شما اگر بد نبودید، فرشته امروز با ما بود!
نقدی بر روایت خاطرات اردشیر زاهدی، فرزند توفان - ۲


رضا رحیم پور


• آقای اردشیرزاهدی متاسفانه درروایت خاطرات خود نه تنها وقایع افشاء شده روز ۲۸ مرداد را منکرمیشود، بلکه با یکدندگی مختص خود تمام وقایع را نیزوارونه نشان میدهد. البته او پیش ازانتشاراین کتاب خاطرات، همواره منکرکودتای بیست و هشت مرداد بوده است، تنها به این دلیل واهی که درسال ۱۹۵۳سازمان اطلاعاتی بنام سی.آی.ا وجود نداشته است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲٨ مهر ۱٣٨۶ -  ۲۰ اکتبر ۲۰۰۷


(تالیف منصوره پیرنیا، انتشارات مهر ایران، پائیز١٣٨٤، مریلند، آمریکا)


حقایق ناگفته در روز کودتا

آقای اردشیرزاهدی متاسفانه درروایت خاطرات خود نه تنها وقایع افشاء شده روز ٢٨ مرداد را منکرمیشود، بلکه با یکدندگی مختص خود تمام وقایع را نیزوارونه نشان میدهد. البته او پیش ازانتشاراین کتاب خاطرات، همواره منکرکودتای بیست و هشت مرداد بوده است، تنها به این دلیل واهی که درسال ١٩٥٣سازمان اطلاعاتی بنام سی.آی.ا وجود نداشته است! درصورتیکه هرشخصی که حوصله زدن سیا دات اورگ دراینترنت را داشته باشد درعرض چند ثانیه میتواند دریابد که این سازمان مخوف در٢٧ جولای سال ١٩٤٧ تاسیس شده است! درهرحال اینجا مهلتی است برای به نقد کشیدن گفتاراو.
آقای اردشیرزاهدی کل جریانا ت سقوط دکترمصدق را چنین بازگو میکند:
دراوایل مرداد ماه، هم فضل الله زاهدی و هم اردشیر تحت پیگرد قانونی هستند وبرای دستگیری هردو آنها جایزه نقدی صد هزارریالی ــ به پول آنزمان ـ هم ازسوی پلیس صادر شده است. آنها مرتب درحال تعویض مخفیگاه ها هستند. یکی از مخفیگاها باغ مصطفی مقدم واقع در سلطنت آباد است که فضل الله زاهدی در ٣ ٢ مرداد درآنجا مخفی شده بود. در خاطرات آقای اردشیر زاهدی میخوانیم :   
" سرهنگ نعمت الله نصیری اما صبح روز٣ ٢ مرداد از کلاردشت حرکت میکند و بین ده و نیم و یازده شب در حالی که لباس شخصی آجری رنگی بتن داشت خود را به اردشیر میرساند. اردشیراو را سوار اتومبیل کرده و به باغ مقدم میرساند و نصیری فرمان شاهنشاه را به زاهدی ابلاغ میکند. فضل الله زاهدی روی صورت سرهنگ نعمت الله نصیری را میبوسد. چون روز بعد تعطیل بود، قرارمیشود روز شنبه در پایان جلسه هیات دولت وقتی هنوز وزراء از خانه بیرون نرفته اند، نصیری فرمان عزل مصدق را به او ابلاغ کند. " (برگ ١٤٥ )
درهمین سه ـ چهارسطر،هفت پرسش برای خواننده مطرح میشود :
١ ـ سوای اینکه شاه در نبود مجلس ازلحاظ حقوق تعیین شده درقانون اساسی مشروطه فاقد صدور چنین حکم صدارت به فضل الله زاهدی بوده است، چرا شاه دست به انتصاب چنین شخصی زده است؟ بویژه زمانیکه فضل الله زاهدی ازاردیبهشت ماه ٣٢تحت پیگرد نیروهای انتظامی بوده و حتی جایزه نقدی هم ازسوی پلیس برای اوصادر شده است. چرا شاه دست به انتصاب چنین شخصی زده بود که درآن زمان پلیس ایران در بدربد نبال او میگشتند ؟ یعنی قحط رجل بود و خوشنامتر ازاو کسی دیگردرایران پیدا نمیشد ؟ و اگرخیلی هم مشتاق اینکاربود ،آیا عقل حکم نمیکرد که شاه دستکم تا صدور حکم نهایی دادگاه درباره آن جرمی که فضل الله زاهدی بدان دلیل تحت پیگرد قانونی بود، دست نگاه میداشت؟   
٢ ـ چرا سرهنگ نعمت الله نصیری، اردشیرزاهدی را که ماهها تحت پیگرد پلیس بود وحتی یک جایزه نقدی صد هزارریالی برای بازداشت اوصادر شده است را دستگیرنکرده بود؟ حالا فرض براینکه نصیری حسابش ضعیف بوده ونمیدانست که چند ماهی ازمصونیت سیاسی سناتوری فضل الله زاهدی گذشته بود. ولی پسرش اردشیرچه؟ سرهنگ نصیری به چه خاطراورا دستگیر وتحویل کلانتری و یا ژاندرمری نداده بود؟ حالا ازجایزه نقدی ده هزارتومانی آن هم که بگذریم (که آن هنگام پول هنگفتی بحساب میآمد)، آیا این وظیفه یک سرهنگ ارتش نبود که یک یاغی را دستگیرنمایید؟ تحویل او به پلیس نمی بایستی بیشترازچند ثانیه طول میکشید؛ چون حکومت نظا می برتهران حاکم بود و برسرهر خیابانی نیروهای انتظامی موجود بودند؟   
٣ـ چرا سرهنگ نعمت الله نصیری ویا فضل الله زاهدی آن حکم عزل مصدق را همان شب به دکتر مصدق نداند؟ چرا نصیری دردادن حکمی اینچنین مهم، که توانسته بود حتی موشهای زاهدی را که چهارماه تمام درسوراخهای گوناگون مخفی بودند را براحتی پیدا کند و حتی با اغماض ازتحت پیگرد بودنشان، حکم شاه را به آنان تسلیم کند ، ولی زمانِ ابلاغ حکم عزل مصدق، اینقدراین امرمهم را لفت داده وحتی مراعات حال دکتر مصدق! را هم کرده که " چون روز بعد تعطیل بود"، پس لابد مزاحم روزتعطیلی دکترمصدق نشوند! مگراوضاع کشوری و خرابکاری های شما ها وحزب توده میگذاشت که آن پیرمرد یک ثانیه هم تعطیلی داشته باشد؟ یعنی مگرشما نمیدانستید که همو محل کارش را سالها بود که به خانه اش منتقل داده بود ؟ وانگهی مگرروزبعد که آقای نصیری ساعت یک بامداد آن کاغذ پاره با امضا ی شاه را به خانه او برد، مراعات حال آن پیرمرد را کرده بود؟ درضمن اردشیرزاهدی انگارمیخواهد بچه گول بزند. خودِ روز ٣ ٢ مرداد، روزجمعه بود و فردای آن روز شنبه میبود که آنهم تعطیل نبود. ازطرفی خود اردشیر زاهدی اعتراف میکند که " بین ده و نیم و یازده شب" ٣ ٢ مرداد نصیری را سوار اتومبیل خود کرده است. یعنی تا آنها به مخفگاه فضل الله بیایند، یک ساعت تا یک ساعت ونیم از "روز تعطیلی" باقی مانده بود! پس دلیل اردشیر خان ما که ادعا دارند " چون روز بعد تعطیل بود" باز یک دروغ محض میباشد. مگراینکه منظورشان تعطیلی مذهبی بوده باشد که بازهمه نیک میدانستند که دکترمصدق درآنروزها مدام هفت روز هفته کارمیکرده است.
٤ ـ چرا سرهنگ نصیری آنشب، لباس شخصی بتن داشت؟ آیا این سرهنگ شاهدوست ما که فرامین شاه را آنچنان جدی میگرفته بود، نمیبایستی هنگام ابلاغ حکم اعلیحضرت با لباس رسمی آنچنان که در خورمقامش بعنوان فرمانده گارد شاهنشاهی بود، ظاهرگردد؟ ویا اینکه ، آیا این بدان علت نبوده که او با لباس رسمی ارتش ایران درآن وقت شب و درآن حکومت نظامی حاکم در شهرمیتوانسته خطرناک و دستکم توجه مامورین انتظامی را جلب کند؟ براستی نصیری درصورت بازجوئی و یا پرسش احتمالی ماموران حکومت نظامی که وی با آن لباس وزین و پرجلال رسمی درآن وقت شب در خیابان چکار میکرده است، چه پاسخی میتوانست داشته باشد؟ براحتی میتوان تصورکرد که اینکار(ظاهر شدن با لباس ارتشی در آن هنگام شب) چه پیشآمدهای ناگواری را میتوانسته برای نصیری رقم زند. براستی که اگرماموران حکومت نظامی بوئی ازملاقات مخفی وی با فضل الله زاهدی (که تحت تعقیب پلیس بود) میبرند یا اگرآنها آندو برگ سفید مهردارولی با امضای شاه را در جیب او می یافتند، چه مشکلاتی که برای او تولید نمیکرد. بیشک این ریسک بزرگ ازطرف سرهنگ نصیری میتوانست تمام نقشه کودتا را برملا کند. پس بنابراین، میتوان فهمید که چرا سرهنگ نصیری مجبوربوده که آنشب لباس شخصی بتن کند.
٥ـ فضل الله زاهدی و نصیری ازکجا و با آن چنان اطمینانی آگاه بودند که فردای آنروز، جلسه هیات دولتی درمنزل مصدق برگزارمیشد؟ واگرواقعا هدف اصلی آنان این بوده است که " روز شنبه در پایان جلسه هیات دولت وقتی هنوز وزراء از خانه بیرون نرفته اند، نصیری فرمان عزل مصدق را به او ابلاغ کند "، پس چرا بنابرنوشته دونالد ویلبردراسناد منتشرشده سیا و کتاب استفن کینزرسه وزیرمهم دکترمصدق (زنده یادان: حسین فاطمی، احمد زیرک زاده و جهانگیرحق شناس) همان شب ٢٣ مرداد (چند ساعت پیش ازاعزام نصیری با قوای شورشی اش به سوی منزل دکترمصدق) بوسیله یاران زاهدی درمنزل خودشان بازداشت شده بودند؟
٦ـ تمام فرمانهای شاه ازسوی وزیر دربار ابلاغ میشد و میبایستی ابلاغ گردد. چرا نصیری این حکم رابه وزیر دربار وقت نداده بود؟ درثانی مگراردشیرخان جوان ٢٥ساله و بیکارما درآن زمان (متولد ١٣٠٧)؛ چکاره بود که تا این اندازه به مرکزتصمیم گیریهای کشوری نزدیک باشد؟ آنهم درآنروزهای بحرانی و سردرگمی که حتی نخست وزیرکشور، دکترمصدق، ازمحل اقامت شاه هم بیخبربود. اصلا چه دلیلی داشت که اردشیرزاهدی نقش وزیر درباررا بازی کند؟ ایشان علاوه براینکه هیچ سمت رسمی درحکومت وقت نداشتند، افزون برآن تحت پیگرد پلیس نیزبودند.
٧ـ درهیج جای کتاب سخن ازآشنایی ویاهمدستی سرهنگ نعمت الله نصیری با هیچیک اززاهدی ها نیست و نصیری فقط ازطرف شاه ماموریت ابلاغ حکم به فضل الله را دارد. پس چگونه ویا درکجا، نصیری، اردشیرزاهدی را یافته است؟ جالب اینجا است که اردشیرزاهدی حتی نوع و رنگ لباس ("شخصی وآجری رنگ") نصیری را بخاطر دارد وآنرا ذکرمیکند ولی هیچ سخنی ازمحل و چگونگی یافتن او به میان نمیاورد. شاید ایشان بخواهد این معمای چگونگی یافتن اردشیرازسوی نصیری را با گفتن اینکه آن دو پیش ازآن قراری جهت ملاقات با هم گذارده بودند، حلاجی کند. پس در اینصورت :
الف ـ پس چرا آقای زاهدی سخنی ازاینچنین ملاقات مهم و سرنوشت سازی، یعنی رساندن حکم شاه به پدرش درمخفیگاهی اش، نامی نبرده است؟ اگراردشیراین حکم را به پدر نمیرساند که فضل الله زاهدی نمی توانست، کاری بکند. پس چرا نشانی ازاین رابط بودن و چگونگی تحویل این چنین حکم مهمی ازنصیری در آن نمیرود؟ اولین بارنام نصیری درهمان برگ ١٤٥ و درهمین رابطه ذکرشده است وبس.
ب ـ آقای اردشیرزاهدی درکتابش اذعان میدارد که درآنروزها مرتب مخفیگاه خود را تغییر میداده و نهایت احتیا ط ومراقبات لازم جهت مخفی نگاه داشتن خود را مراعات میکرده بود، بطوریکه هیچکس حتی پدرش نیزنمیدانست که وی درآن ایام در کجای شهر مخفی میبود. افزون برآن خودِ اردشیرزاهدی دربرگ ١٤٦ کتابش می نویسد که درآن روزها سبیل گذاشته وبکلی تغییرشکل وقیافه داده بود. پس دراینصورت چگونه سرهنگ نصیری میتوانسته او را شناسایی کند و یا حتی ازمحل اخفای اردشیربا خبر باشد؟ آقای اردشیرخان تنها به اینکه سرهنگ نصیری " خود را به اردشیر میرساند" اکتفا میکند و بدون ارائه دادن توضیحی شایسته، ازاین مسئله مهم زیرسبیلی رد میشود.   
پ ـ نظربه اینکه درآن ایام حکومت نظامی برقراربوده و افزون برآن برای دستگیری آقای اردشیرزاهدی یک جایزه نقدی صد هزارریالی ازسوی پلیس صادرشده بود، آیا امکان داشته که درآن وقت شب (ساعت ١٠ـ ١١) جلب توجه مامورین انتظامی واقع نشود؟ فراموش نکنیم که درآن دهه سوم شمسی اندک معدود اتومبیلی در تهران یافت میشد.
درضمن تصوراینکه این اردشیرزاهدی بوده است که به دنبال نصیری رفته باشد هم منتفی است. چون میدانیم که آقای نصیری با اینکه با هواپیمای دو موتوره به کلاردشت به نزد شاه رفته ولی در بازگشت به تهران به علت نقض فنی موتورهواپیما، مجبورمیشود به استفاده ازیک وسیله نقلیه دیگرمیشود، که همین نیزدلیل دیروقت رسیدن اوازکلاردشت به تهران بوده است. یعنی حتی اگراردشیرخان ما روحش هم ازسفرنصیری به کلاردشت با خبربود وبه فرودگاه تهران میرفته است ، باز بعلت نقض فنی هواپیمای نصیری نمی توانسته وی را ملاقات کند. حالا بگذریم ازاینکه،سرهنگ نصیری بعنوان فرمانده گارد شاهنشاهی میتوانسته ازیک پایگاه و فرودگاه نظامی هم جهت پرواز و فرود استفاده کند.
ودراینجاست که آقای اردشیرزاهدی با یک مشکل اساسی برای حل این معما مواجهه میشود و به همین خاطرمجبورمیشود تا ازکناراین گزاره (موضوع) مهم و بنیادی مثل برق بگذرد. لذا برای کمک به حافطه بسیار ضعیف و پرازدروغ ایشان مجبورم تا به نوشتارجدا ازهم کرمیت روزولت و دانالد ویلبربرگردم. چرا که هردوی آنان در کتابهایشان اذعان دارند که درروز٣ ٢ مرداد، هردو زاهدی ها و تنی چند ازیاران آنان درویلایی که کرمیت درتهران اجاره کرده بود، منتظربازگشت نصیری ازکلاردشت بوده اند و حتی ازدیرکرد نصیری ناخن جویده و ودکا مینوشیدند. کرمیت روزولت، نصیری را صبح روز ٣ ٢ مرداد روانه کلاردشت کرده بود تا دوبرگ سفید مهردارسلطنتی، ولی با امضاء ی شاه را ازاو بگیرد وبدون فوت وفت به همان ویلا ی اجاره ای کرمیت روزولت بازگردد. پس می بینید که قضیه زیاد هم پیچیده نبوده است. چون بصیری ماهها با کرمیت روزولت و فضل الله زاهدی درارتباط بود وهمو نیک میدانست که زاهدی زانو به زانو با کرمیت روزولت، تمام آنروز(٣ ٢ مرداد) منتظرآن دو برگ سفید مهرداربا امضای شاه، درآن ویلا بسرمیبرده اند. میبینید که چه راحت معمای رساندن آن کاغذ ها به فضل الله زاهدی (از طریق اردشیرزاهدی) حل میشود و دیگرسرهنگ نصیری نیازی به داشتن رابطی همچو اردشیرخان ما نمیداشته بود. منتها چون اردشیرخان میخواهد به هرطریقی که شده، ازپا بمیان کشاندن نقش سیا و کرمیت روزولت ـ که هنوز لجوجانه نقش اورا در کودتا انکار میکند ـ سر باززند، لذا مجبوراست ادعایی کند که با هیچ عقل سلیمی جور درنیاید، مگراینکه ایشان بتوانند پاسخی شایسته و درست حسابی برای این هفت پرسش را برایمان ارائه دهند.
آقای اردشیرزاهدی جریان دستگیرشدن سرهنگ نصیری درمنزل دکترمصدق را بشکل مظلومانه توصیف مینماید. درروایت او چنین آمده است که نصیری " برای توقیف مصدق نرفته بود و چنین وظیفه ای بر او محول نشده بود" (برگ ١٤٨) . پس لطفا آقای اردشیرزاهدی میتوانند روشن کنند ـ باز بنابرنوشته دونالد ویلبردراسناد منتشرشده سیا وکتاب "مردان شاه " استفن کینزو "پاد کودتا" ی (یا "کودتا در کودتا" ) کرمیت روزولت ـ چرا سرهنگ نصیری ساعت یک بامداد، چهارکامیون نفربرمملوازسربازرا بدنبال خود به دم منزل دکترمصدق کشانده بود؟ درضمن محض اطلاع آقای زاهدی (که البته بهتر ازمن میدانند ) باید یادآورشوم که آقای نصیری درهمان اسناد محرمانه سیا منتشرشده درنیویورک تایمزدرسال دوهزارمیلادی، تقصیرشکست این کودتا درروز٢٥ مرداد را برگردن سرتیپ کریمی زند انداخته است، که وی با تاخیرخود ونرساندن دو کامیون نفربردیگر، باعث شده بود که نتوانند جلوی سرتیپ وفاداربه مصدق، تقی ریاحی مقاومت کند. به عبارت دیگرناکامی سرهنگ نصیری دربازداشت نمودن دکترمصدق، تنها بعلت کم آوردن نیروی نظامی شورشی بوده است نه چیز دیگر.   
آقای محمد علی همایون کاتوزیان در کتاب " مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران" (نشر مرکز١٣٧٢ چاپ تهران) دربرگ ٢٣٣ مینویسد که سرهنگ نصیری، نه با چهارنفربر، بلکه چهار تانک ساعت یک شب جلوی منزل مصدق حاضر شده بود. درضمن آقای کاتوزیان درپژوهشهای   خود علت خبر دار شدن دکتر مصدق از یک توطئه قریب الوقوع را مدیون کمک مرحوم محمد حسین آشتیانی (عظام الدوله) میداند که پس ازمشاهده عینی خود ازحرکت این چهارتانک ازسعدآباد به سوی مرکز شهرتعجب نموده و به ابتکارخود طی یک تماس تلفنی مستقیم این مطلب را به دکتر مصدق اطلاع میدهند. که ایشان نیز فورا به رئیس ستاد ارتش، سرتیپ تقی ریاحی، اطلاع میدهند که اونیزبا یک نیروی کمکی کافی بسوی منزل مصدق درخیابان کاخ پلا ک ١٠٩ می شتابد و پیش ازنصیری چند تانک جلوی منزل مصدق مستقرمیسازد و بدین ترتیب کودتا ٢٥ مرداد را خنثی میکند. سرهنگ نصیری با قوای خود پس ازرسیدن به منزل مصدق ازدیدن نیروها وگاردهای مستقرشده یکه میخورد، ولی از آنجاییکه راه بازگشتی نداشته ، لذا برگ امضاء شده شاه را به شخص دکترمصدق تحویل میدهد و اونیزپس ازدادن رسید به نصیری، دستوربازداشت وی را در همانجا صادرمینماید. البته پیش ازتماس تلفنی و کمک مرحوم آشتیانی با مصدق، دوافسرگارد شاهنشاهی درسعد آباد حرکات مشکوک دردرون گارد را به اطلاع دفترمصدق رسانده بودند. این توضیحات آقای کاتوزیان، تمام شایعات و توهمات گوناگون ازقبیل دادن کمک اطلاعاتی حزب توده برای مطلع ساختن دکترمصدق ازخطرکودتا و یا ادعای واهی محمد رضا پهلوی ( "پاسخ به تاریخ" ـ ترجمه دانمارکی ، فصل سوم: مردم ایران بیدارمیشوند.، برگ ٥٣) دال برسازماندهی این کودتا به رهبری سرتیپ ریاحی بنفع مصدق!!، را بکلی بی پایه و بی اساس مینماید.
شرح رخداد ها مابین دستگیری سرهنگ نصیری درمنزل دکتر مصدق تا پیروزی کودتا درروز٢٨مرداد از زبان آقای اردشیرزاهدی شباهت کامل با آن شرحی دارد که دونالد ویلبر در گزارش خود به سیا دارد.
"شرکت کنندگان عبارت بودنداز : اردشیر،گیلانشاه فرزانگان، یار افشار و صادق نراقی ویکی دو نفر دیگر. البته در خانه سیف افشار[،] مهندس شاهرخشانی و ابوالقا سم زاهدی و حبیب الله نائینی و تعدادی دیگر بودند که در درون وبیرون مراقب اوضاع بودند. بعضی به سطخ شهرمیرفتند و از حوادث تازه خبر میآوردند. بعضی برای دوستان و یارانی که دراینجا و آنجامشغول فعالیت بودند ، پیغام میبردند و میآوردند. واز جمله برخی پیامهای زاهدی را به امیران بازنشسته ارتش و ازجمله سپهبد محمد شاه بختی میبردند وکسانی هم ماموربودند که خبرهای پشت پرده را بدست آورند و این گروه اطلاعاتی چنان با دقت و سرعت کار میکردند که درست بیست دقیقه بعد ازدستگیری سر لشکرنادر باتمانقلیچ که بدستور دکترمصدق بازداشت شده بود، خبر زندانی شدن و محل زندان اورا به اطلاع تیمسار زاهدی و اردشیر و دوستانشان رساندند. " (برگ ١٥٣ و١٥٤)
به سخنی دیگرشما نام همان شرکت کنندگان درکودتای ٢٨ مرداد و دستورهای کاری انها را کم و بیش دراین گزارش محرمانه سیا خواهید یافت که درخاطرات آقای اردشیرزاهدی آمده است، بجز چند اختلاف بسیار سترگ و اساسی، ازجمله :
الف ـ تمام جلسات مخفیانه به ریاست کرمیت روزولت میباشد که درخاطرات آقای اردشیرزاهدی به نام پدرش، فضل الله زاهدی ، مبدل گشته اند.
ب ـ پس ازشکست کودتای ٢٥ مرداد و بازداشت سرهنگ نصیری، کرمیت روزولت ازترس لو رفتن محل اقامت کودتاچیان دران آن ویلای اجاره ای، ستاد سازماندهی کودتا را به درون سفارت آمریکا انتقال داده بود. لذا پس ازآن مقطع، تمام جلسات و فعالیتهای مخفی برای انجام کودتای دوم، دریکی ازساختمانهای مسکونی دردرون خود سفارت آمریکا که به کارکنان آمریکایی سفارت اختصاص داشت، برگزارمیشود. این مکان درخاطرات آقای اردشیرزاهدی به منزل سیف افشارقاسملو (سیف السلطنه) مبدل گشته است. (برگ ١٥٣)
پ ـ پخش پول بین اوباشان و فواحش نامی چون شعبان جعفری معروف به شعبان بی مخ، حسین رمضان یخی وملکه اعتضادی و بسیج آنان به هیچوجه درخاطرات آقای اردشیرزاهدی ذکرنمیشود. ولی چاپ حکم حکومتی شاه دایربرانتخاب فضل الله زاهدی به پست نخست وزیری و یک مصاحبه ساختگی با فضل الله زاهدی و پخش آنها دربین سران ارتش و روزنامه های طرفداردربارو ضد مصدق ـ که همگی ازدستورات کرمیت روزولت میباشد ـ بی کم وکسرذکرشده است. اردشیرتنها بجای کرمیت روزولت ازپدرخود به عنوان مغزمتفکراین فرمانها نام میبرد. جالب اینجاست که خود اردشیر بردروغین و ساختگی آن مصاحبه زاهدی اعتراف میکند.
" عکس ها حاضر شده و اردشیر به شهر وبه خانه شاهرخشانی بازمیگردد. در آنجا متن مصاحبه ای که حالت اعلامیه هم داشت و جواب به اطلاعیه دولت مصدق بود، با توجه به نقطه نظرات تیمسارفضل الله تهیه میشود." (برگ ١٥١)
ت ـ به نوشته دونالد ویلبردراسناد منتشرشده سیا، کرمیت روزولت پس از شکست نخست کودتا در روز ٢٥ مرداد، متاسفانه خلاقیت بیسابقه ای ازخود نشان میدهد. او تصمیم میگیرد که فتوکپی حکم حکومتی شاه دال برانتصاب فضل الله زاهدی به پست نخست وزیری و همچنین آن مصاحبه ساختگی   زاهدی را دراختیارتمام خبرنگاران خبرگزاریهای خارجی و روزنامه های معتبربگذارد. به همین علت وی ازطریق تماس تلفنی ازدرون سفارت آمریکا، به آنان وعده دیدارومصاحبه با شخص فضل الله زاهدی درشیمران را میدهد. این خبرنگاران خارجی نیزازخدا خواسته و بسیارمشتاق برای مصاحبه با شخصِ فضل الله زاهدی، سرقراردرشیمران حضورمییابند. البته کرمیت روزولت مغزخرنخورده بود و به هیچوجه اجازه خروج ازسفارت آمریکا را به فضل الله زاهدی نمیداد. چرا که دستگیرشدن فضل الله زاهدی به معنای نقطه پایان و شکست کودتا برضد حکومت قانونی دکترمصدق میبود. لذا کرمیت، اردشیررا بجای پدربرای دیداربا آنان جهت پخش کپی حکم حکومتی شاه و آن مصاحبه ساختگی روانه شیمران میدارد. درآنجا خبرنگاران با دیدن اردشیربجای فضل الله زاهدی مآیوس میشوند، ولی درهرحال کرمیت روزولت زهرخود را ریخته است و آن حکم حکومتی شاه و مصاحبه ساختگی زاهدی دراختیارآنان قرارمیگیرد.آنان نیزغافل ازجعلی بودن حکم شاه و ساختگی بودن آن مصاحبه زاهدی (که خود آقای اردشیر زاهدی بدان اذعان دارد) هردو را تحت عنوان یک خبرداغ وتازه به تمام گیتی ـ که پس از شکست اول کودتا در ٢٥ مرداد مشتاق شنیدن آخرین اخبارازایران بودند ـ مخابره میکنند.
البته اردشیرخان ما درخاطراتش این یکی را هم جزء شاهکارهای خود وپاپا جان جا میزند.
"اردشیر....بدون ترس راه میافتد و به دیدارپدرمیرود و بعد ازمذاکره[،] تصمیم به انجام مصاحبه با خبرنگاران مهم، که در تهران ساکن بودند قطعی میشود". (برگ ١٥١)
آری اردشیرخان ما، این فرزند توفان " بدون ترس" به ملاقات پدر(خودِ توفان) میشتابد . البته هردوی آنان درآن هنگام دردرون خودِ سفارت آمریکا مخفی شده بودند و لابد رفتن ازیک اتاق سفارت به اتاقی دیگرشهامت بی نظیری میطلبیده بود! درهرحال میتوان بروشنی تصورکرد که این دوتوفان طی برخوردشان با هم، چه بادهای هولناکی که درآن اتاق تولید نکرده اند!
اما اینجاست که ناگهان اردشیرخان ما یک دوست خبرنگاربسیارمعروف وآوازه جهان را به خاطر میآورد!
"بیاد اردشیر میآید که با والتربیدل اسمیت خبرنگار یونایتد پرس از قدیم و به هنگام تحصیل در آمریکا ، دوستی و مراوده دارد"   (برگ ١٥١)
نام لاتینی والتربیدل اسمیت، درکتاب آقای اردشیر زاهدی ایچنین آمده است : Walter Biddel Smith
من نام چنین شخصی را نه در سایت رسمی یونایتد پرس یافتم   www.upi.com   ونه درجسجوگر گوگل. ولی گوگل تنها نامی که از والتربیدل اسمیت ارائه میدهد، این چنین است : Walter Bedell Smith
که این شخص تا فوریه ١٩٥٣ ( یعنی شش ماه قبل از کودتا ٢٨ مرداد ) رئیس سیا بوده است. او بعد از آن مشاور جان فاستر دالس (وزیر وقت امورخارجه آیزنهاور) میشود. لازم بتذکر است که استفن کینزر ازاو شش باردر کتابش ( "همه مردان شاه" از استفن کینزر. نشر پیکان چاپ تهران ١٣٨٢) نام برده که همراه با دو برادرخبیث، جان فاستر دالس و آلن دالس (رئیس سیا پس ازبیدل اسمیت ) تلاش عجیبی برای متقاعد کردن آیرنهاور برای اجرای کودتا در ایران بکاربسته بودند. ولی این شخص خبرنگاریونایتد پرس نبوده و در آن زمان هم نمیتوانسته در تهران باشد. چون بیدل اسمیت در٢٦ مرداد (درست همان روزیکه که آقای زاهدی ادعا دارد وی او را بعنوان خبرنگار یونایتد پرس با سایرخبرنگاران خارجی مقیم تهران، درشیمران ملاقات کرده است) تلگرافی ازواشینگتن به کرمیت روزولت درسفارت آمریکا ارسال داشته وبخاطرشکست در انجام کودتا ٢٥ مرداد، به اودستورداده است که هرچه زودتر ایران را ترک وبه واشینگتن بازگردد. که متاسفانه برای ما ملت ایران، روزولت این تلگراف را نادیده گرفته و خرخود را بی اجازه به جلو میراند و درتلاش دومش درروز ٢٨ مرداد موفق میشود تا حکومت ملی و مردمی دکتر مصدق را سرنگون سازد. درهرحال در برگ ٢٦٠ کتاب استفن کینزر ( "همه مردان شاه") به نقل ازکرمیت روزولت در کتابش "پاد کودتا" آمده :

" روزولت سرش را با امیدواری بلند کرد به تصورآنکه یکی ازعواملش با خبر خوب دیگری وارد شود . اما درعوض متصدی بیسیم را دید که ناراحت و در آستانه گریستن ظاهر گشت. او پیام مهم از بیدل اسمیت در واشینگتن دریافت کرده بود. اسمیت بیست وچهارساعت پیش این پیام راارسال کرده بود، اما در مخابره آن از ایستگاه قبرس تاخیری رخ داده بود. این دستور دیگری بودکه لحن قوی تر از دو دستور پیشین داشت و از روزولت خواسته بود بلافاصله به واشینگتن پرواز کند."

و در برگ بعدی آمده که روزولت ازمتصدی بیسیم سفارت میخواهید تا این پیام را به والتربیدل اسمیت درواشینگتن ارسال دارد:

"پیام تاریخ ٢٦ مرداد شما به دستم رسید. خوشحالم به عرض برسانم که آر.آن.زیگلر( زاهدی) به سلامت بکار گماشته شده و کی.جی. ساووی (شاه) بزودی با موفقیت به تهران برمیگردد. همه اعضای گروه سلام میرساننند."
آقای اردشیرزاهدی آخرسربه توصیف پرآب وتاب ورفتن قهرمانانه پدرو خودِ او به ساختمان رادیو تهران که پیشا پیش بدست مزدوران وچاقوکشان خودشان تسخیرشده بود می پردازد. درآنجا فضل الله زاهدی برای ملت ایران پیامی میفرستد! (عجب! و باید پرسید برای چه؟ و برای چه کسی؟ آقای اردشیرزاهدی و دیگرطالبان سلطنت مومن به " قیام ملی" که همواره ادعا داشته و دارند که "تمام ملت" در آنروزدر خیابانها بود ه و شعارجاوید شاه سرمیداده اند!) اما قبل ازهمینکاربی معنا، باید یکبار دیگرشاهد شاهکار یک زاهدی دیگر باشیم :   
" درهمان لحظه متوجه میشوند که دستگاه بیسیم و فرستنده را کارکنان توده ای از کار انداخته اند. مهندس حسین زاهدی که خود از اعضای پست و تلگراف بود، فورا دست بکار شده ، دستگاهها را بکار میاندازد" . ( برگ ١٥٨)
ای بابا.....این زاهدی ها اصلا همگی "همه فن حریفند" و ما نمیدانستیم. اصلا درخونشان است و نمیشود کاریش کرد! تمام خرابکاریهای " کارکنان رادیوی تهران" را آقای مهندس حسین زاهدی (که لابد اتفاقی از آنجا رد میشده بود) درعرض چند لحظه درست می نمایند!
پس ازآن اردشیر خان و فضل الله زاهدی به طرف مقرشهربانی تهران میروند و در آنجا سربازان اسلحه هایشان را برزمین میگذارند! و فضل الله زاهدی برمسند نخست وزیری مینشیند و بدین ترتیب قیام ملی ٢٨ مرداد خاتمه می یابد! (برگ ١٥٩)
آقای اردشیرزاهدی واقعا چقدرگویا آن کودتا ی شوم را بیان می نماید. نخست وزیری که کارخود را، نه پس ازاظهاررای تمایل و رای اعتماد نمایندگان مجلس منتخب مردم و نه دردفتر نخست وزیری ، که پس ازتسخیرشهربانی و پادگانهای پایتخت ودرمیان سربازان شورشی شروع بکارمیکند. آیا گویاتر ازاین هم میشد که یک کودتا را تشریح نمود؟   
البته همین تسخیرساده و بی دردسرشهربانی نیزبرای تیمسارزاهدی ما که چند روزمتوالی درسفارت آمریکا پنهان بوده وکاری جزنوشیدن عرق سگی نداشته بود، زیادی مینماید، چون پس ازصدورچند "فرمان" و " شدت کار" ازحال میرود.
" در آنجا بر اثر بیخوابی و شد ت کار و تشویش فراوان حالت ضعفی به تیمسار زاهدی دست داده است. " (برگ ١٥٩)
آری! واقعاَ میشود فضل الله خان را درک کرد. "شدت کار" ناشی ازنوشتن یک تلگراف به شاه فراری دررم ، بیشک برای کسی که جزخوردن وخوابیدن درسفارت آمریکا کاردیگری نداشته است، میتواند بسیارخستگی آورو کشنده باشد.
آقای اردشیرزاهدی، شما هنگامیکه وقایع کودتای ٢٨مرداد را به یک تسخیرساده رادیو تهران ـ که شما و پدرتان همچو یک جیمزباند درآن ظاهرشده اید ـ تنزل میدهید وحتی ازنام بردن کرمیت روزولت،   (نقش او پیشکشتا ن) یکی ازمهره های مهم ومغزمتفکرآن کودتا، که حتی شاه بخاطر"کمکش" درروز٢٨مرداد ازاو سپاسگزاری نموده است، ترس وابا دارید، آنوقت چگونه انتظاردارید که ما باقی اظهارت شما را باورکنیم؟

ادامه دارد