تنها خودمان می توانیم شبح جنگ را دور سازیم


احمد رافت


• با تظاهرات گروه های اروپائی و آمریکائی مخالف جنگ و فراخوان های بین المللی نمی توان شبح جنگ را از ایران دور ساخت. تغییر رژیم تنها راه های جلوگیری از حمله نظامی به ایران است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۱ مهر ۱٣٨۶ -  ٣ اکتبر ۲۰۰۷


شبح جنگ بر کشور ما سایه انداخته است و این مساله به درستی بسیاری از ایرانی ها را نگران ساخته است، هر چند اندک نیستند کسانی که به ویژه در داخل کشور فکر می کنند اقدام نظامی قدرت خارجی می تواند راه گشای مشکلات ایران باشد. در ایران وکالت دادن به قدرت های خارجی برای حل مشکلات داخلی امر جدیدی نیست و ایدئولوژی دایی جان ناپلئونی که مسئولیت هر گناهی را به گردن اجانب می اندازد و از سوی دیگر انتظار دارد آنها مشکلات ما را حل کنند، هنوز بر بخش عمده ای از جامعه غالب است. نمونه های آن را می توانیم در این روزها در نوشته بسیاری بیابیم که دست به دامن نهضت ضد جنگ در اروپا و آمریکا شده اند و یا از روشنفکران شرق و غرب درخواست کمک کرده اند تا شبح جنگ را از ایران دور سازند و از وقوع فاجعه جدیدی جلوگیری کنند. هدف از این مقاله ورود به بحث جنگ و کارایی یا ناکارآیی آن در تغیییرات لازم در ایران نیست. تجربه عراق نشان می دهد که مرحله پس از جنگ می تواند فاجعه بار باشد و هیچ ضمانتی نیز وجود ندارد که اقدام نظامی احتمالی نه تنها به تغییر قدرت نیانجامد بلکه جناح پادگانی را تقویت کند. هدف این مقاله بررسی این مساله است که آیا فراخوان ها و دعوت ها به تظاهرات می توانند از وقوع جنگ جلوگیری کنند، یا چون گذشته تاثیری بر روند سیاست نخواهند گزارد.

ما نمی توانیم نادیده بگیریم که تلاش های هسته ای جمهوری اسلامی ایران، گذشته از اینکه توانسته باشند مقدمات تهیه اولین بمب اتمی را آماده ساخته باشد یا نه، از سوی جامعه جهانی و کشورهای منطقه خطری جدی به حساب می آید. ایران اتمی و اسلامی در خاورمیانه ای که هر گوشه اش آتشی شعله ور است، خطری جدی از سوی جامعه بین المللی و به ویژه کشورهای غربی برای امنیت جهانی به حساب می آید و بنابراین قدرت های خارجی زمانی که در مقابل دو راهی بمبی ایرانی یا بمبی بر ایران قرار گیرند، بدون لحظه ای شک و تردید گزینه دوم را انتخاب خواهند کرد و تردیدهای کنونی شان را به کنار خواهند گذارد. سیاست های تنش زای دولت کنونی که موشک هایش را به رخ جهان می کشد، البته در تشدید این نگرانی ها بی اثر نیست. از نظر سیاسی نیز برای قدرت های جهانی عقب نشینی در مقابل جمهوری اسلامی ایران و دولت پادگانی کنونی به هیچ وجه (به این به هیچ وجه تکیه خاصی باید داشت) را در دستور کار خود قرار نداده اند زیرا خاورمیانه ای که رهبری سیاسی اش به عهده جمهوری اسلامی ایران باشد، خطری بسیار جدی برای منافع غرب و شرق و بسیاری دولت های عرب به حساب می آید.

دوستانی که با وجود این استدلال هنوز معتقدند که افکار عمومی بین المللی می تواند شبح جنگ را از ایران دور سازند و امضای چند روشنفکر بر زیر بیانیه ای یا تجمع چند هزار مخالف جنگ در میدانی می تواند مانع اقدام احتمالی نظامی علیه جمهوری اسلامی ایران شود، باید به چند سوال زیر پاسخ گویند.
۱- در در هفته های قبل از اقدام نظامی در عراق نه چند روشنفکر بلکه شخصیت های چون ژان پل دوم و ژاک شیراک، رئیس جمهور وقت فرانسه، تا حد تهدید آمریکا پیش رفتند ولی با این وجود نتوانستند در حمله به عراق توسط اتحادی بین المللی که ارکان آن را آمریکا و بریتانیا تشکیل می دادند جلوگیری به عمل آورند. چرا فکر می کنید امروز گروهی روشنفکر که صاحب هبچ قدرتی نیستند و هیچ نفوذی در محافل تصمیم گیرنده ندارند قادر خواهند بود از حرکت ماشین جنگ به سوی تهران جلوگیری به عمل آورند؟
۲- در هفته های قبل و بعد از اقدام نظامی علیه عراق، شهرهای مهم اروپا، آمریکا و حتی خاورمیانه شاهد تظاهرات چند روزه هزارن مخالف جنگ و هواداران صلح بودند، چرا فریادهای ضد جنگ آنها نتوانست تونی بلر و جورج بوش را واداربه انصراف از تصمیم شان کند، امروز توان جلوگیری از حمله احتمالی به جمهوری اسلامی را خواهند داشت؟

در مقایسه عراق زمان صدام حسین و حکومت پادگانی کنونی ، چند نکته و وافعیت دیگر نیز وجود دارند که نمی توان آن ها را نادیده گرفت. صدام حسین از دید بسیاری از اروپایی ها یکی از دیکتاتورهای منفور زمان خود بود، ولی حساسیت آن چنانی نسبت به او در افکار عمومی وجود نداشت. مطبوعات غرب از صدام حسین با عنوان "هیتلر زمان" یاد نمی کردند و دانشگاهیان او را "دیکتاتور کوچک و سنگدل" نمی خواندند. صدام حسین هم بنوبه خود هولوکاست را که غربی ها حساسیت خاصی نسبت به آن دارند نفی نمی کرد، خواهان حذف اسرائیل از نقشه جهان نبود و هم چنین متهم به حمایت گسترده از ده ها سازمان تروریستی در نقاط مختلف جهان نشده بود، و درخاتمه حداقل سکولارهای غربی او را فردی غیر مذهبی به حساب می آوردند که د رمقابل بنیادگرایی اسلامی ایستاده بود. البته شخصا معتقدم که صدام حسین نه تنها سکولار نبودریال بلکه د رحد امکاناتش از سازمان های خرابکار چون حماس و جهاد اسلامنیز پشتیبانی می کرد و بیش از احمدی نژاد خواهان از بین بردن اسرائیل بود. ولی خوب این مقوله دیگری است که محتاج فرصت دیگری برای بررسی عمیق تر است.

از دوستانی که با کمک افکار عمومی غرب می خواهند از حمله به ایران جلوگیری به عمل آورند خواهشمندم به سوال سومی هم پاسخ دهند.
٣- چرا افکار عمومی غرب در مخالفت با حمله به کشوری که رئیس جمهورش بنیادگراست، هولوکاست را نفی می کند، خواهان دست یابی به بمب اتمی است، موجی از اعدام در کشورش به راه انداخته است، از گروه های خرابکار حمایت می کند، همجنسگرایان را دستگیر و زندانی می کند، دانشجویان را شکنجه می کند، رهبران سندیکای کارگری را به زندان می اندازد، فعالین حقوق زنان را محاکمه می کند، خبرنگاران را محکوم به اعدام می کند، باید به خیابان بریزند و علیه دولت هایشان دست به نظاهرات بزنند؟

برای دور ساختن شبح جنگ دو راه بیشتر وجود ندارد که هیچکدام از مسیر تظاهرات ضد جنگ و فراخوان های روشنفکری عبور نمی کند. راه اول عقب نشینی کامل جمهوری اسلامی ایران و صرف نظر این کشور از غنی سازی اورانیوم و اصولا هرگونه برنامه اتمی و هسته ای است. راه دیگر تغییر حکومت مرکزی و برسر کارآمدن نظامی است که جهان آن را خطری برای خود به حساب نیاورد.
امکان تحقق گزینه اول یا عقب نشینی کامل حکومت کنونی و صرف نظر جمهوری اسلامی ایران از دست یابی به فن آوری های هسته ای، نزدیک به صفر است، زیرا این چنین تصمیمی نظام پادگانی کنونی برابر با خودکشی است. گزینه دوم بنابراین تنها امکان واقع بینانه برای جلوگیری از اقدام نظامی علیه ایران و دور ساختن شبح جنگی فاجعه برانگیز است. این دو گزینه تنها درمقابل ما قرار ندارند، جامعه جهانی نیز بر سر این چنین دوراهی قرار گرفته است ، و گذشته از شیوخ ای که برای مقابل با جمهوری اسلامی انتخاب می کند باید بای بین جمهوری اسلامی سرخورده و ضعیفی که می تواند در آینده بار دیگر میدان داری کند و جانشینی آن با حکوکت جدیدی انتخاب کند. ایرانی ها می توانند این ابتکار را از قدرت های خارجی ربوده و حداقل این بار خود برای آینده شان تصمیم بگیرند و اتخاذ این چنین تصمیمی را بار دیگر به "دیگران" واگذار نکنند، و منتظر "چراغ سبز" نمانند، زیرا "آن کسی که مثل هیچ کس نیست" هرگز برای "تقسیم پپسی"نخواهد آمد و اگر بیاید "پپسی را خودش خواهد نوشید.
سیاست کنونی اکثریت مطلق ایرانیان ناراضی، چه در برون و چه در درون، بر پایه "بنشین و منتظر باش" استوار است. همه درانتظارند که معجزه ای به وقوع بپیوندد و زمینه های تغییر حکومت میسر شود، و در این فاصله که سه دهه به طول کشیده است، برخی به نق زدن، دیگران به بحث های بیهوده پرداخته اند وتنها گروه بسیار ناچیزی تقبل کرده اند هزینه ای در این راه پرداخت کنند، ولی این افراد عمدتا در راهی گام برداشته اند که به ترکستان می رود و بهمین دلیل نتنها نتوانست مشکلی را حل کند، بلکه بر مشکلات افزود.

یکی از مشکلات بر سر راه هر تغییر بنیادی در ایرا، عدم آمادگی اکثریت ایرانی ها برای پرداخت هزینه ای برای این تغییر است. ما راهبان سرخ پوش میانماری نداریم. ما دانشجویان صری اوتپری هم نداریم. ما اصولا ملتی نارنجی پوش چون اوکراین نداریم که خودجوش به خیابان بریزند و احقاق حق کند. اعتراضات در ایران که نسبت به ضریب نارضایتی مردم نه تنها بسیار ناچیزند، بلکه گسسته و تا حدی ناتوان بوده اند که هیچ گونه تاثیر قابل ملاحظه ای تا کنون در روند سیاسی نگذارده اند. دانشجویان به تنهایی و تنها برای خواست های خود مبارزه می کند، کارگران حتی با هم در جهت احقاق حقوق مشترکشان هم متحد نیستند، جنبش فمینیستی هم که چند پاره است و هرگونه کارزاری که تا کنون سعی داشته است این پاره ها را در کنار هم قرار دهد و از آنها پرچمی برای تغییر حکومت درست کند، چون کارزار رفراندم و یا یک میلیون امضا زنان ناموفق بوده است، و به حکومت پادگانی این امکان را داده است در ملاقات با قدرت های غربی ضعف های این جنبش ها را به رخ آنها بکشند و مدعی شود که اکثریت جامعه با آنهاست و خواهان تغییرات بنیادی نیست و حداکثر مشکلاتش به داشتن یا نداشتن ماهواره و نوع حجاب ختم می شود.

بازی سیاست چون پوکر است. برای ورود به آن باید هزینه کرد، و علاوه بر مهارت خود و داشتن ورق های کارا، باید حریف را نیز واداشت که مرتکب خطا شود. در این چنین حالتی نیز امکان باخت و پرداخت هزینه سنگین وجود دارد. ولی اگر صفحات تاریخ را ورق بزنیم خواهیم دید هیچ ملتی بدون هزینه و یا بدست دیگران صاحب آزادی و دمکراسی نشده است.