صدور وثیقه ی صدمیلیون تومانی برای مریم حسین خواه


• برای مریم حسین خواه فعال جنبش زنان و کمپین یک میلیون امضا صد میلیون تومان وثیقه صادر شد. او در نامه ای از بند ۳ عمومی زندان اوین نوشت: اینجا زندان است و من زنی در میان زنانی که دردهایشان مثال روشن نابرابری است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲٨ آبان ۱٣٨۶ -  ۱۹ نوامبر ۲۰۰۷


تغییر برای برابری: مریم حسین خواه صبح روز دوشنبه در تماس تلفنی با همسر و وکیلش اطلاع داد که در بند ٣ عمومی زندان بسر می برد. او گفت برای من ۱۰۰ میلیون وثیقه تعیین کرده اند و من هم امضا کردم اما گفتم که نمی توانم چنین وثیقه ای را بپردازم. قاضی پرونده هم گفت جایی می فرستمت که تحقیقاتت را در مورد زنان تکمیل کنی.
نشر اکاذیب، تشویش اذهان عمومی و تبلیغ علیه نظام از جمله اتهاماتی است که برای مریم حسین خواه بر شمرده اند. وکیل او شیرین عبادی در گفتگو با تغییر برای برابری درباره اتهامات او و صدور وثیقه ۱۰۰ میلیون تومانی برای مریم اظهار داشت: «مریم حسین خواه ژورنالیست معروف ایرانی به جرم نوشتن چند مقاله در مورد حقوق زن در روزنامه های مختلف و همچنین در سایت های زنستان و تغییر برای برابری و فعالیت در کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز، متاسفانه با صدور قرار صد میلیون تومان وثیقه روانه زندان اوین شد.» او در ادامه ضمن اشاره به این نکته که« این ژورنالیست جوان تمام درآمدش از راه قلم بیش از یک میلیون تومان نبوده و تهیه این پول برای وی بسیار دشوار است.» گفت از مقامات قضایی درخواست شده که مبلغ وثیقه را کاهش بدهند. وی اظهار امیدواری کرد که با کاهش رقم وثیقه هر چه زودتر مقدمات آزادی این فعال کمپین فراهم آید افزود :«من مطمئن هستم که بی گناهی ایشان در دادگاه ثابت می شود.»
شیرین عبادی در خصوص انطباق این حکم بازداشت با معیارها و موازین قانونی اظهار کرد:« اولا این قرار قانونی نیست زیرا قرار باید متناسب با جرم و وضعیت متهم باشد. خانم حسین خواه نه متهمی بود که فرار می کرد و نه جرم ادعایی ایشان یعنی نوشتن چند مقاله آنچنان مهم بود که چنین وثیقه ای را طلب کند. بازپرس محترم به خوبی می داندکه تهیه این رقم هنگفت برای خبرنگار جوانی که به تازگی تشکیل خانواده داده غیر ممکن است و در حقیقت با تعیین رقمی که مطمئن بودند نمی تواند بپردازد قرار بازداشت این خبرنگار صادر شده است.»
وی همچنین اعلام داشت که کلیه تلاش های قانونی در درجه ی اول برای کاستن از میزان وثیقه و در مراحل بعد برای اثبات بی گناهی ایشان انجام خواهد گرفت.

اینجا زندان است و من زنی در میان زنانی که دردهایشان مثال روشن نابرابری است

اینجا زندان است. بند زنان زندان اوین. اولین بار نیست که به اینجا می آیم. بار اول نیست که به اوین می آیم. بار اول خبرنگاری بودم که با رئیس زندان سلول به سلول جلو می رفتم و برای اولین بار سرگذشت زنانی که به جرم اعتیاد، فحشا، و قتل اسیر چهاردیواری زندان بودند را می شنیدم که بنویسم اما فقط چند کلمه؛ همان قدر که بودن رئیس اجازه می داد. همان روز بود که همه زندانیان در حضور مسئولان بند از شرایط زندان تعریف کردند و گفتند که مشکلی ندارند، اما هنگام رفتنم، کاغذ مچاله ای را در جیبم گذاشتند که "به داد ما برسید، این جا هیچ کس به فکر ما نیست".
بار دوم من هم زندانی بودم. درست مثل همه آن زندانیان در بند. ٣۰ نفر از فعالان زن در انفرادی بودند و من آشفته و نگران، میان غم زنانی که همیشه از آنان می نوشتم، و سرنوشت نامعلوم دوستانم سرگردان بودم. آن روز برای آنها مهمانی بودم که به زودی می رفت.
این بار، بار سوم اما، همه چیز متفاوت است. حالا من با این وثیقه صد میلیون تومانی یکی از خودشان هستم. یکی از صدها زنی که سال ها است گرفتار دیوارهای بلند اوین اند و هیچ دادرسی ندارند. نه قانون به فریادشان می رسد، نه خانواده و نه هیچ کس دیگر. اصلا معنای بی پناهی را فقط اینجاست که می توان فهمید. در چشمان زنانی که اگر قانون کمی، فقط کمی، عادلانه تر بود آنها اینک در خانه هایشان در کنار فرزندانشان بودند. زنانی که هیچ شباهتی به کلیشه های ما از زنان زندانی ندارند. زنانی که برخی به خاطر تاب نیاوردن قوانین نابرابر خود مجری قانون شده اند و به گفته قانونگذار قانون شکن.
برخی به خاطر ناآگاهی و فقری که همیشه دامن گیر زنان بود گرفتار شده اند و برخی همچون لیلا به خاطر این که از دادگاه درخواست نفقه کرده اند! باورش سخت است اما لیلا ۴۷ ساله، بیست سال است که می خواهد از شوهری که او و کودک عقب مانده اش را رها کرده و رفته، نفقه اش را بگیرد و هیچ دادگاهی هنوز به داد او نرسیده. لیلا با چشمان پر از اشک به زمین خیره شده و می گوید:« هنوز دو سال از ازدواجمان نگذشته بود که فهمیدم شوهرم قبل از من زن داشته. دختر عقب مانده ام که به دنیا آمد ما را رها کرد و رفت. من ماندم و دو بچه کوچک که یکی هم عقب مانده بود و باید خرج دوا و درمانش را می دادم. شوهرم خانه داشت، ماشین داشت، مال و اموال داشت، من فقط آن قدری می خواستم که خرج این دو بچه بدبخت و مریض را بدهم اما او نداد و هیچ دادگاهی هم محکومش نکرد.» وقتی می پرسم:«چرا طلاق نگرفتی؟ می گوید"هنوز امیدم به قانون است که شاید نفقه فرزندانم را بگیرم." می گوید: «فقط ده میلیون تومان هم برای بیست سال زندگی بدهد می روم و خودم را خلاص می کنم. نمی دهد اما... دو روز پیش شوهر لیلا در دادگاه گفته نفقه نمی دهد و لیلا و بچه هایش را کتک زده. قاضی لیلایی را که کتک خورده و شوهرش را که کتک زده با هم به زندان فرستاده به جرم به هم ریختن نظم دادگاه. آن هم به زندان اوین. شوهرش همان شب سند گذاشته و آزاد شده و لیلا با چشمانی اشکبار و نگاهی ناباور در انتظار این است که شاید کسی برایش سند بگذارد و آزادش کند...
هر گاه از بی حقوقی زنان می گوییم نفقه و مهریه را به رخ مان می کشند، همه با ین جمله آشناییم که« با داشتن این ها دیگر چه می خواهید؟!) لیلاها و لیلاها، اما نه مهریه ای دارند که به اتکای آن بتوانند زندگی کنند و نه نفقه ای. تجربه لیلا می گوید «مرد اگر بخواهد نفقه نمی دهد» و هیچ قانون و دادگاهی نمی تواند او را وادار به پرداخت نفقه کند و نباید حقوق بدیهی ای همچون برابری در دیه، ارث، شهادت، حق داشتن طلاق، ... را به بهانه داشتن نفقه و مهریه ای که گرفتن آن گاه ناممکن می شود نادیده گرفت.
لیلا یکی از صدها زنی است که به خاطر قانون نابرابر، زندگی اش را باخته و حالا از تمام دنیا فقط یک سقف آهنی دارد و دیوارهایی که تمام نمی شود. این ها را که می نویسم، چند قدم آن طرف تر از من زنی جوان که بدنش کبود کبود است در حال گریستن است. گریه که نه ضجه می زند. سر به دیوار می کوبد. فریاد می زند. و می خواهد خودش را بکشد، با روسری ای که به گلو گره زده است. شاید همین ناامیدی از قانون و عدالت است که او را تا چند قدمی مرگ آورده است.
شبی که روز قبلش تهدید به بازداشت شده بودم در فکر برنامه ای بودم که که در زندان دوام بیاورم. اما حالا می ترسم وقت کم بیاورم. میان این همه زنی که زندگی و دردهای هر کدامشان مثالی روشن از نابرابری است.