روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۲ آذر ۱٣٨۶ -
٣ دسامبر ۲۰۰۷
منتقد سیاست خارجی و مقایسه موفقیت دو دولت!
علت صدور دو قطعنامه در دو زمان چه بوده است
فرآیند ائتلاف گروههای سیاسی و ایده تشکیل دو حزب فراگیر
در آن ٣٣ روز ما و شما از محل زندگی خود خارج شده بودیم
قصه چمن و آدم های قدبلند!
روزنامه ایران در سرمقاله خود: مبنای غلط یک تحلیل نوشته است:
سیاست خارجی دولت نهم توسط یکی از مدیران ارشد سیاست خارجی دولت قبل تاکنون در چند مقاله به نقد کشیده شده و در تداوم این روند، نامبرده طی سخنانی در نشست یکی از تشکل ها که دو روز قبل برگزار شد، تلاش نمود تا در یک مقایسه ، به زعم خود موفقیت های سیاست خارجی در دوره قبل و ناکامی در سیاست خارجی دولت فعلی را به تصویر کشد. معیارهای نامناسب این تطبیق و استفاده از صغری و کبری های غیرمرتبط با موضوع که هم مقالات و هم سخنرانی را نهایتاً به نتیجه گیری غلط سوق داده از اشکالات و ضعف های عمده این تحلیل است که برای روشن شدن اذهان اشاره به برخی از آنها ضروری می نماید:
۱ـ وجه مشترک این سلسله مقالات و سخنرانی مذکور با توجه به زمان انتشار آنها (هر یک در مقطعی نگارش شده که سیاست خارجی دولت نهم دستاورد مهمی را عملاً در کارنامه خود به ثبت رسانده است) به نوعی توجیه ضعف اجرای ناموفق تاکتیکی بوده که در گذشته با وجود همه امکانات و تمکین همه جانبه، متأسفانه در بخش های مهمی از حوزه سیاست خارجی دستاورد ملموسی در عمل نداشته است. البته تأکید ما بر اجرای ناموفق است نه تاکتیک غلط، زیرا تاکتیک اگر چه به خوبی طراحی شده باشد اما چون مجری توان اجرا نداشته نتیجه ای حاصل نشده است.
۲ـ طی ٨ سال مدیریت اجرایی سیاست خارجی در دوران منتقد مذکور، به دلیل اعتماد به چراغ سبزهایی که غرب با تعریف و تمجیدهای حساب شده که از آنها دریافت می نمود تا آنجا دیپلماسی تسلیم گسترده شد که امروز هم آثار آن را در این تحلیل ها مشاهده می کنیم. لذا باید تغییر باور صورت بگیرد تا درک واقعی شرایط به تحلیل درست منجر گردد.
٣ـ در یکی از این تحلیلها برای مقایسه موفقیت دو دولت، قطعنامه های صادره از سوی سازمان ملل متحد که در هر دو مورد بنابه فشار آمریکا صادر شده ملاک و معیار قرار گرفته! که ریشه در تداوم اعتماد افراطی به غرب دارد.بهتر بود در حوزه تطبیقی سیاست خارجی دو دولت به مواردی اشاره می شد که دستاورد عملی آنها است. قطعاً منتقد سیاست خارجی به خوبی می داند که علت صدور دو قطعنامه در دو زمان چه بوده است
از آنجا که نقش جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک کشور تأثیرگذار بر تحولات منطقه ای و بین المللی بر هیچ نگاه منصفی پوشیده نیست، لذا سکوت ایران در حوزه تحولات مهمی که اساس طرح های غرب در خاورمیانه است به عنوان یک فرصت مغتنم مطرح است چه رسد به این که در اجرای تاکتیک سیاست خارجی که باید بر پایه اصولی محکم و در چارچوب عزت و حکمت و مصلحت قرار بگیرد به شکلی عمل کند که فراتر از سکوت تلقی شود. در این صورت قطعنامه مثبت که هیچ، باید جایزه نوبل هم به واسطه این تدبیر عطا می کردند! اما امروز تاکتیک بر اساس دیپلماسی فعال و تهاجمی بر پایه همان اصول محکم و در چارچوب عزت، حکمت و مصلحت و بدون وادادگی و مرعوب شدن پیش می رود. به همین خاطر منجر به تحلیل های منبعث از عصبانیت برخی منتقدان می گردد.
۴ـ به نظر می رسد گزارش البرادعی علیرغم تلاش های غرب می تواند ملاک خوبی در تحلیل تطبیقی در سیاست خارجی باشد (هر چند همزمانی یکی از مقالات نقد تحلیل سیاست خارجی معلول همین علت بود).رابطه با کشورهای همسایه و افزایش حجم مبادلات اقتصادی و ورود به فاز همکاری های جمعی هم می تواند ملاک خوبی باشد اگر واقع بین باشیم.چرا مبنای کار مقایسه را محصور به خواست آمریکا (صدور قطعنامه ها) قرار دهیم و از ادبیاتی استفاده کنیم که خوراک تحلیل های رسانه ای غربی است قطعاً سیاست خارجی دولت نهم براساس تجارب منفی دولت قبلی توانسته به این موفقیت های قابل تحسین دست یابد زیرا به این واقعیت توجه کرده که همسویی، سکوت و تمکین در اجرای سیاست خارجی روش مناسبی برای دستیابی به منافع ملی نیست؛ لذا رویکرد دیپلماسی فعال و تهاجمی را برگزید که در عمل برخلاف تحلیل های مذکور بسیار موفق بوده است.
ایده تشکیل دو حزب فراگیر
روزنامه رسالت با عنوان: تأملی بر ایده حزب فراگیر نوشته است:
در هفته های جاری متاثر از فضای حاکم بر فرایند ائتلاف میان جریانات وگروه های سیاسی کشور، برخی با طرح ایده تشکیل دو حزب فراگیر که علائق و منافع سیاسی مختلف رادر بر بگیرد، هندسه رقابت دو حزبی را برای ادامه فعالیت های کنشگران سیاسی پیشنهاد می کنند. این ایده که میان طیفی از اصولگرایان و گروه هایی از دوم خردادی ها طرفدار پیدا کرده بیشتر به منظور کاهش خطر انشعابات و انفکاکات احتمالی در انتخابات طرح شده است. هر چند یک ذهن پرسشگر می تواند انگیزه های پنهان دیگری را در پس این پیشنهاد کشف کند. اما به هر حال منظور راقم این سطور بررسی غیر انتزاعی و اجمالی طرح تشکیل دو حزب فراگیر در کشور است.
پر واضح است تعریف حزب فراگیر در افواه بازیگران سیاسی لزوما افاده از مدلول (Inclusive party ) نمی کند. احزاب فراگیر که عمدتا در نظام های اقتدارگرا تشکیل می شوند، می کوشند گروه های مختلف اجتماعی را زیر چتر فراگیر حزب گرد آورند و آنها را در درون خود جذب کنند. چنین احزابی به گروه های سیاسی دیگر اجازه می دهند در انتخابات نامزد خاص خود را معرفی کنند اما مشروط به آنکه این نامزدها شانس چندانی برای پیروزی در انتخابات نداشته باشند. حزب شورای انقلابی مکزیک که بیش از ۰۵ سال بر فرایندهای سیاسی مکزیک استیلا داشت یکی از نمونه های قدیمی احزاب فراگیر است. اما آنچه که امروز در ایران مطرح می شود بیش از آنکه بر مفهوم دقیق حزب فراگیر دلالت کند، روایتی از نظام دو حزبی است که در قالب اصولگرا ـ اصلاح طلب بسته بندی می شود و ضمن انسجام تشکیلاتی موجب فرسایش جناح بندی نافرمان درون دو کلان حزب کشور می گردد.
طرح ایده احزاب فراگیر به دلیل ضروری بودن احیا و بازسازی احزاب به اصطلاح کلنگی در قالب ساختاری نوین به منظور کاهش خطر اختلاف و انشقاق، در گفتمان سیاسی حاکم بر کشور جاری شده است.
اما پرسش نگارنده این است؛ اصطلاح احزاب کلنگی مبتنی بر چه پیش فرض ذهنی در جامعه طرح شده است؟ تبارشناسی تاریخی بسیاری از احزاب قدیمی در کشور نشان می دهد که این گروه ها ضمن حفظ پیوندهای مستمر خود با پایگاه انتخاباتی منسجم و مشخص، نماینده خرده فرهنگهای سیاسی متفاوتی هستند که در برهه های مختلف به تولید معنای سیاسی در گفتمان عمومی جامعه پرداخته اند. از سویی برخی از این جریانات فارغ از اتصال به بدنه مردمی، پیوندهای ناگسستنی با انقلاب و نظام اسلامی دارند که در برخی مواقع و مواضع می توان آنها را به عنوان نقاط اتکا و استقرار stablishment نظام محسوب کرد.
مضاف بر اینکه بالا بودن تعداد احزاب در یک جامعه به خودی خودموجب بی ثباتی فرایندهای سیاسی دریک حکومت نمی شود بلکه میزان قطب بندی و آشتی ناپذیری جریانات سیاسی از اهمیت بیشتری برخوردار است. بررسی عینی این ایده در میان دوم خردادی ها حاکی از آن است که چنین منطقی حداقل در این جریان غیر قابل تحقق است. گسل های سیاسی و اجتماعی در میان جریانات دوم خردادی آن قدر عمیق است که تشکیل یک حزب فراگیر با به رسمیت شناختن استقلال عمل گروه های اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی را غیر ممکن می سازد. در واقع میان طیف های نسبتا سکولار دوم خردادی تا گروه هایی که خود را خط امامی می دانند فاصله بسیار زیادی وجود دارد. در بین اصولگرایان نیز که خود را بر قدر متیقن های مشترکی ملزم می دانند و به خطوط قرمز و حدیقف های یکسانی واقف هستند طرح چنین ایده ای غیرموفق است. زیرا ارزش تاریخی و استراتژیک برخی احزاب و گروه های اصولگرا همچون جامعه مدرسین، جامعه روحانیت، موتلفه اسلامی و … بیش از آن است که با هضم آنها در قالب یک حزب فراگیر کارکردهای ویژه شان مورد غفلت واقع شود.
نگارنده این نوشتار بر آن است که مدل کنونی ائتلاف های حزبی party coalition در فضای سیاسی کنونی ایران بیش از هندسه دو قطبی پاسخگو است. یعنی باید ضمن حفظ خرده فرهنگهای سیاسی موجود سعی کرد آنها با سعه صدر و تساهل بیشتری یکدیگر را بپذیرند و به حرف های هم گوش دهند. هندسه دو ضلعی اگرچه می تواند خطر انشعابات احتمالی را بکاهد اما آثار سوء دیگری دارد که برای کشور جبران ناپذیر است.
پرسه قلم ها در منطقه جنگی
حسین شریعتمداری مدیر مسئول روزنامه کیهان در سرمقاله دیروز این نشریه: شما هم رفته بودید نوشته است:
۱ـ یکی از روزنامه نگاران مدعی اصلاحات که به خارج از کشور گریخته و در پناهندگی دولت انگلیس روزگار می گذراند، چند روز بعد از پایان جنگ ٣٣ روزه لبنان طی مصاحبه ای با رادیو آمریکا که متن آن در یکی از سایت های حامی اصلاح طلبان نیز منتشر شده بود خطاب به کیهان گفته بود آقای مدیر مسئول کیهان! آیا طی این ٣٣ روز در ایران هیچ مسأله قابل توجهی وجود نداشت که در تمامی این مدت به لبنان رفته بودید و تیتر اول روزنامه تحت مسئولیت خود را به جنگ حزب الله و اسرائیل اختصاص داده بودید؟ … و ما، با اشاره به یادداشت ها، مصاحبه ها و مطالبی که ایشان طی همین ٣٣ روز با گرایش جانبدارانه از اسرائیل، نوشته و گفته بود به او پاسخ داده بودیم؛ در این ٣٣ روز، ما و شما هر دو از محل زندگی خود خارج شده بودیم، قلم ما از تهران به لبنان رفته بود و قلم شماـ البته قدمتان را نمی دانیم ـ از لندن به اسرائیل، قلم های ما و شما، هر دو در منطقه جنگی پرسه می زدند. قلم ما در اردوگاه حزب الله و به حمایت از آن مردان دلاور بر کاغذ می دوید. مردانی که به نمایندگی از تمامیت جهان اسلام می جنگیدند و قلم شما در اسرائیل و به حمایت از اردوگاه مشترک نظام سلطه جهانی می چرخید...
۲ـ برخی از مدعیان اصلاحات به اصولگرایان خرده می گیرند که شما را با فلسطین چه کار؟ و توضیح نمی دهند که جبهه اصلاحات را با اسرائیل چه کار؟! در جملات زیر دقت کنید؛
فلسطینی ها باید بپذیرند که بازگشت به مرزهای ۱۹۴٨ که دربرگیرنده کل خاک اسرائیل ـ خاک اسرائیل! نه خاک فلسطین ـ است، محال است و از هم اکنون باید در اندیشه قوام گرفتن نهادهای امنیتی باشند... هشت کشور اروپایی و لشکری از اعراب ثروتمند حاضر در آناپولیس قرار است سازماندهی و تامین هزینه ساماندهی چنین تشکیلاتی را با پول خود حمایت کنند درباره این توصیه چه حدس می زنید؟ توصیه به مردم فلسطین که دست از سرزمین آبا و اجدادی خود بردارید و این سرزمین راـ که مطابق آنچه در پاراگراف فوق آمده خاک اسرائیل است!ـ به صهیونیست ها واگذارید... نه اشتباه نکنید! توصیه مورد اشاره از جانب اولمرت، رایس، بوش و... نیست، بلکه توصیه یکی از روزنامه های مدعی اصلاحات به مردم فلسطین است! هنوز صبر کنید، همین طیف از جبهه اصلاحات که به اصولگرایان اعتراض می کنند چرا از مردم فلسطین حمایت می کنند؟ در ادامه نوشتار یاد شده برای صهیونیست ها هم توصیه دوستانه ای! دارند.
٣ـ قبل از اشاره به توصیه مدعیان اصلاحات برای صهیونیست ها باید توجه کرد که بزرگترین و اصلی ترین مشکل آمریکا و اسرائیل در کنفرانس آناپولیس، مخالفت و عدم شرکت حماس در این کنفرانس بود، چرا که حماس برگزیده مردم فلسطین در یک انتخابات دموکراتیک است و آمریکا و اسرائیل چه بخواهند و چه نخواهند، فقط حماس است که خواست مردم فلسطین را نمایندگی می کند، دقیقاً به همین علت، سرکوب حماس، محاصره اقتصادی غزه و قتل عام مردم مظلوم فلسطین ـ به خاطر انتخاب حماس ـ در دستور کار رژیم اشغالگر قدس قرار داشته و دارد. مخالفت حماس با کنفرانس آناپولیس و هر طرح سازش دیگری که موجودیت اسرائیل را به رسمیت بشناسد اصلی ترین دشواری صهیونیست ها بوده و هست.
اکنون به توصیه طیف یاد شده از جبهه اصلاحات به صهیونیست ها توجه کنید.
فقدان حمایت حماس از آناپولیس به عنوان برنده آخرین انتخابات دموکراتیک در سرزمین فلسطین عاملی است که تعداد توافق های حاصله در این کنفرانس را به شدت کاهش می دهد… تنها طریقی که می توان حماس را از مجموع وزن جریان های سیاسی فلسطین حذف کرد، توسعه و آبادانی سریع مناطق فلسطینی نشین است، امری که حمایت اقتصادی بسیار کلان غرب و نیز موافقت اسرائیلی ها را لازم دارد !
جبهه اصلاحات به این پرسش ها پاسخ نمی دهد که؛
الف: با چه انگیزه ای اینگونه آشکار و بی پرده از اسرائیل و صهیونیستهای وحشی و آدمکش حمایت می کند؟ و با وجود این حمایت شرم آور چگونه شعار صلح طلبی و پرهیز از خشونت سر می دهد؟
ب: مگر حماس برگزیده مردم فلسطین در یک انتخابات دموکراتیک نیست؟ بنابراین مدعیان اصلاحات که شعار دموکراسی خواهی و مردم سالاری آنها به فلک رسیده است، برای مخالفت ـ بخوانید کینه توزی و دشمنی ـ خود با منتخب دموکراتیک مردم فلسطین چه توضیحی دارند؟
ج ـ چه رابطه احتمالی میان جبهه اصلاحات و اسرائیل وجود دارد که مدعیان اصلاحات نه یک بار و دو بار و سه و... بلکه تقریباً همواره در تخاصم میان مردم مظلوم فلسطین و صهیونیست های وحشی و خونریز، جانب اسرائیل را می گیرند؟... اگر رابطه ای نیست ـ که انشاءالله نباشد ـ اینگونه حمایت های پیوسته و بی وقفه از کجا ناشی می شود؟ فرض می کنیم که قدردانی و تشکر چند روز قبل وزارت خارجه اسرائیل از عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت اتفاقی! بوده است و می پذیریم که یقه دریدن همه روزه محافل صهیونیستی در حمایت از مدعیان اصلاحات، تصادفی است و یا فراتر از آن! عرض می کنیم این یقه دریدن ها با هدف بدنام کردن جبهه اصلاحات صورت می پذیرد!… ولی یقه دریدن جبهه اصلاحات برای صهیونیست ها چگونه قابل توجیه است؟ این سینه چاک دادن در دفاع از اسرائیل که از جانب خودتان صورت می پذیرد!
۴ـ با توجه به نمونه های فوق که فقط مشتی از خروارهاست می توان نتیجه گرفت که اعتراض جبهه اصلاحات به اصولگرایان ناشی از توجه و حساسیت دولت و مجلس اصولگرا به مساله فلسطین نیست، زیرا خود نیز در فرمول سیاست خارجی به موضوع فلسطین توجه دارند، بلکه انتقاد و اعتراض مدعیان اصلاحات، آن است که چرا اصولگرایان در سیاست خارجی درباره فلسطین از خواست مردم فلسطین حمایت می کنند و جانب رژیم اشغالگر قدس را نمی گیرند؟!... آیا واقعاً چنین است؟
اگر اینگونه نیست، اینهمه جانبداری جبهه اصلاحات از اشغالگران صهیونیست برای چیست؟ تا آنجا که علی رغم شعارهای دهان پرکن دموکراتیک، برای حذف حماس که منتخب دموکراتیک مردم فلسطین است به اسرائیل رهنمود می دهند! و اگر چنین است که...! تردیدی نداریم که تمامی افراد و گروههای حاضر در جبهه اصلاحات، اینگونه نمی اندیشند ولی سوٌال این است که چرا در مقابل اظهارات و مواضعی که برخی از مدعیان اصلاحات به حمایت از اسرائیل و در کینه توزی علیه مردم فلسطین اتخاذ می کنند، ساکت می نشینند؟ آیا سکوت آنان نشانه رضایت است؟! اگر نیست ـ که درباره برخی از آنان یقین داریم نیست ـ کدام ملاحظه و مصلحت اندیشی باعث شده است که برخی از شخصیت های موجه و خوش سابقه جبهه اصلاحات زبان به کام کشیده و با سکوت خود بر این پلشتی ها مهر تأیید بزنند؟!
۵ـ اگر به سیاست خارجی دولت نهم اعتراض و انتقادی دارید چرا اصول و مبانی منطقی، رسمی و تعریف شده انقلاب و نظام اسلامی را که بارها و مخصوصاً طی سال های اخیر کارآمدی آن به اثبات رسیده است زیر سوٌال می برید تا آنجا که با دشمنان تابلودار جهان اسلام و مردم وطن خود همزبان می شوید؟
سه روز قبل، معاون وزیر خارجه دولت اصلاحات در نشست هواداران سازمان مجاهدین انقلاب ضمن اشاره به تلاش دولت های قبلی در پیشبرد فن آوری هسته ای کشورمان ـ که سخن حق و قابل قبولی است ـ سیاست خارجی اصولگرایان را به باد انتقاد گرفته و از جمله اعتراض کرده است که چرا دولت نهم از ضرورت نابودی اسرائیل سخن می گوید! ظاهراً ایشان فراموش کرده اند که ضرورت محو اسرائیل سخن حضرت امام (ره) و سخنی منطقی، حقوقی و غیرقابل خدشه است. معاون وزارت خارجه دولت اصلاحات انتقاد کرده است که سیاست خارجی دولت اصلاحات برای جهانیان غیرقابل پیش بینی است! و باز هم از یاد برده است که در چالش با حریف خارجی یکی از امتیازات آن است که مواضع و عملکرد بعدی دولت در حال چالش برای حریف غیرقابل پیش بینی باشد. ایشان بر ضرورت مدارا در عرصه بین المللی و اجتناب از ورود به مناقشاتی که منافع ملی را به خطر می اندازد تاکید کرده است و البته توضیح نداده است که اولاً؛ اگر حریف در پی باج خواهی بود باید به بهانه اجتناب از تنش به باج خواهی دشمن تن داد؟ و اگرنه، چه باید کرد؟ ثانیاً؛ فراموش کرده است که چند روز قبل از حمله آمریکا به افغانستان، همین آقایان پیشنهاد کرده بودند ایران به حمایت از طالبان وارد جنگ با آمریکا شود! و در آستانه حمله نظامی آمریکا به عراق پیشنهاد حمایت ایران از صدام را مطرح کرده بودند! آقایان دفاع از حق هسته ای ایران و حمایت از مردم مظلوم فلسطین را تنش آفرین می دانند و در همان حال ورود به جنگ در حمایت از طالبان و صدام را توصیه می فرمایند؟! جل الخالق!...
۶ـ و بالاخره اینهمه دشمنی کور با دولت ـ و نه انتقاد منطقی که قابل تقدیر نیز هست ـ و تناقض در مواضع، آنهم به نفع دشمنان ایران فقط می تواند از دو علت زیر ناشی شده باشد.
الف: تشنگی قدرت و رسیدن به آلاف و اولوف دنیایی به هر قیمت. حتی به قیمت دشمنی با مردم وطن خویش.
ب: نفوذ طیفی متشکل از وابستگان به قدرت های بیگانه و افراد کم ظرفیت و کم دان در جبهه مدعی اصلاحات.
شواهد و اسناد غیرقابل انکار نشان می دهد که هر دو عامل فوق در جبهه مدعیان اصلاحات وجود دارد و تعجب آور این که چرا برخی از بزرگان خوش سابقه و طیفی از هواداران صادق از این واقعیات بدیهی بی خبرند و یا خبر دارند و مصلحت اندیشی های دم دستی مانع از خروش آنان علیه این پلشتی هاست.
قصه چمن و آدم های قد بلند!
دکتر عطاءالله مهاجرانی در سایت خود مطلبی با عنوان قصه دارد که در پی نقل شده است:
دنیای بچه ها دنیای شگفت انگیزی ست. با صهبا قرا رشد به گل و گشت برویم. بهانه اش هم ژاکت زمستانه ای بود که مریم و محمد برای تولد صهبا خریده بودند. به صهبا کوچک بود. در این جا فروشنده ها وقتی می بینند جنسی را پس آورده اید نه تنها اخم نمی کنند، بلکه با روی باز رفتار می کنند. اصلاً در قسمتی از فروشگاه محلی را پیش بینی کرده بودند برای پس گرفتن اجناس. صهبا نگاهی به باغچه ای کرد که نیمی از چمن هاش را تازه کوتاه کرده بودند. گفت: ما خیلی خوشبخت هستیم که چمن نیستیم. اگر بودیم وقتی قدمان بلند می شد ما را می زدند! گفتم پس صهبا خانوم دو تا قصه برات تعریف کنم:
اول: می گن در روزگار قدیم توی مصر یه پادشاه خیلی ستمگری بود. چون قد خودش کوتاه بود، از آدم های قد بلند بدش می آمد. کسی حق نداشت قدش از قد حاکم بلندتر باشه؛ اگه نه پاهاش را اره می کردند. بعضیا می گن اسم اون حاکم ابوالهول بود. همه ازش می ترسیدن. قد بلندا قایم می شدند یا فرار می کردند، یا موقع راه رفتن قوز می کردند. اونقده قوز کرده بودند که دیگه نمی تونستند، صاف بایستند.
دوم: سال ها پیش توی چین یه رسم خیلی عجیبی بود، مردا دوست داشتن که پنجه پای دختران کوچک باشه. کفش چوبی پای دخترهاشان می کردند تا اندازه پاها ثابت بماند…
قصه سوم را برای صهبا نگفتم. دکتر کلانتری وزیر کشاورزی بود. دانشگاه هم درس می داد. می گفت. خارج از کشور بودم یکی از دانشجوهام که برای ادامه تحصیل به خارج آمده بود در میان جمع بود. احوالپرسی کردم. نتوانستم شگفتی ام را پنهان کنم. به شکل چشمگیری قد کشیده بود. یک سروگردن بالاتر رفته بود. گفتم ماشاءالله چه قدی کشیدی، هوای اون بالا چطوره! گفت: اینجا که مدام توی سر آدم نمی زنند!
باغچه ای که صهبا نگاه می کرد، قسمتی که هنوز چمنش را نزده بودند، سبزتر بود… .
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|