ما وقع:
دوشنبه ۲۴ سپتامبر اکبر از واشنگتن می آید. ساعت حول وحوش ۷ صبح تماس می گیرد. قرار ساعت ۹ جلو سازمان ملل. سرساعت به وقت تحکیم یعنی ۱۰ به قرارمی رسم. بهانه هم همان بهانه همیشگی، ببخشید ترافیک بود، ولی اینبار واقعا ً ترافیک سنگینی اطراف سازمان ملل بود. حال وهوای برنامه ها ونشست های تحکیم وسالهای نچندان دوردرایران. عطری همانطور پورشور و باصداقت. همه هستند. کیوان، پویا، احسان، مجید، احمد و سعید، ولی اینبار درقابی ازعکس، آری فقط یادشان هست. یاد روزهای پرشورتحکیم بخیر. اکبرازصبح عکس ها ومراتب اعتراض را مکتوب به برخی سران دولتها رسانده، معتقد است تا جایی که توانایی و تریبون به دست می آید باید استفاده کرد وبه اصلاح امورایران پرداخت وفرصتها را نباید سوزاند.
روی نیمکت درست همانجا که سال گذشته هم به اعتراض بازداشت دوستانمان روزه سیاسی گرفتیم می نشینیم. برنامه را دوباره مرورمی کنیم. یاد تکه کلامهای روح الله می افتم که می گفت خدا به خیر بگذراند وقتی فلانی وفلانی باهم تحکیم بیایند، آن نشست روی هواست! تک وتوک موهای سپید دیگرشر و شور جوانی ازمن که ستانده. کف وسوت و... برای رییس جمهور! نه! دیگرنه حِسش هست نه وقتش. گوشمان هم ازاین حرفها خیلی خیلی پراست. تصمیم این می شود، حال که او ازمتن می تازد ما هم ازحاشیه صدای خاموش دانشجوی محبوس را ازهمان دریچه ای که او استفاده می کند وصدایش را می رساند برسانیم.
خط یک مترو را می گیریم تا خیابان ۱۱۶. دانشگاه کلمبیا. ازمأموران پلیس ولباس شخصی های اطلاعاتی زودترمی رسیم ولی خبرنگاران زودتر رسیده اند. همین که عکسهای سیاه- سفید دوستان محبوسمان را ازکوله پشتی درمی آوریم تا برمیله های درب ورودی دانشگاه نصب کنیم، آری همان میله ها که آنان هم اکنون پشت آنند، خبرنگاران به سویمان می آیند وماجرا ازهمین جا آغازمی شود. او ازآنسوی میله ها ازمتن می تازد ما این سو ازحاشیه. دوستان نیویورک تایمز ودیلی نیوزمی خواهند برای طرح پرشهایمان به داخل برویم، ولی اینبار، نه! او ازآنسو بگوید ما ازاینسو، مگرنه اینست که آزادی بیان است. اکبرعکس های دوستان دانشجو را برتمام بدن نصب کرده وهمراه با شرح حال، یک به یکشان را با بغضی درگلویش به رسانه ها معرفی می کند.
داخل؟ نه! تاب تحمل نداریم. پرچم سه رنگی را که همیشه برافراشته می دیدیم امروز به زیر پای دانشجوی کلمبیایی ببینیم؟! شاید کم تحملیم. شاید هم غیرتی. وقتی به خبرنگارمی گویم این کارشایسته ای نیست که پرچم ملی یک کشور، پادری جلوی پله های سرسرای یک دانشگاه دریک کشوراصطلاحا ً آزاد شود، دلیل متقابل می آورد که این رسم را شما مرسوم کردید! وقتی سیستم آموزش عالی دولتی ایران رابا تقریبا ًغیردولتی این دانشگاه مقایسه می کنم تاحدی تایید می کند وقول می دهد اعتراض را به سردبیری منعکس کند. فردا عکس درنیویورک تایمزمنعکس شد. بلی پرچم سه رنگ ایران زیرپای دانشجوی منورالفکری که حاضر به شنیدن صدای مخالف است لگدکوب می شود!!! ابتکارجالب اینست که به جای آرم الله شعار گروههای مخالف جنگ حک شده، "NO WAR ON IRAN". اما آرم پرچم کجاست؟ عجله نکنید آرم پرچم جای مطمئنی است، اگر صبر کنید خواهید دید.
ساعت حول وحوش یک ونیم آقای رییس جمهور را ازدرب یکی ازساختمانهای خیابان آمستردام وارد می کنند وجلسه شروع می شود. خوش آمد گویی گرم وصمیمانه رییس دانشگاه! وادامه ماجرا که ازدریچه دوربین ها شکارشد. اما بیرون ازسالن چه می گذرد؟ نه درصحن دانشگاه و روی چمن وپله های سرسرا. نه! کمی آنطرف تر، همان جا که پرچم را دورمی زنی وبیرون می روی. خیلی سعی می کنی درکشان کنی، همان طورکه دانشجوی انصارحزب الله ایران را از ارتکاب به چنین اعمالی تحمل می کردی، ولی نمی شود. هرچه توضیح هم می دهی که منقوش کردن پرچم آنها در ورودی یک دانشگاه ایرانی به دست دانشجو صورت نمی پذیرد بلکه به دست شبه نظامیان ومیلیشیای بسیج که رسما ًعضونیروهای فعال گارد سپاه پاسداران کشوراست صورت می پذیرد وجامعه روشنفکردانشگاهی ایران با آن مخالف است به خوردشان نمی رود که نمی رود وماجرایی است چون یاسین خواندن در... .
یکی ازتیم های همراه ریاست جمهوری به هردلیل ازدرب اصلی وارد می شود، درمیان هوکردن وتشویق حاضرین به داخل می رود. اصولاً برخی گروههای مخالف سیاست بوش درایالات متحده به قول معروف نه ازحب علی که ازبغض معاویه به حمایت ازرییس جمهورایران می پردازند! گروههای سلطنت طلب هم که گویا برنامه مستقلی بعد ازظهر جلوی سازمان ملل دارند پس ازپخش عکسهای به قول خودشان شاهزاده رضا پهلوی که روی برگه های گلاسه با چهاررنگ درکیفیت بالا چاپ شده بود، ونامید ازورود رییس جمهوری ازدرب اصلی دانشگاه، که گویا آنها هم برنامه های بسیار خاصی جهت استقبال! داشتند، خیلی زود محل را ترک می کنند. کم کم سروکله خبرگزاری جمهوری اسلامی هم پیدا می شود ومتاسفانه خانم محجبه همراه تیم با برخورد ناشایستی از سوی معترضین واقع می شود!
یقه شیخی های معروف با کت وشلوارهم دنبال جای خلوتی می گشتند تا یک گزارش بهداشتی با گزارشگربه قول معروف "تریپ مامان" خودشان برای پـِرِس تی وی ایران تهیه کنند. گوشه جنوبی ورودی دانشگاه ازخیابان بـِـراد وِی را دریک زاویه مخالف معترضین که پس زمینه، یک پلاکارد بزرگ منقوش به یک انفجارهسته ای که چهره بوش درقارچ اتمی انفجارهویداست انتخاب می کنند. چشمتان روزبد نبیند شکار اکبر شدند. عکس ها را به دست گرفته وجلوی دوربینشان حاضرشدیم، به اصطلاح خودشان پارازیت ایجاد کردیم. اکبرمی گوید: چرا واقعیت را نمی گیرید؟ ازاینها هم تصویر بگیرید. آقای رییس جمهور دردانشگاه صحبت می کند ودانشجویش را به بند می کشد؟ التماس سرپرست تیم هم که می گفت: "اکبر تورو به هرکی می پرستی برید و بذارید کارمونو بکنیم!" هم جواب نمی دهد. سه پایه ودوربین را جمع می کنند وبا این تهدید که شما که یک روز برمی گردید و... محل را ترک می کنند. از خانم گزارشکر همراهشان می پرسیم: می بخشید خانم آیا شما با همین وضع درایران هم می گردید؟ طفلک سرخ می شود وفقط یک نگاه به سرپرست یقه شیخی خود می کند.( باور بفرمایید خیلی وضعش زننده بود. اگر در تهران گیرسربازان جناب سرداروحشت می افتاد خیلی خوش به حالشان می شد وهمان دفعه اول به زادگاهش تبعید می شد.) افسوس می خوردم که سنجاق سینه منقوش به پرچم ایران برسینه اش باشد، هرچه درخواست می کنم آنرا یادگاری بدهد که شاید از غلظت تبلیغات نادرست برون مرزی شان با برداشتن آن کاسته شود، سرش کلاه نمی رود ومی گوید: "این قسمتی ازیونیفرم من است!" انصافا ً این تیکه را خوب آمد با حاضر جوابی وهوش یک دخترایرانی، من که کم آوردم شاید هم نخواستیم جلوی رییسش خجالت بکشد. آنها هم خواستند به داخل برویم تا اگرپرسشی داریم مطرح کنیم! می گویم: سالها با آقای رییس جمهوردریک دانشگاه سعی کردیم دیالوگ برقرارکنیم آخرش هم به دفترکارمان درانجمن اسلامی منتخب دانشجویان غل وزنجیرآویخت! بگذارحرفش را بزند. فقط بگویش زبان روزه دروغ نگوید.
خانم الهه هیکس هم اینجاست، احوال پرسی ای می کنیم، آخرین بار که دیده بودمش وقایع ۱٨ تیر سال ۷٨ دانشگاه تهران بود. آقای دکترسروش هم دعوت دانشگاه کلمبیا را رد ودراین برنامه حاضر نشده اند، کاملا ً منطقی است. چه حرفی آقای رییس جمهورمی خواهد بزند که درطول این سه دهه نزده اند و ما نشنیده باشیم وحرمت کدام سوال نگه داشتند وپاسخ گرفتیم که دگربار بپرسیم.
تقریبا ً خبرگزاری ای نمانده که مصاحبه نکرده باشیم ودوگانگی حرف وعمل دولتمردان ایران را دربرخورد با جامعه وبه خصوص جامعه دانشگاهی آن نگفته باشیم. خبرنگاردیلی نیوزمی پرسد: شما هراس ندارید وقتی بازمی گردید درایران به دلیل حمایت ازدوستان دانشجویتان بازداشت شوید؟ چندی پیش معترضین دانشجویی در ایران بازداشت شدند. حال که دراین کشورهستید ازشرایط استفاده کنید وازفضای بازسیاسی لذت ببرید. می گوییم: هراسی نیست، امروزکه اینها آزاد شوند فردا به حمایت از آزادی ما می پردازند. رزمی مشترک است.
حال نوبت جمعیت حاضراست که به تبادل نظر با آنها بپردازیم. گروههای کثیری از یهودیان که به دلیل افسانه خواندن هولوکاست وهراس ازمحو به قول خودشان سرزمین مقدس اسراییل اعتراض کرده وشمایل رییس جمهوررا درقامت هیتلربا گرافیکِ تمسخر ترسیم وپخش می کنند، اینان اولین هدف هستند. جالب است جوانان خیلی زود مجاب می شوند که با این شیوه گرافیکِ تمسخرآمیز مشکلی حل نمی شود بلکه باید حرفه ای اعتراض کرد، ولی بزرگترها هیچگاه مجاب نمی شوند وگاها ً بد وبیراه هم می گویند. یهودیان معترض جنگ علیه ایران منطقی تربا موضوع برخورد می کنند وبه ارایه پیشنهاد می پردازند، آدرس می پرسند وخواهان حمایت ازما می شوند. با خود می گوییم، همینطوری پشت سرما هزارحرف وحدیث است خیلی ممنون میل نداریم.
سیاه ها به حمایت سرسختانه از رییس جمهورمی پردازند. کنجکاو می شویم دلیل را بفهمیم. بله بازهم نفرت از بوش آنها را به آغوش آقای احمدی نژاد افکنده ودلیل عقل پسندی نداشتند. مادرانی که فرزندانشان درعراق یا افغانستان قربانی شده اند وبعضا ً دست دردست یا پای دردست وجانباز بازگشته اند با حمل پلاکاردهایی با مضامین دینی حاضرند، اصلا ًبه صلاح نیست سمت آنها رفت.
آنسو فارغ التحصیلان کلمبیا به مسوولان دانشگاه هشدارمی دهند ازاعطای مدرک افتخاری این دانشگاه به رییس جمهورخودداری کنند. یکی هم مدرک خود را به قیمت پنجاه سـِنت درمعرض فروش نمایشی گذارده است.
بین خیابان ۱۱۶ و۱۱۷ صحنه جالبی رخ داده است، یهودیان اصطلاحا ً جوییش با زایونیست های صهیونیست به مشاجره لفظی می پردازند وپلاکاردهایی درمزمت همدیگرحمل می کنند. گویی این ابتکاررییس جمهوری درنقل قول ازآیت الله خمینی که اسراییل به دست جوانان فلسطینی از صحنه روزگار محوخواهد شد! خط تفرقه ای را بین یهودیان پررنگ کرده است. شاید باور نکنید، من هم پیش ازآنکه این صحنه را ببینم باورم نمی شد یهودی ِکلاه دارِموفرفری ِاحمدی نژادی هم باشد.
پلیس گروههای مخالف جنگ را به ضلع غربی خیابان بـِراد وِی روبروی درب اصلی دانشگاه هدایت کرده تا ازبرخورد احتمالی فیزیکی جلوگیری شود.
پرده ای بزرگ که برروی آن شعارهای ضد جنگ درمذمت حمله احتمالی به ایران به دو زبان انگلیسی وفارسی به چشم می خورد. داخل این جمع می شویم. برخی دوستان ایرانی را می بینیم. بحث تعریف نوع هدف پیش می آید. وقتی نظرشان را درباره هدف کلی ترحفظ حقوق شهروندی وحقوق بشر می پرسیم که هرگونه جنگی درسایه دفاع ازآن منتفی است، وهدفی عام تراست، معتقدند این هدف درشرایط خاص کنونی که دولت همه کارتهای خود را سوزانده هدفی انحرافی است ومتأخراست. شاید تا حدی درست می گویند ولی هیچ راه حلی برای جلوگیری ازتضییع حقوق شهروندی شهروندان ایران نمی دهند ودریک حرکت انقلابی شعارمی دهند: درود برخمینی. تازنده ایم رزمنده ایم! ودرانتها هم اتهام عضویت درسازمان مجاهدین به ما می زنند!!! این روش برخورد اینجا بین ایرانیان مرسوم است. اگردقیقا ً مثل طرف مقابل فکر نکنی وحرف نزنی همه نوع برچسب به تومی زند. برآنان خرده نمی گیریم درد کهنه فرهنگی است، هرچند خیلی آتششان تند است. می پرسیم وقتی هشت سال درایران جنگ بود امثال آقایان کجا بودند؟ رزمنده کدام محورعملیاتی بودید؟ آن روز که در کاباره های نیویورک برای هم ودکا باز کرده و بدمستی می فرمودید، ملت ایران خانه به دوش از این شهر به آن شهرازمحدوده بُرد موشک های کروزخارج می شدند. امروز اگرشما هم ساعتی مهمان بازپرس های ۲۰۹ اوین شوید شاید نشئگی تان ازسربگذرد وچنین حقوق بشر را به حاشیه نرانید. راستی یادتان که هست آرم الله روی پرچم داخل دانشگاه نبود. پیدایش کردیم. دختری ازامریکای لاتین با وضعیتی صد بار زننده ترازگزارشگر پرس تی وی، تی شرتی به تن کرده بود که جلویش منقوش به پرچم ایران بود. بلی آرم را روی آن یافتیم. کمی پایین ترازجایی که خط سینه این خانم می رفت. خط سینه این دخترتشدید آرم را به همراه شمشیر وپایه شمشیرزیرین آن چنان به دو نیم می کرد که هرنیمه الله به روی یک سینه اش کش می آمد. عینک دودی تقریبا ً تمام چهره اش را پوشانده است. او را دراین برنامه ها دیده ام. می گویند از این راه امرارمعاش می کند! پولش ازصندوق کدام بیت المال هزینه می شود؟ خدا می داند! تبلیغات کثیف اینچنین است هرچند درقالب هدف مقدس صلح باشد.
با طعنه به آقایی که سبیل ازبناگوشش دررفته وپرچم شیرخورشید به نماد بازگشت سلطنت دریک دست وعکس شاهزاده رضا دردست دیگردارد می گویم: ان شاء الله شما چه موقع به ایران باز خواهید گشت تا کمی ازهزینه ای را که ایرانیان می پردازند با گوشت وپوست خود درک کنید؟ ناراحت می شود! می گویم مگرشما هم جزیی ازاپوزیسیون نیستید؟ ازراه دورکه نمی توان مبارزه سیاسی کرد، شاید بتوان فقط پشتیبانی کرد ولی شما هیچ کس را درایران قبول ندارید که پشتیبانی کنید. برخی ازفرزندان یا لیدرهای شما ازبس که ایران نبوده اند فارسی حرف زدن هم ازیادشان رفته! بهترنیست تعیین نوع حکومت را به خود مردم واگذاشت؟ این ازانصاف به دوراست خرد جمعی ایرانی را با تمدن سه هزارساله به سُخره گرفت ونقش قیم برایشان با پشتیبانی زورعریان بازی کرد. بهترنیست اگررِفـُرم سریعی هم رخ دهد آن پس رفت به سلطنت نباشد؟ با چهره ای افروخته وحق به جانب می گوید: می دانی چیست؟ همه این بدبختی ما کارشما تحکیمی ها بوده! اگرسفارت را اشغال نمی کردید این مشکلات پیش نمی آمد. می گویم: شاید جور زمانه ما را شکسته تر از سِن مان کرده ولی آن روز من هنوز درآغوش مادرم بودم پس کارما نبوده، فرد مورد نظر شما داخل درحال سخنرانی می باشند. افتخار می کنیم که در پوست اندازی تحکیم وحدت شریک بودیم وهرچه بود وشد ما هزینه پرداختیم. تحکیم امروزتحکیم هزینه هاست که به عضویت درآن هم همیشه افتخارمی کنیم. می گوید اگراینطوراست پس اینجا چه می کنی؟ این را راست می گوید. خیلی وقت ها این سوال را ازخود می پرسم. من اینجا چه می کنم؟ جسم اینجا وروح ودل جای دیگراست.
کم کم سخنرانی آقای رییس جمهورهم به پایان می رسد وهیأت نمایندگی ایران درحال ترک محل است. برای گرفتن عکس یادگاری لحظه ای جلوی درب دانشگاه صبرمی کنند. وقتی به شوخی می گویم: التماس دعا برادر! گـُل ازگـُلش می شکفد. می پرسد: آقا شما ایرانی هستید؟ سرحرف بازمی شود وچند عکسی را که هنوز روی بدن اکبر است را جدا می کنیم وخواهان آزادی دوستانمان می شویم. می گوییم:
اَبــراگراز قبله آید سخت باران می شود
شــاه اگرعـادل نباشد ملک ویــران شود
خـــانه نزدیک دریـــا زود ویـــران شود
می گویند بیایید چند عکس یادگاری با هم بگیریم!می گوییم خیــــــــلی ممنون. صرف شده! قبلا ً ماموران اطلاعاتی شما عکس وفیلم تهیه فرموده اند. می خندند وعکس ها را می گیرند وقول مساعد می دهند که گویا قراراست پیش ازآغازسال تحصیلی همه آزاد شوند.
سوال مهم اینجاست که انگیزه چنین دعوتی ازسوی این دانشگاه چه بوده است؟ معتقدم انگیزه ونتیجه این دعوت را می توان درپاسخ این سوال کلیدی یافت. دراین شرایط چرا ازرییس جمهوراحمدی نژاد دراین دانشگاه دعوت شد وبه چه دلیل همین دانشگاه دعوت خود ازسید محمد خاتمی را درسال گذشته پس گرفت؟ آیا یک محیط آکادمیک باید به افزایش اِگزرجی وتنشهای سیاسی دامن زند یا سعی دراُپتیمایز کردن معادلات ومراودات حاکم، با تولید وپیشنهاد فکرسازنده مبادرت ورزد؟
همان طورکه اشاره شد صنعت همیشه به دنبال درآمد وکسب سود بیشتر است وصنعت آموزش عالی هم از این قاعده مستثنی نیست. اگر به گزارش های معتبر بین المللی که از سوی ژورنالیست ها ورسانه ها منتشرمی شود ملاحظه کنیم شاهدیم که آقای احمدی نژاد با توجه به سیاست خاص خود که اگربتوان آن را میستیزیسم خواند در رده بالای خبرسازان قراردارد وتقریبا ً خاتمی ازیادها رفته است. صنعت آموزش عالی امریکای شمالی که دانشگاههای نیویورک، هاروارد، کلمبیا و... هم جزیی ازآن هستند به دنبال جذب دوربین رسانه ها برای عرضه پروپاگاندای خود درقالب نوعی تبلیغات روشنفکری است تا هم مکان خود را درلیست دانشگاههای صاحب نام درحوزه سیاست ومتعاقب آن لابی فارغ التحصیلان خود را درجرگه سیاست کلی ایالات متحده ازدست ندهد وهم جذب دانشجو دررشته های جدید وگمنام خود، جهت کسب درآمد بیشترکند. همانطورکه شاهد بودیم پس ازبرگزاری سخنرانی دراین دانشگاه تبلیغات اینترنتی این دانشگاه در پیک زمانی ودرمحدوده زمانی طلایی مارکتینگ به اوج خود رسید وحتی تا جایی پیش رفت که محدوده شخصی پیام های الکترونیکی شهروندان راهم درنوردید، همچنین ازسوی دیگر دعوت رییس این دانشگاه از تاجبخش، ایرانی - امریکایی ای که هم اکنون درصدرتوجه رسانه ها قراردارد ومقصد او پس ازخروج از ایران بی شک کانون توجه رسانه ها وافکارعمومی خواهد بود جهت پیوستن به کادرهیات علمی گروه معماری و مطالعات شهری این دانشگاه یعنی رشته تخصصی رییس جمهور احمدی نژاد دردانشگاه علم وصنعت ایران نوعی از تبلیغات چالشی پیش ازموعد درهمین راستا بود. اگربه اتاق شیشه ای تصمیمات این دانشگاه نظری بیاندازیم به راحتی این شیطنت مدیریتی قابل مشاهده است. منطقا ً و بی تعارف باید پذیرفت اگربنا به دعوت نماینده ای سیاسی - فرهنگی ازسوی افکارعمومی ایران دراین دانشگاه بود ازمحدوده انصاف اگرنگذریم او می توانست سید محمد خاتمی باشد، البته علی رغم وجود انتقادات بنیادین به عملکرد وی درطول دوران هشت ساله ریاست جمهوری اش، باز هم عقل سلیم می گوید دراین شرایط او مناسب ترمی نمود، ولی این دانشگاه دررقابت با گروه علوم سیاسی دانشگاه هاروارد قصد تقبّل ریسک بالایی را نمود تا به دنبال حضورآقای خاتمی دردانشگاه هاروارد، آقای احمدی نژاد را به کلمبیا بیاورد وجهت دوربین رسانه ها را دراوج ترافیک خبری حاکم برنیویورک به دنبال حضورسران کشورها درسازمان ملل به سوی خود متوجه سازد وبه صورت مصنوعی هم مدعی شد درراستای اصل آزادی بیان درامریکای آزاد این دانشگاه پیشرو درعملی ساختن آن خواهد شد وحاضراست تریبون خود را دراختیاررییس جمهوراحمدی نژاد قراردهد تا با جهانیان صحبت کند! اما خیلی زود رییس دانشگاه دربرابرفشارها ی سناتور و گاورنِر نیویورک جای خالی کرد و برخلاف آنچه پیش ازبرنامه گفته بود: "می خواهد رییس جمهور را بریان کند!" درمَنشی کاملا ً غیرحرفه ای قاعده بازی را ازدست داد وهرچه رشته بودند پنبه شد وبی شک اوقربانی این ناکامی دریک تغییرمدیریت زود هنگام خواهد شد مگراینکه او زود تردست پیش را بگیرد.
اگر به این موضوع به دقت توجه شود که رییس جمهوراحمدی نژاد درصورتیکه در مسجد ابوذر محله فلاحی تهران هم سخنرانی کند درچشم به هم زدنی موضعگیریها درشبکه سیاسی سی اسپن نمود می یابد وخبرگزاریها پوشش خبری قوی ای می دهند، می توان نتیجه گرفت او نیازی به این تریبون در این مکان نداشت و شاید قربانی نوعی جوسازی رسانه ای صنعت آموزش عالی ایالات متحده شد که می تواند عواقب ناخوشایندی برملت ایران داشته باشد، ولی او با توجه به تیزهوشی خود سعی نمود بازی را به سود خود پایان برد. اگردراینجا ازلفظ تیزهوشی استفاده می کنم بدین دلیل نیست که نوعی تفکرنوستالژیک استاد – دانشجویی بربحث قالب شود. خیر. بلکه بدین دلیل است که اگرمدتی درزندگی دانشجویی پیش ازمنصب نشینی ایشان درقامت شهردارپایتخت وبه دنبال آن ریاست جمهوری، با ایشان مراوده داشته باشید، به این نکته پی می برید که پشت این چهره پوپولیستی چه اندیشه ای خفته است! برای مثال تکرارپیشنهاد تیزهوشانه آقای رییس جمهوربرای حضوردرمحل برج های دوقلوی منهتن وتقدیم دسته گل به قربانیان این حادثه را درنظر بگیرید، که ایشان چگونه می خواست دسته گل به احترام اندیشه بنیادگرایی پشت طرح یازده سپتامبر، که عوامل آن دراین حادثه قربانی شدند پیشکش کند. بله! اگرهزاران نفرازیک سوقربانی شدند دربرابردهها نفرهم ازسوی دیگردراین ماجرا قربانی شدند که هواپیما ها را هدایت یا کنترل عملیات را برعهده داشتند. آقای رییس جمهورهمیشه درساختگی بودن یازده سپتامبر پای فشرده وحاضر به قبول آن نبوده است حال چگونه به یکباره قصد ادای احترام به آنان می کند؟ این موضوع ِمشکوک خیلی گوشه اش بازاست وخطربزرگی ازکنارگوش ایران گذشت. چراکه اگراین برنامه به فرض محال اجرا می شد بی شک عواقب شوم آن گریبانگیرملت ایران می شد وانفجار(خبری) نیویورک توسط احمدی نژاد که ازسوی کیهان وعده داده شده بود عملی می شد.
چنانچه گفته شد سیستم سرمایه داری اگردعوتی را درهراِشِلی ترتیب دهد براساس ذات سرمایه داری آن است وسود متقابل یا ضررمتقابل را دیکته می کند. یک استاد ایتالیایی دارم که همیشه جهت روشن ترشدن بحث می گوید من دراین زمینه یک خاطره هم دارم وبه قول معروف موضوع را با شرح خاطره جا می اندازد. حال به پیروی ازاوخاطره ای را مطرح می کنم که تا حدی قواعد حاکم برمراودات سرمایه داری در یک موضوعی کاملا ًمعمولی روشن و تفاوت فرهنگی آشکار شود. چندی پیش طی یک دعوت خیلی معمولی ازسوی هیأت ژوری نیویورک جهت همکاری، پیشنهادی شد. سعی کردم تا پیش از پاسخ یک جمع آوری اطلاعات جامع انجام شود تا نکند ازبودجه مستقیم دولتی صرف شده باشد یا از ردیف های خاص بودجه که معمولا ً ایرانیان پس ازبازگشت به ایران درخانه معروفِ با دیوارهای سنگی واقع درانتهای جردن با شیوه های خاص ضبط پاسپورت ودرصورتی که بخت یارنباشد مهمان اوین شدن متوجه آن می شوند دوباره گریبانگیرشود. چندی تحقیقات طول کشید که درخواست دوم وسوم هم از راه رسیدند، به استناد مدارک وشواهد عدم ارتباط اثبات می شود. با این وجود، با اکراه قبول می کنی. یک بله گفتن همان وافتاد مشکل ها! تصوراولیه با توجه به پیشینه فرهنگی اینست، ازآن جهت که دعوتی صورت پذیرفته هرآن درصورت اراده می توان عذرهمکاری خواست. ولی به همین راحتی ها هم که نیست. به دلیل سفر به ازای دو غیبت دوهزاردلار ناقابل شارژ می شوی! وقتی پُر رو بازی درمی آوری وبه روی خود نمی آوری، اصل مبلغ همراه با درصد سود رایج دولتی درفرم مالیاتی پایان سال منظورمی شود وبرای اینکه کاربه جای باریک ترنکشد این بارمجبورمی شوی خیلی به روی خود بیاوری. بله، ممکن است در سیستم سرمایه داری قبول یا رد دعوت فقط هزینه مادی داشته باشد که چندان مهم نیست ولی هزینه معنوی شاید هیچگاه قابل جبران نباشد. حال سوال اینجاست که مردان طراح سیاستهای آقای رییس جمهورچگونه وبا چه فکروطرح حساب شده ای ازحول حلیم در دیگ می افتند، جای تامل وافکار عمومی نیاز به شنیدن پاسخی محکمه پسند دارد.
آیا کنترلی برسخنرانی ایرادی رییس جمهورصورت می پذیرد یا ایشان هرچه می خواهد دل تنگشان می گویند؟ آیا درلحظات طرح پرسش های نامتعارفِ فی البداهه یا ازپیش طراحی شده یا جنگ های روانی، مدیریت بحران به وی گوشزد می شود تا قافیه ازدست نرود؟ گاف های به این بزرگی که مثلا ً٨۰ تا ۹۰ درصد مردم درانتخابات ها شرکت می کنند چگونه قابل ترمیم است؟ ۴۴ میلیون واجدالشرایط رای دادن، ۱۷ میلیون درسبد آقای احمدی نژاد، ۱۰ میلیون درسبد آقای هاشمی، حال ۲۷ میلیون کجا ٨۰ یا ۹۰ درصد ۴۴ میلیون می شود؟ شاید هم منظورایشان انتخابات دوره سوم خبرگان رهبری است که به گواه معاون سیاسی وقت وزارت کشور۲۵ درصد بنا به مصلحت ۵۱ درصد اعلام شد تا مقبولیت مجلس خبرگان ومتعاقب آن درصورت نیاز به رهبری جدید مشروعیت وی زیرسوال نرود! اینها نقاط سیاهی است که اگرعامه با دید سطحی ویک کف زدن وهوکردن ِ بود یا نبود همجنس باز درایران ازآن به راحتی به اقتضای سنشان می گذرند ولی هستند کسانی که خواهان کالبد شکافی این موضوعات اند ونادیده گرفتن فاکتورعقل درشنونده بداخلاقی سیاسی است.

freecorvus@gmail.com