شیخ و شاه و چماق امریکا


بهنام حشمت


• در سال ۵۷ چون شاه غالب بود و شیخ مغلوب، شیخ مغلوب می گفت که شاه غالب بد است و باید برود، ما ایرانی ها به دنبال شیخ مغلوب به راه افتادیم و الان که شیخ غالب و شاه مغلوب است، شاه مغلوب می گوید که شیخ غالب بد است و باید برود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۲ مهر ۱٣٨۶ -  ۴ اکتبر ۲۰۰۷


تا تاریخ مان به یاد دارد شاه و شیخ با یک دیگر بر علیه مردم ایران به توافق رسیده بودند. این نکته نه این که یک نظر شخصی باشد، بلکه بازگوئی مختصری از تاریخ خودمان است. هم پیش از اسلام این گونه بود و هم بعد از اسلام. یکی ایدئولوژی ساز حاکمیت بود ودیگری نیز مجری همان ایدئولوژی. در بعد از اسلام، یکی خود «اسلام» بود و آن دیگری نیز «اسلام پناه». در تاریخ دراز دامن ما، شاه هرکاری که دوست داشت می کرد فقط یک کار از او بر نمی آمد. می توانست «رعیت» ایرانی را بکشد کما این که هر وقت عشق شان می کشید، می کشتند. یا دارو ندارشان را ضبط کنند کما این که در تمام طول تاریخ چنین می کردند ولی نمی توانست آنها را مجبور کند تا شراب بنوشند. خودشاهان نیز، اگر چه اغلب شراب می نوشیدند ولی اتفاق نمی افتاد که به باده نوشی تظاهر کنند و در میان عموم، باده بنوشند. دلیل اش هم این بود که همان شاخه دیگر، که به ظاهر مغلوب بود این را بر نمی تابید. اگرچه تا ۱٣۵۷، دست بالا را شاه داشت ولی شیخ هم کم قدرت نداشت. علاوه بر بسیاری از قوانین، نبض «اخلاقیات» جامعه به ساز شیخ می زد. همین طور سردستی اشاره می کنم به زمانه محمدرضا شاه، بستن رستورانها در ماه رمضان، و محدودیت های دیگری که در ماه محرم بر قرار می شد و حتی در مواری نیز، موی بلند جوانان را می تراشیدند (کما این که یادم هست موی بلند یک هنرمند ایرانی ساکن فرانسه را نیز که به دعوت فرح به ایران آمده بود، تراشیده بودند) همه و همه فقط در این راستا معنا می داد. باری، شاهان هم اگرچه اموال همگان را به راحتی نوشیدن آب ضبط می کردند ولی در برابر مال و اموال شیخ، کم اتفاق می افتاد که دست از پا خطا کنند. حداقل به دو قرن گذشته بنگرید تا این موش و گربه بازی دائمی شاه و شیخ را بر علیه منافع مردم ببینید.
در سال ۵۷ چون شاه غالب بود و شیخ مغلوب، شیخ مغلوب می گفت که شاه غالب بد است و باید برود، ما ایرانی ها به دنبال شیخ مغلوب به راه افتادیم و الان که شیخ غالب و شاه مغلوب است، شاه مغلوب می گوید که شیخ غالب بد است و باید برود و روزی نیست که اندر «مواضع دموکراتیک» این «شاهزاده جوان» برای مان شعار انتشار ندهند. راستی به همین زودی از یادمان رفته است که آقای خمینی نیز در زمان مغلوب بودن «کم دموکرات» نبود و کم وعده نمی داد. شماری به جبهه «پهلوی طلبان» که به غلط آن را مشروطه خواه می نامند پیوسته اند که مبارکشان باشد. و اما کسانی چون آقای همایون، هنوز هیچی نشده به مردم راست نمی گویند. اگر چه رضا پهلوی را به صورت «شهریار ایران رضا شاه دوم» در سایت انترنتی حزب خویش به «سلطنت» نیز رسانده اند و در بارگاه شان عکس های مکش مرگ ما هم گرفته اند، ولی در جلسات عمومی و در مصاحبه های خویش، خواهان «رفراندم» برای تعیین نوع حکومت اند! حالا بماند که این رفرراندم ظاهرا شبیه انتخابات مجلس خبرگان در زمانه همین شیخ غالب است که به قول آقای همایون «یک کاندیدا» بیشتر ندارد. یعنی جان به جان ما که بکنید ما تناقض را نمی فهمیم. آخر مرد حسابی، حداقل ۵۰ سال است به فارسی می نویسی و کلی هم ادعا داری، وقتی از تک کاندیدا سخن می گوئی پس چرا در کنارش از انتخابات حرف می زنی. وقتی یک کاندیدا بیشتر نیست، پس انتخابات بین کی و کی؟ اگر به رستورانی بروی که فقط آبگوشت می دهد، توی مشتری حق انتخاب نداری. حالا چطور می شود که در «رفراندم تک کاندیدائی» شما مردم «حق انتخاب» خواهند داشت؟ آیا جز این است آیا که انتخابات فی ذاته به این معنا ست که شرکت کنندگان در آن باید حداقل بین دو گزینه انتخاب کنند! از این جزئیات بگذریم ولی من یکی می ترسم که این سیاه و سفید دیدن های ابدی کار دستمان بدهد. از طرفی با سیاست های ابلهانه آقای بوش در منطقه، بر خلاف نظر اغلب نویسندگان انترنتی که خبر از سقوط قریب الوقوع حاکمیت شیخ می دهند، خوف دارم- به قول شیخ اصلی- که به شیخ غالب کنونی امر واقعا مشتبه بشود و بطور جدی برنامه دست یابی به بمب اتمی را دنبال کند. که اگر بکند، به احتمال زیاد کار را به حمله نظامی این بوش دیوانه به ایران می کشاند که نتیجه اش انهدام همین زیرساخت های ناکافی اقتصاد ایران است و کشتار چندین ده هزار نفر مردمی که از بد حادثه قربانی می شوند. در خرابه ای که باقی می ماند، بعد یا نوبت به شاه مغلوب می رسد که دوباره غالب شود و یا حتی شیخ مغلوب (مجاهدین خلق) که غالب خواهند شد. از چماق امریکا هرچه که بگوئید بر می آید. و ما، یعنی من و شمای ایرانی می مانیم با سفره ای تهی از نان و نگران و دست به دعا که این بار از کدام سیاره کسی به داد ما خواهد رسید! باز همان انتخابات بی معنی، و مطبوعاتی که قاچاقی نفس می کشد اگر بکشد و به چرخش قلمی و بطور فله ای جمع نشود و بگیر و ببندها و باز همان ساواک که حالا دیگر تجربه ساواما را نیز یدک می کشد....
امبدوارم که خواب باشم یا مست که دارم هذیان می گویم...

یادداشتهای دیگر نویسنده را در این وبلاگ بخوانید:
http://polemoon.persianblog.com