درباره نقد «جنگ و صلح»


حمید محوی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ٨ آبان ۱٣٨۶ -  ٣۰ اکتبر ۲۰۰۷


در نشریه‍ی انترنتی صدای مردم ۲۹ اکتبر ۲۰۰۷ مقاله ای تحت عنوان «جنگ و صلح» بقلم آقای احمد سپیداری بچاپ رسیده است و نویسنده در این مقاله با نقل قول از مقاله‍ی من (حمید محوی) تحت عنوان «توهم دموکراتیک در طیف اپوزیسیونهای خارج از کشور» که برای نخستین بار بتاریخ ۱۵ اکتبر ۲۰۰۷ در نشریه‍ی انترنتی« اخبار روز » منتشر شده بود، چنین نتیجه می گیرد که حمید محوی ضد صلح و راست افراطی حاکم است. این بخش از بیانات او را در زیر به نقل ذکر می کنم :

« عده ای به جای این پاسخ، با تاکید بر سیاست های جنایت‌کارانه‌ی آمریکا برای تغییر در نقشه‌ی منطقه و ایجاد خاورمیانه‌ی بزرگ – که هیچ شکی در آن نیست – ما را دعوت به آمادگی برای جنگ می‌کنند. آن ها به درستی تاکید می‌کنند که ریشه‌ی همه‌ی مصیبت‌ها از آمریکا (یا سرمایه داری جهانی شده) ست و اگر کسان دیگری هم آگاهانه یا ناآگاهانه نقشی در این میان بازی می‌کنند، این نقش در اثر فعالیت‌های مخرب آن‌ها شکل گرفته و از آن مطلب درست این نتیجه‌ی غلط را می‌گیرند که پس باید به جای نقد جریان های بازیگر در دو سوی جبهه به مقاومت در برابر این توطئه‌گران اندیشید، و یگانه راه را هم در آماده شدن برای جنگ، اگرچه "نا همطراز" می‌دانند. آنان با تحقیر جنبش صلح که به نظر آن‌ها تا کنون کاری از دستش ساخته نبوده (گویا از مقاومت های نظامی اخیر کاری ساخته شده!؟) و زیر سئوال بردن تمام جریانات منتقد و مخالف و وابسته دانستن همه‌ی آن ها، یک راه را باقی می‌گذارند و آن هم حمایت از راستگرایان افراطی است. آنان وظیفه‌ی عاجل ما را نه مقابله با خطر جنگ، بلکه جنگ با آمریکای جهان‌خوار می‌دانند. این نگاه سخن‌گویان دیگری هم در نشریات روزانه‌ی راستگرایان افراطی حاکم بر عرصه‌ی امور دارد که نظراتشان را با صراحت بیش‌تری بیان می‌کنند، اما جدا از این‌که یک نگاه پوزیسیون باشد یا اپوزیسیون نتیجه‌ی روشنی دارد: جنگ. برای نمونه به تصویری که آقای حمید محوی نویسنده‌ی مقاله‌ی "درباره‌ی توهم دمکراتیک" در همین سایت فرهنگ و توسعه می دهد دقت کنید : «شاید ایران برای اولین بار درتاریخ بتواند با مین‌های هوائیش به این غول عظیم صنعتی که ایالات متحده‌ی آمریکا باشد زخم کوچکی وارد سازد. البته آسمان ایران برای مهاجمین آسمان پرستاره‌ای خواهد بود و در هر صورت مثل آسمان عراق گردش‌گاه امنی نخواهد بود. خلبانانی که برای بمباران پیش‌گیری کننده می‌آیند ممکن است که با سورپیریزهایی روبرو شوند که بازگشتشان را دچار تأخیر کند. البته به این شرط که اس ۴۰۰ های روسی هم رسیده باشند.»

هیچوقت تصور نمی کردم روزی فردی یا جریانی سیاسی بتواند من را به همکاری با سیاست جنایتکارانه‍ی آمریکا متهم سازد و یا اینکه بعنوان راست افراطی حاکم درایران معرفی شوم. روشن است که آقای سپیداری نه تنها به موضوع مرکزی نوشته‍ی من توجهی نداشته است بلکه با نگرش جزئی خود برداشت مغلطه آمیزی از «توهم دموکراتیک در طیف اپوزیسیونهای خارج از کشور» ارائه داده است. و فکر می کنم که چنین تأویلی از نقد من واقعا ناعادلانه است. زیرا من به هیچ عنوان در پی نفی فعالیت جنبش صلح نبوده ام. از طرف دیگر با توجه به شیوه‍ی نقد آقای سپیداری ملاحظه می کنیم که هر آنگاه بخواهیم فعالیتهای فرهنگی اجتماعی و سیاسی اپوزیسیونهای ایرانی را مورد بررسی قرار دهیم و اصالت و قانونمندی آنها را زیر علامت سوال ببریم، باید منتظر عکس العملها و تحریفاتی از این دست باشیم.

روشن است که نقد آقای احمد سپیداری (که البته برای من چندان روشن نیست که اسم ایشان مثل بسیاری از اسامی انترنتی مجازی و یا حقیقی باشد...) حاکی از نگرشی جزئی به تحلیل من است. و تصور نمی کنم که تحریف جزء وظایف نقد باشد و برای من نیز نوشتن چنین دفاعیه ای برای حق بجانب بودن نیست، بلکه تمنا و آرزومندی من در تقرب به حقیقت است.
حال من به شما آقای سپیداری و دوستان پیشنهاد می کنم که بروید در گوگل فارسی و بنویسید «اورانیوم رقیق شده». ملاحظه می کنید که برای نخستین بار ترجمه من بود که موضوع اورانیوم رقیق شده را در سایتهای انترنتی بزبان فارسی مطرح کرد. و جای بسی تأسف است که هنوز که هنوز است ارگانهای حقوق بشر ایرانی در این مورد سکوت اختیار کرده اند. بنابراین اگر من بخاطر افشای جنایت علیه بشریت توسط آیالات متحده‍ی و انگلیس و فرانسه به جنگ طلبی و راست افراطی حاکم (در اتاق زیر شیروانی با ار-ام-ای) متهم می شوم، سکوت و انفعال ارگانهای حقوق بشری در خارج از کشور و در پی آنها اپوزیسیونهای ایرانی را دربرابر چنین جنایاتی علیه بشریت چگونه باید تعبیر کرد؟
و برای اثبات و گسترش چنین تحلیلی نیز آماده هستم که نتایج بررسیهای خودم را از محصولات فرهنگی و هنری اپوزیسیونهای ایرانی و بطور کلی «مابین فرهنگی» ایرانی تحت شرایطی در اختیار عموم بگذارم. البته کارهای ترجمه و بویژه متون کارل مارکس و فردریش انگلس درباره‍ی استعمار در آسیا که مدتی در راه توده منتشر می شد و بدلایلی اینکار متوقف گردید و بسیاری دیگر از تلاشهای من، شاهد عجولانه بودن تأویل آقای سپیداری می باشد .
مشکل کار فرهنگی در خارج از کشور، یعنی از جمله بدلیل تروریسم و تحجری که گریبان اپوزیسیونهای ایرانی و به اصطلاح صلح طلبان (رسمی) ایرانی در خارج از کشور را گرفته است، حاکی از این واقعیت می باشد که هر آنگاه فردی با گفتمان حاکم فاصله بگیرد (چرا که در خارج از کشور نیز گفتمان حاکمی وجود دارد) فورا حذف شده و به همکاری با رژیم متهم می گردد. محارب با خدا و محارب با اپوزیسیون ایرانی...روی سکه و پشت سکه است.
حال اگر اجازه بدهید می خواهم یکبار دیگر به نقل قول ایشان اشاره کنم که بر اساس آن من را جنگ طلب و راست افراطی حاکم معرفی کرده است . پیش از هر مطلبی مشخصا اعلان کنم که من بشکلی که آقای سپیداری در نوشته هایشان معرفی کرده اند نه راست افراطی هستم و نه جنگ طلب . و تمام تلاش من در چهار چوب طرح روزنامه ام که از طریق پست الکترونیکی تا کنون برای دوستان فرستاده ام بر این نکته تکیه داشته است که کاستیهای دعاوی دموکراتیک را در آثار به اصطلاح هنری در خارج از کشور نشان دهم .

و امّا فکر می کنم برای روشن ساختن این بحث، حداقل باید بین دو موضوع کاملا مشخص را از یکدیگر تفکیک کنیم. یکی موضوع جنگ طلبی ست، یعنی مثل آمریکا که بر اساس نظم نوین جهانی لشکرکشی می کند... و از سوی دیگر موضوعی ست که درمتن یکی ازنیازمندیهای بنیادی و فرهنگی هر جامعه ای قابل بررسی ست، یعنی موضوع امنیت و ابزارهای امنیتی. یعنی ارتش. یعنی اسلحه برای دفاع در مقابل تهاجمات احتمالی و یا عینی. شما می توانید بگویید که صلح طلب هستید و به سلاح هم احتیاجی ندارید. خب باید دید که این نظریه تا چه اندازه بشکل عینی و تحت شرایط بین المللی فعلی قابل اجراست؟
شما ملاحظه کنید که هیچ کشوری در دنیا نیست که واجد ارتش نباشد. و این موضوعی ست که به تمام شهروندان مربوط می شود. آنشتاین در پی فلاسفه‍ی عهد روشنایی فکر می کرد که به علت پیشرفتهای نظامی در عرصه‍ی ابزارهای کشتار دسته جمعی، ایجاد ارتش فراملیتی را ضروری می دانست. البته ایجاد چنین ارتشی در شرایط فعلی یعنی در عهد گسترش امپریالیسم جهانی اندکی به کمال مطلوبی خیالی شباهت دارد. بهر جهت می خواستم روی ضرورت ارتش تکیه کنم.
متأسفانه ایجاد ارتش یکی از نیازمندیهای غیر قابل انکار در هر جامعه ای است و در تمام دورانها ما با چنین پدیده ای مواجه هستیم. و متأسفانه علی رغم تمام گفتمانهای صلح جویانه، که بجای خود قابل احترام است، با ید دانست که آنچه تا اینجای تاریخ تمدن نشان داده است، و آنچه تا اینجای مذاکرات بین المللی نشان می دهند، حاکی از این امر است که قدرت نظامی حرف آخر را می زند. روشن است که تمامی این داستان بر محور اقتصاد می گردد. و دراین زمینه تفاوتی بین موریانه های دورانهای اولیه‍ی و تمدن بشری در عصر حاضر وجود ندارد، چونکه موضوع همواره بر سر غارت کردن ذخیره‍ی دیگری ست.
در حال حاضر از بین تمام کشورهای دنیا پنج کشور هستند که حرف آخر را می زنند – قانون وتو – یعنی اینکه این پنج کشور زیر حرف آخر را در با تهدید به کشتار دسته جمعی امضا می کنند. مطمئنا چنین واقعیتی باید معمولا برای طرفداران دموکراسی و حقوق بشر مطرح باشد.
تمام آرزومندی من در این است که حق بجانب آقای احمد سپیداری و دوستان صلح طلب و انساندوست باشد و صلح دوستی او بر عقل« جنگ طلب» من بشکل عینی پیروز شود. ولی متأسفانه می بینیم که با وجود تمام فعالیتهای صلح طلبانه در سرتا سر جهان هر از چند گاهی کشوری اشغال می شود، و سرزمینی با انواع و اقسام بمبها و اخیرا (در طول این دو دهه‍ی اخیر) با بمبهای اورانیوم رقیق شده به مخروبه تبدیل میشود، و ای کاش تنها به مخروبه تبدیل می شد.
صلح، صلح، بسیار خوب منهم با هیچکس جنگ ندارم. ولی مسئله اینجاست که امپریالیسم جهانی قطع نسل بخشهایی از مردمان کره‍ی خاکی را آغاز کرده است. آمده اند و قطع نسل راه انداخته اند و شما می گویید بیا از صلح حرف بزنیم.با کی شما می خواهید از صلح حرف بزنید؟ به چه وسیله ای؟ تا اینجا چکار کردید؟ حالا چکار می کنید؟ شما منرا بخاطر حرف زدن بخاطر پدافند هوایی کشورم که یک وسیله‍ی دفاعی ست به جنگ طلب بودن متهم می کنید.
کدام صلح آقای سپیداری؟ زمانی که عراق و افغانستان و کشورهای همسایه را برای چهار میلیارد سال آینده آلوده کرده اند؟
با این همه من از صمیم قلب امیدوارم که نظریه‍ی صلح شما که پیروز شود و به نتیجه برسد. ولی بعید می دانم که آدمهایی که دقت نظر ندارند و در قضاوتشان مرتکب بی عدالتی می شوند بتوانند از صلح حرف بزنند. زیرا صلح یعنی احترام بقانون. شما آقای سپیداری یا هر اسمی که دارید ساحت نقد را که عین قانون و جستجوی حقیقت است تحریف کرده اید.

روزنامه‍ی هنر و مبارزه
۲۴ اکتبر ۲۰۰۷