سایه ایران بر "کنفرانس آنا پولیس"!


تهمورث کیانی


• این کنفرانس، خاصه اگر با موفقیت نسبی همراه باشد، سیاست خارجی مبهم، ستیزه جو، و ایئولوژیک جمهوری اسلامی درباره مناقشه اسرائیل و فلسطینیان با چالشی بزرگ مواجه خواهد ساخت ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۹ آذر ۱٣٨۶ -  ٣۰ نوامبر ۲۰۰۷


کمی بیش از چهارده سال از زمانی که پرزیدنت کلینتون در دومین سال دوره نخست ریاست جمهوری خود در یک کنفرانس خبری در زمین چمن کاخ سفید، در حالیکه در میان رهبران فقید فلسطین و اسرائیل، یاسر عرفات و اسحاق رابین، ایستاده بود و مژده گشودن فصل نوینی را در حیات سیاسی خاورمیانه داد، می گذرد. او با اشاره به گفتگوی رهبران فلسطین و اسرائیل گفت که خوشبینی و آشتی بر یاس، جنگ و خشونت در خاورمیانه غلبه خواهد کرد.دو سال پس از آن، اسحاق رابین نخست وزیر و رهبر برجسته اسرائیلی بدست یک یهودی افراطی ترور گشت. تروری که برخی آن را از موفق ترین ترورهای قرن بیستم ارزیابی کرده اند. اگر چه زنده ماندن رابین برقراری آشتی پایدار بین فلسطینیان و اسرائیل را به خودی خود تضمین نمیکرد، اما بی شک قتل او، که آهسته اما پیوسته به بنا کردن رابطه ای نوین با یاسر عرفات پرداخته بود،سخت ترین ضربه بر فرایند نوپای صلح در زمان خود بود.پس از مرگ رابین، فرایند آشتی با پایمردی و پیگیری بی نظیر کلینتون ادامه یافت. سه سال پس از مرگ رابین، انتفاضه دوم فلسطینیان آغاز گشت و ضربه کاری دیگری بر پیکر نحیف صلح فرود آورد. با اینهمه، اما، پی گیری کلینتون و تلاش شبانه روزی او توانست پایه های صلحی پایدار را ایجاد کند. برای نخستین بار کور سوی امید و آشتی، تاریکی ترور و خشونت را در منطقه تحت الشعاع قرار داد. آتش انتفاضه، اما، پس از بازدید اریل شارون از مسجد الاقصی، شعله ورتر گشت. تحولات پس از آن موجب شکست حزب کارگر در انتخابات اسرائیل شد. با روی کار آمدن دولت دست راستی آریل شارون، و گسترش خشونت از دوسو، فرایند آشتی دوباره به محاق رفت. سرانجام، به رغم پیشرفت های شایان فرایند صلح، دوران ریاست جمهوری کلینتون بدون به فرجام رسیدن پروژه صلح او به پایان رسید. از آن زمان تا کنون، بنا به بررسی های گروه های حقوق بشر اسرائیلی، بیش ازچهار هزار فلسطینی و بیشتر از پانصد اسرائیلی در خشونت های بعدی جان باخته، و صدها تن دیگر زخمی گشته اند. دولت جرج بوش بر خلاف سلف خود، فرایند آشتی بین فلسطینیان و اسرائیل را از جمله الویت های سیاست خارجی خود به شمار نمی آورد. این دولت پس از آن، با دادن چراغ سبز به دولت آریل شارون، و با رها کردن پروژه صلح خاورمیانه دولت کلینتون، راه را برای گسترش بیشتر خشونت و پیچیده کردن فرایند صلح باز کرد. پس از آن، بر دیوار بلند بی اعتمادی بین اسرائیلیان و فلسطینیان همواره افزوده شده است. چرخه خشونت دامن گروههای فلسطینی را نیز گرفت و برای نخستین بار جنگ داخلی بین گروههای عمده فلسطینی موجب کشتار شمار زیادی از مردم شد. سیاست خارمیانه ای دولت جرج بوش هماره موجب انتقادات فراوانی از سوی همه دوستداران صلح و آشتی در میان سیاست مداران آمریکایی ، اسرائیلی، عرب و فلسطینی بوده است. این انتقادات در ماههای اخیر در سایه تحولات جدید خاورمیانه افزایش قابل ملاحظه ای یافته بود. ناکامی ها در عراق و افغانستان، و شکست پروژه "خاورمیانه بزرگ"، افزایش نفوذ حماس تا پیش از تسخیر غزه و تسلط آن گروه بر غزه، و- مهمتر از همه- بر آمدن قدرت جمهوری اسلامی ایران، موجب دگرگونی در سیاست دولت کنونی ایالات متحده شد. اکنون، این دولت، پس از هفت سال به فراموشی سپردن موضوع مناقشه فلسطینیان و اسرائیل، در آخرین سال دوره ریاست جمهوری جرج بوش، در صدد برپایی چنین کنفرانسی برآمده تا بسا میراثی بالسنبه مثبت از خود بر جای بگذارد. بنابراین، در یکی دوماه گذشته، دکتر رایس، وزیر خارجه، با هشت بار سفر به منطقه و گفتگوهای فراوان با رهبران عربی و اسرائیلی با گشودن فصلی نو در سیاستهای خاورمیانه ای ایالات متحده مقدمات کنفرانس را آماده کرد.
سرانجام این کنفرانس، روز سه شنبه بیست وهفتم نوامبر، در شهر آناپولیس گشایش یافت. بیش از چهل کشور جهان، از جمله شانزده کشور عربی قرار است برای نخستین بار در یک دهه گذشته، دور یک میز به گفتگو با اسرائیل بپردازند. بیش از همه شرکت سوریه، به عنوان یکی از طرفهای اصلی مناقشه با اسرائیل، وعربستان سعودی ، به مثابه یکی از با نفوذترین کشورهای عربی، که تاکنون هیچگونه تماس و ارتباط رسمی با اسرائیل نداشته است، در این کنفرانس جلب توجه می کند. با اینهمه، اما، دولت خودگردان فلسطین، دولت اسرائیل، و ایالات متحده سه بازیگر کلیدی این کنفرانس هستند. بررسی وضعیت سیاسی کنونی هر سه بازیگر اصلی کنفرانس نشان می دهد که این کنفرانس، اگر چه می تواند یک گام بسیار مثبت و مهم در یک مسیر درست باشد، اما نمی باید از آن انتظار زیادی داشت. هر سه بازیگر اصلی کنفرانس در ضعیف ترین دوران حیات سیاسی خود به سر برده و چنین ضعفی راه را برای موفقیت کنفرانس و اتخاذ تصمیمات بزرگ سد کرده است. موافقت و سازش بزرگ همواره کار دولت های قوی و مردان سیاسی نیرومند میباشد. پیچیدگی ویژه مناقشه فلسطینیان و اسرائیل، که قدیمی ترین مناقشه سیاسی - نظامی تاریخ معاصر بشر است، بر اهمیت و ضرروت مذاکره کنندگانی که از پشتوانه سیاسی بسیار نیرومند در کشورهای خود و در میان مردم خود برخوردار باشند، می افزاید. هیچکدام از بازیگران اصلی، اما، دارای این ویژگی نیستند.
نخست، دولت ایالات متحده در سال آخر ریاست جمهوری جرج بوش قرار دارد. همواره در ایلات متحده سال آخر ریاست جمهوری سالی بوده است که هیچکدام از دو حزب عمده سیاسی این کشور، به سبب انتخابات مهم پیش رو، دست به ابتکار های سیاسی مهم نمی زنند. از دیگر سو، کشورهای دیگر نیز در نگاه خود به دولت ایالات متحده از این نکته که با دولتی مستعجل سروکار دارند، غافل نخواهند شد. همچنین، این دولت به سبب ناکامی های جنگ عراق، و برخی مسائل اقتصادی و سیاسی داخلی به شدت ضعیف است و دارای یکی از پایین ترین رتبه های مقبولیت عمومی در تاریخ اخیر در بین مردم خود می باشد. به علاوه، این دولت، هنوز، با همه وزن سیاسی خود درگیر این کنفرانس و مذاکرات فرضی فشرده متعاقب آن نشده است. جرج بوش، برخلاف بیل کلینتون، شخصا در مذاکرات گوناگون بین هیأت های اسرائیلی و فلسطینی شرکت نخواهد کرد. سرانجام، اعتبار دولت ایالات متحده در بین مردم جهان، و خاصه خاورمیانه، در سالهای اخیر به شدت کاهش یافته است. برخلاف دولت کلینتون، دولت کنونی ایالات متحده از سوی اغلب مردم در کشورهای عربی، خاصه در بین فلسطینیان، از اعتبار لازم برای یک میانجی بی طرف صلح برخوردار نیست. همه این شرایط از قدرت تاأثیر گذاری ایالات متحده کاسته است.
دولت اسرائیل، می توان به جرات گفت که دولت کنونی اسرائیل ضعیف ترین دولت این کشور در دهه های اخیر بوده است. این دولت حتی به مراتب از دولت ایهود باراک- که در مواجهه با امواج گسترده انتفاضه، پس لرزه های قتل اسحاق رابین، و ترفندهای یاسر عرفات به شدت تضعیف شده بود - ضعیف تر است. ناکامی در جنگ سی روزه تابستان سال پیش، رسوایی های مالی و اتهامات مربوط به فساد درباره نخست وزیر اولمرت، ادامه راکت پرانی ها و وحشت آفرینی های گروههای تندرو فلسطینی و حاکمیت حماس بر نوار غزه، و ائتلاف ضعیف و شکننده در پارلمان موجب شده است تا این دولت از کارایی و شجاعت لازم برای دست زدن به ابتکارات بزرگ و سازش های اساسی برخوردار نباشد. همچنین، آقای ایهود اولمرت، نخست وزیر، فاقد آن کاریزما ، سابقه، و اعتبار ناشی از آن، در میان بخش های بزرگی از جامعه اسرائیل می باشد. او برخلاف اسحاق رابین، شیمون پرز، و آرایل شارون به نسل بینان گذاران نخستین تعلق ندارد. با توجه به اینکه موضوع "معبد مقدس" و شهرک ها ی یهودی نشین دو موضوع بسیار مهم و مناقشه برانگیز بر هر دو سو است، ضعف سیاسی و نیاز اقای ایهود اولمرت به پشتیبانی گروههای مذهبی افراطی و شهرک نشین ها، دست او را برای سازش دراین باره پیشاپیش بسته است. اغلب مردم در اسرائیل می گویند نخست امنیت، سپس صلح و زمین. در اینجا نیز مانند مردم فلسطین، تکرار کنفرانس های مشابه مردم را خسته و بی اعتماد کرده است.
دولت خودگردان فلسطین، دولت خودگردان فلسطین، و آقای محمود عباس رهبر این دولت، نیز با وضعیتی مشابه دولت کنونی اسرائیل مواجه است. برای نخستین بار در تاریخ کوتاه دولت خودگردان، این دولت به طور رسمی از اعمال قدرت خود بر بخش مهمی از سرزمین هایی که در محدوده اختیار آن بوده است، محروم است. ساختار سیاسی و اختلاف در بین گروههای فلسطینی هیچگاه تا این اندازه نبوده است. هیچگاه در سرزمین دولت خودگردان فلسطین، دو دولت، که هردو به نوعی بر اساس انتخابات آزاد و رأی مردم تشکیل شده اند حکومت نکرده بودند. محمود عباس، نیز، به طور کلی فاقد کاریزما و نفوذ ملی، و تا حدی فراگروهی یاسرعرفات در بین فلسطینیان میباشد. او بیش از آنکه به نفوذ ملی خود و کارنامه سیاسی دولت خود متکی باشد، به انزوای بین المللی رقیب خود، حماس، و ترس و بیم برخی از کشورهای عربی از افزایش نفوذ ایران، متکی است. چنین بنیادی نمی تواند موجب شجاعتی گردد که لازمه دست زدن به سازش بزرگ در مناقشات کهنه و بزرگ است. در چنین شرایطی، محمود عباس در هر گفتگو و گامی میباید نگاهی به پشت سر به حماس داشته باشد و هماره نگران آن باشد که چگونه رقیب بالنسبه نیرومند او از هر ابتکار عمل ِمحتمل او به سود گسترش نفوذ خود و بر ضد او سود خواهد جست. همچنین، او خوب می داند فضای تیره کنونی چنان موجی از بدگمانی و بی اعتمادی به ایالات متحده و اسرائیل در بین مردم فلسطین و عرب ایجاد کرده است که او را بیش از همیشه نیازمند "ستاندن" کرده است نه "دادن". بنابراین، او با امید گرفتن چیزی مهم به کنفرانس آمده تا، در بازگشت، آنرا، به سان کارتی برنده برای پس گرفتن غزه از حماس، در پیش روی مردم رو کند. حریف او، اما، همچنان که گفته شد، از همه زمان ها کمتر مهیاست تا او را در بدست آوردن چنین کارتی یاری کند. مردم فلسطین، برخلاف مردم اسرائیل، خواستار آنند تا نخست به صلح و زمین دست یابند و سپس درباره امنیت اسرائیل سخن بگویند. به سان اسرائیلی ها، در اینجا نیز، کنفرانس ها و مذاکرات مکرر موجب گسترش بی اعتمادی شده است.

با اینهمه، اما، این کنفرانس و تلاشی که دولت ایالات متحده برای تشکیل ان در کار کرده است ستودنی است. اگر دولت ایالات متحده، همانطور که دکتر رایس در کنفرانس خبری دیروز خود بیان کرد،"خواهان برگزاری کنفرانسی برای عکس گرفتن و فرصت های تبلیغی نبوده، بلکه خواستار تشکیل یک کشور واقعی فلسطینی بر پایه مذاکرات حاصل از کنفرانس و پس از آن" باشد، میتوان این امید را داشت که این دولت، با همه تاخیرات گذشته، توپ گرد مذاکره و آشتی بین فلسطینیان و اسرائیل را که برای چند سال در نیمه راه متوقف شده بود، دوباره به حرکت درآورده است. این کنفرانس می تواند - به رغم همه مشکلات و ناامیدی از نتایج سریع از آن-   آغاز دوباره فرایند صلح و پایه ای برای مذاکرات فشرده بعدی باشد. محتملا این کنفرانس با صدور اعلامیه مشترکی از سوی فلسطینیان و اسرائیل که چهارچوب کلی مذاکرات بعدی را روشن خواهد ساخت به کار خود پایان خواهد داد. همچنین، به نظر می رسد با توجه به اینکه تعیین سرنوشت بیت المقدس از مهمترین و مشکل ترین بخش های فرایند صلح میباشد، سرانجام، پس از گذشت چند سال، نوعی اجماع دربین فلسطینیان و اسرائیلیان برای پذیرش طرح کلینتون درباره آینده بیت المقدس و سرنوشت اماکن مقدس آن پدید آمده است. پذیرفتن طرح کلینتون درباره اینده بیت المقدس از سوی دو طرف مذاکره در صورت تحقق می تواند مهمترین رخدادی باشد که در سالهای اخیر دراین باره اتفاق افتاده است.
جمهوری اسلامی ایران، اما، تنها کشوری است که بدون حضور در کنفرانس سایه اش بر تمام فضای کنفرانس سنگینی می کند. اغلب تحلیلگران بر این باروند که، با توجه به شرایط کنونی و مشکلات داخلی پیش روی همه بازیگران اصلی کنفرانس، گسترش نفوذ ایران در خاورمیانه، تحولات عراق و برآمدن دولت شیعی در آن کشور، و بیم گسترش بیشتر نفوذ سیاسی ایران در میان فلسطینیان و لینان، مهمترین عاملی بوده است که به سان خمیر مایه برای گرد آوردن اغلب کشورهای عربی به همراه فلسطین و اسرائیل در این کنفرانس شده است. حتی سوریه نیز میداند گنجاندن موضوع "بلندی های جولان" در آخرین روزها در دستور کار کنفرانس محصول امید دست اندرکاران کنفرانس برای جدا کردن سوریه از ایران است. اگر چه ایران دارای مرز مشترکی با اسرائیل نیست، اما دعوت از کشورهایی نظیر پاکستان برای کنفرانس بیانگر آن است که عربی بودن یا هم مرز با اسرائیل بودن معیاری برای دعوت به کنفرانس نبوده است. علاوه بر اختلافات بین ایران و ایالات متحده، ابهام و چندگانگی در سیاست های جمهوری اسلامی ایران در باره مناقشه اعراب و اسرائیل می تواند از جمله عللی باشد که بر اساس آن از ایران برای شرکت در کنفرانس آناپولیس دعوت نشد. دولت ایالات متحده و اغلب کشورهای عربی شرکت کننده، جمهوری اسلامی را در موضعی می بینند که - برخلاف سوریه - اختلافاتش با اسرائیل نه بر اساس منافع ملی ، ملی- عربی ، و نه بر اساس ادعا های ارضی، بلکه بر مبنای ایدئولوژیک استوار شده است. این کنفرانس، خاصه اگر با موفقیت نسبی همراه باشد، سیاست خارجی مبهم، ستیزه جو، و ایئولوژیک جمهوری اسلامی درباره مناقشه اسرائیل و فلسطینیان با چالشی بزرگ مواجه خواهد ساخت. محتملأ، در آن صورت، جناح های سیاسی جمهوری اسلامی نمی توانند همچنان به ابهام درباره این مناقشه و عدم اتخاذ یک سیاست روشن و بر مبنای منافع ملی ایران ادامه دهند. آیا از این پس جمهوری اسلامی ایران قرار است به تنهایی هزینه مناقشه پر خرجی را که اساس آن بر ادعاهای ارضی و قومی بین فلسطینیان و اعراب از یک سو، و اسرائیل از دیگر سو بوده است بر مردم ایران تحمیل کند؟ تا کنون، و درحالیکه اعراب نیز خود را یک سوی مناقشه میدانسته اند، این رویکرد جمهوری اسلامی هزینه گزافی برای منافع ملی ایران در برداشته است. وقت آن است گفتگو درباره این "تابوی بزرگ" در میان همه گروههای اصلاح طلبف میانه رو، وعمل گرایان آغاز شود.

تهمورس کیانی ، سیاتل (ایالات متحده)، ششم آذر ماه ، هزار و سیصد وهشتاد وشش
tahmoures_kiani@yahoo.com