تحریم سپاه پاسداران، بحران جنگ، و یک پیشنهاد ساده
م. چشمه
•
اگر در دنیای واقعیات بدرستی جنگ را "ادامه سیاست با وسائل دیگر" فرض کنیم، آنگاه هنگامیکه ابر قدرت آمریکا با حمایت ضمنی اروپا مهمترین نهاد اقتصادی- سیاسی و نظامی ایران را به گونه ای که در تاریخ سابقه نداشته به چالش میگیرد، باید قبول کنیم که تا یک درگیری تمام عیار راه زیادی نمانده است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۷ آبان ۱٣٨۶ -
۲۹ اکتبر ۲۰۰۷
تحریم سپاه پاسداران و قرار دادن سپاه قدس در لیست سازمانهای تروریستی توسط دولت آمریکا بدون شک گام مهمی در جهت تعمیق بحران روابط آمریکا و رژیم جمهوری اسلامی، و حرکت نگران کننده ای در جهت افزایش خطر جنگ بشمار میرود. اهمیت این اقدام در آنستکه روابط آمریکا و جمهوری اسلامی را عملاً به نقطه بدون بازگشت میرساند. بی جهت نیست که این حرکت در محافل سیاسی و مطبوعاتی بین المللی بازتاب بسیار وسیع و گسترده داشته است، بطوریکه مثلاً از جمله جیمی کارتر رئیس جمهور اسبق آمریکا باین اقدام واکنش شدید نشان داده و دولت بوش را از حمله نظامی به ایران بر حذر داشته است: به گزارش رادیو فردا به نقل از خبرگزاری فرانسه، "جیمی کارتر تصمیم به حمله به ایران را اشتباهی هولناک خوانده و از دولتمردان خواست که برای حل بحران هسته ای ایران از راه مذاکره وارد شوند. همزمان با این اخطار جیمی کارتر، نگرانی ها در کنگره آمریکا از تصمیم احتمالی جرج بوش در تدارک حمله به ایران بالا گرفته است."(۱) کاخ سفید در عکس العمل به این بازتاب بین المللی مجبور شد تا روز بعد اعلام نماید که این گام بمفهوم تصمیم آمریکا به حمله نظامی به ایران نیست!
اگر در دنیای واقعیات بدرستی جنگ را "ادامه سیاست با وسائل دیگر" فرض کنیم، آنگاه هنگامیکه ابر قدرت آمریکا با حمایت ضمنی اروپا مهمترین نهاد اقتصادی- سیاسی و نظامی ایران را به گونه ای که در تاریخ سابقه نداشته به چالش میگیرد، باید قبول کنیم که تا یک درگیری تمام عیار راه زیادی نمانده است؛ حتی اگر در حال حاضر تصمیم قطعی برای این درگیری نظامی وجود نداشته باشد. در واقع آنچه پیش بینی در مورد چند وچون و لحظه درگیری نظامی آمریکا و ایران را مشکل میکند، ناشی از یک تضاد آشکار است. این تضاد از یک طرف ظاهراً عدم آمادگی آمریکا برای یک درگیری جدید در خاورمیانه، با در نظرگرفتن گرفتاریهای جدی در افغانستان و عراق، بر زمینه عدم حمایت اکثریت قاطع مردم، شخصیتهای سیاسی و نخبگان آمریکا برای یک درگیری جدید، و از طرف دیگر، خط قرمز اعلام شده ای توسط دولت بوش و حتی جناح دمکرات حاکمیت آمریکا در مورد دستیابی ایران به سلاح اتمی است. جناح امنیتی- نظامی رژیم جمهوری اسلامی با جنگ روانی خواندن اقدامات و مواضع آمریکا در واقع فقط به جنبه اول این تضاد نظر دارد. زمامداران ایران که اکثراً شدیداً باورمند به تئوری توطئه اند، میپندارند که اقدامات آمریکا و مواضع و نظرات جناحهای سیاسی و رسانه ای متنوع آن در واقع بخشی از یک ارکستر از قبل تنظیم شده برای ترساندن رژیم جمهوری اسلامی و مجبور کردن آن به عقب نشینی است. اینان در نظر نمیگیرند که با در نظر گرفتن سیاستهای شدیداً خصمانه جمهوری اسلامی و تهدید های پی در پی و متنوع آن برای منافع حیاتی آمریکا و اسرائیل در خاورمیانه، آمریکا عملاً در موقعیتی قرار گرفته است که هرگز یک رژیم بنیادگرا با سلاحهای اتمی را نخواهد پذیرفت. عملکردهای جنون بار و سخنان سیاسی پاره ای از رهبران جمهوری اسلامی حکایت از آن دارد که در واقع اینان حتی از یک حمله احتمالی نظامی آمریکا استقبال میکنند، چرا که فکر میکنند جنگ با آمریکا آنان را در حاکمیت خود تحکیم میکند، و حتی در صورت شکست، زمینه را برای ظهور امام زمان فراهم خواهد کرد!! باز آنچه اینان در نظر نمیگیرند آنستکه آمریکا در صورت تصمیم قطعی حمله به ایران، لابد این مسأله را نیز در نظر گرفته، و با تکیه بر نیروهای هوائی و دریائی دست نخورده و توانمند خود و بخشاً نیروی زمینی خود، شاید در نظر داشته باشد که بهر حال پس از نابودی مراکز نظامی و زیرساختهای اقتصادی و اتمی ایران، رژیم اسلامی ایران را نیز متلاشی کند، حتی اگر پیآمد آن تجزیه و یا حاکمیت آنارشی در ایران باشد.
در حال حاضر، آنچه بیشتر به واقعیت نزدیک است اینستکه علاوه بر اکثریت جامعه آمریکا و حزب دمکرات که مخالف جنگ با ایران اند، در درون کابینه بوش نیز نظریه موافق با جنگ ظاهراً هنوز به نظریه غالب تبدیل نشده و کماکان با مخالفت وزیر امور خارجه و دفاع روبروست. اما آنچه وزنه را بنفع جریان طرفدار جنگ سنگین میکند، ادامه سیاست مرگبار حاکمان ایران در زمینه نادیده گرفتن قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل، ادامه غنی سازی اورانیوم و دخالتهای ایران بر باد ده آنان در عراق، افغانستان، لبنان و فلسطین در حمایت از تروریسم است. بعبارت دیگر، هر روز که از ادامه بحران روابط ایران و آمریکا میگذرد، ما یک گام به رسیدن به خط قرمز آمریکا نزدیک میشویم. در نظر داشته باشیم که بسیاری از محافل دست راستی و طرفدار اسرائیل در آمریکا از دولت بوش خواسته اند تا قبل از پایان دوره ریاست جمهوری اش تکلیف رژیم ایران را روشن کند. بنظر میرسد که محافل طرفدار جنگ با ایران در هیئت حاکمه آمریکا بخوبی میدانند که از نقطه نظر افکار عمومی آمریکا، اینان اکنون در موقعیت ضعیف و اقلیت قرار دارند. اما اینان منتظرند تا اشتباهات سیاسی هر روزه و پی در پی زمامداران ایران، همراه با سترونی و بیعملی اپوزیسیون سیاسی ایران، جو را کم کم بنفع آنان تغییر دهد. متأسفانه، انعکاس اخبار در رسانه های عمومی آمریکا در مورد ایران اینروزها شدیداً بضرر ایران بوده، و میتواند در صورت ادامه، افکار عمومی را در زمینه حمله نظامی به ایران بزودی آماده کند. در چنین حالتی، در صورت آغاز جنگ اینان جامعه دو دل و ناراضی را در مقابل یک عمل انجام شده قرار خواهند داد. در عین حال، تاریخ به ما می آموزد که بسیاری از جنگها نیز به قدرتهای نظامی تحمیل شده اند، و نه اینکه لزوماً آنان آماده و مایل به در گیری در لحظه وقوع بوده اند. اغلب حتی جرقه ای بی مقدار در شرایط آکنده از باروت سیاسی، حریقی بزرگ ایجاد کرده است که پیآمدهای هولناکی در پی داشته اند. یک نگاه اجمالی به جنگ جهانی اول این مساله را تأیید میکند. روابط فی مابین میان آمریکا و ایران اکنون چنین مسیری را طی میکند.
سوال اینستکه در حال حاضر از دست اپوزیسیون سیاسی ایران چه بر می آید؟ نگارنده نیز بنوبه خود نظرات سیاسی آندسته از مفسران و صاحبنظران امور سیاسی ایران را که خواهان ایجاد جبهه صلح و دمکراسی، هم در مخالفت با جنگ و هم در مخالفت با ماجراجوئی های هسته ای و تروریستی جمهوری اسلامی اند را تأیید میکند. در این رابطه نظریات هم میهنانی که از فرط نگرانی از بروز جنگ و یا تجزیه ایران تابع احساسات شده و حتی خواهان مذاکره، معامله، سازش و یا قرار گرفتن در جبهه رژیم شده اند، در واقع مرگبارترین زهری است که میتواند به بدن نیمه جان اپوزیسیون ایران تزریق گردد. اینان فراموش میکنند که مافیای اسلامی حاکم بر ایران از هر بیگانه ای برای منافع حیاتی ایران بیگانه تر است. در حال حاضر، ایده مطرح شده برای ایجاد جبهه صلح و دمکراسی ایده ای درخور و بجاست. فراموش نکنیم که در شرایط کنونی، علاوه بر محافل سیاسی، اقشار بسیار وسیعی از جامعه ایران نسبت به آینده و بود و نبود آب و خاک اجدادی خود دل نگرانند. در چنین شرایطی در صورت پذیرش گفتمان و خط مشی سیاسی صحیح در جامعه، امکان حرکت جدی، بویژه در میان دانشجویان، موجود است.
پیشنهاد ساده من در رابطه با مساعد سازی زمینه برای ایجاد جبهه صلح و دمکراسی در یکی دو اقدام سیاسی خلاصه میشود: یکم، تدارک برای براه انداختن یک فراخوان سیاسی بین المللی اینترنتی شبیه به فراخوان رفراندوم در چند سال گذشته در دفاع از صلح و دمکراسی و مخالفت با ادامه غنی سازی اورانیوم توسط رژیم ایران. بطور مثال اگر فرضاً اپوزیسیون ایران بتواند خانم شیرین عبادی و آقای ال گور و یا جیمی کارتر (برندگان جوایز صلح نوبل) را قانع کند تا همراه با هم بانی چنین فراخوانی شوند، گام موثری در جهت جلوگیری از جنگ بر داشته است. اگر اکبر گنجی در اقدام با ارزش اخیر خود توانست امضای ٣۰۰ تن از مشاهیر جهان را بدست آورد، هدف این فراخوان جلب امضاء و حمایت میلیونها ایرانی و خارجی در مخالفت با جنگ و سیاستهای جمهوری اسلامی است. شاید در این زمینه اخذ کمک از گروههای مترقی اینترنتی آمریکائی مانند "موو آن" و غیره، نیز لازم باشد. دوم، فراخوان برای برگزاری کنفرانسها و یا سمینارهای صلح و دمکراسی در کشورهای مختلف و شاید حتی ایران، توسط مطرح کنندگان چنین ایده ای (از جمله آقای مهدی خانبابا تهرانی) و یا شخصیتهائی از زمره آقای اکبر گنجی و یا دیگر میهن پرستان خوشنام برای گردآوری و تجمع ایرانیان و آماده نمودن زمینه ایجاد این جبهه.
۷ آبان ۱٣٨۶
زیرنویس:
۱. اخبار روز، ۴ آبان ٨۶
|