ابتدا افغانستان سپس عراق و سرانجام ایران


پرفسور محسن مسرت - مترجم: حمید بهشتی


• به روشنی میتوان تشخیص داد که اکنون آشتی ناپذیران آمریکا به میمنت سارکزی مجدداً میدان را بدست گرفته و واقعاً قصد دارند جنگی را علیه ایران براه بیاندازند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۲ مهر ۱٣٨۶ -  ۴ اکتبر ۲۰۰۷


وزیر خارجه فرانسه، برنارد کوشنر، دعوای هسته ای ایران را بزرگترین بحران فعلی بین المللی خوانده و گفته است که باید حساب بدترین وضع ممکن را کرد. کوشنر جای کوچکترین شکّی را باقی نگذاشت که منظور وی جنگ با ایران است.
دولت آلمان در سال ۱۹۹٨ با این شعار که "هرگز نباید آشویتس تکرار گردد" به مشارکت آلمان در جنگ علیه یوگوسلاوی مشروعیت بخشید و اکنون دارد با شعار "هرگز نباید طالبان تکرار گردد" تشریک مساعی اش در جنگ آمریکا در افغانستان را توجیه می کند. می گویند تداوم مأموریت ارتش آلمان در خدمت بازسازی آن سرزمین می باشد و بدون حضور ایساف، هم درهای مدارس دوباره بسته شده و هم زنان به زیر برقع کشیده می شوند. این استدلال به ظاهر مقبول اما نمیتواند این حقیقت را کتمان کند که هم "ایساف" و هم "ایندیورینگ فریدم" جزو پازل های راهبرد کلّی آمریکا نه فقط در افغانستان، بلکه در کل خاورمیانه میباشند.
به همسوئی نئوکنسرواتیوها در واشنگتن اکثریت دموکراتها مدتهاست این هدف را دنبال می کنند که منطقه را باسرنگونی رژیم های مزاحم و توسط دامن زدن به تنش های قومی و مذهبی میان عربها، ایرانیان، کردها و نیز میان شیعیان و اهل سنّت و تفرقه افکنی در ملت های لبنان و فلسطین، آنها را به حالت جنگ دائمی کشانده و از آشوبی به آشوب بعدی بیاندازند. اجماع ذکر شده میان آمریکائیان بر این مبنا استوار است که تقرِیباً تمامی فراکسیون های سرمایه داران پرنفوذ آنجا، کلّ مجموعه نظامی- صنعتی و نیز شرکت های چند ملیتی نفتی، در حقیقت تمامی اقتصاد آمریکا، از جنگ و آشوب در خاورمیانه و نزدیک بهره میبرند. صادرات تسلیحاتی آمریکا رشد ناگهانی یافته است، تولید نفت فزونی یافته و دلار میتواند در دراز مدت در موقعیت پول جهانی باقی بماند. بلبشو و ضعف یا از هم پاشیدن دولت ها میتوانند درست در راستای ایدئولوژی نئولیبرال موانع موجود را از سر راه بردارند تا که انبوه سرمایه های آمریکا و اروپا قادر شوند بدون هیچگونه مانعی به این منطقه ی مملو از منابع خدادادی جریان یابند. نائومی کلاین در کتاب اخیرش تحت عنوان "راهبرد شوک" این موضوع را مبنای تحلیل خود از جنگ عراق قرار داده است.

دولت مشترک با طالبان
مخالفت کردن با فعالیت ارتش آلمان در افغانستان به هیچ وجه به معنی مخالفت با انجام وظائف انساندوستانه نیست. این نه گفتن در درجه اول مخالفت با طرح اعتشاش زای آمریکا در خاورمیانه و خاور نزدیک است. هر کس که با حضور قوای آلمان در افغانستان از طرف بوندس تاگ (مجلس آلمان) موافقت کند، مشروعیت کل طرح آمریکا را نیز تأیید کرده است و هر که از صمیم قلب خواهان اینست که مردم افغانستان اعتماد بنفس خویش را بازیافته و سرزمین ستم دیده شان را بازسازی نمایند می باید در ابتدا بدین فکر باشد که چگونه میتوان جنگ هندوکش را بی درنگ خاتمه داد.
برای اینکار برداشتن گامهای ذیل میسّراند: انجام مذاکرات میان رئیس جمهور افغانستان، کرزای و طالبان و تداوم آن تا زمانیکه دولتی موقت برای پشت سرنهادن وضع حاضر بوجود آید. مسلّم اینست که طالبان سفاکی های بسیاری را از خود بروز داده اند. اما اگر آنها مقیّد نشوند، نه امیدی به صلح داخلی هست و نه به آینده ای که در آن همه دستجات افغان حق مشارکت داشته باشند. بموازات آن می باید زمانبندی برای خروج کلیه نیروهای خارجی برنامه ریزی گردد. و بالاخره دولت موقتی که طالبان نیز در آن مشارکت خواهد داشت می باید به اجماع تصمیم گیرد که چگونه قوای بین المللی جایگزین ارتش های اشغالگر گردند تا هم از بروز مجدد جنگ داخلی و هم از بقدرت رسیدن مجدد طالبان جلوگیری شده و برپایی نظام سیاسی تازه ای را ممکن سازد.

زباندرازی های سارکزی
نه گفتن به طرح اغتشاش زای آمریکا همچنین نه گفتن به جنگ افروزی علیه ایران را شامل میشود. میان آغاز سال جاری و تابستان امسال خطر بروز جنگ بگونه ی قابل توجهی کاهش یافت. البته تردیدهای برلین در این امر فاقد تأثیر نبوده و کوشش های جنبش صلح نیز موثر بوده اند. مسلّماً از نئوکنسرواتیوهای آمریکا هیچ چیزی بعید نیست، ولی آنها برای انجام مقاصد خویش به تأیید اخلاقی اروپا نیاز دارند. به همین دلیل نه گفتن صریح از جانب برلین، لندن و پاریس می تواند از جنگ افروزی تازه ای، که نئوکان ها دوباره در حال پرداختن بدان اند پیشگیری نماید. البته رئیس جمهور جدید فرانسه، نیکولاوس سارکزی – که میخواهد نئوکنسرواتیو های آمریکا را در اروپا نمایندگی کند - سنگر جنگ افروزان را به وضوح تقویت نموده است. بگفته او در پایان ماه اوت "یا ایران از پروژه هسته ای خویش چشم پوشی می کند ویا بمباران میشود". اجازه یک چنین پایمالی حقوق بین الملل و حرمت شکنی عظیم را تا کنون هیچیک از سیاستمداران اروپائی، حتّا دست نشانده بوش یعنی تونی بلیر نیز بخود نداده اند. به روشنی میتوان تشخیص داد که اکنون آشتی ناپذیران آمریکا به میمنت سارکزی مجدداً میدان را بدست گرفته و واقعاً قصد دارند جنگی را علیه ایران براه بیاندازند.
اما چه دلائلی میتواند برای این خطرسازی که احتمالا به آتش سوزی وسیعی در خاورمیانه و خاورنزدیک می انجامد، وجود داشته باشد؟ قبل از هر چیز جمهوری اسلامی ایران بزرگترین مانع بر سر راه تحقق پروژه ی سده ی آمریکائی نئوکنسرواتیو ها بوده و در درجه اول از کنترل تمام و کمال آنها بر منابع گاز و نفت در دهه ی آتی جلوگیری می کند. مهمتر از آن اینکه از هم پاشیدن دولت مرکزی در ایران میتواند موجب سر برآوردن مراکز قومی و مذهبی رقیب در آنجا گردد که بر سر جذب درآمدهای گاز و نفت به جان یکدیگر افتند. بدین سان برای مجموعه نظامی- صنعتی آمریکا برای دهها سال بازار خوبی از مشتریان صاحب پترودلار فراهم خواهد شد. علاوه بر آن شرکت های نفتی چند ملیتی با حاکمین جدیدی در ایران روبرو خواهند شد که دشمن یکدیگر بوده و همگی دربست تحت کنترل و وابستگی آنها قرار خواهند گرفت. این حاکمان جدید مجبور خواهند بود منابع گاز و نفت خود را بیش از پیش غارت کرده برای خرید تسلیحات به بهائینازل بفروشند.
اما برای نابود کردن ساختار و سامان مرکزی ایران لازم است که تمامی امکانات نظامی آن کشور بمباران شده و سامان لجیستیک آن نیز از بین برود. بگذریم از اینکه چه عواقب سختی اینکار برای مردم خواهد داشت. بدین منظور پنتاگون به نوشته روزنامه انگلیسی ساندی تایمز مورخ ۲ سپتامبر طرح حمله ناگهانی سه روزه ای را – بمانند شبیخون نازیهای آلمانی به لهستان در سال ۱۹٣۹ - برنامه ریزی کرده است که در این سناریو قرار است ۱۲۰۰ هدف در ایران زیر حملات بمب افکن ها نابود گردند. تأسیسات هسته ای ایران که بهانه اصلی آغاز جنگ است،در حقیقت در این طرح به امری جانبی تبدیل خواهند شد.
عراقی کردن تمامی کشورهای نفت خیز برای بدست آوردن کنترل کامل منطقه، نابودی تمامی متحدین جمهوری اسلامی در این سناریو – از حزب الله لبنان گرفته تا حماس در فلسطین- و نیز تعویض رژیم سوریه لازم می آید. علاوه بر آن آمریکا قادر خواهد شد که نفوذ روزافزون عربستان سعودی بر کشورهای منطقه را نیز تضعیف نموده و در صورت لزوم مراکز مذهبی و قومی آنجا را به مرور جایگزین دولت مرکزی سعودی نموده و به عبارت دیگر تمامی کشورهای بزرگ صادر کننده نفت در منطقه را به وضع موجود عراق در آورند. در اینصورت مسلّماً خطر بالقوه ی دائمی اقدام جمعی کشورهای نفتخیز خاورمیانه در راستای جایگزین کردن دلار، بعنوان پول جهانی برای دهها سال از بین رفته و موقعیت محوری اسرائیل که پایگاه اصلی و مورد اعتماد آمریکاست برای مدتی طولانی چه از لحاظ تجهیزات نظامی کنونسیونل و چه از نظر هسته ای تحکیم می یابند. این انگیزه ها همگی از دورنمای منافع هژمونیک و اقتصادی آنقدر برای ایالات متحده اهمیت دارند که به زعم نئوکنسرواتیوها جنگ علیه ایران را مشروع می نماید.
وحشتناک تر از همه علائم مصمم بودن نئوکنسرواتیوهای آمریکا و دولت اسرائیل است که واقعاً قصد انجام یک چنین کار بی حسابی را دارند: تمامی جنگ افزار لازم برای این شبیخون از ماه ژانویه بر دو کشتی هواپیمابر و از ماه اوت حتّا بر سه کشتی، در خلیح فارس و در پایگاههای نظامی آمریکا در چهار طرف مرزهای ایران آماده برای کارزار می باشند. حملات لفظی نئوکنسرواتیوها به جمهوری اسلامی ایران دائماً شدت می یابد. خود بوش در این اواخر باز هم مصرّانه بر خطر ایجاد هولوکاوست هسته ای از جانب ایران تأکید مینماید که اخیراً اینکار را در حضور سربازان قدیمی در Reno عنوان نمود. رسانه های آمریکا نیز همواره این اتهام را علیه ایران مطرح می کنند که واحدهای قدس ایرانی نیروهای شیعی عراق را تعلیم داده و بمب هائی که برای کشتن سربازان آمریکائی بکار میروند حاصل زرّادخانه های ایران می باشند. در روز ۱۲ ماه ژوئیه مجلس سنای آمریکا در قطعنامه ای که مشترکاً از جانب جمهوریخواهان و دموکرات ها تصویب شد، ایران را مسئول حملاتی قلمداد کردند که به سربازان آمریکائی در عراق میشود.
به نوشته روزنامه گاردین، جناح حامیان جنگ در کاخ سفید قدرت را بدست گرفته اند. بوش و چنی بر این باوراند که فقط آنها هستند که قدرت و اراده مقابله با ایران را دارند و جانشینان آنها، چه از دموکرات ها باشند و چه از جمهوریخواهان، توان اینکار را نخواهند داشت. این رسالت میباید به انجام برسد تا که به اسرائیل محول نگردد.
به گفته خبرنگار اسرائیلی، جوناتان کوک، حامیان مالی اسرائیل، به پاس دولت اولمرت مبلغ جایزه ای را که به ایرانیان یهودی داده میشود تا کشور خود را ترک گفته و به اسرائیل کوچ کنند، از ۲۰ هزار دلار به ۶۰ هزار افزوده اند و این بالاترین مبلغی است که برای تشویق یهودیان تازه وارد به اسرائیل تاکنون وعده می شود. با خارج شدن سریع یهودیان از ایران آنها میخواهند ظاهراً مانع آن وضع شرم انگیزی شوند که بمب های آمریکائی و اسرائیلی که قرار است به قصد جلوگیری از هولوکاوست تازه ای بکار برده شوند، بر سر یهودیان ایرانی بیافتند.
دیک چنی بنا بر اطلاعات خبرنگار آمریکائی، پاول ژوزف واتسن، در (پرایزن پلانت مورخ ۴ سپتامبر) به رسانه های متعددی که از نئوکان ها حمایت می کنند دستورد داده است در یک عملیات تبلیغاتی همسو از جنگ علیه ایران حمایت کنند. وی از فوکس نیوز و وال استریت ژورنال این خواهش را کرده است که فوکس نیوز در حال اجرای آن می باشد.
همه نوع ریسک در صورت لزوم ولی متاسفانه علی رغم تمامی علائم آغاز جنگ با ایران که در دوره بوش و چنی قرار است صورت بگیرد، بسیاری از سیاستمداران و خبرنگاران احتمال جنگ را ضعیف ارزیابی می کنند. مهترین استدلالشان اینکه با توجه به عواقب وحشتناک و غیر قابل پیش بینی جنگ با ایران فقط جنگ طلبان مبتلا به جنون دست به آن میتوانند بزنند که البته این فرض نیز اتهام بی پایه ایست. جنگ عراق ولی شهادت می دهد که احتیاجی به متهم نمودن نئوکنسرواتیوهای تندرو نیست. آنها در راستای تحقق رسالت خود حاضراند پیه هر نوع ریسکی را به تن خود بمالند.
با توجه به تمرکز قدرت توتالیتر رئیس جمهور آمریکا در سیاست خارجی و اعلام جنگ که چیزی از رفتار دولت های استبدادی کم ندارد، دموکراسی درون گرای آمریکا قادر نیست از بروز فاجعه بعدی جلوگیری نماید.
اینکه بسیاری از فعالین جنبش صلح فرض را بر "بدترین حالت ممکن" گذاشته و حمله آمریکا و اسرائیل به ایران را محتمل می دانند، نه تنها دمیدن در شیپور خطر بخاطر ایجاد وحشت در مردم نیست، بلکه به این امید است که با بسیج تمامی نیروهای صلح طلب شاید بتوان از بروز جنگ جلوگیری کرد. مخالفین جنگ در اروپا و به ویژه در آلمان و انگلستان و بیش از همه در فرانسه ی تحت رهبری سارکوزی می باید خطر اقدام بی حساب آمریکا را در صدر برنامه های خویش قرار دهند.

منبع: هفته نامه ی آلمانی فرایتاگ – ۲۱ سپتامبر ۲۰۰۷