انتگره بودن در دموکراسی
تفسیری در مورد ماجرای اشکان دژآگه


م. رضا


• اشکان دژآگه چه می‌توانست کند؟ می‌توانست اعلام کند که به شانتاژ تسلیم نمی‌شود و حاضر نیست امر ورزشی را تابع الزامات ایدئولوژیک یک حکومت کند. این کار او تقدیر هر دو جامعه‌ی دموکراتیک آلمان و ایران را به همراه می‌آورد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۹ مهر ۱٣٨۶ -  ۱۱ اکتبر ۲۰۰۷


در مصاحبه‌ای که اشکان دژآگه چندی پیش با وبگاه فارسی "دویچه وله" داشت، در مورد احساسش نسبت به زادگاهش ایران چنین گفت: «همه فامیل من ایرانی هستند و هنوز هم قلبم برای ایران می‌زند. اما اینجا، توی آلمان، بازی می‌کنم و الان هم در تیم ملی آلمان هستم. تیم ملی ایران که هنوز به من چیزی نگفته بود، یعنی چیزی نشده بود که من بروم آنجا. اما هنوز قلبم برای ایران می‌زند، برای اینکه ایرانی هستم و پدر و مادرم همه ایرانی هستند. اما یک جوری قلبم برای آلمان هم می‌زند، برای اینکه اینجا بزرگ شده‌ام و در تیم هرتا برلین بازی می‌کنم و در آلمان هم در تیم ملی هستم. اما هنوز قلبم برای ایران می‌زند.»
کسی با این احساسات میهنی مشکل ندارد. مشکل در مورد اشکان دژآگه آنجایی است که وی این احساسات را در خدمت توجیه یک اقدام سیاسی قرار می‌دهد. او یا مشاورانش ممکن است بگویند که سرپیچی وی از شرکت در مسابقه‌ای در اسرائیل انگیزه‌ی سیاسی نداشته و فقط با محاسبه‌ای فردی همراه بوده است. اما مضمون این حساب و کار فردی چیست؟ اگر به اسرائیل برود، شانس عضویت در تیم ملی فوتبال ایران را از دست می‌دهد. این مهمترین ضرری است که متوجه دژآگه می‌شود. بقیه موضوع‌ها، از جمله این که رفتنش به ایران با خطر توأم می‌شود و یا بستگانش در ایران دچار مشکل می‌شوند، برای بالابردن وزن عذر و بهانه‌است. اما گیریم که این بهانه‌ها همه به خطرهایی جدی اشاره داشته باشند، آیا توسل به آنها موجه است؟
پرسیدنی است که اشکان دژآگه − که علاوه بر این که به ایرانی بودن خود مفتخر است، به آلمانی بودن خویش نیز اعتراف می‌کند − از میهن دوم خود چه آموخته و برگرفته است؟ فقط توپ زدن را؟ انتگراسیون واقعی ایجاب می‌کرد که حسی دموکراتیک نیز می‌یافت که او را بر آن می‌داشت در برابر حرف زور سیاسی بایستد. مگر او در کتابهای درسی خود در آلمان نیاموخته است که فقدان شهامت مدنی و کوتاه آمدن در برابر ایدئولوژی‌هایی که امکان انتخاب را از انسان می‌گیرند، از جمله در زمینه‌ی ورزش، چه پیامدهای فاجعه‌باری دارد؟ او این روزها در مصاحبه‌ای به «خون ایرانی» خود نازیده است. کاش کتابهای درسی‌اش در آلمان را بهتر خوانده بود تا می‌فهمید نازیدن به «خون» با چه سخافتی همراه است. اشکان دژآگه، ظاهرا در جامعه‌ی آلمان انتگره شده است، اما هنوز گویا به مرحله‌ی انتگراسیون در یک فرهنگ دموکراتیک نرسیده است.
اکنون چه نصیب دژآگه شده است؟ جامعه‌ی دموکراتیک آلمان از او انتقاد می‌کند. انتقاد می‌کند، زیرا تسلیم شانتاژسیاسی شده است و به جای نشان دادن شهامت دموکراتیک حساب منفعت فردی را کرده است. آنانی که در ایران برایش کف می‌زنند، به او چه می‌دهند؟ سایت "جام‌جم"، وابسته به "صدا وسیمای جمهوری اسلامی" خواهان آن شده است که "بسیج" از وی تقدیر کند. تقدیری از این دست آن چیزی است که در این معامله نصیب دژآگه شد.
او چه می‌توانست کند؟ می‌توانست اعلام کند که زیر فشار است، اما به شانتاژ تسلیم نمی‌شود و حاضر نیست امر ورزشی را تابع الزامات ایدئولوژیک کند، الزامات ایدئولوژیک کسانی که برمیهن نخست او حکومت می‌کنند. این کار او هم تقدیر جامعه‌ی دموکراتیک آلمان را به همراه می‌آورد و هم تقدیر جامعه‌ی دموکراتیک ایران را. او به این ترتیب نشان می‌داد که در هر دو جامعه به شکل بایسته و شایسته‌ای انتگره شده است.

منبع: سایت اینترنتی دویچه وله