جنگ و تبلیغات جنگی
ایرج فرزاد
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۶ آذر ۱٣٨۶ -
۲۷ نوامبر ۲۰۰۷
در نوشته "سناریو وحشت" به این نکته پرداختم که امکان شروع یک جنگ بالفعل بین جمهوری اسلامی و آمریکا از نقطه نظر مصالح وخاستگاه دو طرفی که بانی و شروع کننده این جنگ احتمالی هستند، "ضروری" نشده است.
تحولات و رویدادهای جاری نشان داده است که آنچه در جریان است نه تمهیدات و صف بندی ها در این دو جبهه برای شروع یک جنگ به معنای واقعی آن، که اساسا دامن گرفتن فضای "تبلیغات" جنگی است. و بین یک جنگ واقعی و فضای جنگ تبلیغاتی در دنیای واقعی تفاوتهای اساسی وجود دارد. این مساله را بیشتر میشکافم.
سابقه صف بندی و آرایش اردوگاههای متخاصم در ابعاد تبلیغاتی فقط به دوران رویاروئی کنونی بین دولت آمریکا و قطب اسلام سیاسی به سرکردگی جمهوری اسلامی محدود نیست. در طول تمام دوران نزدیک به ۶۰ سال "جنگ سرد"، در دوران متعاقب پایان جنگ دوم جهانی ما همواره با یک فضای متشنج و پر تنش بین اردوگاه شوروی سابق و اردوگاه غرب روبرو بودیم. این تقابل واقعی که به شکل صف بندی دو اردوگاه در زمینه های نظامی، سیاسی و اقتصادی در طول این دوران شصت ساله ادامه داشت، علاوه بر کشمکشها و درگیریها بر سر مناظق نفوذ، از جمله با یک جنگ تبلیغاتی همه جانبه ای همراه بود. سیر رویدادها برای همه ما نشان داد که با تشکیل اردوگاههای نظامی و شکل گیری پیمانهای نظامی در تقابل این دو اردوگاه، پیمان ورشو، ناتو و سنتو و سیتو، و تعبیه مراکز ضربات متقابل برای شرایط یک تقابل واقعی در جبهه های یک جنگ عملی همواره با یک فضای بشدت پر تنش تبلیغاتی، کودتا و تغییر رژیمها در مناطق نفوذ اردوگاهها و بلوکهای موجود همراه بوده است. در عین حال سیر رویدادها به همه ما نشان داد که نقطه ضعف اساسی بلوک شوروی سابق در اقتصاد و ناتوانی نهادینه این بلوک در تثبیت یک سیستم اقتصادی قابل دوام در برابر سرمایه داری بازار آزاد و حرکت آزادانه سرمایه و گردش کالا و پول قرار داشت. افتصاد سرمایه داری دولتی قادر به حفظ تناقضات شکننده خود در برابر قانونمندیهای سرمایه داری و حرکت و منطق نظام سرمایه داری نبود. سرمایه داری و قوانین بازار آن را نمیتوان با قدرت دولتی، هراندازه قوی و دارای بلوک و برخوردار از ظرفیت نظامی عظیم، بلوک مجهز به سلاح اتمی و موشکهای بالستیکی، نه مهار کرد و نه زیر مهمیز کنترل "نقشه و برنامه" کشید. در طول تمام جنگ سرد، جنگ مداوم تبلیغاتی، نمائی از یک تقابل واقعی که دورنمای یک جنگ واقعی را هم ترسیم میکرد در جریان بود. در خارج از صفوف اردوگاههای موجود، جنگ چه برای نفوذ در حوزه مناطق یکدیگر، جنگ کره، ویتنام، جنگ بین اعراب و اسرائیل و بر سر مساله فلسطین و کودتا ها و ضد کودتاهائی نظیر آنچه در شیلی و جریان سقوط آلنده و جنگ بر سر ملی کردن نفت در ایران و کانال سوئز در مصر شاهد آن بودیم و یا جنگهای "استقلال" و ضد استعماری که در هند برای مثال آغاز گرفت، و چه در مذاکرات و اجلاسها برای "تنش زدائی" و گفتگو بر سر محدود کردن سلاحهای کشتار جمعی، از نوع مذاکرات موسوم به "سالت" یک لحظه هم در طول دوران "جنگ سرد" نشان از فروکش نداشتند. تقابل بین بلوکهای سابق میتوانست به نفع بشریت و سوسیالیسم به سرانجام خوش بینانه ای منجر شود، هر آینه که بلوک شوروی سابق، قدرت و توان و ظرفیت این را داشت که چون دوران اولیه پیروزی انقلاب اکتبر، نه آغاز کننده یک اردوگاه همه جانبه سرمایه داری دولتی به زعامت شوروی و شکل دادن به یک بلوک بندی سیاسی و نظامی و بوروکراتیک، که مبشر آرمان انقلاب سوسیالیستی اکتبر و بشارت دهنده "زوال" هرنوع دولتی باشد. بلوک سرمایه داری دولتی با نقطه ضعف و حمل تناقض شکننده خود بویژه در رابطه با اقتصاد و شکل بوروکراتیک "دولت"های قدر قدرت در حوزه نفوذ خود، نمیتوانست تاریخا و به حکم تباین روبنای قدرت دولت و کنترل دولت بر مکانیسمهای اقتصاد سرمایه داری در برابر بلوک سرمایه داری غرب تاب مقاومت آورد. آنچه فروپاشید، نه سوسیالیبسم که سرمایه داری دولتی، و نه در نتیجه یک جنگ رودر رو، که فتح از "درون قلعه" به دلیل همین تناقضات لاینحل و شکننده بود. "دمکراسی" یکی از مهمترین حربه های بلوک غرب برای تشدید تناقض بین روبنای "توتالیتر" بلوک شوروی سابق و قوانین حرکت "آزاد" سرمایه در بند و زنجیر قدرت بوروکراتیک و سلطه ارتش و نهادهای بورکراتیک کا گ پ و پیمان ورشو بود.
شکل گیری بلوک جدید اسلام سیاسی
بازگوئی ریشه های شکلگیری بلوک اسلام سیاسی بر بستر انقلاب ۵۷، در بحث فعلی زیاد لازم نیست، فکر میکنم جامعه ایران و ذهنیت فعال دنیای سیاست تصویر کمابیش معرفه ای از این مساله دارد، گرچه هنوز ممکن است در بیان علل اسلامی شدن و اسلامی کردن یک خیزش واقعی، تبیین ها و دلایل متناقضی هم ارائه شده باشد. در هر حال مستقل از این تبیین ها ما اکنون با رژیم جمهوری اسلامی که نماینده قدرت دولتی جریان و گرایش اسلام سیاسی است، روبرو هستیم.
از این نظر و در سطح دیگری و درچهارچوب بسیار کوچکتری ما اکنون در برابر تقابل اردوگاه سرمایه داری بلوک غرب، این بار اساسا از جانب آمریکا و سلاح "دمکراسی" آن در مقابل اسلام سیاسی و نوک تیز قدرت دولتی آن، جمهوری اسلامی در صف آرائی جدیدی روبرو هستیم. همان صف بندیها، همان جنگ تبلیغاتی، همان تنشها برای "محدود کردن" قدرت نظامی و تسلیحاتی و "اتمی" اما در مقیاسی به مراتب کوچکتر، منطقه ای تر و در برابر بلوکی به مراتب پر تناقض تر از نظر توان و ظرفیت حل معضلات و تنگناهای اقتصادی را شاهد هستیم. در این تقابل و صف آرائی، سلاح آمریکا و غرب کماکان "دمکراسی" و ابزار فروپاشاندن بلوک حریف، یک تعرض وسیع تبلیغاتی و ایدئولوژیک و فرهنگی برای محدود کردن میدان مانور بلوک اسلام سیاسی به زور و ضرب نشان دادن برتریهای سیاسی و نظامی و اقتصادی است. قبلا و در دوران جنگ سرد، و حول تقابل دو بلوک موجود، کودتا ها و ضدکودتاها در کشورهای حوزه بلوک شوروی سابق و سازماندهی کنتراها و تسلیح جریانات اسلامی و پدر خوانده های طالبان کنونی در ابعاد جهانی تر میدانهای تعرض و پیشروی بلوک غرب را همراه با تعرض در حوزه "ایدئولوژیک"، سلاح دمکراسی و "حقوق بشر" شاهد بودیم. این رویاروئی و "محاصره" بلوک اسلام سیاسی اکنون در ابعاد منطقه ای در جریان است. آمریکا در عراق، همسایگی ایران، حضور نظامی دارد و حالاحالاها، علیرغم ساده اندیشی برخی تحلیلگران دنیای سیاست حاشیه ای، از آنجا عقب نمی نشیند و پرچم هزیمت و شکست را بلند نمیکند. در افغانستان کار سر پا نگهداشتن دولت کرزای و محدود کردن طالبان به مناظق دورافتاده کوهستانی و در نهایت بی اثر ساختن آنان ادامه دارد. در ترکیه رژیم حزب عدالت و توسعه به عنوان یک نوع اسلام "دمکراتیک" و بدون مشکل با سرمایه داری و جهان غرب و اروپای واحد سر کار آمده است، طوری که مقامات اروپای واحد و پارلمان اروپا صراحتا گفته اند مساله "حجاب" تا جائی که دولت ترکیه به "فاندامنتالیسم اسلامی" در نغلطتیده است و قوانین و مقررات دنیای سرمایه و کالا و پول را رعایت میکند، امری "داخلی"، و مانعی برای پیوستن ترکیه به اروپای واحد نیست. در پاکستان تلاش برای تضعیف قدرت ژنرال مشرف که در واقع پایگاه آموزش و تربیت طالبان بوده است، ادامه دارد. بی نظیر بوتو به مصاف آمده است و نواز شریف به پاکستان برگشته است. در منطقه خاورمیانه و فلسطین، تماس رسمی بین سازمان آزادیبحش فلسطین و کمک مشترک اقتصادی ترکیه و اسرائیل به محمود عباس و نشست سه جانبه آنان در ترکیه و نیز اخیرا تصمیم به برپائی کنفرانس آناپولیس در ایالت مریلند به "مهمانداری" بوش و شرکت بیش از چهل طرف درگیر در مساله فلسطین و پیوستن سوریه و عربستان سعودی و حذف حماس از این کنفرانس، همگی نشان از تنگ شدن حلقه محاصره اسلام سیاسی و رژیم جمهوری اسلامی دارند. همزمان با این تقابل، کمافی السابق جنگ بر سر "دمکراسی" و حقوق بشر به میدان حریف برده شده است و فشار برای "صلح"، جلوگیری از "جنگ" و مواضع برای "تغییر رژیم اسلامی" به طرق "صلح آمیز"، در جریان است.
تجربه یوگوسلاوی
برخی از تحلیلگران سطحی که سیر رویدادها و روندهای تاریخی را با بروز نمود پروسه های ریشه دار تر گرایشات اجتماعی و طبقاتی اشتباه میگیرند، از کپی برداری اتفاقات یوگوسلاوی پیشین به نتایج مشابهی در مورد سیر رویدادها در جامعه ایران و بر متن تقابل و تشنج بین رژیم اسلامی و آمریکا و غرب میرسند. انگار قرار است که در ایران هم میدان به باندهای قوم ساز و تشکیل ارتشهای آزادیبخش "ملل و اقوام" ایران واگذار شود. آنچه که محرک واقعی تشکیل باندهای قوم ساز و میداندار شدن پاکسازیهای قومی در یوگوسلاوی بود، تلاش بلوک غرب و آمریکا و ناتو برای ضربه زدن به این آخرین بازمانده کمپ اردوگاه شوروی سابق و پایان دادن به رژیم "توتالیتر" میلوسوویچ بود. بحث سیاستهای نطم نوین و تحلیل عمیق و موشکافانه منصور حکمت از جدال بلوک غرب و شوروی سابق، از یک ارزیابی همه جانبه تر و دارای ریشه تاریخی بیشتری از تقابل دو کمپ مذکور بود. غرب در دورنمای دخالتگریهای سیاسی خود در یوگوسلاوی و در پلاتفرم شکل دادن به جریانات قومی، بر دو واقعیت استوار بود. اول اینکه رژیم میلوسوویچ در برابر دنیای پس از فروپاشی دیوار برلین، آنهم در جامعه اروپائی، قدرت ایستادگی نخواهد داشت و پس از تحمل ضربات سخت، بویژه پس از بمباران بلگراد زمین را به میدان تشکیل دولتهای جدید واگذار خواهد کرد. استراتژیسنهای غرب بر این باور اعتقاد راسخ داشتند که ارتش "صرب" در گردانهای عملیات چریکی و انتحاری ذوب و مستحیل و تجدید آرایش نخواهد شد. دوم اینکه "ارتشهای آزادیبخش" از نوع مقدونی و کوسوو، دستکردهائی برای به سرانجام رساندن تجزیه و تقسیم یوگوسلاوی پیشین بودند و با به سرانجام رساندن این امر، کار انحلال آنها بسیار ساده خواهد بود و چنین نیز شد! حتی اولین کاندید ریاست جمهور کوسوو، چند سال پیش، خود اعلام کرد که در رده "جنایتکاران" جنگی است و آماده است که خود را تحویل دادگاه لاهه بدهد. پس از خاتمه این پروسه، انگار نه دورانی از پاکسازیهای قومی در یوگوسلاوی وجود داشته است و نه ارتش قومیتها. سناریو غرب در جریان تجزیه یوگوسلاوی این هدف را قرار داده بود که در پس یک دوره دامن زدن به پاکسازیها و برپا کردن گورهای دسته جمعی، یک دوران "ثبات" در افق قرار دهند. پشت سر گذاشتن سریع دوران جنگهای داخلی و "مستقر" شدن دولتهائی که بسرعت روابط سیاسی و اقتصادی و فرهنگی خود را با غرب بازسازی و تحکیم کردند، در وهله اول بسیار حیرت انگیز به نظر میرسد، اما واقعیت این است که آخرین جنگها برای درهم شکستن بلوک شوروی سابق، بسیار به دقت بر سناریو تجدید تقسیم جغرافیای سیاسی مناطق نفوذ تازه و برسمیت شناختن قلمرو های حاکمیت های سیاسی جدید بنا شده بود. این سناریو علی العموم قابل تعمیم به تقابل رژیم اسلامی به عنوان راس اسلام سیاسی با غرب و آمریکا نیست و خود سیاستگذاران دول غربی نیز چنین سناریوئی را دنبال نمیکنند.
عراق پس از جنگ ۲۰۰۳
دولت آمریکا پس از جنگ سال ۲۰۰۳ و اشغال نظامی عراق، به فاصله کوتاهی متوجه شد که آنچه در یوگوسلاوی اجرا شد، قابل تکرار در عراق نیست. در هم شکستن ارتش عراق برخلاف انتظار سیاستمداران غرب به سناریوئی شبیه به یوگوسلاوی و دامن زدن به پروسه "دمکراسی" و انتخاب یک دولت پرو غرب و پرو آمریکا منجر نشد. حتی در کردستان عراق که یک مساله واقعی ملی وجود دارد، سران غرب و دولت آمریکا هنوز هم که هنوز است پای تشکیل دولت جداگانه در کردستان عراق نرفته اند. امری که ظاهرا در حوزه کشورهای بلوک شوروی سابق بدیهی بود، در مورد عراق به دلیل متفاوت بودن صف آرائی بلوک بندیهای سیاسی به روال دیگری پیش رفت. و استراتژیسنهای پنتاگون و ارتش آمریکا به این "اشتباه" خود پی بردند که نمیبایست "ماشین دولتی" رژیم صدام را در هم بشکنند. آمریکا و ناتو در یوگوسلاوی و پس از بمباران بلگراد به چنین "انتقاد از خود"ی نرسیدند. آمریکا پس از ماجرای ۱۱ سپتامبر به عنوان نیروئی که برای جلوگیری از سیر نزولی هژمونی خود بر جهان، جای پاهای جدیدی در منطقه پیدا کرده است، بسادگی از عراق عقب نخواهد نشست. این مساله برای جریاناتی که تحلیلهایشان را از لابلای روزنامه ها و از میدان جنگ تبلیغاتی استخراج میکنند، و بطور کلیشه ای و دگم صف بندی بلوکهای جهانی را هنوز در معادلات دوران تقابل غرب و شوروی سابق مینگرند، قابل تشخیص نیست. آرایش بلوکها با به سرانجام رسیدن جنگ در یوگوسلاوی و تجزیه آن و نیز مراحل پایانی انقلابهای مخملی و نارنجی در حوزه کشورهای سابقا تحت سلطه اردوگاه شوروی، تغییر یافت. بلوکهای جدید پس از این تجدید تقسیمها و تجزیه ها و تشکیل دولتهای جدید بر صفحه جغرافیای سیاسی جهان، حوزه های جدید را به میدان رقابت در عرصه اساسا اقتصاد و فرهنگ واگذار کردند. غرب و آمریکا به هدف فروپاشاندن و مضمحل کردن شیرازه بلوک شوروی سابق رسیده بودند، تمامی پرسوناژهای این سناریو یکی پی از دیگری با تمامی پیامها و رویکردها و پروسترویکاها و گلاسنوستها، بایگانی شدند. گورباچف به شخصیتی یک بار مصرفی تنزل یافت و حتی "قهرمان" دمکراسی در دوران باز کردن قلعه "امپراطوری شرق" از درون، یعنی یلتسین، جای خود را به شخصیتهای پایدارتر جهان پس از تجزیه و تجدید تقسیم حیطه سیاسی اردوگاه شوروی سابق داد. غرب و آمریکا به راحتی در کشورهای استقلال یافته، پایگاه ناتو برپاکردند و شرکتها و سرمایه داران غرب و چین و ژاپن یکی پس از دیگری به بازار جدید سرازیر شدند. تعداد هر چه بیشتری از کشورهای سابقا تحت نفوذ بلوک شوروی سابق، به قراردادهای نظامی و گمرکی و روند کنترل ویزا و پاسپورت، از جمله آنها شنگن، پیوسته اند. دوره فشارهای سیاسی برای وادار کردن سران اردوگاه شوروی به دادن امتیاز به سر رسید و چچن و مساله "مسلمانها" و قومیتها و ملیتها به امور داخلی "دولت فدرال روسیه" محول شد.
جنگ آمریکا در عراق، در مقابل، میدان جدیدی در تقابل بلوک غرب به سرکردگی آمریکا و بلوک اسلام سیاسی به سرکردگی جمهوری اسلامی را باز کرد. این تقابل با برتریهائی که بلوک غرب از نظر سیاسی و نظامی و اقتصادی دارد، به جنگ نظامی نخواهد انجامید ویا به عبارت دیگر در نتیجه یک تقابل و جنگ نظامی فیصله نخواهد یافت، به چندین دلیل:
بلوک اسلام سیاسی در مقام مقایسه با بلوک شوروی سابق، بسیار ضعیفتر، دارای حوزه نفوذ بسیار محدودتر و بویژه از نظر نظامی و اقتصادی مطلقا قابل مقایسه با شوروی پشت بسته به زرادخانه اتمی و پیمان ورشو و حوزه وسیع نفوذ سیاسی و ایدئولوژیک نیست.
رژیم اسلامی در یک تقابل نظامی ذوب نخواهد شد، بلکه برعکس ارتشهائی نظیر ارتش دولت میلوسوویچ، در یک جنگ چریکی و اساسا انتحاری تجدید حیات خواهد یافت. چرا که وارد شدن جمهوری اسلامی به تقابل نظامی، و بر بستر چنین جنگی با ابعاد وسیع، دست جمهوری اسلامی را از تسلط به آپارات دولتی برای همیشه کوتاه خواهد کرد. اسلام سیاسی و رژیم اسلامی عملا از قدرت دولتی ساقط خواهند شد، اما جنگ انتحاری، از سوی دیگر، که در واقع انتحار رژیم اسلامی و اسلام سیاسی در منطقه و ایران نیز خواهد بود، غرب و در درجه اول آمریکا را وارد میدانی خواهد کرد که برون رفت از آن ساده نیست. تحلیلگرانی که جنگ را بویژه از نقطه نظر منافع دولت آمریکا امری لازم میدانند، با ساده کردن مساله و قرینه سازی با دوران فروپاشی اردوگاه شوروی سابق، از احکام پایه ای تری که سیاست در دولت آمریکا را تابع اجبارات حرکت سرمایه و سرمایه داری میکنند، خود را کنار میکشند و متوجه نیستند که جنگ احتمالی با جمهوری اسلامی برعکس دوران فروپاشی اردوگاه شوروی سابق، "ثبات" و امنیت سرمایه داری را به دنبال نخواهد داشت. بلوک غرب پای سرهمبندی جریانات قومی و دامن زدن به تنشهای ملی و قومی در یوگوسلاوی و اردوگاه پیشین شوروی رفت دقیقا به این دلیل که به قدرت مهار و انحلال و در هم پیچیدن آنها پس از اجرای سناریو نظم نوین خود اعتماد و اطمینان داشت. غرب و آمریکا از راه اندازی جنگ قومی و تشکیل باندهای فالانژ ملی و قومی در تقابل با رژیم اسلامی دست برداشته است، درست به این دلیل که قدرت مهار و کنترل بعدی و در نهایت مرخص کردن آنان را به علت پیچیده تر بودن مسائل جامعه ایران و در هم تنیده شدن مسائل ملی و قومی با حاکمیت کشورهای منطقه، را فاقد است. یک دلیل اصلی دست بردن به قمه و چاقو و تفنگ و احضار نیروهای امنیتی اتحادیه میهنی به درون اردوگاهها در جریان بروز اختلافات درون سازمان زحمتکشان و نیز درگیریهای فیزیکی و تصفیه و اخراج از محل سکونت خانواده های وابسته به بخشهای حزب دمکرات کردستان ایران در منطقه تحت حفاظت پارتی بارزانی، همین واقعیت سرسخت است.
برعکس، حرکات و مانورهای سیاسی غرب و در اینجا آمریکا همگی دال بر این است که از یک جنگ رویارو با جمهوری اسلامی اجتناب کنند و میدان جمهوری اسلامی را به مکانیسمهای فروپاشی از درون همراه با تنگ کردن حلقه محاصره نظامی و تحریم اقتصادی از بیرون محول کنند. قرار دادن سپاه پاسداران در لیست تروریستها و تعدادی از بانکهای مهم جمهوری اسلامی در لیست تحریم، تلاشی برای هموار کردن دوباره تحرکات طیفهای دوخردادی سابق، اطرافیان رفسنجانی و بلند شدن ندای "صلح" با غرب از جانب کل طیف اپوزیسیون خودی و پرسوناژهای عبور "مسالمت آمیز" از جمهوری اسلامی، ساده کردن عبور به اسلام رام شده است. اینجاست که رفسنجانی علیرغم اینکه احمدی نژاد، موسویان را "جاسوس" خوانده است، او را در کنار خود قرار میدهد. با اینحال بسیار بعید است که جمهوری اسلامی به اتکا لایه هائی از جناحهای خود که تاریخ سی سال جنایت رژیم را با خود حمل و در عین حال در اذهان مردم ایران تداعی و بازسازی میکنند، حتی بتواند به رژیمی چون رژیم تحت حاکمیت حزب توسعه و عدالت ترکیه، "استحاله" یابد. تا جائی که به غرب و آمریکا برمیگردد رام کردن اسلام سیاسی حتی الامکان با لانسه کردن نیروهائی از لایه های رژیم اسلامی و به اتکا ارگانهای نظامی و امنیتی موجود، از جمله ارتش، و بدون اینکه مجالی برای تعیین تکلیف مردم ایران باقی بگذارند، گزینه ارجح است. بر این بستر است که غرب دارد به تدریج جمهوری اسلامی اتمی را هم تا حدی میپذیرد، چون در دوران پرتلاطم تعیین تکلیف با بلوک سرمایه داری دولتی، حریف بسیار اتمی شده تر را هم تحمل کرده بود. چرا که از نظر برتری تکنیکی، چه به معنی اقتصادی و یا نظامی خود مطمئن است. مردم ایران در یک تقابل همیشگی با رژیم اسلامی قرار داشته و علیرغم نسل کشیها و قتل عامها و نزدیک به سی سال قتل زنجیره ای و پهن کردن بساط آدمکشی و اعدام توسط تمامی جناحهای رژیم اسلامی، توان و ظرفیت بزیر کشیدن جمهوری اسلامی در جامعه ایران بسیار پر قدرت است. از این نظر تظاهر قدرت مردم و دستکم قدرتمند شدن نیروی مردم و گرایش آزادیخواهی در ایران نیز سیر احتمالی کمتر پرقدرتی نیست که دنیای غرب ناچار به راه آمدن با آن نباشد.
از نظر "ایدئولوژیک"، اسلام سیاسی قدرت جاذبه به مراتب کمتری از سوسیالیسم دولتی و سرمایه داری دولتی شوروی سابق دارد. سوسیالیسم دولتی نوعی از رفرم و حمایت جریانات رفرمیستی ملبس به سوسیالیسم را در ابعادی جهانی با خود همراه داشت. بسیاری از احزاب اجتماعی اوروکمونیسم علاوه بر یک تعلق ایدئولوژیک عمومی به شوروی، دارای پایگاههای قدرتمندی در جوامع غربی، و تا جائی که به جنبش کارگری برمیگردد، در جنبش سندیکائی و اتحادیه های کارگری بودند. با همه اینها شوروی سابق به دلیل تناقضات پایه ای سوسیالیسم بورژوائی اش، به دلیل تناقض روبنای سیاسی اش با ماهیت سرمایه داری تولید در جامعه، در برابر تعرض سرمایه داری آزاد و حربه "دمکراسی" تاب نیاورد.
جمهوری اسلامی، در مقابل، در عجز کامل از حل بحران اقتصادی جامعه ایران و تناقض بین روبنای سیاسی اسلامی خود با نیازهای یک جامعه متعارف بورژوائی و سرمایه داری، از آن قدرت تقابل ایدئولوژیک و جذب حمایت معنوی و سیاسی در بین مردم جهان و حتی منطقه محروم است. اشتباه است که جولان اسلام سیاسی در عراق و یا در میان مردم فلسطین را نه از قدرت ارعاب و تروریسم اسلامی و قدرت دولتی آن در جمهوری اسلامی، که از جاذبه سیاسی آن نتیجه گرفت. غیر از برخی جریانات "چپ" اروپا که مقهور و مجذوب جوانب "ضد امپریالیستی" اسلام سیاسی اند و عملا به مدافعین جنبش سربریدنها و سنگسارها و عملیات جنون آمیز انتحاری و لت و پار کردن هر جنبنده ای علیه "امپریالیستها" تبدیل شده اند و در این منتالیته مریض ضدآمریکائی غرق شده اند، غیر از جریاناتی که در بستر نفی حق مردم فلسطین و سرکوبهای بی رحمانه و سیاست دست بر ماشه و بولدوزر دولت اسرائیل نبضشان با جریانات اسلامی و جنبش اسلامی در فلسطین به طپش می افتد، اسلام سیاسی برخلاف سوسیالیسم بورژوائی نه تنها هیچ مفر و هیچ روزنه ای به کمترین رفرم در زندگی مردم نیست، بلکه با نشان دادن کارنامه خونین خود، موجب نفرت بشریت جهان متمدن و مردم ایران و منطقه شده است. این رژیم بدون سرکوب عریان و بدون نقض و به خون کشیدن ابتدائی ترین مطالبات انسانی قابل دوام نیست. این رژیم بعلاوه در سطح پایه ای تری با تناقضاتش مانعی بر سر راه تولید و بازتولید سرمایه داری در ایران شده است. بسیاری از سرمایه ها و "مغزها" و الیت تکنوکرات و تحصیل کرده جامعه ایران را "فراری" داده است و امنیت لازم برای سیر روتین سرمایه داری و حرکت "آزاد" پول و سرمایه و سرمایه گذاری و بکار گرفتن بافت نیروی انسانی تکنوکرات و متخصصین علمی وفنی لازمه آنرا سد کرده است. بر بستر رویاروئی جامعه ای که به هیچ عنوان زیر بار حکومت اسلامی و قوانین ارتجاعی و ضدانسانی آن نمیرود، تمامی نیروهای اجتماعی که به عناوین مختلف یا تحت نام حقوق بشر و یا دمکراسی، تصمیم دارند از جمهوری اسلامی در سطح جامعه ایران و منطقه "عبور" کنند و سرمایه داری ایران را بر متن "دمکراسی" و تامین امنیت سرمایه و پول و کسب سود و ارزش افزائی قرار بدهند، نیز همواره در صحنه سیاسی حضور داشته اند. یک دلیل اساسی فعال شدن برخی نیروهای "ضدجنگ" در طیف ناراضیان داخل کشور و از جمله جریاناتی شبیه طرح شورای صلح در بطن این فضای تبلیغات جنگی، همین واقعیت است.
تا جائی که به نیروهای چپ و سوسیالیست برمیگردد، در ابعاد اجتماعی، چپ، بویژه با تکه پاره شدن حزب کمونیست کارگری آن جاذبه سیاسی و نفوذ سیاسی و معنوی خود را در میان مردم ایران از دست داده و لایه های برجای مانده به نیروهای کم اهمیت و فاقد جاذبه و کشش و نفوذ سیاسی تنزل یافته اند. بخشهائی از چپ بطور واقعی مجذوب فضای جنگ تبلیغاتی شده است و در فضای سناریو وحشت اسیر مقولات ساخته سیستم ذهنی خود شده است و در آن دنیای غیر واقعی به اتحاد عمل و ایجاد جبهه ضدجنگ مشغول مانده است.
اما این امید و این انتظار که جنبش کارگری و جنبش آزادیخواهی جامعه ایران بتواند به اتکا تجارب تاکنونی و دستاوردهای سیاسی و تئوریک و اجتماعی سوسیالیسم ایران، خود را بسرعت بازسازی کند و یک حزب وسیع و کارگری و متین و زمینی و اجتماعی را از میان لایه تازه نفس و پرشور مبارزین کمونیست و از میان شبکه های فعالین کارگری و جنبشهای اجتماعی در جامعه ایران چون حزب بلشویک، دخیل و شجاع و دارای نفوذ کلام و محل اتکا و باور مردم عادی بنیان نهد، گرچه بسیار سخت، اما دور از انتظار نیست. به این امید باید دل بست و و امیدوار بود که به اتکا رنسانس سوسیالیسم ایران راه دیگری، راه قدرتمندکردن انسان و انسانیت و رفاه و سعادت شهروندان جامعه در مسیر عبور از نکبت رژیم اسلامی، پیش پای طبقه کارگر و مردم ایران باز شود.
۲۶ نوامبر ۲۰۰۷
Iraj.farzad@gmail.com
www.iraj-farzad.com
iraj_farzad@yahoo.com
http://iraj-f.blogfa.com
|