روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۵ آبان ۱٣٨۶ -
۶ نوامبر ۲۰۰۷
تفاوت دیدگاهها در مورد مدیریت کشور
اصل مهم، کامل، جامع و شفاف بودن بودجه است
گریه ام ولی امان نمی دهد
روزنامه صدای عدالت با عنوان: بودجه فقط مجوز خرج کردن نیست نوشته است: سخن از شیوه جدید بودجه نویسی و بودجه کم حجم دولت مدتهاست که مطرح است اما آنچه برای اذهان عمومی و حتی مجلس نیز مهم است، سرنوشت تبصره های بودجه است. در مورد حذف تبصره های بودجه نقل قولهای زیاد و متفاوتی شده تا اثبات شود حذف تبصره ها برای کاهش حجم بودجه چه نقشی دارد و. . . اما از دیدگاه شماری از نمایندگان مجلس، حذف و اضافه شدن تبصره ها مهم نیست بلکه اصل مهم، کامل ، جامع و شفاف بودن بودجه است.
از این زاویه مشخص بودن اینکه دستگاه اجرایی به چه منظوری و در کجا بودجه دریافت می کند تا در زمان حسابرسی، دیوان محاسبات و سازمان بازرسی بتوانند بر چگونگی هزینه بودجه نظارت کنند و هرگونه قصوری را پیگیری کنند، از اهمیت شایان توجهی برخوردار است. برخی معتقدند، بودجه ٨۷ یعنی اینکه مجلس تنها مجوز کلی خرج کردن بودجه به دولت را بدهد بدون اینکه مشخص شود مبالغ تخصیص یافته به چه میزان، در کجا و به چه منظوری هزینه خواهد شد.در سنوات گذشته، در بودجه تبصره هایی وجود داشت که اصطلاحاً به میزانی تودرتو با بندهای بعدی و قبلی مرتبط بود و کمتر کسی متوجه آن می شد، بدیهی است حذف چنین تبصره هایی مشکلی ایجاد نمی کند اما مجلس با تصویب بودجه به این معنا که صرفاً، مجوز خرج کردن باشد و چگونگی هزینه کرد آن معلوم نباشد، موافقت نخواهد کرد.بنابراین موضوع پرداختن به بود یا نبود تبصره ها، نکته ای انحرافی است. بودجه باید کامل، جامع و شفاف باشد تا مجلس به آن رأی دهد. در این میان، انقباضی بودن بودجه نیز با اشکالات بسیاری مواجه است، از جمله اینکه بودجه سال آینده به هیچ وجه انقباضی نخواهد بود. با وجود شرکتهایی که قرار بود دولت آنها را واگذار کند اما هنوز واگذاری آنها به اتمام نرسیده، افزایش نرخ تورم که به طور حتم در سال آینده افزایش خواهد داشت، وجود لایحه خدمات کشوری و. . . همه این موارد هزینه های جاری و عمرانی دولت را افزایش خواهد داد، لذا باید نتیجه گرفت که بودجه سال آینده نه انقباضی بلکه انبساطی خواهد بود.
تفاوت دیدگاه ها در مورد مدیریت
روزنامه رسالت با عنوان: خرد جمعی به روایت نوبخت نوشته است:
آقای دکتر نوبخت در مصاحبه روزنامه اعتماد ملی با ایشان بیاناتی انتقادی راجع به دولت نهم داشتند و روزنامه مزبور این تیتر را از سخنان آقای نوبخت برگزیده است: این جمعی که امروز مدیریت کشور را برعهده دارند، عقل جمعی ایرانیان نیستند. مسلما هر مطلبی به صرف ادعا ثابت نمی شود و علی القاعده باید دلایل قانع کننده ای برای آن اقامه کرد. لذا مصاحبه گر از دکتر نوبخت می پرسد: چرا این ارزیابی را دارید؟ ایشان چنین پاسخ می دهد: چون شما می بینید که این جریان به هیچ وجه من الوجوه این آمادگی وتحمل وشکیبایی را ندارد که از جریان مقابل خودش استفاده کند و سپس برای اثبات اینکه می توان از جریان مقابل هم استفاده کرد، ادامه می دهد: لزومی ندارد که کسی که درجریان مقابل است حتما مخالف باشد، حتی اگر مخالف هم باشد معلوم نیست که آمادگی همکاری برای منافع ملی را نداشته باشد. . . . ما معتقدیم آنچه که امروز تصمیم سازی می شود خرد جمعی ایرانیان نیست خرد جمعی یک جمع محدودی از ایرانیان است.
باید در درستی این ادعای آقای دکتر نوبخت تردید روا داشت. حقیقت آن است که دولت آقای دکتر محمود احمدی نژاد تلاش دارد نماد عقل جمعی ایرانیان باشد (به دلایلی که در زیر خواهیم گفت) البته این ادعا که فلان دولت خرد جمعی بوده است یا اگر فلانی رئیس جمهور می شد خرد جمعی می گشت، ادعایی خام و بی بنیاد است، زیرا این ایده آلی دیریاب ودور از دسترس است وفقط می توان ادعا کرد که فلان دولت تلاش خوبی دارد تا خرد جمعی باشد.دولت نهم به دو طریق نوین و کارا جهت آنکه خرد جمعی ایرانیان باشد توسل جسته است. این دو طریق عبارتند از:
۱ ـ ساختارشکنی ازتوده متصلب ونفوذ ناپذیر بوروکرات
۲ ـ ارتباط مستقیم با مردم وکوتاه کردن فاصله مردم ـ مسئولان
دولت نهم تلاش می کند با طریقه دوم، نیازها ومطالبات خرد وکلان مردم، انتقادات وپیشنهادات، راهکارها و راهبردهایی را که مردم در ذهن دارند تا حد قابل توجهی با امانتداری و بدون سانسور و تحریف، وارد طبقه حاکم کند وبا طریقه اول، موانع به ثمر رسیدن مطالبات و پیشنهادات مردم را در قشر حاکم تقلیل دهد. بدین شکل می بینیم که دولت نهم راهکار بسیار دقیق تر وکاراتری را برای تبدیل شدن به خرد جمعی ایرانیان به خدمت گرفته است.
آقای محمدباقر نوبخت گمان کرده اند با انتخاب مدیران اجرایی دولت از جناح ها واحزاب مختلف می توان به یک دولتی دست یافت که خرد جمعی ایرانیان باشد. اما باید به رغم اعتقاد دکتر نوبخت متوجه بود که وقتی ارتباط مدیران اجرایی با مردم به حداقل برسد و نگرش و بینش مدیران در محافلی خاص و در دیدار وگفت وشنود با نخبگانی ویژه شکل ببندد نمی توان آن جمع مدیران را برآیند عقل جمعی مردم شمرد. تعلق حزبی مدیران به هیچ وجه من الوجوه ضامن آن نخواهد بود که آنها عقلانیت توده های مختلف مردم را نمایندگی کنند. چه بسا مدیران اصلاح طلبی که در روزمرگی مدیریت، اصول اصلاحات را فراموش کردند ویا مدیران راست گرایی که برخی لوازم اصولگرایی را فرو نهادند. این مسئله ناشی از معضل حزب های غیرمردمی است. وقتی برخی احزاب از دل توده مردم برنخاسته باشند وصرفا با دور هم نشستن ومذاکره داخلی میان عده ای از نخبگان شکل گرفته باشند، قطعا نمی توانند مطالبات مردم را رهبری کنند. نخبگان دراینجا وآنجا با امثال خود نشست و برخاست میکنند. باکسانی سخن می گویند که مانند آنها می اندیشند.کتاب ها و آثاری (عمدتاً غربی) را مطالعه می کنند که از کلان روایت های مدرن پیروی می نمایند. طبیعی است که اینها نتوانند درد واقعی مردم را دریابند. آنها متصورات ذهنی خود را به عنوان حرف وخواسته مردم جا می زنند و بر اساس آن به فعالیت و مبارزه سیاسی می پردازند و هنگامی که به قدرت دست یافتند عقل وخرد میان نخبگانی خود را به کار می برند. آیا می توان به چنین احزاب نخبگانی، خرد جمعی مردم گفت؟ قطعا نه. آنچه ضامن این است که یک مدیر از زندان تخیلات خود( که برآنها نام خرد جمعی می گذارد!) بیرون بیاید صرفا مشاوره با نخبگان نیست، آن هم نخبگان ومدیران هم طراز در یک کاست بوروکرات متصلب و نامتغیر بلکه مدیر باید ارتباط مستقیمی با طبقات پایین تر سازمان زیرنظر خود و با مردم داشته باشد. بدین سان مدیر به خود اجازه می دهد باحقیقت موجود درعالم خارج از ذهن نخبگانی هم مرتبط شود و به خود فرصت می دهد از عقل و خرد انسان های غیرمشهور وغیر معروفی که در بسیاری موارد دردها ودرمان آنها را بهتر از نخبگان مشهور تشخیص می دهند بهره بگیرد.
پس مشاهده می شود که تفاوت میان دو طرز دیدگاه(یکی متبلور در دولتمردان دولت نهم ودیگری در دکتر نوبخت وهمفکران ایشان ) بسیار ریشه ای است. مسئله آن است که به نظر دولتمردان دولت نهم خرد جمعی با رفو و وصله وپینه افراد کابینه از احزاب مختلف ودرست کردن یک چهل تکه، قابل وصول نیست، بلکه باید مدیران تحصیلکرده، متخصص، متعهد، مومن، غیر تجمل گرا و مرتبط با مردم برگزید و به آنها میدان داد تا لیاقت خود را در درک وبرآورده کردن نیازهای مردم نشان دهند.آقای دکتر نوبخت تغییرات مکرری که در کابینه صورت می گیرد را نشانه کم بودن توان اجرایی دولت نهم دانسته است وگفته است مجلس هفتم به طور بی سابقه در یک وهله به چندین وزیر پیشنهادی رای عدم اعتماد دادو تازه کسانی هم که از فیلتر مجلس گذشتند بعد از یکی دو سال خود رئیس محترم دولت تشخیص دادند که این افراد هیئت دولت کارایی لازم را ندارند وباید به افراد بهتری رو آورد.از قضا باید آنچه را آقای نوبخت نقطه ضعف دولت گرفته است نقطه قوت دانست. آیا در دولت های سابق همه کسانی که از ابتدا به عنوان مدیر اجرایی کشور انتخاب می شدند کاملا به دقت به کار گرفته شده بودند واحتمال خطا در کار نبود و ازاین گذشته آیا پیش نیامد که یک مدیر اجرایی در مرحله ای از عمر وزارتش روند موفق سابق را به دلایل شخصی یا دلایل دیگر قطع کرده کارایی خود را از دست داده باشد؟ چرا در دولت های سابق از این دست تعویض ها بسیار نادر دیده شد. دولت نهم با عزمی که در راه ساختارشکنی از طبقه متصلب مدیران همه کاره سابق دارد تلاش کرده است از نیروهای جوان تر، متخصص تر و کارآمدتر استفاده کند. مسلما در این حرکت انقلابی وسریع، خلل ها ونقص هایی پدید می آید که باید سریعا جبران شوند. رئیس دولت نهم با عزم راسخ خود در پی بهترین گزینه ها است و تلاش می کند چک سفید امضا برای احدی نکشد و برای کسی ضمانت نکند که چهار سال تمام با خیال آسوده چه کار بکند وچه کار نکند در کسوت شریف وزارت خواهد ماند و از او تقدیر هم خواهد شد. چنین دولتی که دائما در حال نقد وترمیم خویش است، نهایتاً موفقیت های بی نظیری کسب خواهد کرد.
به یاد قیصر
روزنامه اعتماد ملی روز پنجشنبه در مقاله ای به عنوان گریه ام ولی امان نمی دهد به قلم احمد مسجدجامعی نوشته:
دریغا که مردم در بند آن نیستند که چیزی بدانند
بلکه در بند آن اند که خلق در ایشان اعتماد کند که عالم اند
عین القضات
سال هاست که قیصر امین پور و شعرهایش را می شناسم، او شباهت زیادی به شعرهایش داشت. همان زلالی و فروتنی و وارستگی که در شعرش موج می زد، در شخصیتش هم موج می زد.
بسیاری از لطافت طبع و ذوق ادبی برخوردارند، اما از میان آنان کسانی که این ذوق را به سواد ادبی دانشگاهی آمیخته باشند، بسیار نیستند و قیصر امین پور یکی از آنان بود. درباره تسلط او به ادبیات و تاریخ ادبیات و سواد ادبی اش باید کسان دیگری سخن بگویند، اما من می توانم از وارستگی ادبی او بگویم و با تجربه ای که دارم گواهی بدهم که او از تعریف های رایج در باب دولتی بودن و نبودن فراتر رفته بود. او هرگز شعرش را به نام و نان نفروخت و چنان قناعتی داشت که هرگز به یاد ندارم در سخت ترین شرایط بیماری اش از بلندی طبعش حتی اندکی کاسته شود، حتی می توانم حکایت هایی از دست رد زدن های او به پیشنهادهایی باز گویم که با قناعت او و مناعت طبعش سازگار نبود. در این ماجرا البته نباید نقش همسر فرهیخته او خانم اشراقی را نادیده بگیریم. او نیز زنی فرهنگی با طبع بلند و قناعت بسیار است و امید داریم که این مصیبت بزرگ را تاب بیاورد.
خلق و خوی پسندیده قیصر امین پور همه جا ورد زبان بود و هر جایی او را می شناختند، حکایت ها از اخلاق نیکوی او، شخصیت دوست داشتنی اش و متانتش داشتند. روز نخست کوچیدن قیصر، توفیق حضور در میان گروهی از دانشجویان و استادان دانشگاه تهران را داشتم و آنجا حال و هوایی بود که گفتنی نیست. استاد فرزانه و ماندگار ادبیات فارسی آقای دکتر شفیعی کدکنی می گفت: در این سال ها هرگز دانشکده ادبیات برای از دست دادن کسی اینقدر منقلب نشده بود.
دانشجویان گریان بودند. دانشکده سیاهپوش بود و هر کس سطری از شعر امین پور را که حفظ بود نوشته بود و شعرهای او در فضا منتشر بود.
آنجا بود که آدم در می یافت، شعر امین پور چقدر در قالب اصطلاحات و تکیه کلام فراگیر شده و حتی گاهی بدون اینکه از نام شاعر اطلاعی داشته باشند، شعرهای او را تکرار می کنند و از شعرهایش ضرب المثل می سازند.
قیصر امین پور شخصیتی دوست داشتنی بود. این را هر کس که به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران پا می گذاشت می توانست در چهره تک تک دانشجویان و استادان و در چشم های از گریه سرخ شده و از زمزمه های آنان ببیند و بشنود. در دفتر آقای دکتر شیخ الاسلامی رئیس محترم دانشکده نیز در میان استادان زن و مرد حرف از شخصیت اخلاقی قیصر امین پور در میان بود و هرکدام حکایتی از خلق و خوی نیکوی او بازمی گفت. حکایت آقای دکتر شفیعی کدکنی اما با همه متفاوت بود. او از صبح جلوی بیمارستان دی بود و هر بار که می خواست سخنی درباره قیصر بگوید گریه اش ولی امان نمی داد ۱ و گریه هر که کنار او بود.
از احترام متقابل این دو چهره فرهیخته ماجراهای زیادی گفته اند، خانم فاطمه راکعی از جلسه پایان نامه دکتر قیصر امین پور می گفت و از دفاعی که در مقابل برخی ایرادات از او کرده بود و از عتابی که از قیصر شنیده بود که چرا با حضور استاد شفیعی کدکنی باید از من دفاع کرد.
دیگری داوری استاد درباره پایان نامه قیصر را به یاد می آورد که این بهترین پایان نامه ای است که در دانشکده ادبیات دفاع شده است و پاسخ فی البداهه قیصر را که بهترین پایان نامه صور خیال در شعر فارسی بود.
تاثر او در فقدان قیصر تامل برانگیز است. او بیش از همه ما جای خالی قیصر را در دانشگاه تهران حس می کند و با تمام جانش در می یابد که دانشجویان چه کسی را از دست داده اند.
او از صبح زود که جلوی بیمارستان بود و تا غروب که در دانشگاه بود و بعد که به همراه گروهی از دوستان هنرمند قیصر برای عرض سپاس به خانه اش رفتیم، مدام از قیصر می گفت و چند جمله نگفته گریه اش امان نمی داد و گریه ما نیز و گریه همه نیز. استاد هم از سلامت و صداقت غریب قیصر می گفت که در این روزگار کیمیاست و به درستی تذکر می داد که نباید بگذاریم چهره علمی قیصر مغفول بماند!
انتقال پیکر قیصر از خانه شاعران به دانشگاه و تشییع در دانشکده ادبیات و همچنین اعلام برگزاری مراسم ختم ویژه ای به دعوت استادان دانشگاه پاسخی اولیه به این تذکر بود. امیدواریم که دوستان فرهیخته قیصر این تذکر را جدی تر بگیرند و نگذارند چهره علمی قیصر امین پور از یادها برود.
او شاعری بزرگ و مردمی بود. این را شاعران بزرگ گواهی می دهند و مردمی که از آخرین کتاب او استقبال کرده اند و با گذشت کمتر از سه ماه از انتشارش دو بار چاپ شده است و باید برای بار سوم چاپ شود. او یکی از بهترین استادان ادبیات فارسی بود. این بار استادان بزرگ و فرهیخته می گویند و همه دانشجویان که در سوگ او می گریستند و عزادار بودند. و او پیش از اینکه شاعر و استاد باشد، انسانی بزرگ و شخصیتی وارسته و کریم و مهربان بود و این را همه کسانی گواهی می کردند که او را می شناسند.
این نوشته را با شعری از قیصر به پایان می برم که در یکی از روزهای ماه مبارک رمضان در مراسم اهدای جوایز در جشنواره اخلاق و نیایش خواند که خود به همراه محمد احصایی و مجید مجیدی داورش بود و جوایزش را آقای خاتمی هدیه کرد:
این حنجره این باغ صدا را نفروشید/ این پنجره این خاطره ها را نفروشید
در شهر شما باری اگر عشق فروشی است/ هم غیرت آبادی ما را نفروشید
تنها به خدا دلخوشی ما به دل ماست/ صندوقچه راز خدا را نفروشید
سرمایه دل نیست به جز اشک و به جز آیینه/ پس دست کم این آب و هوا را نفروشید
در دست خدا آینه ای جز دل ما نیست/ آینه شمایید، شما را نفروشید
در پیله پروانه به جز کرم نلولد/ پروانه پرواز رها را نفروشید
یک عمر دویدیم و لب چشمه رسیدیم/ این هروله سعی و صفا را نفروشید
دور از نظر ماست اگر منزل این راه/ این منظره دیرنما را نفروشید
۱ــ بر اساس مصراعی از قیصر گریه ام ولی امان نمی دهد
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|