قاتلان دخترم رسوا می شوند
گزارشی از مراسم چهلم دکتر زهرا، پزشک مقتول در همدان



اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ٣ آذر ۱٣٨۶ -  ۲۴ نوامبر ۲۰۰۷


کانون زنان ایرانی: مراسم چهلم دکترزهرا بنی یعقوب، پزشک مقتول در همدان بعد از ظهر دیروز در قطعه ۲۵۴ بهشت زهرا برگزار شد.

ساعت سه و نیم موعد حرکت اتوبوس از دم در خانه دکتر زهرا به سمت بهشت زهرا ست. اتوبوس زود تر از موعد حرکت کرده بود. در ماشینی دیگر همراه با پدر و مادر زهرا بنی یعقوب به سمت گورستان حرکت می کنیم. ابوالقاسم بنی یعقوب، پدر دکتر زهرا بی مقدمه آخرین اقدام هایش را بازگو می کند:« دیگر چیزی برای از دست دادن نداریم و تا آخرین لحظه موضوع قتل دخترم را پیگیری خواهم کرد.»

مادر هم که کنار پدر، در ردیف عقب و پشت راننده نشسته زیر لب آرام می گوید:«به کدامین گناه، به چه جرمی او را کشتید.»

پدر، مدام میان حرف هایش خطاب به همسرش می گوید:«آرام باش و گریه نکن. سعی کن در مراسم هم آرامش خودت را حفظ کنی.» بعد رو به من کرده و طوری که همسرش نشنود می گوید:«به مقدساتم قسم که من بیشتر از همه این ها زجر می کشم. شب ها بیش تر از دو، سه ساعت نمی خوابم. سعی می کنم جلوی برادر و مادرش گریه نکنم تا بیش از این ها ناراحت نشوند.»

پدر، بار دیگر اتفاق های همدان را به خاطر می آورد:« در بازداشتگاه منکرات، همه پرسنل می خندیدند و تسلیت می گفتند. انگار هیچ اتفاقی آن جا رخ نداده. آخر تسلیت به چه درد من می خورد.»

او در همدان به دیدار رییس دادگاه هم رفته بود. از گفت و گویش با رییس دادگاه می گوید:« به من می گفت موضوع را رسانه ای نکنیم و با هیچ کس حرف نزنیم. می گفت با رسانه های بیگانه مصاحبه نکنم.»

مسوولان دادگاه در باره وکالت این پرونده هم پیشنهادی به خانواده بنی یعقوب ارایه کرده اند:« گفتند به طور رایگان بهترین وکیل را در اختیار ما قرار خواهند داد به شرطی که وکالت پرونده از خانم شیرین عبادی سلب شود. من هم در پاسخ گفتم که وکیل رایگان نمی خواهیم. فقط پرونده را به تهران منتقل کنید.»

به گورستان رسیده ایم و رنگ رخسار مادر تغییر می کند. چهره اش در هم می رود چشمانش تر می شود. روز جمعه است و مراسم چهم زیادی بر پاست. سر و صدای مداحان و مرثیه گویان زیاد است اما سکوت گورها بر آن ها چیره است. قطعه ۲۵۴ از قطعات جدید بهشت زهراست. روی هیچ گوری سنگ قبر دیده نمی شود. تنها نشانه برای شناسایی مرده ها صفحه فلزی سیاه رنگی است که در قسمت بالای قبر نصب و نام متوفی روی آن نوشته شده.

آسمان ابری است و زمین سرد. بارندگی روزهای قبل سبب شده تا برخی جاها گلی شود. گام های مادر زهرا وقتی نزدیک قبر دخترش می شود سست می شود و لرزان. روی زانو هایش به زمین می افتد و بی اختیار گور دخترش را در آغوش می گیرد. پدر و برادر دکتر زهرا هر کدام در گوشه ای ایستاده و گریه می کنند؛ بالای گوری که زیر خاک سردش زهرا بنی یعقوب، پزشکی که بیستم مهرماه توسط نیروهای بسیجی ستاد امر به معرف همدان دستگیر و پس از دو روز بازداشت غیر قانونی به طرز مشکوکی از دنیا رفت، آرمیده است.

دو نفر کنار مادر نشسته و او را آرام می کنند. چند نفر دیگر هم گل های پرپر شده را بالای سر حاضران می ریزند. یکی ازسرداران سپاه با لباس نظامی کنار پدر ایستاده و با او همدردی می کند. کلاه نظامی اش را در دست گرفته و با دست دیگرگوشه چشمانش را پاک می کند.

هوا سردتر شده و مراسم رو به اتمام است. پدرگریه کنان می گوید:« او هیچ جرمی مرتکب نشده بود که کشته شد. هرگز از خونش نمی گذرم. یک بنای کم سواد چطور به خود اجازه می دهد که یک پزشک را دستگیر کند.»

درباره پرونده دخترش هم صحبت می کند:« آنها به راحتی پرونده را دستکاری می کنند. ولی ما مدارک زیادی داریم که نشان می دهد دخترم خودکشی نکرده و به قتل رسیده است. روزی فرا می رسد که رسوا خواهند شد»

هوا تاریک شده. چند شمع میان گلبرگهای پرپر شده روی گوراطراف قبر دکتر زهرا را روشن کرده اند. از گفت و گو های افراد حاضر می توان حدس زد که هیچ کس موضوع خودکشی را باور نمی کند. فامیل ها، دوستان و همکلاسی های دکتر زهرا و چند تن از اعضای کمیته مادران کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز علیه زنان از جمله ناهید میر حاج، ناهید جعفری، فرخنده جبارزادگان و مریم زندی از میزبانان خداحافظی می کنند و به سمت اتوبوس حرکت می کنند.

مراسم چهلم تمام شده. قطره های باران پیشانی زمین را بوسه می زنند. پدر، مادر و برادر دکتر زهرا تنها کسانی هستند که بالای گور ایستاده و به آن خیره شده اند.