اگر خواهان صلحیم
باید روی سخنمان با دو سوی مبارزه و جدال باشد!


دکتر محمدعلی مهرآسا


• شواهد و ظواهر نشان از آن دارد که تعصب آئینی و کوته فکری و رفتار قلدرمآبانه و اصرار به داشتن نیروی هسته ای و مخصوصاً بمب اتمی از جانب مسئولان ایران، وقوع جنگ را ناگزیر کرده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱ آذر ۱٣٨۶ -  ۲۲ نوامبر ۲۰۰۷


خطر حمله به ایران و تنبیه حاکمان دینی مدتهاست ورد زبانها و نقل محافل است و مرتب برروی تلکس خبرگزاریها جا به جا میشود. در این مورد، هم ایرانیان دلسوز نگرانند و هم عقلای جهان سیاست مضطرب. اما نه نگرانی های ما و نه عقل آن سیاستمداران نتوانسته است صحنه را از هراس فاجعه ای که قراراست اتفاق افتد پاک کند. در دهه ی ۱۹٣۰ میلادی نیزبه هنگام احیای میلیتاریسم آلمان به آن گونه ی مدرن و آراسته، و اطلاع از تصمیم و حملات هیتلر، هم مردم جهان نگران بودند و هم عقلا پریشان. اما تاریخ شاهد آن فجایع شد بدون آنکه توان جلوگیری داشته باشد.
روند سیاست و رفتار حاکمیت درایران از روز حمله به سفارت امریکا تاکنون، همواره باتعصب و احساسات عجین بوده و حضرات به جای راه حل عقلانی برای اداره امور ورفع مشکلات، به کارهای عوامانه و ظاهرفریب مورد پسند هوراکشان روکرده اند. اصرار حاکمان به غنی کردن اورانیوم که سرانجامی جز ساختن بمب اتمی درآن نیست، معضل را به جائی رسانده است که جغد جنگ برسر ویرانه ی ایران به پرواز درآمده و حالت فوق العاده ی اعلام نشده چنان بحرانی ایجاد کرده است که لاجرم نه قبول واقعیتی به نام امکان جنگ نشان خیانت است و نه فریاد صلحخواهی علامت میهن پرستی است. این ادعا که ما خواهان جنگ نیستیم و درطلبش به جمع آوری امضا همت گماشتن، حلال هیچ مشکلی نخواهدبود. دراین برهه، بحث برتحمیل جنگ است برملتی که مجبور است تطاول حاکمان سمج، خودپسند و ناآگاهش را بپذیرد.
باورکنیم تحمیل جنگ نه ازسوی اغیار، بل ازطرف حاکمان مردم ایران صورت عمل می پذیرد. بیش ازربع قرن است که سران ردیف بالای کشور، منافع ملک و ملت را همچون کالائی به بهای ارزان دردکانی که به نام مبارزه با استکبارجهانی بازکرده اند، به تاراج میدهند. منافع ملت پیوسته وجه المصالحه با دشمنان مرئی و نامرئی بوده است. دشمنانی که نه قادر به دفع آنانیم و نه حاضر به سازش با آنها. به سخنی دیگر، میهن و ملت، مورد مناقشه و مبارزه ی فقیهان با جهانی است که ازسوی شریعت به دنیای کفر تعبیر میشود.
من براین باورم که امکان جنگ برسر سماجت و لجاجت حاکمان ایران فراوان است و فریادها و نامه های ما نیز، اگر یک طرفه باشد راه به جائی نمی برد. مهم نیست ما و شما، برای جلوگیری ازجنگ چه گامی برداریم و یا چند طومار به هرسو روانه کنیم؛ اهمیت در آتش افروزی و آغاز جنگ است که تدارکش دیده شده و قریب الوقوع به نظر می آید. زیرا:
۱- ایران در مرحله ی تهیه ی بمب اتمی است. این موضوع چنان روشن است و راز چنان ازپرده برون است که هیچگونه انکار و تکذیب حکومت ایران ره به مقصود نمی برد و نمی تواند برآن پوششی بگذارد. مدت هیژده سال حکومت فقیهان بدون اعلام به مراجع بین المللی و آژانس اتمی مخفیانه درپی رسیدن به انرژی اتمی درتلاش بود تا سرانجام دولت اسرائیل به موضوع پی برد و آن را به جهان اعلام کرد. با فاش شدن راز، ضمن اقرار به جرم و عدم کسب اجازه، پایداری حکومت برای ادامه ی کار و رسیدن به هدف فزونی گرفت و پس از دوره ی آقای خاتمی، معلوم شد انجام برنامه زیر نظر و مدیریت سپاه پاسداران است؛ و به این ترتیب جنبه ی نظامی کار نیز روآمد و ادعای علمی و فن آوری بودن، منتفی گشت. دراین زمینه، سخنان مقام ریاست جمهوری که علیرغم بی هوا و نسنجیده بودن بی تأیید رهبر پرتاب نمیشود، بیش از پیش جهان را متقاعد کرد که مقصود چیست.
۲- حاکمان ایران تقریباً بدون استثنا کشور اسرائیل را غاصب، زائده، غیرمشروع و غیرقانونی توصیف و معرفی کرده اند و از ابتدای به قدرت رسیدن این موضوع را مرتب در بلندگوهای تبلیغاتی دمیده اند و ازمردم حاضر درصحنه تکبیر گرفته اند. مقام معظم رهبری به هربهانه سخن گوید، بدون ناسزا به دشمنان مرئی و نامرئی و غرب و استکبار جهانی سخن را پایان نمی برد. آقای احمدی نژاد به مردم جهان وجود دنیائی بدون اسرائیل و ایالات متحده را نوید داد... آقای هاشمی رفسنجانی که زمانی معتدل خوانده میشد و امروز تظاهر به اعتدالی فزونتر میکند، دریکی از خطبه های نماز جمعه گفت: «والله اگر دنیای اسلام یک بمب اتمی داشته باشد، باهمان می توان اسرائیل کوچک را نابود کرد...» مفهوم سخن خطیب و امام جمعه و رئیس شورای مصلحت نظام این است که اگر من آن بمب را داشته باشم، در فنای اسرائیل درنگ نخواهم کرد. درواقع بدبختانه فقیهان پشتیبانی از ملت فلسطین را در فنای کشوری به نام اسرائیل رقم زده اند.
٣- حکومت ایران، مدتهاست با گروه های ستیزه جوی و مزاحم صلح و دسته هائی که کارشان هراس افکنی و آتش افروزی است، ارتباطی تنگاتنگ دارد و به بهای تداوم و گسترش ناامنی در خاورمیانه و حتا اقصا نقاط مانند آرژانتین، هرسال سدها میلیون دلار ازخزانه ی ملت ایران را آتش میزند.
۴- غرب ستیزی و مبارزه با جهان پیشرفته و صنعتی و در رأس آنها ایالات متحده، سکه ی رایج حکومت است و مصرانه ازمردم می خواهد با غرب و فرهنگ غرب درجدال باشند. رهبر حکومت و فقیهان تندرو و قشری، ناآگاهانه و یا با چشمپوشی از آنچه در جوامع غربی میگذرد، فرهنگ غرب را قبیح جلوه میدهند و با آن سرستیز دارند؛ و درهمانجال از تمام دستاوردهای دانش و تکنیک غرب بهره می برند؛ از آنجمله نیروی هسته ای و بمب اتمی. گویا حضرات نمی دانند ماشین و کامپوتر و انرژی اتمی و دانشهای مورد استفاده شان همه فرهنگ غرب است!

اینها و فزون براینها نیز، فاکتورهائی هستند که غرب و اسرائیل را در برابر ایران و حکومت ایران قرار داده است؛ بدون آنکه بیشینه ی ملت ایران در این معادله و معامله سهیم و به آن راضی باشد.
شواهد و ظواهر نشان از آن دارد که تعصب آئینی و کوته فکری و رفتار قلدرمآبانه و اصرار به داشتن نیروی هسته ای و مخصوصاً بمب اتمی از جانب مسئولان ایران، وقوع جنگ را ناگزیر کرده است.

اکثریت ایرانیانی که جلای وطن کرده و برون از مرزهای میهن می زیند، همانند مردم درون میهن به خطرجنگ آگاهند و برای پیشگیری از این خطر، از تلاش روی نگردانده اند. اما تلاشی یکسویه و تقریباً بی فایده. زیرا جنگ حریف و رقیب دوگانه لازم دارد و کاری دو سویه است. درنزاعی که بین دو دشمن اتفاق می افتد، واداشتن یکی از حریفان به غلاف کردن شمشیر و دست کشیدن از آمادگی، سبب تفوق حریف دیگراست؛ و محال است چنین کاری را مخاطب ما از ما بپذیرد. روی سخن ما در این تلاش دولت ایالات متحده است تا به یورش اقدام نکند؛ بدون آنکه بتوانیم به طرف مقابل، پیامد خطر را تفهیم کنیم. و اصولاً این حریف، کسی نیست که گوش به نصیحت بسپارد و برای دیگر اندیشه ها حرمتی قائل باشد.
کار حریفی که ربع قرن است دون کیشوت وار دشمن می سازد، کباده میکشد، شمشیر درهوا می گرداند و فنای دشمن ساختگی و تخیلی را خواستار است، جز تحریک همان دشمن خودساخته به آغاز جنگ، به چه چیز می توان تعبیر کرد؟
بدبختانه عده ای از هممیهنان بعضاً اهل بینش و فراست، چه دربرون و چه در درون میهن، هنگام مواجهه با سماجت حکومت اسلامی درتهیه سلاح اتمی، مصرانه می گویند: «... چرا کشور ایران هم بمب اتم نداشته باشد و...» گویا ازدیدگاه آنان دسترسی به بمب اتمی و داشتن این سلاح پدیده ای در ردیف افتخارات ملی – میهنی است و آن را مایه ی مباهات و سرافرازی میدانند. مثلاً چیزی همانند وجود کورش درتاریخ و تخت جمشید و فردوسی و دیگر بزرگان فرهنگ و هنر ایرانی... غافل از این که، کشوری که علیرغم ذخایر عظیم نفتی، بنزین مصرفی اش را ازبیرون تهیه میکند و با سوبسید دراختیار مردم میگذارد، نیاز به پالایشگاه دارد نه بمب اتم. آیا کشوری که ازساختن پودر آسپرین عاجز است، نیازمند پتروشیمی است یا بمب هسته ای؟ اصولاً داشتن بمب اتم چه عاملی برای ارزش و افتخار می تواند باشد؟ مگر پاکستان با دسترسی به این اسلحه، ذره ای به والور و مقامش در جامعه ی ملل افزوده شد؟ آیا داشتن بمب اتم برای حکومت کره شمالی در قبال گرسنه مرگی ی ملتش، سبب افتخاراست یا گریه به حال آن مردم؟

شمشیر درکف زنگی مست را هیچ عقل سلیمی توصیه نمیکند. به همین دلیل هندوستان اتمی نگرانی ندارد؛ زیرا دموکراسی و اراده ی مردم بر اوضاع حاکم است. باری هراس همه باید از پاکستان اتمی باشد که حکومت مرتب دست به دست می گردد و هرچند سال دیکتاتوری چکمه پوش با کودتا قدرت را قبضه میکند. باید از کره شمالی درهراس بود که حکومت تکنفره دارد. درمورد ایران اسلامی نیز مسئله برهمین دلیل و منوال است.

واقعیت و قبول واقعیت یک چیز است؛ و خواسته و آرزو چیزی دیگر! تن سپردن به حقیقت شاید سخت و گاه کشنده باشد، اما چاره ای جز پذیرش آن نیست. همه ازمرگ متنفرند، اما مرگ هست.
سرزمین کنونی اسرائیل و فلسطین تا سالها پس از جنگ دوم جهانی، مستعمره ی بریتانیا بود؛ و یهودیان، این سرزمین را ازدست استعمار انگلیس درآوردند و در این تلاش و مبارزه فلسطینی ها نیز سهیم بودند. در این سرزمین که قرنها در دست خلفای عثمانی بود و در پایان جنگ اول جهانی مستعمره ی بریتانیان شد، کشوری به نام اسرائیل پس ازبیست و چند قرن دربدری و آوارگی ی یهودیان درسطح کره زمین، با استفاده از فضائی که حماقت هیتلر و حزب نازی ساخته بود، موجودیت یافته است. اکنون بیش از ۶۰ سال از ایجاد و استقلال این کشور میگذرد. پس همچنان که پس از چندین دهه سماجت ایالات متحده درعدم شناسائی کشور چین، سرانجام مجبور به این شناخت شد، اعراب نیز ناچارند به این واقعیت گردن نهند.
دراین نوشتار، سخن و هدف بر سر حق و ناحق بودن اسرائیل نیست؛ بل برسر موجودیت آن است. زیرا اگر پیدایش چنین کشوری ناروا بود و نارواست، چرا نخستین زمامداری که این حق را شناخت، استالین رهبر کبیر خلقهای ستمدیده ی جهان بود؟ به هرتقدیر، این کشور هم اکنون در جهان وجود دارد، نماینده اش درسازمان ملل همراه نماینگان عرب رأی می دهد. به اکثر ممالک جهان سفیر و کاردار فرستاده است؛ ازنظر حکومت و سیاست یک دموکراسی به تمام معناست؛ ازنظر اقتصاد نیز سرآمد تمام کشورهای منطقه شده است؛ و یهودیان دراین ۶۰ سال از سرزمینی برّی و برهوت، کشوری آباد و حاصلخیز ساخته اند....
اعراب متخاصم و ناراضی از وجود این کشور، در این مدت سه بار کوشیده اند که این نوزاد را نابود کنند و هربار ناموفق، با از دست دادن زمینها جدید، سرشکسته هم شده اند. جنگ سال ۱۹۶۷ میلادی را عبد الناصر و حافظ اسد به ملتهای عرب تحمیل کردند. زیرا:
پس از پایان جنگهای نخستین در سال ۱۹۴٨ و استقلال اسرائیل، مرز بین اسرائیل و کشورهای عربی همسایه اش را قوای صاحبان سازمان ملل نگهداری و اداره می کرد و به این ترتیب مانع تلاقی و تهاجم حریفان باهم بود. در سال ۶۷ هنگامی که مأموریت نگهبانان صلح درخاورمیانه پایان گرفت و سازمان ملل از هردو سوی متخاصم درخواست تداوم مأموریت کرد. اسرائیل جواب مثبت داد؛ ولی ناصر دیکتاتور مصر که به بهای فقر مطلق مردم کشورش ارتشی مجهز با ۴۰۰ میک روسی برای نابودی اسرائیل تدارک دیده بود، همراه با حافظ اسد دیکتاتور سوریه، حاضر به تمدید مأموریت نشدند و ادعاکردند که خود از مرزها نگهبانی میکنند. دراین میان ملک حسین اردنی نیز فریب خورد و با تأسی به آن دو، به سازمان ملل پاسخ منفی داد. اسرائیل که هوشیار بود و نیت سران عرب را ازاین کار دریافته بود، پیشدستی کرد و هجوم را آغازید؛ و در وهله نخست با بمباران محل میکهای مصری تمام نیروی هوائی مصر را ازبین برد؛ و درنتیجه درمدت شش روز از یک سو تمام صحرای سینا را درنوردید، ازدیگر سو ساحل غربی رودن اردن را گرفت و اورشلیم را تسخیر کرد و از طرف سوریه هم به چهل کیلومتری دمشق رسید. تازه در این موقع که پایتخت کشورهای مصر و سوریه در خطر تسخیر بود اعراب آتش بسی را که سازمان ملل همان روز نخست پیشنهاد کرده بود، پذیرفتند و جنگ خاتمه یافت. به این ترتیب، اعراب نه تنها موفق نشدند اسرائیل را به دریا بریزند، بل فزون بر ده ها هزار کشته، سرزمینهای فراوانی را هم از دست دادند. دراین جنگ اسرائیل تنها ٣۵۴ نفر کشته داد؛ در حالیکه تنها سهم اردن، پانزده هزار کشته بود. بنابراین اگر در همان سال ۶۷ اعراب تقاضای سازمان ملل را می پذیرفت و به جای هوس فنای اسرائیل تقاضای صلح می کردند، امروز خاورمیانه و شاید جهان نیز، منظره ای زیباتر داشت.
بیان این مختصر تاریخچه برای آن است که بگویم، ما چه بپذیریم و چه نپذیریم، چه راضی باشیم و چه ناخوشنود، اسرائیل وجود دارد و یهودیان و دولت اسرائیل که با چنین وضعی به اینجا رسیده اند، با تمام قوا و تا پای جان از این موجودیت دفاع خواهند کرد. بنابراین کسانی که درپی نابودی این کشورند و برآنند تا با دستیابی به بمب اتمی این کشور را ازروی نقشه ی جغرافی پاک کنند، باید تحمل پیامدها و عوارض این آرزو و تصمیم را هم به عهده گیرند. دولت اسرائیل تاکنون اقرار به داشتن اسلحه ی اتمی نکرده است. اما اسرائیل اتمی نیز به دلیل دموکراسی حاکم برآن، هراس انگیز نیست مگر زمانی که دشمنانش عملاً در صدد فنای آن باشند. در چنان هنگامه ای، البته گربه نیز، ببر خواهد شد.
آرشیو روزنامه ها و خبرگزاریها دراین بیست و چند سال عمر حکومت اسلامی ایران گواهی می دهند که منافع اسرائیل بارها مورد حمله و نابودی توسط تروریستها قرارگرفته و هربار اثر انگشت و یا جای پای حکومت اسلامی نمایان بوده است. انفجار سفارات اسرائیل در آرژانتین و کشتار نود و چند نفر و محکومیت سران حکومت ایران در دادگاه آن کشور و حکم جلب بین المللی برایشان، همچنین گروگانگیری از اتباع امریکا و یهودیان در لبنان و اعدام چند نفر از گروگانها... و دیگر مواردی که انگشت اتهام به سوی حکومت دینی ایران نشانه رفته است، همه نقطه هائی منفی درتاریخ ربع قرن بقای جمهوری اسلامی ایران محسوب میشوند.
همه معترفیم که جنگ پدیده ای زشت و وحشتناک است؛ اما کباده کشی، تهدید و جنگ طلبی است که زمینه ی جنگ را فراهم میکند. آیا می توان تضمین کرد اگر امروز حکومت اسلامی از رسیدن به سلاح اتمی منع نشود و این بی زینهار مهار نگردد و به بمب اتمی دست یابد، چند سال بعد جنگی اتمی خاورمیانه را خاکستر نکند؟
ما و شما تنها زمانی قادر به جلوگیری از جنگ خواهیم بود که انصراف حکومت اسلامی را از تولید بمب اتمی سبب شویم. پس اگر از نظر غرب غنی سازی دلیل جنگ است، باید این دلیل را از میان برداشت؛ باید روی خواهش و تمنای خود را به سوی حاکمان فقیه و فقیه مسلکان ایران برگردانیم و از آنان مصرانه بخواهیم دست از تحریک بکشند؛ بهانه به دشمن ندهند؛ و غنی سازی اورانیوم را که چیزی جز تولید بمب اتمی به دنبال ندارد، متوقف کنند و ملت را از تعرض مصون دارند.
   
کالیفرنیا دکترمحمد علی مهرآسا       ۲۱ – ۱۱ ۲۰۰۷