درباره‍ی مقاله‍ی « لحظات حساس و چگونی مقابله با خطر جنگ»


حمید محوی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱٣ آذر ۱٣٨۶ -  ۴ دسامبر ۲۰۰۷


درباره‍ی مقاله‍ی « لحظات حساس و چگونی مقابله با خطر جنگ»
نوشته‍ی پرفسورمحسن مسرت
در روزنامه‍ی انترنتی «اخبار روز» ٣ دسامبر ۲۰۰۷

با یک خوانش کلی ، از آنچه بعنوان راه حلهای صلح آمیز و رویکردهای منطقی و عملی برای جلوگیری از جنگ علیه ایران در نوشته‍ی پروفسور محسن مسرت مطرح شده است، با یک جمع بندی کلی مسامحتا می توانیم بطور خلاصه نتیجه بگیریم که جلوگیری از جنگ تنها در یک صورت کلی امکان پذیر می باشد و آنهم تسلیم شدن به برنامه های سیاسی اقتصادی آمریکاست. در هر صورت این نتیجه گیری من از بیانات ایشان می باشد.
تسلیم شدن نیز خصوصا از این جهت قابل فهم خواهد بود که آمریکا و اسرائیل بخاطر قدرت نظامی و توان تخریبی که در اختیار دارند قادر هستند که ملت ایران را به خاک سیاه بنشانند. و باز هم بطور خلاصه تر آب را بروی مردم ببندند و قحطی ایجاد کنند، اتفاقی که بنحو دیگری با سیاستهای دیگری در قرن دیگری با همکاری روس و انگلیس و طبقه‍ی حاکم ایران موجبات آنرا فراهم آورد و بخش قابل توجهی از ساکنین کشور از گرسنگی به هلاکت رسیدند. اتفاقی که مدتهاست در آفریقا بوقوع پیوسته و ادامه دارد، و سومالی را می توانیم بعنوان شاهد بسیار عیان و بروز شده‍ی آن بدانیم.
با توجه به این امر که چنین سیاستی و چنین طرحی برای اقتصاد جهانی(کاپیتالیسم غرب که سرمایه های شرقی را نیز در بر می گیرد) الزاما با حقوق ملتها و افراد در جوامعی که از این پس می توانیم آنها را ملتها و جوامع تحت ستم بنامیم ، مطابقت نمی کند. در متن «لحظات حساس و چگونگی...» حداقل می توانیم شاهد یک تناقض گویی بارز باشیم و آنهم این است که پروفسور مسرت از یکسو تأیید می کند که تولید انرژی هسته ای در ایران «پیراهن عثمان» است و از طرف دیگر صرفنظر کردن داوطلبانه از این حق قانونی را بعنوان رویکردی کارا برای جلوگیری از جنگ می داند.
با این وجود در متن پروفسور محسن مسرت نکته‍ی بسیار بارزی هست که بیش از پیش باید توجه ما را بخود جلب کند و آنهم آگاهی به ماهیت افکار عمومی آمریکا و اروپا در رابطه با ایران است. و من فکر می کنم که یک بخش بسیار پر اهمیت از محتوای این افکار عمومی در مقوله‍ی نژاد پرستی قابل بررسی خواهد بود. و باز هم اضافه می کنم که متأسفانه بخش قابل توجهی از گفتمان اپوزیسیونهای ایرانی نیز با همین گفتمان نژاد پرستانه همخوانی دارد.
متأسفانه برای من بعنوان خوانشگر نشریات و تحلیلهای سیاسی ، و اخبار روز مسئله بشکل دیگری مطرح است و تصور می کنم که همگی ما تا حدودی دچار این توهم هستیم که می توانیم با تحلیل و ارائه‍ی راه حل، مانع جنگ علیه ایران شویم. و این در حالی ست که جنگ همواره در دستور روز نظام حاکم جهانی برای بقای خود بوده ، و آنرا بی وقفه به پرونده‍ی مسائل مشکلات بین المللی منگنه کرده است.
و علاوه براین جنگی را که همه می خواهند از شعله ور شدن آن جلوگیری کنند، در اشکال متنوعی بوقوع... پیوسته... است. هاینر مولر نویسنده‍ی فقید آلمانی مفهوم نهایی اتحادیه‍ی اروپا را در «قطع نسل» و کشتار دسته جمعی می دانست. و حوادث سیاسی اخیر یعنی پیوستن قاطع فرانسه به پیمان آتلانتیک نیز احاد این اتحادیه را بیش از پیش با قاره‍ی جدید نشان می دهد.
چنین وجه نظری به مفهوم غرب امپریالیستی چندان هم دور از واقعیت نیست که عین واقعیت است. زیرا استفاده و یا بهتر است بگوییم سوء استفاده از اورانیوم رقیق شده در جنگهای نوین، مفهومی جز قطع نسل ندارد و علاوه بر افغانستان و عراق تمام کشورهای منطقه تا خود اسرائیل و مرزهای اروپا به گرد و غبارهای اورانیوم آلوده شده اند. برای بدنیا آمدن کودکان هیولایی دیگر نیازی به چرنوبیل دوّم نیست – که برخی از منقدین به طعنه در رابطه با مراکز هسته ای ایران مطرح کرده اند.
بنابراین راه حل نظامی از جمله واقعیات غیر قابل انکاری ست که متأسفانه تلاش راه حل صلح آمیز را در صورتی که وجود خارجی داشته باشد به مصداق نوشداری پس از مرگ سهراب خواهد بود. اسم چنین راه حلی جنگ تحمیلی ست. « خاتمه‍ی جنگ را تنها کشته شدگان دیده اند» (افلاطون).
واقعیت جهان امروز متأسفانه همین است. و ما باید مطمئن باشیم که اگر این جنگی را که پس از اشغال افغانستان و عراق، علیه ملت ایران براه انداخته اند، و اگر به قطع نسل آرام و بی سرو صدا بسنده کرده اند، و تنها در مرزها دست به اعمال تروریستی می زنند و اگر هنوز این جنگ را بشکل بمباران هوایی زیر بناهای ایران و قطع آب آشامیدنی گسترش نداده اند، مفهومی جز این ندارد که مردم ایران واجد آنچنان ارتشی بوده اند که این بزهکاران بین المللی و دشمنان نوع بشر را از چنین عملی منصرف ساخته است. و نیروهای حاضر در صحنه نیز موافق چنین راه حلی نبوده اند. بی گمان بهایی را که مردم ایران برای ایجاد چنین ارتشی می بایستی پرداخت کنند، چه جانی و چه مالی، بسیار سنگین بوده و از این پس نیز خواهد بود. و این چیزی بجز عین جنگ نیست. بچه های ایرانی به مدرسه احتیاج دارند، مردم بخانه های مطمئن نیازمند هستند، ...همین یکی دو روز پیش تبریز باید با زلزله مقابله می کرد که خوشبختانه قربانی نگرفت. ولی بعلت تهدیدات این تبهکاران بین المللی ملت ایران مجبور شده است دهها میلیارد دلار برای خرید ۲۵۰ فروند سوخوی ٣۰ از روسیه و ۴۰ فروند جی ۱۰ از چین اختصاص دهد، چونکه نیروی هوایی ایران تقریبا تعطیل است. البته این خبر هنوز از جانب مقامات تأیید نشده است و در مورد این خرید ها فعلا سکوت کرده اند. البته بخشی از فعالیتها و سرمایه ها برای گسترش ساخت هواپیماری شکاری در ایران اختصاص یافته ولی زیر ساختهای ارتش ایران حداقل به بیست سال دیگر نیازمند است که اولین هواپیماهای واقعا ایرانی و بروز را تولید کند. شکاریهای شفق برای سال ۲۰۱۰ در نظر گرفته شده اند. ولی چنین شکاریهایی احتمالا از اف ۲۲ و یا رافالهای فرانسه یا اورافایترها چند کیلومتری فاصله دارد. ولی همین خریدها تا حدود زیادی به تولیدات داخلی ضربه می زند. اولا سرمایه ها از چرخ اقتصادی کشور خارج می شود و در ثانی با برآوردن نیازها از خارج انگیزه‍ی تولید در داخل کاهش می یابد. و بیم این می رود که خصوصا مهندسین ایرانی بخاطر آگاهیهای فنی شان خیلی زود محسور محصولات دنیای صنعت غرب شده و روحیه‍ی مصرفی را جایگزین خلاقیت کنند.
اخیرا یک فروند فانتوم از پایگاه چابهار در آبهای خلیج فارس سقوط کرد و دو تن از سرنشینان آن نیز به ستاره های آسمان ابدی ایران پیوستند. چونکه بعلت تحریمهای بین المللی غالب این هواپیماها بدون سامانه های ضروری و غالبا با بدنه هایی فرسوده پرواز می کنند، و خلبانهایی که هدایت چنین پرنده هایی را بعهده می گیرند واقعا کامیکاز هستند چونکه همگیشان کاملا به کاستیهای هواپیماهایشان آگاه می باشند. و در برخی موارد حتی با اینکه دستور اجکته کردن می گیرند، هواپیماها یشان را ترک نمیکنند و به هر بد بختی هست آنرا به پایگاه بر می گردانند. یادآوری این موارد از این جهت بود که بگویم انگیزه‍ی فرزندان ایران برای دفاع از آب و خاکشان تا چه اندازه است. من این بحث را با بررسی یک قطعه‍ی دیگر از نوشته های پروفسور محسن مسرت به پایان می برم، ایشان نوشته اند : « اظهارات یک مسئول نظامی کشوربدین مضمون که آمریکل قادر است با بمباران، ایران را تخریب کند ولی هیچگاه قادر به اشغال آن نخواهد شد شوکه آور است. اینگونه طرز فکر مسئولین به حملات هوایی ایالات متحده – که در صورت وقوع آن سرمایه های انسانی، زیر بنایی و فرهنگی کشورمان نابود می گردد – پوزخند زده و پیروزی درجنگ علیه نیروهای زمینی را وعده می دهد شدیدا محکوم است و چیزی بجز خیانت غیر قابل جبران به منافع ایران و اهالی آن نمی باشد.»
ببینید اولا اظهارات یک مقام هر چند مسئول شاخص مطلق برای تمام نظریات موجود نیست. علاوه براین باید دانست که بخش مهندسی ارتش پیوسته در حال فعالیت است و من در سایتهای مختلف نظامی خواندم که ایران با تجهیزات جدید حتی قادر است اف ۱۱۷ و ب ۲ را هم سرنگون کند. و تمام مراکز تجمع نظامی دشمنان را در منطقه‍ی خلیج فارس زیر آتش بگیرد. علاوه بر این جزیره‍ی دیگو گارسیا هم که در فاصله‍ی ۴۵۰۰ کیلومتری خلیج فارس در اقیانوس هند واقع شده، زیر آتش موشکهای دوربرد ایران قرارردارد و تمام جزیره را می تواند به زیر آب بفرستد(این جزیره یکی از مراکز مهم تجمع ب ۲ های ایالات متحده است). به این معنا که ایران به هیچ عنوان شباهتی به افغانستان و عراق ندارد. با این وجود مسلما در جنگ الکترونیکی آمریکا پیروز خواهد شد. ولی این نکته را هم باید در نظر گرفت که ایرانیها از خیلی سال پیش برای چنین مقابله ای آماده شده اند و مرتب هم سیستمهایشان را بقول معروف بهینه سازی می کنند. و نیروهای ایرانی از نظر روحی نیز یک سرو گردن از دشمنان بالا تر هستند. اینطوری نیست که هواپیماهایشان وارد آسمان ایران بشود و اتفاقی نیافتد. در اولین تهاجم لحظه به لحظه‍ی را باید حساب کرد. عکس العمل ایران بسیار گسترده خواهد تا خاک خود اروپا و کشورهای متهاجم و احتمالا آمریکا. البته یکی از مشکلات اروپا و آمریکا نیز در حمله به ایران همین است که دقیقا از سلاحهای ایران اطلاعی ندارد (این مسئله را استراتژ فرانسوی، فرانسوا ژره نیز در کتابی که درباره‍ی بحران اتمی ایران نوشته مطرح می کند) و مخفی کاریهای ارتش ایران به حدی است که خود مهندسین و ارتشیهای جوان و علاقمندان به امور نظامی تبدیل شده اند به اولین جاسوسهای ارتش. چونکه اینها سعی می کنند سر از کار ارتش در بیاورند. و حتی از روی صدای هواپیماها در شب سعی می کنند از حوادث تازه در پایگاهها پی ببرند( چرا که این صداها به صدای موتورهای هواپیماهایی که تا اینجا می شناخته اند شباهتی نداشته است). البته این مطالبی را که در اینجا نوشته ام از اسرار مگو نیستند.
البته خب اینها توضیحات فنّی ست. ولی اگر به موضوع جمله‍ی بالا بپردازیم پی می بریم که ایرانیها تا چه اندازه برای دفاع از کشورشان ارزش قائل هستند و تا کجا ایستادگی خواهند کرد. موضوعی که این مقام مسئول گفته است در واقع حرف آخر ارتش ایران است. حرف آخر یعنی بدترین شرایط – تازه از این بدتر را هم می توان پیشبینی کرد – ولی مبارزه با دشمنی که قصد تجاوز به خاک ما را دارد متوقف نمی شود. من واقعا نمی توانم بفهمم که کجای این اظهار نظر خیانت است. ایرانیها چه گناهی مرتکب شده اند که کشورشان باید بمباران شود؟ و حالا که قرار است بمباران شود آیا سزاوار نیست که دشمن هم بی نصیب نماند؟ چگونه می شود جلوی این تخریب را گرفت، وقتیکه می دانیم دشمن استقلال و پیشرفت جامعه‍ی ایرانی را هدف قرار داده است؟ هویت ایرانی را هدف قرار داده است. و اگرمی دانیم که این دزدان سر گردنه از هیچ جنایتی و هیچ عمل سفاکانه ای رویگردان نیستند، خب اگر واقعا راه حلی عملی وجود دارد بگویید. ولی من تصور می کنم که غالبا منقدین سعی دارند جمهوری اسلامی را باعث و بانی جنگ بدانند، گویی که آنها در حال انجام کاری هستند که مردم جهان را بخطر انداخته است. مقصر آنها هستند. آنها جنگ طلب هستند. قصد من به هیچ عنوان دفاع از دولت ایران نیست. ولی وقتی موضوع به شکلی که امروز مطرح شده است مطرح می شود، موضوع جمهوری اسلامی بعنوان دولت مذهبی همانقدر بی اعتبار می شود که دفاتر دموکراسی خواهان در طیف اپوزیسیون...واقعا از آخرین مسائل خواهند بود. ولی به جناب آقای پروفسور محسن مسرت یادآوری می کنم که موضوع خیانت در چنین حالتی البته محتمل است و آنهم این احتمال که دولت جمهوری اسلامی به ارتش اجازه‍ی مقابل به مثل ندهد و تنها ضربه ها را دریافت کند و احتمالا به چند عملیات موضعی و محدود بسنده نماید. چونکه حمله به ایران در این ابعادی که ما در مقالات احتمال آنرا حدس می زنیم، موضوع کمی نیست. و اگر خودمان را تنها به تبلیغات و تهدیدات جنگ منحصر کنیم، باید خودمان را بجای مردم ایران بگذاریم...در این صورت باید بپرسیم چه کسی تروریست است؟ البته این پرسشها با توجه به واقعیات هولناکتری که در انتظار ماست در شرایط فعلی واقعا بی معنی بنظر می رسد .
من خودم یک شهروند فرانسوی هستم و دقیقا می دانم انعکاس چنین جنگی در زندگی روزمره‍ی یک ایرانی تبار تحت چنین شرایطی در فرانسه چیست. البته این موارد برای شخص من تازگی ندارد و در زندگی دانشگاهیم آنرا تجربه کرده ام. اگر چه بین تجربه‍ی و آگاهی به خشونت روانی متحمل شده زمانی بسیار طولانی فاصله وجود دارد. درهر صورت این جنگ، جنگ تازه ای نیست. «خاتمه‍ی جنگ را تنها کشته شدگان دیده اند.»


از خوانش همگی سپاسگذارم.
حمید محوی
پاریس، ۱۲ دسامبر ۲۰۰۷