"روایت تاراج وطن یا من جسد وطنم را دیدم"
نگاهی به فیلمنامه اشغال، اثر بهرام بیضایی


انوشیروان مسعودی


• بهرام بیضایی، فیلمنامه نویس،نمایش نامه نویس و کارگردان صاحب سبک سینما و تئاتر که روایات اساطیری و تاریخی اش، زبانزد خاص و عام بوده و هست، در کارنامه خود فیلم نامه ای دارد به نام " اشغال " که نه تنها یکی از تاریخی ترین، بلکه از سیاسی ترین، اجتماعی ترین، انسان دوستانه ترین و تکان دهنده ترین آثار هنری ایشان است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ٣۰ مهر ۱٣٨۶ -  ۲۲ اکتبر ۲۰۰۷


بهرام بیضایی، فیلمنامه نویس،نمایش نامه نویس و کارگردان صاحب سبک سینما و تئاتر که روایات اساطیری و تاریخی اش، زبانزد خاص و عام بوده و هست، در کارنامه خود فیلم نامه ای دارد به نام " اشغال " که نه تنها یکی از تاریخی ترین، بلکه از سیاسی ترین، اجتماعی ترین، انسان دوستانه ترین و تکان دهنده ترین آثار هنری ایشان است، که سینمای ما حسرت ساخته شدن آن را در دل خود دارد. با توجه به وضعیت امروز میهن عزیزمان و در ضمن مشکلات همیشگی سر راه بهرام بیضایی، برای ساخت فیلم، دست به تحلیل محتوایی اثر زده ام و آن را به طور موجز بررسی کرده ام.

بهرام بیضایی این گونه آغاز می کند:
"فشرده کردن رویداد های سه چهار سال در سه چهار روز، در این نوشته آگاهانه است."
"اشغال" روایت به تاراج رفتن یک کشور است.فقر و بی عدالتی برای مردم، آزادی و ثروت برای بیگانه، ترس و وحشت برای ملت و آسودگی و شادی برای اغیار. اشغال فیلمنامه ای است درباره اشغال ایران به دست متفقین در سال هزار و سیصد و بیست شمسی، که بیضایی با روایت داستانی قوی، نثری پخته، شخصیت پردازی ملموس، قدرت بیان یک دوره تاریخی، نگرش عمیق سیاسی، اجتماعی، و حتی اقتصادی به دور از شعار زدگی های معمول این گونه آثار، همراه با روشن کردن نقطه ای تاریک از تاریخ ایران، به طرز حیرت آوری آن را به نگارش درآوره است.به گونه ای که مخاطب نه بسان یک روایت تاریخی خشک از دید یک مورخ، بلکه به وسیله یک داستان زیبا، با خیانت ها و ظلم ها و تلاش های یک ملت آشنا می شود.بیضایی با نگاهی انسان گرایانه، رشادت ها و تلاش های ایرانیان را به روی کاغذ می آورد و ما را با فقر، عشق، بی عدالتی، رشادت، خفقان و مبارزه آشنا می سازد. مخاطب بیضایی در پایان با ضربه ای مهلک در حالی که غرورش جریحه دار شده و اشک در چشمانش حلقه زده با حسی مملو از انسان دوستی، با بخشی از تاریخ وطنش آشناست.
آقای فکرت، کارمند یک اداره و همسر یک بازیگر تئاتر، به اشغال ایران به دست متفقین و وضع موجود اعتراض دارد و اعتراض خود را بی پروا در اداره اعلام می کند.روزی به طور ناگهانی عده ای به محل کارش آمده و او را مورد ضرب و شتم قرار داده و با خود می برند. همسر او ( عالیه )، که بازیگر تئاتر است، مانند دیگر زنان بیضایی، ساکت نمی نشیند و به جنگ با این بی عدالتی می رود. همراه او در این مبارزه آقای اتفاق، همکار آقای فکرت است. این دو برای یافتن فکرت به جاهای مختلف شهر سر می کشند، از ادارات مختلف سیاسی - امنیتی، تا راه آهن، کمپ اسرا و کافه ها و.... و بیضایی با نثر گیرایش ما را همراه این دو کرده و به دنبال آنان به همه جا می کشاند تا ما نیز بسان این دو با یک دوره خاص تاریخی کشور آشنا شویم و بدانیم چه بود و چه شد. عالیه سراسر شهر را به دنبال همسرش زیر پا می گذارد، اما به جای او بدبختی های ملت، فقر، جهالت، بیداد و عظمت خیانت را می یابد. او چیز جدیدی را می آموزد، هرچند بسیار تلخ.
نگاه انتقادی بیضایی در این اثر موج می زند. بهرام بیضایی در این اثر می خروشد و می غرد علیه سنت های غلط، علیه هجوم بیگانگان، علیه غارت یک کشور، علیه دستگیری و شکنجه یک شهروند، علیه ظلم هایی که بر یک زن می رود، که بر یک هنرمند می رود، علیه بحران های اقتصادی، علیه ترس ها و هراس ها، علیه جهالت مردم و همه این ها در کنار دغدغه همیشگی بیضایی یعنی زنان، به چشم       می خورد. بیضایی بار دیگر به موقعیت نامناسب زنی پرداخته که حاضر نیست ساکت بنشیند و در تکاپوهایش به حقیقت دست می یابد، هرچند دست یافتن به این حقیقت به قیمت مرگش تمام می شود. از سوی دیگر ما در این اثر شاهد توصیف و نقد و بررسی وضعیت شهر ( تهران ) هستیم. مسئله ای که در ادبیات سینمایی و داستانی ما کمبودش مشاهده می شود،عدم وجود و حضور شهر به عنوان بستر اصلی و تجلی تمامی اتفاقات فرهنگی،اجتماعی و... است. بیضایی با تیز هوشی ما را به میان شهر می برد تا اوج عدم امنیت، هراس، و بی نظمی را مشاهده کنیم، در این بین نگاه انسانی او به انسان هایی که نا خواسته درگیر مشکلات می شوند، شکست را نمی پذیرند و مبارزه می کنند قابل تحسین است. عالیه نماد زن اساطیری بیضایی است، اسطوره نه به یک مفهوم جدا که از گذشته به حال آورده شود، بلکه به مفهوم یک کلیت که در وجود عالیه تجلی می یابد، عالیه زنی است که ساکت نمی شود، سر خم نمی کند و به جستجو می پردازد و در این جست و جوی هراسناک به حقیقتی دست می یابد، مهم،هرچند تلخ. نماد پردازی های بیضایی در این اثر، بیشتر بر روی اسامی (فکرت، اتفاق و...) و همچنین نماد های نهفته در بطن داستان است،به طور مثال می توان گفت که عالیه برای رسیدن به آقای فکرت ( اندیشه – حقیقت؟)هفت مرحله را پشت سر می گذارد و در نهایت به حقیقت می رسد، حقیقتی که باعث مرگش می شود. در واقع بیضایی یک موضوع معاصر و مدرن را صرفا به عنوان یک موضوع مدرن نمی بیند و در ریشه های آن به جستجو می پردازد تا چگونگی و چرایی این گونه شدنمان را نیز دریابد. بیضایی شاید وجدان بیدار و هشدار دهنده یک ملت است. او با بازکردن و گشودن وقایع تاریخی حافظه فراموش کار ما را به چالش می شد. دیگر نکته مهم این اثر افسوس بیضایی بر ایرانی است که نابود می شود. ایران ما در آن دوره خاص تاریخی بستر هجوم و غارت است و نگاه تلخ و تند بیضایی به این مسئله نیز تکان دهنده است. پس به طور کلی ما در این اثر شاهد تلاش های زنی هستیم که برای یافتن همسرش، همسری که جرمش دفاع از میهن و آزادی است. این زن خسته می شود، نگران می شود، می هراسد اما پا پس نمی کشد. زن ایرانی در این اثر بیضایی از قالب همیشگی سنتی اش که محصور در خانه است بیرون می آید و بسان یک زن مدرن به مبارزه بر می خیزد، هرچند نگاه کالایی به او هنوز وجود دارد،هر چند او تنهاست،هرچند همه به او پشت می کنند، اما او پا پس نکشیده و ادامه می دهد. دگر سو نیز وضعیت بد اجتماعی - اقتصادی ایران است، که بیضایی در توصیف آن، سنگ تمام گذاشته و حقیقتا اثر بیضایی در این زمینه چیزی کمتر از آثار نویسندگان و فیلمسازان بزرگی نظیر هاینریش بل و ویتوریو دسیکا در آلمان و ایتالیای هنگام، و پس از جنگ ندارد. بیضایی باز هم اثری نوشته است،که تنها برای یک دوره خاص نیست، بلکه برای دیروز، امروز و فرداهای دیگر است و نه با یک زبان آموزشی کلیشه، که با یک زبان هنری که در نهایت خود است. بیضایی اثری نوشته بدون جهت گیری سیاسی و بسیار سیاسی، و شاید به همین علت است که اشغال هرگز فیلم نشده است چه دیروز و چه امروز.بیضایی سال ها بعد در اثر تحسین شده دیگرش " سگ کشی " نیز به نوعی " اشغال " معاصری را به تصویر کشیده است. با این حال عده ای هماره از اندیشه های بیضایی هراسیده اند ورنه بیضایی از این قبیل شاهکارها بسیار دارد.
و چه تلخ گفت بهرام بیضایی در پایان این اثر :
آقای اتفاق : آه خانم عزیز، شما امشب در آن اداره لعنتی چه دیده اید؟ جسد شوهرتان ؟
عالیه :من جسد شوهرم را ندیدم، نه، من جسد وطنم را دیدم.

اشغال / بهرام بیضایی / انتشارات روشنگران و مطالعات زنان/ چاپ چهارم / هزار و سیصد و هشتاد و یک